نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: دو تشرف ازحاج سيد احمد اصفهانى خوشنويس

  1. #1
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض دو تشرف ازحاج سيد احمد اصفهانى خوشنويس

    تشرف اول

    حـاج سـيـد احـمـد اصفهانى , معروف به خوشنويس , كه از مهاجرين شهر سامرا در زمان ميرزاى شـيـرازى بـود و بـه هـمراه عالم عامل حاج ملا محمد على سلطان آبادى به حج مشرف شده بود, فرمود: در آن سفر چون وارد مكه معظمه شديم چند شتر را براى رفتن به منى از شخص شتردارى كه نامش صالح بود و به همين مناسبت به او صالح جمال مى گفتند, اجاره كرديم .
    وقـتـى شـتـرها را از خارج شهر آوردند, يكى از آنها مفقود شده بود. او حجاج را سواركرد و ايشان رفتند و گفت : بگذاريد حجاج بروند, من يك شتر مى فرستم كه شما رابدون تاخير و معطلى ببرد.
    من تنها ماندم و در خانه اى كه منزل كرده بودم , جز يك پيرزن كه او را به خاطرحفاظت در آن جا گـذاشـتـه بودند كسى نماند, لذا من تنها و محزون و غمگين بدون اين كه چاره و علاجى داشته باشم , ماندم ضمنا من در خانه مطوف خود (راهنما) سيدجليل ميرزا ابوالفضل شيرازى , در طبقه چـهـارم مـنـزل سـكونت داشتم .
    بر در خانه منتظر شتربان بودم كه الان شترى را مى فرستد و به حـجـاج ملحق مى شوم تا اين كه آفتاب غروب كرد و شب تاريك شد.
    در آن وقت از پيرزن خواستم كـه بـه خـانـه صالح جمال رفته و خبرى بياورد و گفتم : يك ليره عثمانى به خاطر اين كار به تو مى دهم . قبول نكرد و گفت : اگر هزار ليره هم بدهى خانه را رها نمى كنم .
    بـا شـنـيدن اين جواب حال زار و رسوايى دنيا و آخرت مرا گرفت , زيرا حج من استيجارى بود.
    به هـمـيـن دلـيـل به بالاى بام رفتم و گريه زيادى كردم و بر روى خاك به سجده افتادم و التجاء و استغاثه به حضرت صاحب الامر عجل اللّه تعالى فرجه الشريف نمودم . ناگاه مردى را ديدم كه شكل شـتـردارهـا بـود و در خـانـه ايـستاده و با او شترى است .
    به آن پيرزن گفت : به سيد (سيد احمد اصفهانى و ناقل قضيه ) اطلاع بده و بگو كه صالح جمال مرا فرستاده است كه او را به حجاج برسانم . پـيرزن به طبقه چهارم آمد و اثاثيه مرا برداشت و در خانه برد.
    من هم پشت سر او رفتم .آن شخص مرا به بهترين وجهى سوار كرد و زمام شتر را به دست من داد و فرمود: اصلا نترس اين شتر تو را به حـجـاج مـى رسـاند و از نظرم غايب شد. براه افتادم , ولى يك ساعت نگذشته بود كه حجاج راديدم . صالح جمال را حاضر كردم و موضوع را از او سؤال كردم .
    گـفـت : مـن نـتـوانـسـتم براى تو شتر بفرستم و اين شتر هم از شترهاى من نيست و مثل آن در شترهاى حجاز يافت نمى شود, بلكه از شترهاى يمن است .
    خلاصه مشاجره اى بين حجاج و مطوف و شـتردار افتاد و مطوف حكم كرد كه جمال بايد حبس و از اوجريمه گرفته شود. اما جناب حاج مـلا مـحـمـد على سلطان آبادى دستور دادند كه اين مشاجرات را ترك كنيم تا نزاع خاتمه يابد و همين كار هم شد.
    وقتى به مكه مراجعت نموديم و از اعمال حج فارغ شديم و حجاج خواستند به اوطان خود مراجعت نمايند, مطوف به دلالها دستور داد تمام شتربانان را جمع نمايند و آنهارا به حضور تمامى حجاجى كه باقى مانده بودند, بياورند, و از آنها سؤال شود كه كدام يك از جريان شتر اطلاع دارد و كدام يك از آنـهـا بـوده كـه به منزل من (صاحب قضيه )آمده است .
    هيچ يك جوابى ندادند و اطلاعى از اين مطلب نداشتند. بعد هم آن شتر رابه شصت ليره عثمانى خريدند و به من تقديم نمودند.
    تشرف دوم

    حاج سيد احمد اصفهانى (ره ) براى ما نوشت : مـن بـه مسجدسهله مشرف مى شدم .روز جمعه اى در حجره نشسته بودم كه ناگاه سيدمعمم و موقرى داخل شد. ايشان قباى فاخر و عباى قرمزى پوشيده و به آنچه درگوشه حجره بود, نظرى انـداخت در آن جا تعدادى كتاب و ظرف و فرشى بود فرمود:اينها نياز دنيوى ات تامين مى كند.
    تو هـر روز صـبـح بـه نـيابت از صاحب الزمان (ع )زيارت عاشورا بخوان و من ماهيانه براى تو خرجى مـى فرستم .
    آن را بگير كه اصلامحتاج به احدى نباشى .
    سپس مقدارى پول داد و گفت : اين مبلغ بـراى يـك ماه تو كافى است .بعد از اين حرف به طرف در مسجد براه افتاد در حالى كه من قدرت نداشتم اززمين برخيزم . زبانم هم بند آمده بود و هر چه خواستم صحبتى كنم , نتوانستم . همين كه بيرون رفت , مثل اين كه زنجيرهايى آهنين به من بسته شده بود كه با رفتن ايشان باز شد و قدرتى پـيـدا كـردم . بـرخـاسـتـم و از مـسـجـد خـارج شـدم , ولى هر قدر جستجوكردم , اثرى از آن آقا نديدم.
    منبع: کمال الدین، ج 1, ص 112و ص113

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه