نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: تشرف حاج صادق تبريزى

  1. #1
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض تشرف حاج صادق تبريزى




    آقاى ميرزا هادى حفطه اللّه فرمود: حاج صادق تبريزى - فرزند مرحوم حاج محمد على - گفت : سال 1306, اولين سفرى بود كه به كربلاى معلى مشرف شدم .
    وقتى وارد مسيب (ازبخشهاى بين راه ) شـدم , غـسل كردم و قصد زيارت طفلان حضرت مسلم نوراللّه مرقدهمارا نمودم . راه مخوف بـود و مـن حـيوانى را كرايه كردم .
    در آن وقت جناب آقا ميرزااحمد, كه سابقا وزير و از تصدى امر وزارت تـوبـه كرده بود, با دو برادرش به همراه من بودند.
    مقدارى راه رفتيم و نزديك حرم آن دو بزرگوار رسيديم .
    مـن چون به سوارى عادت نداشتم , پاهايم مجروح شد, لذا پياده شدم و حدود بيست قدم جلوتر از آنهايى كه با من بودند رفتم .
    وقتى به نهرى كه نزد آن مرقد مطهر هست ,رسيدم , سيدى از آن نهر بيرون آمد, كه گويا از زيارت طفلان حضرت مسلم مراجعت نموده بود, و لباسهاى فاخر پر قيمت در بر داشت .
    گمان كردم كه از اهل عراق است و پشت سرش زوارى هستند و به همين دليل با اين لباسهاى قيمتى در اين راه مخوف با حالت اطمينان خاطر مى رود, والا احدى جرات نمى كرد با آن لـبـاسهاتنها حركت كند, چون امنيتى بين راه نبود و حتى ما فقط با يك قبا راه مى رفتيم .
    وخيال كـردم كه اين سيد از ساداتى است كه براى گرفتن سهم سادات يا سهم امام (علیه السّلام) بازوار مى رود و اين لباسهاى قيمتى را پوشيده است كه او را بزرگ شمرده و در خورشان وى با او رفتار كنند.
    حتى آن كـه شال ترمه سبز تو زردى بر سر بسته بود كه گوياالان از دكان تاجر خريده است .
    و به خاطر اين كه گمان نكند من از او ترسيده ام به ايشان سلام نكردم .
    چـهـار قـدم كـه به طرف مسيب رفت , برگشت و به ما توجه نمود و با صداى بلندى كه خارج از مـعـمول است , فرياد زد: اى اهل تبريز و اى ناظم التجار, گمان نكنيد اينهاطفل اند.
    بدرستى كه ايـنـها نزد خداى تعالى منزلت عظيمى دارند.
    از خداى تعالى به واسطه اينها و به بركتشان هر چه مى خواهيد, بخواهيد.
    مـن اعـتـنـايى به كلام او ننمودم , چون مقام بلند آن دو طفل بزرگوار را مى دانستم و كلام سيد معرفت مرا به ايشان بيشتر نمى كرد.
    داخل نهر شدم , اما عمق آن مانع از اين بود كه طرف ديگر نهر ديـده شـود, يـعـنى بايد مقدارى پايين مى رفتيم تا به سطح آب برسيم ,لذا كناره هاى نهر چون از سـطـح آب خـيلى بلندتر بود, ديده نمى شد.
    از نهر خارج شدم . در آن طرف احدى از اشخاصى كه گـمان مى كردم همراه سيد باشند, نديدم .
    تعجب كردم كه با وجود ناامنى راه چطور با آن شكل و لـباس تنها اين راه را طى مى كند!برگشتم ببينم اين سيد كيست ولى هيچ كس را نديدم .
    آنهايى را كـه حـدود بـيـسـت قدم ازمن فاصله داشتند, صدا زدم و گفتم : اين سيد كه الان از كنار من گذشت , كجا رفت ؟ گفتند: كدام سيد را مى گويى ؟ ما سيدى را نديديم .
    وارد حـرم مـطهر طفلان حضرت مسلم (علیه السّلام) شدم در حالى كه منقلب بودم و حالم طورى بود كه تاكنون سابقه نداشته است .
    آن سـيـد قدى متوسط داشت و مژه هايش سياه بود مثل آن كه سرمه كشيده باشد ولى يقينا هيچ سرمه اى استعمال نكرده بود.
    منبع: کمال الدین، ج 1, ص 115

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه