نكاتي پيرامون علائم ظهور
هنگامه ظهور پنهان است
آيت الله شيخ محمدجواد خراسانى
حكمت غيبت
آنچه معلوم و مسلم است آن است كه حكمت حضرت سبحان به مقتضاي امتحان از همه افراد انسان و مهلت دادن اهل عصيان و گوشمالي دادن اهل ايمان در اثر كوتاهي در طاعت و فرمان، اقتضا كرده كه مدتي حجت و ولي خود را از مردم مخفي سازد، اما تا چقدر و چه اندازه؟ نه از مقتضاي حكمت و امتحان معلوم است و نه از اخبار چيزي مفهوم است. بلكه وجدان سليم چون به طبع خفا و غيبت نظر كند مي فهمد كه مخفي شدن و غيبت نمودن نوعي از سر و سياست است و امور سري و سياسي بايد وجهش و مدتش معلوم نباشد و الا سر نخواهد بود و از سياست خارج خواهد شد.
و در حديث حضرت صادق(ع) به عبدالله بن فضل هاشمي به اين معني تصريح فرموده: «اي پسر فضل! اين امري است از امر خدا و سري است از اسرار خدا و غيبي است از غيب خدا».
بنابراين بايد از همه كس مخفي باشد، نه كسي مقدار و مدت او را بداند و نه وقت ظهور را، زيرا كه اين دو با هم متلازم هستند. اگر مقدار مدت معلوم باشد وقت ظهور نيز معلوم است و همچنين عكس و از اين جهت در اخبار تأكيدات بليغه شده است كه احدي وقت آن را نمي داند جز خدا، حتي ائمه (عليهم السلام)، حتي خود امام عصر(عج) تا ساعت آخر قيام نمي داند و اخبار بسيار وارد شده كه هر كس وقتي معلوم كرد تكذيب كنيد او را.
از اميرالمومنين(ع) سوال كردند از وقت خروج دجال كه مقارن ظهور آن حضرت است، فرمود:
«و لله ما المسئول باعلم من السائل؛ به خدا كه سوال شونده داناتر از سوال كننده نيست.»
نهي از تعيين وقت
خود آن حضرت در توقيع مبارك كه براي اسحق بن يعقوب صادر فرمود، فرموده است:
و اما ظهور فرج پس اين امر تحقيقاً به سوي خداست «و كذب الوقاتون» دروغ گفته اند آنان كه وقت گذارند.
و اين عبارت از ائمه (عليهم السلام) بسيار نقل شده.
از حضرت باقر(ع) پرسيدند: آيا براي اين امر وقتي هست؟ سه مرتبه فرمود: «كذب الوقاتون».
حضرت صادق(ع) فرمود: ما اهل بيتي نيستيم كه وقت گذاري كنيم با اينكه پيغمبر(ص) فرموده: «كذب الوقاتون».
مهزم اسدي به خدمت آن حضرت عرض كرد: چه وقت است اين امري كه ما در انتظار او هستيم؟
فرمود: «كذب الوقاتون و هلك المستعجلون و نجي المسلمون و الينا يصيرون»
دروغ گفتند وقت گذاران و هلاك شدند عجله كنندگان و نجات يافتند تسليم شدگان و مسير ايشان به سوي ما است.
پس مقصود اين است كه نه كساني كه پيش از من بوده اند وقت گذاري كرده اند و نه كساني كه بعد از من بيايند وقت گذاري خواهند كرد. پس معني اش اين است كه هر كس به ما نسبت وقت دهد باور مكن چون از ما نيست.
و ايضاً مفضل از آن حضرت پرسيد:
آيا براي مهدي آن مأمور منتظر(ع) وقت موقتي هست كه مردم او را بدانند؟ فرمود: حاش لله اينكه ظهور او موقت به وقتي شود كه شيعه ما او را بدانند.
گفت: چرا اي آقاي من؟ فرمود: زيرا كه او آن ساعتي است كه خداوند در قرآن فرموده: از تو پرسش مي كنند از ساعت، بگو علم آن نزد خداست.
پس آن حضرت چند آيه ديگر كه علم ساعت را منحصر به حق مي كند تلاوت فرمود. مفضل دوباره عرض كرد: پس آيا هيچ وقتي براي او نمي شود گذارد؟
حضرت فرمود: اي مفضل! من وقتي براي او نمي گذارم و هيچ وقتي هم براي او گذارده نمي شود، به تحقيق كه هر كس براي مهدي ما وقتي معلوم كند پس خود را در علم خدا شريك قرار داده و ادعا كرده كه بر سر خدا ظفر يافته.
و حضرت باقر(ع) در اين آيه:
«هل ينظرون الا الساعه أن تأتيهم بغته آيا انتظار مي كشند ساعت را كه ناگهان بيايد.» (زخرف: 66) فرمود: «اين ساعت، ساعت قائم است كه ناگهان خواهد آمد.»
و خواهد آمد، كه خود آن حضرت تا ساعت آخر نمي داند تا اينكه شمشير او به نطق آيد و از غلاف بيرون آيد و بگويد: اي ولي خدا قيام كن به اذن خدا.
شيعه گول نخورد!
غرض اين است كه شيعه صاف ساده لوح گول نخورد و از عجله و شتابي كه از نهايت شوق دارد و بالفطره مايل است كه هر چه زودتر وقتي به دست آرد كه مايه دلخوشي او شود، گرفتار دروغ گويان نشود و در دام ايشان نيفتد و تصديق احدي نكند كه هر كس در اين باره چيزي بگويد دروغ گفته، خواه مرد ظاهر الصلاح وارسته باشد و خواه نه و خواه اهل علم باشد و خواه نه...
خلاصه مدرك گفته اش و استنباط و استخراجش هر چه باشد و لو مستند به حديثي كه نسبت به ائمه (عليهم السلام) داده شده باشد، همه اش دروغ است. پس جايي كه امام نداند؛ منجم يا صوفي مي داند!؟
وقايع دوران غيبت
بدان كه حوادث و وقايعي از ابتداي غيبت تا هنگام ظهور رخ خواهد داد كه از آنها پيشگويي شده ولي اينها بر دو نوعند؛ نوعي علامتند و نوعي نه، بلكه صرفاً حوادثي است كه در دوران غيبت و در طول اين مدت اتفاق مي افتد، خواه صد سال پيش از ظهور باشد و خواه پانصد سال و خواه بيشتر يا كمتر، فقط مقصود اين است كه اين امور بعد از غيبت اتفاق خواهد افتاد.
و آنها كه علامتند بر دو نوعند: نوعي علامت قرب ظهور است، يعني علامت آن است كه ظهور نزديك است و چند سالي بيش نخواهد بود و نوعي علامت ظهور است كه در آن سال ظاهر مي شود يا ظاهر شده، و بعضي از اين امور حتمي است يعني حتمي الوقوع كه حتماً واقع خواهد شد و بعضي غير حتمي كه محتمل است واقع نشود.
و نيز بدان كه بعضي از آنها كه اطلاق علامت بر وي شده حتمي العلامه است يعني چون واقع شود مسلم نشانه قرب ظهور يا خود ظهور است و بعضي غير حتمي العلامه يعني با اين كه واقع شود لازم نيست كه علامت قرب ظهور يا خود ظهور باشد، بلكه ممكن است كه واقع شود و مع ذلك ظهور به تأخير افتد، مانند اختلاف بني العباس و انقراض دولت ايشان كه اطلاق علامت بر وي شده و از علامات خوانده شده است.
پس بين حتمي العلامه و حتمي الوقوع ملازمه نيست، ممكن است وقوع او حتمي باشد، اما علامت بودنش حتمي نباشد، مانند همان اختلاف و انقراض بني العباس و ممكن است وقوعش حتم نباشد، اما اگر واقع شود علامت بودنش حتم باشد، مانند بعض از علامات سماوي و ارضي غير آن پنج علامت كه ذكر خواهد شد و ممكن است هر دو باشد: هم وقوعش حتمي و هم علامت بودنش حتمي باشد مانند آن پنج علامت خروج سفياني و صيحه آسماني و خروج سيد خراساني و يماني و خسف بيداء و غير ذلك.
اين وقايعي كه پيشگويي شده است از پيغمبر(ص) و ائمه طاهرين (عليهم السلام) بر دو نوع است: نوعي وقايع كليه عامه است كه جنبه نوعيت و عموميت و كليت دارد و نوعي وقايع خاصه است، مثلاً اخبار به فلان امر يا فلان واقعه.
بسياري از آنها به عباراتي ذكر شده كه اختصاص به عصر غيبت ندارد، مانند اينكه زود است بعد از من يا در امت من چنين و چنان شود، يا زماني بيايد كه چنين و چنان شود، حتي كلمه «در آخرالزمان چنين و چنان شود.»
زيرا كه پيغمبر(ص) به ابوذر فرمود:
قومي در آخرالزمان پيدا شوند كه لباس پشمينه در تابستان و زمستان بپوشند و در اين فضلي براي خود بر ديگران ببينند، ملائكه آسمانها و زمين ايشان را لعنت مي كنند.
اشاره به ظهور صوفيه است با اينكه ابوهاشم صوفي كه موسس صوفيه است در زمان حضرت باقر(ع) ظاهر شد، پس مراد از آخرالزمان عهد خود آن حضرت(ع) است. خلاصه بسياري از اينها به عباراتي است كه اختصاص به زمان غيبت ندارد چه رسد به اينكه اختصاصش به زمان ما يا آخر همه ازمنه باشد، بلكه اين اموري است كه پيشگويي شده و به تدريج در ازمنه واقع مي شود. بلي بعضي از آنها پيش از تولد و غيبت آن حضرت ظاهر شده ولي چون ادامه و استمرار دارد لهذا جزء وقايع دوران غيبت نيز حساب شد.
پس مراد به وقايع زمان غيبت اعم از آن است كه حدوثش در عصر غيبت باشد يا پيش حادث شده و همچنان باقي است و بيشتر نظر در ذكر همه اين وقايع و حوادث با اين كه اينها علامت نيستند و جنبه علامتي ندارند تنبه و بيداري و عبرت و پندگيري مردم است، تا به تكليف و وظيفه خود آشنا شوند و از اين امور اجتناب و احتراز كنند.
اين وقايع عبارت است از فسادهاي ديني و اخلاقي و معاشرتي و كسبي، نوعي و صنفي كه در جامعه پيدا مي شود، بعضي از آنها كه قسمت اكثر است عمومي است و اختصاص به شيعه ندارد و بعضي وقايعي است كه مخصوص شيعه است.
پس ساد گان گول و فريب نخورند، صرف كشته شدن فلان يا حبس شدن فلان يا خراب شدن فلان يا غرق شدن فلان يا جنگ فلان با فلان يا خشكسالي و تلف اموال يا كسادي بازار و ورشكستگي تجار و اشباه ذلك را علامت حساب نكنند و هر چيزي را نگويند اين علامت است از عجله اي كه دارند و يا از بيتابي و بي تحملي در برابر فشار يا كشت و كشتار، بلكه اين امر مهم را علامت هاي مهم بسيار، هم در آسمان و هم در زمين بايد نمودار گردد، تا امر بر همه روشن شود و اخطار از طرف پروردگار و اعلام خطر بر همه بشر مدلل و مسجل گردد.
فوايد علامات ظهور
اول: خود اين علامات في نفسه جنبه تشريفاتي دارد، خداوند به اينها تجليلي از مقدم آن حضرت مي نمايد، چنانكه از مقدم خاتم الانبياء به شبه اينها تجليل نمود. پس ظهور اين علامات دال است بر عظمت آن حضرت و اهميت مقاصد و منويات او.
دوم: اعلام خطر و اعلام جنگ است براي دشمنان، به وسيله اين امور دشمنان خود را قبل از شروع به جنگ ارعاب و تهديد مي كند، خوف و وحشت در دل ايشان مي افكند و شايد همين امور هم از اسباب رعب است كه در احاديث وارد شده كه آن حضرت به رعب حركت مي كند، هم از جلو و هم از طرف راست و هم از طرف چپ او و چون از اول مرعوب شوند تجري ايشان كمتر است و هم در وي زجر است براي اهل معاصي كه ايشان را به اين وسيله زجر مي كند و وحشت در دل ايشان مي افكند.
سوم: مژده و بشارت است براي منتظرين و طالبان وصال تا هم تسكين خاطر كنند و هم آماده خدمت شوند، خوف و رعبي كه از دشمنان داشتند از خود زايل و قوت قلبي حاصل كنند.
منبع: كتاب مهدي منتظر
صبح صادق