نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: تربيت جامعه منتظر

  1. #1
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض تربيت جامعه منتظر

    نويسنده:دكتر فرامرز سهرابي





    نهاد «جامعه منتظر» را به خوبي مي‌توان با نگاه به آموزه‌هاي نبوي و علوي رصد نمود و درباره گستره و غناي آن به انديشه و خردورزي پرداخت. پيامبر اکرم صل الله عليه و آله همواره از آغاز جامعه اسلامي، کام امت را با انتظار مي‌گشود و آنان را به فراسوي چشم‌اندازنگري، برنامه محوري و تلاش‌گري ره‌ مي‌نمود و جان آنان را با نسيم کلام خويش اين‌گونه آشنا مي‌ساخت: «افضل اعمال امتي انتظار الفرج. »
    بنابراين حديث، انتظار فرج که برترين اعمال امت پيامبر آخر زمان صل الله عليه و آله به شمار مي‌رود، استوار مي‌گردد:
    1. انتظار فرج و چشم‌اندازنگري؛
    2. چشم‌اندازنگري و برنامه محوري؛
    3. عمل و تلاش‌گري.
    4. جامعه اسلامي اين‌گونه زمينه‌هاي رفتن باطل و آوردن حق را فراهم مي‌سازد و مسير تحقق فرج و عدالت‌گستري را به پا مي‌دارد.
    نظام تربيتي و زمينه‌سازي

    رفتن باطل، ضرورت و آوردن حق، رسالت است. از آن‌رو که در نظام خلقت و قانون‌مند جهان، بي‌حساب حرکت کردن نابودي است، سنت‌ها و قانون‌ها، مرصاد و کمين کساني هستند که سرکشي و غرور را بر خود بسته‌اند و خدا با اين مرصاد و سنت‌ها آنان را باز مي‌دارد.
    باطل رفتني است ( إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا ) رسالت ما آوردن حق و تحقق بخشيدن به آن است. پيش از رفتن باطل اين رسالت را بايد به جا آورد که (جاءالحق و زهق الباطل[1] )‌.[2]
    زمينه‌سازي يا انقلاب فرهنگي

    آوردن حق، زمينه مي‌خواهد. اين رسالت، روشن‌گري و بينات مي‌خواهد که نظام تربيتي اسلام عهده‌دار است. امروزه اين زمينه‌‌سازي را «انقلاب فرهنگي» مي‌نامند.[3]
    فرهنگ، يعني مجموعه ارزش‌ها و معيارهاي حاکم بر جامعه. پس انقلاب فرهنگي ارزش‌هاي موجود را دگرگون مي‌سازد و روابط اجتماعي را به گونه‌اي ديگر مي‌گرداند و به رسوم، اساطير، علوم و ارزش‌ها، شکلي و غنايي ديگر مي‌بخشد.[4]
    دگرگوني ارزش‌ها

    براي اين انقلاب فرهنگي، ارزش‌ها را بايد دگرگون کرد. و معيارها را درهم بايد ريخت. تا آن‌که تمام روابط و ضوابط و تمام صنايع، علوم و اساطير، هم‌آهنگ با ارزش‌هاي جديد، دگرگون شوند. بنابراين، براي دگرگون کردن فرهنگ، ارزش‌هاي حاکم را بايد جست‌و‌جو کرد؛ همان آرمان‌ها و هدف‌هايي که نيازها و سائقه‌هاي رواني انسان را پاسخ مي‌گويند.[5]
    نقش بينش در تحول ارزش‌ها

    آن‌چه ارزش‌هاي آدمي را دگرگون مي‌تواند سازد، همان بينش انسان است. هدف‌ها و آرمان‌ها در زمينه‌هاي گوناگون آگاهي، تغيير شکل مي‌دهند. چه بسا آرمان و ارزش امروز، ضد ارزش فردا به حساب آيد.
    تا آن هنگام که بينش انسان از خود دگرگون نشود، بينش او به جهان و در نتيجه به تاريخ «که رابطه انسان با جهان است» و به طبقات اجتماعي و حکومت‌ها و سياست‌ها، دگرگون نخواهد شد. بنابراين، انسان از لحاظ شناخت و آگاهي از خودش عبور مي‌کند تا به جهان برسد. انسان با تلفيق تجربه‌گرايي و عقل‌گرايي تنها به تحليل علمي جهان دست مي‌يابد، نه تبيين کلي آن؛ زيرا تبيين کلي جهان نه از تجربه و نه از عقل که از ادراکات بلاواسطه‌ انسان مايه مي‌گيرد و تفکر از همين منبع شناخت مي‌جوشد و استنتاج مي‌نمايد.
    انسان خود را بي‌واسطه احساس مي‌کند. با درک وضعيت، تقدير و ترکيب خود، به شناخت نظام و جمال و حق و اجل مي‌رسد و تاريخ و طبقات را در رابطه انسان با جهان مي‌فهمد و تضادهاي اصلي را هم‌آهنگ با نظام هستي و مي‌شناسد.
    بنابراين، انسان ترکيب خود را بي‌واسطه احساس مي‌کند. او ترکيبي از اندام‌هاي حسي، تخيل، تفکر، تعقل و غريزه‌هاست. اين احساس بي‌واسطه است و البته از راه مقايسه با سنگ، گياه و حيوان هم تفاوت‌ها را مي‌تواند بشناسد و استعدادها را مي‌تواند کشف کند. انسان با آگاهي از ترکيب پيچيده‌ خودش به موارد زير دست مي‌يابد:
    1. توقعش از خودش بالا مي‌رود و ارزش‌هايش متحول مي‌شود و ديگر به لذت، خوشي، رفاه تکرار و تنوع زندگي دل نمي‌بندد؛ چون بيش از اينها استعداد دارد و هرگز ساخت او با لذت و خوشي نمي‌سازد. از همين‌رو، خود آگاهي درد و رنج را در وجود او وارد کرده است و او همراه اين همه رنج و با وجود اين ترکيب و اين همه استعداد چاره‌اي جز حرکت و رفتن ندارد و جز تحرک نمي‌تواند بخواهد و اگر هم تحرک را نخواهد، مجبور است که رنج ببرد و ضربه بخورد.
    2. در اين ترکيب پيچيده با جبرهاي گوناگون، آزادي خود را مي‌شناسد و عمل او، ديگر همانند حيوانات انعکاس و بازتابي نمي‌تواند باشد؛ چون که از تفکر، تعقل و سنجش هم برخوردار است. از همين رو، از عمل انعکاسي به عمل انتخابي مي‌رسد و بايد توجه نمود که انسان از اين ترکيب برخوردار است و اصالت با همين ترکيب است. فکر، عقل، غريزه، تجربه، وراثت و تاريخ، در ترکيب پيچيده آدمي، اصل و زيربنا نيستند که در ترکيب اصل با ترکيب است و همين ترکيب پايه به شمار مي‌رود.
    3. انسان با همين ترکيب پيچيده، کليدي براي شناخت جهان به دست مي‌آورد و با بينش که از وضعيت، تقدير و ترکيب خود مي‌يابد، به اين تلقي از جهان مي‌رسد:
    1- نظام و قانون‌مندي جهان هستي؛
    2- جمال و زيبايي جهان هستي؛
    3- حق و هدف‌داري جهان هستي؛
    4- اجل و مرحله‌اي بودن جهان هستي.[6]
    حرکت فکري انسان از همين ادراکات بي‌واسطه و منابع دست اول سرچشمه مي‌گيرد، ولي محدود و محبوس در آنها نمي‌ماند و اين ادراک و احساس، خود کليد و آغازي براي شناخت «جهان»، تاريخ و جامعه است. اين بينش فلسفي، براساس آن ديد کلي انسان از خود، هستي و نقش او در هستي بيان مي‌شود، برداشت‌هاي علمي را تعيين مي‌کند و چهارچوبي براي جهت دادن به تمام تجربه‌ها و علوم مي‌سازد. بر همين اساس، آدمي با شناخت ترکيب خويش سرود «انّي ذاهب»[7] را سر مي‌دهد، نقش اساسي خود را حرکت مي‌داند و جهان هستي را مسير و صراط مي‌شناسد.[8]
    و مهم‌ترين مسئله براي دگرگون کردن بنياد فکري در جامعه، همين بينش است که انسان به اين منبع و درک بي‌واسطه، آگاهي پيدا کند.[9]
    تبيين عناصر تقدير، ترکيب و وضعيت

    براساس ترکيب ويژه انسان، شناخت بي‌واسطه و حضوري انسان و آزادي‌اش، فطري و هم‌آهنگ با ساخت، بافت و خلقت اوست. انسان مجبور است که آزاد باشد. احاديث بر اين گفته اشارت دارند که «لا جبر و لا تفويض بل امر الامرين.[10]» انسان هر دو را دارد؛ يعني جبر در اختيار و اختيار در عمل.
    اين انساني که براساس ترکيب خاص خود مجبور است انتخاب کند، براي انتخاب کردن به سنجش نيازمند خواهد بود. و براي سنجش، به شناخت نياز دارد. پس انتخاب، سنجش مي‌خواهد و سنجش هم نيازمند به شناخت است. در اين صورت، شناخت بي‌واسطه، منبع نتيجه‌گيري‌هاي فلسفي او خواهد بود. آدمي «قدر» و اندازه نيروهاي خود را احساس مي‌کند، «ترکيب» و چگونگي خود را احساس مي‌کند، «وضعيت» و محکوم بودن خود را احساس مي‌کند، و اين‌گونه تقدير، ترکيب و وضعيت انسان، کليدهايي براي شناخت جهان، نقش انسان و ادامه او مي‌شوند.[11]
    تقدير

    تقدير، يعني انسان اندازه استعدادها و نيروهايش را شناسايي کند و براساس آن استمرار امتداد خود را بيابد. آدمي به اندازه استعدادهايش ادامه دارد و مقدار نيروهايش استمرار او را مي‌نمايد. بدين‌سان، اصل معاد مطرح مي‌شود.[12]
    ترکيب

    ترکيب، يعني چگونگي هم‌آهنگي اين نيروها و استعدادها با يک‌ديگر و بيان اين نکته که آن ترکيب به تبديل مي‌انجامد.
    ضرورت حرکت انسان از کيفيت ترکيب او مايه مي‌گيرد. ترکيب و ساخت او به گونه‌اي است که امکان ايستادن را نخواهد داشت. به انسان خود آگاهي داده‌اند و شوري در او ريخته‌اندکه فاصله بودن و شدنش را احساس مي‌کند. همين احساس، او را در مراحل عالي روحي، اجتماعي و تاريخي‌اش به حرکت مي‌کشاند.
    با وجود همين ترکيب خاص انسان، نقش او در جهان هستي احساس مي‌شود و او مي‌يابد که تنوع‌ها، تکرارها، بازي‌چه شدن و بازي‌گري‌ و تماشاچي بودن، نمي‌تواند نقش آدمي باشد و به خوبي مي‌فهمد که آنها همه ماندن و گنديدن است. از اين‌رو، با ابراهيم هم‌نوا مي‌شود و سرود «اني ذاهب...» سر مي‌دهد و به کاروان انسان‌هاي ره‌رو و در حال حرکت مي‌پيوندد و حرکت را نقش خود و برخاسته از ترکيب خويش مي‌داند.[13]
    وضعيت

    وضعيت، يعني انسان موقعيت خود را در گذرا از ديروز، امروز و فردا مي‌بيند؛ مي‌يابد که آن‌چه بوده، به اختيارش نبوده است. اين‌گونه خود را محکوم مي‌يابد و به حاکم خويش توجه مي‌کند و رو مي‌آورد؛ حاکمي که ترکيب ندارد و «احد»، صمد و بي‌نياز است. اين بي‌نيازي نامحدودي را در پي دارد که پايه نامحدودي، احاطه، پايه احاطه، حضور و پايه حضور، آگاهي و شعور است. نامحدودي با بي‌مانندي هم‌آهنگ مي‌نمايد.
    رسيدن به «توحيد» در وضعيت انسان است؛ توحيدي که از همان درک بي‌واسطه از خود مايه مي‌گيرد. با اين تلقي و بينش، ما به «اللّه» همان‌گونه که در قلبمان حکومت داده‌ايم، در زندگي و لايه‌هاي اجتماعي خويش نيز حکومت خواهيم داد.
    موضع‌گيري انسان در برابر حکومت‌ها، سياست‌ها و حوادث، با وجود اين بينش مشخص مي‌شود و او حکومتي با اين شاخص‌ها مي‌خواهد:
    1. حکومتي هم‌آهنگ و هم‌گام با نظام حاکم بر هستي؛
    2.‌ قانوني در اين سطح و گستره و نه در سطح قراردادها،
    3.‌ حاکمي در اين قلمرو، نه در داخل مرزها... .
    او از اين‌چنين حکومت، قانون و حاکمي در اين وسعت و عمق، هدفي بالاتر از رفاه، آزادي، عدالت و تکامل خواستار است.
    انسان پس از تکامل به جهت‌گيري نيازمند است. رسيدن به تکامل نيز پايان نيست؛ چون اکنون آغاز پوچي است؛ آن هم به شکلي گسترده‌تر و پيچيده‌تر. پس انسان ناچار از جهت‌گيري است. حال انسان اين جهت‌ عالي‌تر يا پست‌تر را که همان رشد يا خُسر او باشد، با فرآيند شناخت، سنجش و گزينش بر مي‌گزيند. بنابراين، انسان موضع‌گيري‌هايش را از بينش‌هايش مي‌گيرد و بينش خود را هم از درک بي‌واسطه و حضوري خود به دست مي‌آورد.
    انقلاب فرهنگي و زمينه‌سازي ظهور حق با همين بينش بنيادي آغاز مي‌گردد و به راهي مي‌رود که راه رسولان است.[14]
    راه انبيا

    براي واداشتن مردم به تفکر و آموزش کتاب و حکمت به آنان، بهتر است که از دارايي و درک بي‌واسطه و حضوري آنان از اين منبع شناخت، بهره‌برد، نه آن‌که سرمايه‌اي ديگر بسپريم. براي تحول و دگرگون ساختن ارزش‌هاي حاکم بر جامعه و مردم، از همين منابع دست اول بايد بهره گرفت. اين منبع شناخت، جدا از شناخت‌هاي تجربي و يا مطلبي علمي و شناخت‌هاي دست دوم است.
    انبيا کارشان را با تکيه بر همين شناخت و با ذکر و يادآوري از همين شناخت آغاز مي‌‌کردند و به انسان‌ها نشان مي‌دادند که چگونه ميان خود و آن‌چه حاکم گرفته و هدف خويش ساخته، مقايسه نمايند.[15] [16]
    آنان به انسان نشان مي‌دادند که چگونه ميان هدف‌ها و معبودهايش مقايسه کند و با اين مقايسه‌ها به تکبير و سپس به توحيد برسد.[17] و خدا را حاکم بگيرد و در درون و جامعه و جهان خود جز حکم او را گردن نگذارد.
    از اين‌رو، بينش انسان از خودش دگرگون مي‌شود و راه مي‌افتد و در اين حرکت، رو به کسي مي‌آورد که بالاتر و عالي‌تر از اوست. با اين ديد، ديگر بهشت، مقصود انسان نيست، بلکه منزل اوست؛ و مقصد چنان است که مي‌فرمايد: (اليه المصير )[18] و (الينا ايابهم )‌[19] و (الينا ترجعون )‌.[20]
    پی نوشتها:

    [1]. سوره اسراء، آيه 81.
    [2]. عين، صاد، درس‌هايي از انقلاب، انتظار، ص 29-30.
    [3]. عين، صاد، درس‌هايي از انقلاب، انتظار، ص 30-31.
    [4]. همان، ص 33-34.
    [5]. همان، ص 37-40.
    [6]. ر.ک. عـ ص، درس‌هايي از انقلاب / دفتر اول: انتظار، ص 51-52 و حرکت، عين ـ صاد، ص 72.
    [7] . يعني به سوي خدا در سير و حركتيم.
    [8]. همان.
    [9]. ر.ک: عين ـ صاد، حرکت، ص 74-75.
    [10]. کافي، ج1، ص 160.
    [11]. ر.ک، عين ـ صاد، حرکت، ص 78.
    [12]. پيشين، ص 79-80.
    [13]. همان.
    [14]. پيشين، 53-54.
    [15]. انترکون في ما ههنا مينن، شعرا، 146.
    [16]. پيشين، ص 61-62.
    [17]. و ربک فکبر و ثبابک فطهر...، مدثر، 4-3.
    [18]. سوره مائده، آيه 18.
    [19]. سوره غاشيه، آيه 25.
    [20]. سوره انبيا، آيه 35.

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    نويسنده:دکتر فرامرز سهرابي عضو هيئت علمي پژوهشكده مهدويت





    انتظار

    با دگرگون شدن بينش انسان از خود و ارتباطش با جهان و جامعه به آن‌چه دارد، دل‌خوش نخواهد بود و در انتظار چيز ديگري است.
    انساني که شرايط خود را دانست و ارتباط گسترده و پيچيدة خود را با هستي نظام‌مند و جامعة مرتبط فهميد به آگاهي نياز دارد. از طرفي، اين نوع آگاهي از عهدة دانش، عقل، غريزه و وجدانش خارج است از اين‌رو به آفريدگار هستي رو مي‌آورد و از او مي‌خواهد كه نيازهاي نخستين انسان را برآورده كند و از نيازهاي بزرگ‌تر او فروگذاري نمي‌کند.
    بدين‌سان، ضرورت «وحي» مطرح مي‌شود و اين‌گونه «توحيد» و «رسالت» به هم مي‌پيوندند. بايد خداوند را شناخت و از او اطاعت كرد از اين‌رو، وحي راه‌‌گشا است و پيامبران الهي نقش مي‌آفرينند؛ پيامبران، بر دو پاية آزادي و آگاهي مي‌ايستند؛ آزادي از کشش‌ها و جاذبه‌ها و آگاهي از راه‌ها که نتيجة اين دو، همان عصمت است. در پي «رسالت» نيز «امامت» است، اين‌گونه، پس از درک شرايط و شناخت حاکم خود به توحيد، رسالت و امامت دست مي‌يابيم.
    هدفي متناسب با تقدير، ترکيب و شرايط انسان و بر پاية بينش اوست. رفاه، عدالت، آزادي و تکامل او را دل‌خوش نمي‌کند؛ چون اندازة وجودي خود را فراتر مي‌يابد و قرب او را آرزو مي‌کند؛ چون اين توان در انسان وجود دارد و نيازش متناسب با اين توان خواهد بود؛ پس ضرورت هم مي‌يابد، هم‌چنان که انسان، استعداد عطش و نياز به آب دارد، وجود آب هم براي او ضرورت مي‌يابد.
    بر اين اساس، انسان در انتظار چيزي است که دو شاخص داشته‌ باشد: 1. از دسترس انسان بيرون نباشد 2. ضروري باشد.
    از اين‌رو، ما همراه ادلّه، به انتظار مي‌رسيم و پس از شناخت تقدير، ترکيب و شرايط خود، فاصلة بودن و شدن خويش را مي‌يابيم با وجود اين ادلّه و روشن‌گري ديگر به آن‌چه داريم، دل‌خوش نيستيم و در آن اندازه نمي‌مانيم.
    جامعة منتظر با شناخت و درك بي‌واسطه و ادله، فاصله و تفاوت بودن و شدن خود را مي‌يابد و با آگاهي، افق شدن خويش و چشم‌انداز مطلوب و آرماني متناسبِ اندازة وجودي‌اش را انتظار مي‌کشد.
    اين انتظار، نه دوري كردن و پرهيز است و نه اعتراض و فريادگري، بلکه آماده باش، آمادگي و آماده‌سازي است. جامعة در حال انتظار، خفته، بي‌خبر و بي‌چشم‌انداز نيست؛ هم چشم‌انداز دارد و هم آماده به سر مي‌برد؛ با نگاه به اين آمادگي بر توان‌مندي‌هاي خود مي‌افزايد و ضعف‌هاي فکري، روحي و عملي خود را برطرف مي‌كند، بدين‌سان به زمينه‌سازي و آماده‌سازي رو مي‌آورد؛ پس جامعة منتظر اين سه ويژگي را دارد:
    الف. آماده باش
    ب. آمادگي و توان‌مندي
    ج. آماده‌سازي و زمينه‌سازي.
    از اين‌رو «انتظار فرج، برترين اعمال امت است». جامعه‌اي که آرمان‌هاي به بن‌بست رسيدة بشري را بر نمي‌تابد در انتظار گشايش و برون‌رفت خواهد بود و براي رسيدن به آرمان مطلوب و متناسب با قدر و اندازة استعدادهاي انسان، آماده مي‌شود: «من انتظر امراً تهيّا له.» آنكه منتظر امري است، خود را براي آن آماده مي‌سازد.
    انتظار که جامعه را به چشم‌اندازنگري، برنامه‌محوري و تلاش‌گري سوق مي‌دهد و اين‌گونه کمبودها را شناخته، براي تأمينش بکوشد، جامعه را از خستگي‌ها، کسالت‌ها و سستي‌ها مي‌رهاند و به پويايي وا مي‌دارد: «و اعذنا من السامة و الکسل و الفترة»؛1خدايا ما را از تنبلي، كسالت و سستي پناه باش.
    اگر انتظار نباشد، جامعه از نظر فكري، روحي و عملي آماده وتوان‌مند نخواهد شد و زمينه‌هاي پذيرش و تحمل حق را نخواهد داشت.
    ادلّه، بنيادها را محکم مي‌كند و جامعه را از موقعيتِ بودن به افقِ شدن رهنمون مي‌سازد و به انتظار آن‌جا که «مي‌تواند باشد» و «بايد باشد» مي‌کشاند با انتظار به «آماده باش بودن»، «آمادگي و توان‌مندي» و «آماده‌سازي و زمينه‌سازي» مي‌رسد و جامعه را در زمينه‌هاي چهارگانة زير آماده مي‌كند:
    الف.‌ فکر و ذهن
    ب.‌ ظرفيت و گسترة روحي
    ج.‌ طرح و برنامه‌ريزي
    د.‌ تحمل (از تامين و بودجه گرفته تا برآوردن نيازهاي تخصصي و علمي، آمادگي‌ها، ورزيدگي‌هاي عملياتي تا اطلاعاتي و آگاهي از اوضاع و اسرار دشمن.)
    از اين‌رو، بايد در اين زمينه‌ها به خوبي تربيت شود تا به مقام جامعة در حال انتظار برسد.
    زمينة فکري

    آن‌چه افراد جامعة منتظر بايد در زمينة فکري به آن دست يابند، درک از خويش و شناخت قدر خويش است، همين معيار اصيل براي گزينش مکتب‌ها و انتخاب، بهترين است؛ چون بهترين، وقتي شناخته مي‌شود که قدر و اندازة وجودي انسان و شعارهاي مطرح شده از مکتب‌هاي مختلف مقايسه شود تا مشخص گردد، کدامين شعار و آرمان‌ها با بزرگي وجودي و استعدادهاي انسان، تناسب لازم را دارا هستند.
    قرآن مي‌فرمايد: (الذين خسروا انفسهم فهم لايؤمنون)‌.2 آنان که به مقامات بلند ايمان نمي‌رسند و خودباور نمي‌گردند، هرگز خداباور نمي‌شوند؛ اين‌گونه از انسان شروع مي‌شود و به خدا، رسالت و معاد مي‌انجامد، هم‌چنان که در سخن پاکانِ هستي، چنين آمده است: «من عرف نفسه، فقد عرف ربه؛ آن‌كه خود را بشناسد، خداي خود را مي‌شناسد»3
    اين مسير فکري در برابر مکتب‌هاي گوناگون پايدار است؛ چون هر فکر و مکتبي با همة داشته‌هاي خود، اگر از شناخت قدر و اندازه‌هاي انسان، بيگانه و خالي باشد به آستانة ناداني روان مي‌شود، هم‌چنان که امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: «کفي بالمرء جهلاً ان لايعرف قدره؛ براي ناداني انساني همين كافي است كه قدر و منزلت خود را نداند».4
    آنچه داري، ملاک و معيار نيست، معيار، تنها شناخت قدر و اندازة آدمي است، آنچه انسان را از ناداني مي‌رهاند درک قدر و اندازه اوست، همان قدري که فراتر از همة شعارهاي موجود در مکتب‌هاي بشري است مانند: رفاه، آزادي، عدالت، تکامل. جهتي لازم است تا اين استعدادها بدان سو جذب شود. اين جهت او را از همه برتر مي‌كند و آرمان و هدفي بالاتر از رفاه و... برايش ترسيم مي‌كند که در قرآن «هدي» و «رشد» نام گرفته است، همين زبان با اندازه وجودي انسان و قدر او هماهنگي دارد و معيار شناخت بهترين است.
    ظرفيت روحي

    انسان با شناخت قدر و اندازة خود به گستردگي و ظرفيتي مي‌رسد که چيزهاي کمتر از خودش او را نمي‌شکند، حال بايد ديد با چه شاخصي مي‌توانيم، ظرفيت روحي انسان‌ها را شناسايي کنيم.
    آن‌چه براي آدمي اهميت دارد و بر او اثر مي‌گذارد، اندازه و ظرفيت وي را نشان مي‌دهد.
    اميرالمؤمنين عليه السلام مي‌فرمايند: «قدر الرجل علي قدر همته؛ ارزش انسان به قدر و اندازه همت اوست».5
    انسان با شناخت قدر خويش از ناداني مي‌رهد و به معيار و ملاک درستي براي انتخاب خود دست مي‌يابد، اين انتخاب هم براساس آزادي برخاسته از ترکيب استعدادهايش خواهد بود از اين‌رو يا با شکر به رستگاري مي‌رسد و يا با کفر به بدبختي.
    انسان، همان قدر به گزينش‌هايش ارزش مي‌دهد كه به خود و تركيب استعدادهايش. وقتي قدر خويش را در اوج مي‌بيند گزينش‌ها را در همان سطح از قدر برمي‌گزيند به اندازة خود مي‌نگرد و به همان ميزان، انتخاب مي‌کند، اگر کمتر از خود را برگزيند، نشان مي‌دهد. ناداني كرده و براي خود ارزشي قائل نشده است.
    پس، همت آدمي، شاخص قدر او خواهد بود هرچه افق همت بالاتر، افق قدر انسان نيز بالاتر و هرچه فروتر باشد به همان ميزان، پست‌تر خواهد بود. درک قدر و اين‌که من چه هستم و چه اندازه‌اي دارم، پاية اول است.
    حد ظرفيت روحي

    نهج‌البلاغه دربارة اندازة ظرفيت روحي به اين آيه اشاره مي‌فرمايد: (لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ)6 ديگر با دگرگوني‌هاي دنيوي شاد و غمگين نمي‌شويم، تنها عمل به وظيفه‌هاست که براي ما اهميت مي‌يابد، اين گونه ما از تحمل و قدرت روحي سرشار برخوردار مي‌شويم و با همين طرز فکر در حوادث و مصيبت‌ها، خود را بزرگ‌تر از آن‌ها مي‌يابيم و مانند کوه استوار خواهيم بود و از پاي در نمي‌آييم.
    گذشته از درک قدر و اندازة وجودي، رفعت ذکر هم، سبب ظرفيت روحي و گستردگي سينه مي‌شود که سورة انشراح بدان مي‌پردازد؛ گذشته از درک قدر و رفعت ذکر، آگاهي و ديدن همة راه، آمادگي به وجود مي‌آورد و اطاعت، تقوا و پيوند و ارتباط با خدا در دل شب، بر گستردگي سينه و ظرفيت روحي انسان مي‌افزايد.
    ادامه دارد
    پی نوشتها:

    1. مفاتيح‌الجنان، دعاي حضرت صاحب‌الامر عجل الله تعالي فرجه الشريف.
    2. سوره انعام، آيه 12.
    3. شرح نهج‌البلاغه، ابن ابي الحديد، ج2، ص 292.
    4. نهج‌البلاغه، صبحي صالح، خطبه 17.
    5. نهج‌البلاغه، صبحي صالح، حکمت 47.
    6. سوره حديد، آيه 23.

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  4. #3
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    طرح‌ريزي

    ارزش انسان در جريان فکري روشن مي‌شود، توانايي و قدرت و مقاومت او با ظرفيت روحي‌اش بالا مي‌رود و به همتي دست مي‌يابد که با آن حرکت مي‌کند و با چيزهايي روبه‌رو مي‌شود و آمادگي مي‌يابد.
    انسان با شناخت قدر و ارزش روابط گسترده‌اش در هستي، همت‌هاي بلندش شکل مي‌گيرد. او به دنبال هدفي بالاتر از رفاه آزادي، عدالت و تکامل مي‌گردد و براي اين ارزش و هدف بلند ناچار است که طرحي درافکند. نيازها، مسائل، مراحل و موانع را بشناسد و از نشدني‌ها نهراسد و همواره پا پيش نهد.
    بنابراين، هدف، پايه طرح است و انسان با شناخت قدر خود هدف را مي‌يابد. پس از شناخت هدف، براي رسيدن به آن، در طرحي جامع به تقسيم کار مي‌پردازد و از پراکنده‌کاري مي‌گريزد. اين‌گونه، جرياني فکري در برابر شبهه‌ها و ظرفيت روحي در برابر رنج‌ها و گرفتاري‌ها و طرحي در برابر پراکنده‌کاري‌ها رخ مي‌نمايد و آن را پاس مي‌دارد.
    کتاب و ميزان

    انسان به همراه بينات، به جريان فکري و ظرفيت روحي و طرح کار دست مي‌يابد. بينات همان حقايق روشن و روشن‌کننده‌اي هستند که مصاديق بسياري مانند بيان و استدلال، سيره و برخورد و عمل و معجزات و کرامات و نشانه‌هاي وحي و اخبار اديان گذشته را در برمي‌گيرد.1
    شناخت قدر و اندازه وجودي انسان، از نزديک‌ترين و پربارترين راه‌هايي است که اين حقايق روشن و روشن‌گر را فرا روي او مي‌تواند قرار دهد؛ زيرا هرکس از خودش درک حضوري و بي‌واسطه دارد. انسان با شناخت قدر و استعداد خود، به مقدار استمرار و ادامه خود و به جهان ديگر روي مي‌آورد. همان‌طور که از توانايي‌هاي بچه در رحم مادر، به استمرار او در جهان ديگر مي‌توان پي برد.
    انسان در مجموعه عظيم هستي، با هدف بالاتر از وجود خويش و جهت عالي‌تر، به رسول و امام رو مي‌آورد. «جايگاه» انساني که در تمامي هستي مطرح است، نه در يک کشور و «هدفي» که به بالاتر از او گرايش دارد، نه لذت، رفاه و قدرت، نياز به حکومت و رهبري رسول و امام معصوم را نشان مي‌دهد. کساني که خود را از دست مي‌دهند، هيچ ايماني نخواهند داشت: (الذين خسروا انفسهم فهم لايؤمنون).2 آنان هيچ‌گونه ايماني به الله، غيب، «يوم الاخره» و وحي ندارند؛ زيرا همه اين ايمان‌ها در گرو ايمان به قدر انسان و در گرو شناخت انسان از خويش است.3
    هدفي چون رشد انسان و جاي‌گاه او در جهان هستي، با وجود حاکمي برآورده مي‌شود که به تمام هستي آگاه و از تمام کشش‌ها آزاد باشد. از همين‌رو، معيار عصمت رخ مي‌نمايد. مردم هرگز رسول و امام را نمي‌توانند معين کنند؛ زيرا اين گزينش در قلمرو اختيار و انتخاب انسان نيست؛ چون مردم به دل‌ها آگاهي ندارند و از فردا هم بي‌خبرند. تنها خداوند، رسول و امام را مي‌تواند برگزيند. عصمت و آگاهي به تمامي راه و آزادي از کشش‌ها همان معيار و ميزان شيعه در امامت و طرح حکومت است.
    مسأله امام عصر و حجت قائم و «انتظار» او با وجود همين مهم سامان مي‌يابد. هنگام غيبت نيز بر فقيه است که «تلقي» انسان‌ها را دگرگون کند و «هدف‌ها» را به آن نشان بدهد و «جاي‌گاه» و «قدر»شان را ياد آورد. تا جامعه انساني به نان و مسکن دل نبندند. و در انتظار معصوم، به روحيه، فکر، برنامه و عمل خويش سامان دهند و در دشمن نفوذ کنند که «انتظار» و «تقيه»، مقدمه «قيام» است.4
    همواره با وجود افراد، جامعه را در ساحت‌هاي فکر، ظرفيت و طرح به گونه بينات مي‌توانيم تربيت کنيم که شبهه‌ها، رنج‌ها، و پراکنده‌‌کاري‌ها در اوج تحمل و مقاومت باشند، ولي بايد توجه نمود که انسان در مرحله عمل گذشته از فکر، ظرفيت و طرح، به دو عامل ديگر نيازمند است.
    خداوند در سوره حديد به روش تربيتي انبيا ‌چنين اشارت مي‌فرمايد که آنها همراه بينات، کتاب و ميزان بوده‌اند و اين دو عامل را پس از بينات ياد مي‌کند. همراه با اين دو عامل (کتاب وميزان) افراد جامعه تربيت مي‌شوند و به وسعتي دست مي‌يابند که نوع ديگري از رهبري و مديريت را بتوانند تحمل نمايند تا اين‌که خود مردم جامعه با بينات و کتاب و ميزان به پا ايستند و قسط را به پا دارند. رهبري انبيا خصلتي است که با بينات تمامي راه را بنماياند و رابطه‌ها را بشناساند، با کتاب و ضابطه‌ها برساند و هنگام تزاحم دو دستور با ميزان‌ها و معيارها از بن‌بست برهاند. بنابراين، انسان در مرحله عمل در برخورد با هر پديده به دنبال حکم و ضابطه‌اي است؛ چون در گستره روابط جهان هستي بي‌حساب و کتاب نمي‌توان گام برداشت، از اين‌رو، نيازمند حدودي خواهيم بود که فقه، آگاهي به همين حدود است.
    آدمي در مرحله عمل، گذشته از آگاهي به حدود، به ميزان نياز دارد؛ چون فقه بدون آگاهي از ميزان‌ها ناکار آيد و براي فهم روح حکم و براي نجات از تزاحم حکم‌ها، به ميزان نياز افتد.
    براي اشاره عامل ميزان، در مرحله نخست به ‌قدر انسان بايد اشاره کرد که ميزان انتخاب مکتب‌ها و گروه‌هاست. انسان با دانستن قدر خود به توحيد و رشد مي‌رسد. و با توجه به عامل عمل، جهت عمل و اثر عمل به ميزان‌هايي براي فهم روح حکم دست مي‌يابد. هنگام تزاحم حکم‌ها به ميزان اهميت و صعوبت رو مي‌آورد ميزاني که درجه وجودي را به ما نشان مي‌دهد و جريان اسلام، ايمان، تقوا، احسان، اخبات و اخلاص ما را نشان مي‌دهد، حالت‌ها و اشک و شور و اعمال ما نيست، بلکه علامت‌هايي است که در هر مرحله وضع انسان را مشخص مي‌کند.
    پی نوشتها:

    1. ع ـ ص ـ نامه‌هاي بلوغ، ص 250.
    2. سوره انعام، آيه 12.
    3. پيشين، 28-29.
    4. پيشين، ص 38.

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  5. #4
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    در قسمت هاي پيشين به بيان لزوم تبيين هدف و شناخت جايگاه و شأن انسان منتظر پرداخته و اينك به رهبري و مديريت در تربيت جامعه منتظر مي‌پردازيم.
    رهبري و مديريت

    تمامي هستي، سازماني بزرگ است و خداوند، مدير و پروردگار اين سازمان به شمار مي‌رود. در تقسيم‌بندي‌اي، پديده‌هاي هستي را در دو قسم مي‌يابيم:
    1.‌ پديده‌هاي مجبور؛
    2.‌ پديده‌هاي آزاد.
    هرکدام از اين پديده‌ها، رهبري و مديريت ويژه خود را خواهند داشت. مديريت پديده‌هاي مجبور با امر، نظام، قانون و غريزه است. رهبري و مديريت‌ پديده‌هاي آزاد و در رابطه با انساني که با ترکيب خاصش به آزادي رسيده و به خودآگاهي دست يافته، با هدايت يعني بينات، کتاب و ميزان است. نتيجه همين هدايت، به پا ايستادن انسان را يا بر پايه کفر و يا بر پايه شکر در پي دارد.
    آن‌گاه که انسان آزاد براساس ترکيب خاص خود، با حجت باطن خويش حجت ظاهر و معصوم را برمي‌گزيند و از اين‌ راه، پذيراي هدايت خدا مي‌گردد، بارش هدايت‌ها بر او استمرار مي‌يابد و او همراه با رنج‌هاي غربت و درگيري با کافران و غافلان فراسوي پروردگار هستي در حرکت خواهد بود. (يا ايها الانسان انک کادح الي ربک کدحاً فملاقيه)[1] اين‌گونه است که خداوند جهان هستي و انسان را مي‌پرورد و رهبري مي‌کند. انسان‌ها اين‌چنين بر فراز مرکز هدايت[2] پروردگارشان مي‌نشينند و وسعت وجودي مي‌يابند. خداوند هم‌چنان که دو طينت در نهاد او گذارده، دو راه را فرا رويش مي‌گذارد و شرايط انتخاب او را فراهم مي‌سازد تا او خود بر پاي شکر يا کفر بايستد.
    مديريت و رهبري خداوند، در ولايت انبيا تجسم مي‌يابد. (من يطع الرسول فقد اطاع الله)‌[3] و آنها همراه بينات، کتاب و ميزان، زمينه‌هاي خوب شدن مردم را فراهم مي‌سازنند. آنان زمينه انتخاب را فراهم مي‌کرده‌اند. انبيا با زبان مردم زمينه خوب شدن و انتخاب مردم را مي‌آفرينند. با همين روش بيناتي و ادراکات حضوري و بي‌واسطه مردم، آنها را مديريت و رهبري مي‌نمايند و گنج‌ها و انديشه‌هاي دروني ايشان را در فرآيندي مهندسي، کشف و استخراج مي‌کنند و به چالش تبديل مي‌سازند. بايد توجه داشت آن‌چه ما را به رسالت پيوند زده، همان ما را به امامت پيوسته است. اطاعت انبيا، اطاعت خداوند است. چون انبيا جز خواسته خدا خواسته‌اي ندارند و تنها او بر آنان حکومت مي‌کند. چون انبيا معصوم هستند، به اطاعت مطلق آنان دستور داده شده است. عصمت، نتيجه آگاهي انبيا به حکم، و موضوع و آزادي آنها از هر آن‌چه غير خداوندي است.
    مردم پس از رسول هم به کساني نيازمند هستد که هم‌چون رسول، به عصمت رسيده باشند و از آنها به خودشان آگاه‌تر و مهربان‌تر باشند. امام معصوم و آگاه و مهربان، همانند رسول مردم را مديريت و رهبري مي‌کند رسالت را چنين پي مي‌گيرد، در حالي که فقاهت تنها زمينه‌ساز امامت است و زمينه تحمل توده مردم را فراهم مي‌سازد.
    شاخص مديريت و رهبري معصوم

    کساني مي‌توانند رفعت و اوج مديريت و رهبري انبيا و امامان معصوم را درک کنند که به فهم سه شاخص دست يابند:
    1.‌ هدف معصوم: هدف او، فراهم ساختن زمينه براي انتخاب انسان است؛
    2.‌ راه و تکاليف معصوم: راه او، حدود شرع مقدس است، نه ظلم و جور؛
    3.‌ شرايط حکومت معصوم: شرايط حکومت معصوم براساس ميزان تحمل توده مردم مشخص مي‌شود و در طول تاريخ، مردم در زمينه‌اي نبوده‌اند که ولايت معصوم را تحمل کنند و بپذيرند. از همين رو، اگر بخواهيم حرکت ولايت را در جريان تاريخي به درستي برسيم و نقش امام را در حوادث بنماييم، بدون دست‌يابي به هدف، شرايط و تکليف و راه آنها ممکن نخواهد شد؛ چون‌ هر حرکتي با معيارهاي خود تحليل و بررسي مي‌شود. اين‌گونه زمينه انتخاب افراد جامعه منتظر فراهم مي‌گردد، با راه و تکاليف آشنا مي‌شوند و آستانه تحمل آنان بالا مي‌رود تا بتوانند بلنداي حکومت معصوم را.[4]
    اگر اين نوع ولايت و رهبري، تحمل توده‌ها را آماده بيابد، پا پيش مي‌نهد و آن‌جا که تحمل آنان را نيابد، زمينه‌ها را فراهم مي‌سازد و اگر مردم هم نپذيرند، آنها را به فراموشي نمي‌سپرد و تنها نمي‌گذارد و با شيوه‌هاي گوناگون، به حفظ اسلام و مسلمانان و نفوذ آنها در درون قدرت‌ها روي مي‌آورند تا زمينه‌ها را فراهم سازند.
    امامان معصوم عليهم السلام در طول تاريخ، همه دين و معيارهاي استنباط را پيش نهاده‌اند. آنان پس از ره نمودن به مکتب و در اختيار نهادن اصول و روايات و به دست دادن معيارهاي استنباط از منابع، ديگر عذري به جا نگذاشته‌اند. عصر غيبت اين‌گونه به شکل طبيعي آغاز شد و وقت و زماني هم براي ظهور معين نکرده‌اند. هنگام ظهور تنها با فراهم بودن زمينه‌هاي تحمل توده مردم خواهد بود و تا شرايط حکومت معصوم و زمينه تحمل فراهم نشود، زمان ظهور فرا نمي‌رسد.
    چنان‌که گذشت، فقاهت زمينه‌ساز امامت است. فقيه در هنگام غيبت با روش بيناتي، تلقي مردم را از خودشان دگرگون مي‌سازد و جاي‌گاه و قدرشان را رو مي‌نمايد تا انتظارشان را از سطح هدف‌هاي رفاه، عدالت و تکامل بالا ببرد. بدين‌سان آستانه تحمل مردم رفعت مي‌يابد و شرايط حکومت حجت خدا فراهم مي‌شود. فقيه با معيار استنباطي و با اصول و جوامع، مرجع حوادث[5] آينده است و او با تربيت افراد جامعه منتظر، زمينه‌ امامت و ظهور امام غايب را فراهم مي‌سازد.
    ادامه دارد
    پی نوشتها:

    [1]. انشقاق، آيه6.
    [2]. اولئک علي هديً من ربهم، سوره بقره، آيه 5.
    [3]. سوره نساء، آيه 8.
    [4]. پيشين، 142.
    [5]. «اما الحوادث الواقعه فارجعوا الي رواۀ احاديثنا». (احتجاج، طبرسي، ج2، ص 470)

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  6. #5
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    مقدمه

    در قسمت‌هاي قبل درباره انتظار و ويژگي‌هاي جامعه منتظر بحث شد و بيان شد كه اين ويژگي‌ها جامعه را در زمينه‌هاي فكري و ظرفيت روحي و طرح‌ريزي آماده مي‌كند. همچنين بحث رهبري و مديريت و شاخص‌هاي آن مورد اشاره قرار گرفت و اينك ادامه بحث:
    تحليل تحمل مردم در دو سطح

    در عصر غيبت نوبت فقاهت است که زمينه‌ امامت را فراهم سازد. ولي فقيه، شئوني دارد که مردم وظيفه دارند در عصر غيبت به او رو نمايند. اگر فقيه تحمل مردم را براي حکومت خود آماده بيند، کار او سنگين‌تر مي‌شود. او بايد با حکومت خود، بسترها و زمينه‌هاي ظهور را با تربيت جامعه منتظر بيافريند. در اين صورت، مردم با تحمل حکومت فقيه عادل، خود را براي دست‌يابي به حکومت امام آماده مي‌سازند و بدين‌وسيله، به سطح بالاتري از تحمل و ظرفيت مي‌رسند تا قابليت و لياقت حکومت آسماني و پاک را پيدا كنند و ضرورت چنين رهبر و امامي را احساس کنند و به اين بلوغ برسند که انسان در اين جهان هستي پيوند پيچيده و رابطه گسترده‌اي دارد و به اين رابطه‌ها آگاهي ندارد، پس رسالتي و هم‌چنان امامتي مي‌خواهد؛ رسالتي که قانون رابطه‌ها را بياموزد و امامتي که پيوسته در هر مقطع تاريخي براي نسل‌ها جلودار و پيشوا باشد و آنان را مديريت و رهبري نمايد.
    انسان در استمرار با نيروهاي خود، با نظام هستي و جامعه پيوند دارد. بنابراين، او به حکومتي نياز دارد که از شاخص‌هاي زير برخوردار باشد:
    1.‌ هم‌آهنگ با نظام هستي؛
    2.‌ حاکمي آگاه به اين نظام هستي؛
    3.‌ قانوني برآمده از اين نظام هستي؛
    بنابراين زاويه ديد، حکومت جامعه منتظر، امامت، و حاکم آن، امام و قانون آن، هم‌آهنگ با کل نظام هستي است. بر اين پايه، حاکم، بر تمام روابط انسان با هستي و از قانون‌مندي آنها آگاه و از کشش‌ها و جاذبه‌ها نيز آزاد بايد باشد؛ همان عصمت و ملاک انتخاب حاکم است.
    طرح حکومتي در رابطه با کل نظام هستي، به کساني نياز دارد که به تمام هستي آگاه و از تمام کشش‌ها آزاد باشند. بنابراين، ناديده گرفتن عصمت و کنار گذاشتن آگاهي و آزادي حاکم، با جدا کردن و بريدن انسان از جهان هستي برابر است. انسان هنگامي که جايگاه حکومت را بشناسد و حاکم را در رابطه انسان با کل هستي بپذيرد، درود خود را بر «تنها راه» روانه مي‌سازد و جز آناني را که از طريق وحي، به تمام هستي آگاه شده‌اند، رهبر و حاکمي نمي‌گيرد. بايد توجه داشت که هرگز اين حاکم را «تحميل» نمي‌کنند، تنها او را در دسترس مي‌گذارند و خود انسان‌ها بايد او را «کشف» کنند و پذيرا شوند. هم‌چنان که در مسير تأمين نيازهاي فسيلي و هسته‌اي خود، با تلاش‌هاي سخت و فراوان، به کشف و بهره‌برداري آنها دست مي‌يابد؛ انسان براي رسيدن به نياز عظيم‌تر خود در هستي که همان وسيله راه يافتن و جهت گرفتن است، بايد بکوشد تا آن را کشف کند و بهره‌مند شود و براي تحقق کشف امام خود بايد زمينه‌ را فراهم سازد و جامعه منتظر را تربيت نمايد. از آن‌رو که چنين امامي ضرورت دارد، پس وجود دارد.
    انسان اين‌گونه امامي را بايد کشف کند و زمينه امامتش را فراهم سازد. همان‌گونه که آدمي بسياري از نشدني‌ها را شدني ساخت. تنها کاري انجام مي‌شود که براي انسان مسأله باشد و آن را بخواهد و خواستن توانستن، است. مقصود، آن نبوده که آدم‌ها به ناز و کرشمه در آيند؛ انسان بايد با انتخاب خود امام را پذيرا باشد و زمينه‌هاي حکومتش را فراهم سازد؛ (لِيقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ).[1]
    فقيهان در عصر غيبت وظيفه دارند که با بينات، کتاب و ميزان، آستانه تحمل مردم را ارتقا بخشند و آنان را به ظرفيتي برسانند که خواسته‌ها و تمايلاتشان، متناسب با قدر و اندازه وجودي‌شان گردد و حاکميت فقيه عادلي را که مي‌خواهد زمينه‌ساز ظهور دولت کريمه باشد، پذيرا شوند.
    اگر مردم پذيراي حکومت فقيه عادل نشدند و آن را تحمل نکنند و براي زمينه‌سازي ظهور پا پيش ننهند، ظلم فراگير مي‌شود. بشر پس از روگرداني‌ها از حق و چموشي‌هاي فراوان، همراه با حکومت‌هاي دست‌ساز خود و تمايلاتش، ستم‌ آنها را مي‌بيند و به خستگي و رنجيدگي مي‌رسد.
    بنابراين، مردم دو راه بيشتر ندارند:
    1.‌ يا بايد همراه با فقيه عادل براساس بينات، کتاب و ميزان زمينه‌هاي تحمل حکومت معصوم را فراهم سازند و آن حقيقت در دست‌رس را با تلاش و کوشش کشف کنند و زمينه‌هاي کشف آن را آماده نمايند؛
    2. يا بايد خود را به امواج پرتلاطم ظلم و جور بسپارند تا پس از کوبيده شدن بر صخره‌ها و تجربه‌هاي مکرر درد و رنج‌ها، خسته شوند و به انتظار بنشينند و رو به پاکان هستي آوردند.
    انسان تا انديشه‌هاي مدفون خويش و گنج‌هاي پنهان در درونش را بازخواني نکند و به شناخت خويش و خودباوري دست نيابد، جاي‌گاه رفيعش را نمي‌شناسد و به کم‌ها قانع مي‌شود و کمترين‌ها بر او حکومت خواهند نمود. چنين انساني هرگز تحمل حکومت قامت بلند امامت را نخواهد داشت. هم‌چنان که گفته‌اند: «ان امرنا صعب مستصعب، لايحتمله الا ملک مقرب او نبيٌ مرسل او عبد مؤمن امتحن الله قلبه للايمان،»[2] تحمل امر و حکومت معصوم، به شهود تمام و يا دل عاشق و مبتلا و ساخته شده نياز دارد.[3]
    اهداف حکومت معصوم فراتر از رفاه، آزادي، امنيت، تکامل و... است و حوزه حکومت معصوم هم بالاتر از سطح جامعه و مدت هفتاد سال زندگي دنياست. براين پايه، حکومتي ديگر را بر مي‌تابد و معيار و روش انتخابي ديگر را تقاضا مي‌نمايد. اگر به اهداف حکومت و قلمرو حکومت متناسب با قدر، استمرار و ارتباط انسان در هستي توجه نشود، مي‌توان به همين حکومت‌هاي بافته و دست‌ساز فيلسوفان و نخبگان دل‌خوش بود و به دام‌پروري بزک شده هفتاد ساله دل‌گرم.[4]
    تا زماني که نگاه و تلقي مردم از خود دگرگون نشود، تحمل حکومت پاکان هستي را نخواند داشت، هم‌چنان که تاريخ گواهي مي‌دهد، پس از داستان پرخون نينوا مردم به امام سجاد عليه السلام روي نياوردند. چون آنان به بيش از رفاه، امن و آزادي راه نيافته بودند و نمي‌خواستند و از خود بيش از اينها تلقي نداشتند.
    فقيه عادل بايد در تربيت جامعه منتظر همانند رسول خدا و امامان، آغازگر ارائه دين باشد، هم‌چنان که دين با رسول آغاز مي‌شود و او پيوسته آيات حق را تلاوت مي‌کند و مي‌گويد که اي انسان تو محتاجي، مفتقري و مضطري و اين‌گونه پيام کلام خداوند را مي‌رسانند: (أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِي الْحَمِيدُ).[5]
    انسان زماني به سرشاري و غنا مي‌رسد که تدبير و اختيار خود را محو تدبير و اختيار آفريدگار هستي کند و به تفويض و تسليم و اطاعت او بنشيند. اين زمان آن‌گاه محقق شدني است که آدمي ريشه‌هاي اضطرار و مراکز بي‌چارگي و افتقار خود را بشناسد و مجبور شود در برنامه‌ريزي، تدبير، اختيار و انتخابش براي اين انسان که در گستره قدر، استمرار و ارتباط‌هايش، بدان توجه مي‌شود، به وحي روي آورد. از همين‌رو، فقيه عادل براساس روش بيناتي با دگرگون کردن تلقي افراد جامعه از خودشان، جاي‌گاه آنان را در سطح هستي تبيين مي‌کند و ضرورت اهداف حکومتي و قلمرو حکومتي متناسب با آن و در همان سطح را براي او روشن مي‌نمايد. و بدين‌سان، ريشه‌هاي اضطرار و افتقار او را به حاکمي آگاه و آزاد مي‌شناسانند. انسان بايد به واماندگي، بيچارگي‌، نيازهاي واقعي و اضطرارش به وحي و حجت برسد و بخواهد که خواستن، توانستن است، هم‌چنان که قرآن مي‌فرمايد: (أَمَّن يجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيكْشِفُ السُّوءَ وَيجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الأرْضِ).[6] با همين اضطرار و درک بي‌چارگي و افتقار و واماندگي خويش، حجاب بين فطرت و مبدأ فيض را مي‌توانيم برطرف سازيم.
    چه کسي جز خداوند به فرياد مضطر درمانده مي‌تواند برسد؟ کساني که به حال اضطرار برسند و اضطرار خويش را درک کنند و بدانند و از خدا بخواهند. خداوند هم بدي‌ها و سختي‌ها را از آنان برطرف مي‌سازد و به حکومت و جانشيني زمين مي‌رساند. فقيه عادل، با تبيين جايگاه انسان در هستي و دگرگوني در نوع تلقي افراد جامعه، آنان را به درک اضطرارشان نزديک مي‌سازد و بدين صورت، زبان خواستن و دعاي ايشان به جريان مي‌افتد. خواستني در سطح جاي‌گاه انسان، حکومتي در سطح اهداف بالاتر از رفاه و امن و...، قلمروي در سطح فراتر از جامعه و هفتاد سال دنيا. و حاکمي در سطح آگاهي، آزادي و عصمت. انسان اين‌گونه با درک اضطرار به دعا و خواستن رو مي‌آورد و به آستانه حاکميت معصوم راه مي‌يابد، هم‌چنان که در توقيع شريف آمده است: «و اکثروا الدعاء بتعجيل الفرج فانّ ذلک فرجکم.» کليد فرج در دعا و خواستن و کليد دعا و خواستن درک اضطرار است.
    فقيه عادل، جامعه منتظر را با روش بيناتي به درک اضطرار مي‌رساند و خواستن انسان‌ها را به بلوغ و شکوفايي مي‌کشاند.
    السلام عليک يا صاحب التدبير.
    سلام بر تنها رهبر جهاني.
    السلام عليک يا سبيل الله الذي من سلک غيره هلک.
    سلام بر تنها راه.
    پی نوشتها:

    [1]. سوره حديد، آيه 25.
    [2]. بصائر الدرجات، محمد بن حسن بن صفار، ص 26؛ بحار، ج2، ص 71 و ص 184، ح 30 و ح 7. )محققاً امر ما سخت و گران است و كسي تحمل نمي‌كند آن را مگر فرشته مقرب يا نبي مرسل يا بنده مومني كه قلبش از ايمان پرشده باشد.(
    [3]. ع ـ ص، وارثان عاشوران، ص 36.
    [4]. ر.ک: پيشين.
    [5]. سوره فاطر، آيه 15.
    [6]. سوره نمل، آيه 62.

    منبع: ماهنامه امان، شماره 18

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  7. #6
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    مقدمه

    در قسمت‌هاي قبل درباره انتظار و ويژگي‌هاي جامعه منتظر بحث شد و بيان شد كه اين ويژگي‌ها جامعه را در زمينه‌هاي فكري و ظرفيت روحي و طرح‌ريزي آماده مي‌كند. همچنين بحث رهبري و مديريت و شاخص‌هاي آن مورد اشاره قرار گرفت و اينك ادامه بحث:
    تحليل تحمل مردم در دو سطح

    در عصر غيبت نوبت فقاهت است که زمينه‌ امامت را فراهم سازد. ولي فقيه، شئوني دارد که مردم وظيفه دارند در عصر غيبت به او رو نمايند. اگر فقيه تحمل مردم را براي حکومت خود آماده بيند، کار او سنگين‌تر مي‌شود. او بايد با حکومت خود، بسترها و زمينه‌هاي ظهور را با تربيت جامعه منتظر بيافريند. در اين صورت، مردم با تحمل حکومت فقيه عادل، خود را براي دست‌يابي به حکومت امام آماده مي‌سازند و بدين‌وسيله، به سطح بالاتري از تحمل و ظرفيت مي‌رسند تا قابليت و لياقت حکومت آسماني و پاک را پيدا كنند و ضرورت چنين رهبر و امامي را احساس کنند و به اين بلوغ برسند که انسان در اين جهان هستي پيوند پيچيده و رابطه گسترده‌اي دارد و به اين رابطه‌ها آگاهي ندارد، پس رسالتي و هم‌چنان امامتي مي‌خواهد؛ رسالتي که قانون رابطه‌ها را بياموزد و امامتي که پيوسته در هر مقطع تاريخي براي نسل‌ها جلودار و پيشوا باشد و آنان را مديريت و رهبري نمايد.
    انسان در استمرار با نيروهاي خود، با نظام هستي و جامعه پيوند دارد. بنابراين، او به حکومتي نياز دارد که از شاخص‌هاي زير برخوردار باشد:
    1.‌ هم‌آهنگ با نظام هستي؛
    2.‌ حاکمي آگاه به اين نظام هستي؛
    3.‌ قانوني برآمده از اين نظام هستي؛
    بنابراين زاويه ديد، حکومت جامعه منتظر، امامت، و حاکم آن، امام و قانون آن، هم‌آهنگ با کل نظام هستي است. بر اين پايه، حاکم، بر تمام روابط انسان با هستي و از قانون‌مندي آنها آگاه و از کشش‌ها و جاذبه‌ها نيز آزاد بايد باشد؛ همان عصمت و ملاک انتخاب حاکم است.
    طرح حکومتي در رابطه با کل نظام هستي، به کساني نياز دارد که به تمام هستي آگاه و از تمام کشش‌ها آزاد باشند. بنابراين، ناديده گرفتن عصمت و کنار گذاشتن آگاهي و آزادي حاکم، با جدا کردن و بريدن انسان از جهان هستي برابر است. انسان هنگامي که جايگاه حکومت را بشناسد و حاکم را در رابطه انسان با کل هستي بپذيرد، درود خود را بر «تنها راه» روانه مي‌سازد و جز آناني را که از طريق وحي، به تمام هستي آگاه شده‌اند، رهبر و حاکمي نمي‌گيرد. بايد توجه داشت که هرگز اين حاکم را «تحميل» نمي‌کنند، تنها او را در دسترس مي‌گذارند و خود انسان‌ها بايد او را «کشف» کنند و پذيرا شوند. هم‌چنان که در مسير تأمين نيازهاي فسيلي و هسته‌اي خود، با تلاش‌هاي سخت و فراوان، به کشف و بهره‌برداري آنها دست مي‌يابد؛ انسان براي رسيدن به نياز عظيم‌تر خود در هستي که همان وسيله راه يافتن و جهت گرفتن است، بايد بکوشد تا آن را کشف کند و بهره‌مند شود و براي تحقق کشف امام خود بايد زمينه‌ را فراهم سازد و جامعه منتظر را تربيت نمايد. از آن‌رو که چنين امامي ضرورت دارد، پس وجود دارد.
    انسان اين‌گونه امامي را بايد کشف کند و زمينه امامتش را فراهم سازد. همان‌گونه که آدمي بسياري از نشدني‌ها را شدني ساخت. تنها کاري انجام مي‌شود که براي انسان مسأله باشد و آن را بخواهد و خواستن توانستن، است. مقصود، آن نبوده که آدم‌ها به ناز و کرشمه در آيند؛ انسان بايد با انتخاب خود امام را پذيرا باشد و زمينه‌هاي حکومتش را فراهم سازد؛ (لِيقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ).[1]
    فقيهان در عصر غيبت وظيفه دارند که با بينات، کتاب و ميزان، آستانه تحمل مردم را ارتقا بخشند و آنان را به ظرفيتي برسانند که خواسته‌ها و تمايلاتشان، متناسب با قدر و اندازه وجودي‌شان گردد و حاکميت فقيه عادلي را که مي‌خواهد زمينه‌ساز ظهور دولت کريمه باشد، پذيرا شوند.
    اگر مردم پذيراي حکومت فقيه عادل نشدند و آن را تحمل نکنند و براي زمينه‌سازي ظهور پا پيش ننهند، ظلم فراگير مي‌شود. بشر پس از روگرداني‌ها از حق و چموشي‌هاي فراوان، همراه با حکومت‌هاي دست‌ساز خود و تمايلاتش، ستم‌ آنها را مي‌بيند و به خستگي و رنجيدگي مي‌رسد.
    بنابراين، مردم دو راه بيشتر ندارند:
    1.‌ يا بايد همراه با فقيه عادل براساس بينات، کتاب و ميزان زمينه‌هاي تحمل حکومت معصوم را فراهم سازند و آن حقيقت در دست‌رس را با تلاش و کوشش کشف کنند و زمينه‌هاي کشف آن را آماده نمايند؛
    2. يا بايد خود را به امواج پرتلاطم ظلم و جور بسپارند تا پس از کوبيده شدن بر صخره‌ها و تجربه‌هاي مکرر درد و رنج‌ها، خسته شوند و به انتظار بنشينند و رو به پاکان هستي آوردند.
    انسان تا انديشه‌هاي مدفون خويش و گنج‌هاي پنهان در درونش را بازخواني نکند و به شناخت خويش و خودباوري دست نيابد، جاي‌گاه رفيعش را نمي‌شناسد و به کم‌ها قانع مي‌شود و کمترين‌ها بر او حکومت خواهند نمود. چنين انساني هرگز تحمل حکومت قامت بلند امامت را نخواهد داشت. هم‌چنان که گفته‌اند: «ان امرنا صعب مستصعب، لايحتمله الا ملک مقرب او نبيٌ مرسل او عبد مؤمن امتحن الله قلبه للايمان،»[2] تحمل امر و حکومت معصوم، به شهود تمام و يا دل عاشق و مبتلا و ساخته شده نياز دارد.[3]
    اهداف حکومت معصوم فراتر از رفاه، آزادي، امنيت، تکامل و... است و حوزه حکومت معصوم هم بالاتر از سطح جامعه و مدت هفتاد سال زندگي دنياست. براين پايه، حکومتي ديگر را بر مي‌تابد و معيار و روش انتخابي ديگر را تقاضا مي‌نمايد. اگر به اهداف حکومت و قلمرو حکومت متناسب با قدر، استمرار و ارتباط انسان در هستي توجه نشود، مي‌توان به همين حکومت‌هاي بافته و دست‌ساز فيلسوفان و نخبگان دل‌خوش بود و به دام‌پروري بزک شده هفتاد ساله دل‌گرم.[4]
    تا زماني که نگاه و تلقي مردم از خود دگرگون نشود، تحمل حکومت پاکان هستي را نخواند داشت، هم‌چنان که تاريخ گواهي مي‌دهد، پس از داستان پرخون نينوا مردم به امام سجاد عليه السلام روي نياوردند. چون آنان به بيش از رفاه، امن و آزادي راه نيافته بودند و نمي‌خواستند و از خود بيش از اينها تلقي نداشتند.
    فقيه عادل بايد در تربيت جامعه منتظر همانند رسول خدا و امامان، آغازگر ارائه دين باشد، هم‌چنان که دين با رسول آغاز مي‌شود و او پيوسته آيات حق را تلاوت مي‌کند و مي‌گويد که اي انسان تو محتاجي، مفتقري و مضطري و اين‌گونه پيام کلام خداوند را مي‌رسانند: (أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِي الْحَمِيدُ).[5]
    انسان زماني به سرشاري و غنا مي‌رسد که تدبير و اختيار خود را محو تدبير و اختيار آفريدگار هستي کند و به تفويض و تسليم و اطاعت او بنشيند. اين زمان آن‌گاه محقق شدني است که آدمي ريشه‌هاي اضطرار و مراکز بي‌چارگي و افتقار خود را بشناسد و مجبور شود در برنامه‌ريزي، تدبير، اختيار و انتخابش براي اين انسان که در گستره قدر، استمرار و ارتباط‌هايش، بدان توجه مي‌شود، به وحي روي آورد. از همين‌رو، فقيه عادل براساس روش بيناتي با دگرگون کردن تلقي افراد جامعه از خودشان، جاي‌گاه آنان را در سطح هستي تبيين مي‌کند و ضرورت اهداف حکومتي و قلمرو حکومتي متناسب با آن و در همان سطح را براي او روشن مي‌نمايد. و بدين‌سان، ريشه‌هاي اضطرار و افتقار او را به حاکمي آگاه و آزاد مي‌شناسانند. انسان بايد به واماندگي، بيچارگي‌، نيازهاي واقعي و اضطرارش به وحي و حجت برسد و بخواهد که خواستن، توانستن است، هم‌چنان که قرآن مي‌فرمايد: (أَمَّن يجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيكْشِفُ السُّوءَ وَيجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الأرْضِ).[6] با همين اضطرار و درک بي‌چارگي و افتقار و واماندگي خويش، حجاب بين فطرت و مبدأ فيض را مي‌توانيم برطرف سازيم.
    چه کسي جز خداوند به فرياد مضطر درمانده مي‌تواند برسد؟ کساني که به حال اضطرار برسند و اضطرار خويش را درک کنند و بدانند و از خدا بخواهند. خداوند هم بدي‌ها و سختي‌ها را از آنان برطرف مي‌سازد و به حکومت و جانشيني زمين مي‌رساند. فقيه عادل، با تبيين جايگاه انسان در هستي و دگرگوني در نوع تلقي افراد جامعه، آنان را به درک اضطرارشان نزديک مي‌سازد و بدين صورت، زبان خواستن و دعاي ايشان به جريان مي‌افتد. خواستني در سطح جاي‌گاه انسان، حکومتي در سطح اهداف بالاتر از رفاه و امن و...، قلمروي در سطح فراتر از جامعه و هفتاد سال دنيا. و حاکمي در سطح آگاهي، آزادي و عصمت. انسان اين‌گونه با درک اضطرار به دعا و خواستن رو مي‌آورد و به آستانه حاکميت معصوم راه مي‌يابد، هم‌چنان که در توقيع شريف آمده است: «و اکثروا الدعاء بتعجيل الفرج فانّ ذلک فرجکم.» کليد فرج در دعا و خواستن و کليد دعا و خواستن درک اضطرار است.
    فقيه عادل، جامعه منتظر را با روش بيناتي به درک اضطرار مي‌رساند و خواستن انسان‌ها را به بلوغ و شکوفايي مي‌کشاند.
    السلام عليک يا صاحب التدبير.
    سلام بر تنها رهبر جهاني.
    السلام عليک يا سبيل الله الذي من سلک غيره هلک.
    سلام بر تنها راه.
    پی نوشتها:

    [1]. سوره حديد، آيه 25.
    [2]. بصائر الدرجات، محمد بن حسن بن صفار، ص 26؛ بحار، ج2، ص 71 و ص 184، ح 30 و ح 7. )محققاً امر ما سخت و گران است و كسي تحمل نمي‌كند آن را مگر فرشته مقرب يا نبي مرسل يا بنده مومني كه قلبش از ايمان پرشده باشد.(
    [3]. ع ـ ص، وارثان عاشوران، ص 36.
    [4]. ر.ک: پيشين.
    [5]. سوره فاطر، آيه 15.
    [6]. سوره نمل، آيه 62.

    منبع: ماهنامه امان، شماره

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه