نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: بابا حسين مرا آزاد كرد[آزاد كرده حسين (ع ) ]

  1. #1
    مدیرکل انجمنهای نور آسمان vorojax آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2008
    محل سکونت
    همشهری حضرت عشق
    نوشته ها
    7,305
    تشکر
    6
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    Wink بابا حسين مرا آزاد كرد[آزاد كرده حسين (ع ) ]




    آزاد كرده حسين (ع )


    مرحوم متقى صالح و واعظ اهلبيت عصمت و طهارت عليهم صلوات اللّه شهيد حاج شيخ احمد كافى (رضوان اللّه تعالى عليه ) نقل نمود:

    يكى از شيعيان در بصره سالى ده شب در خانه اش دهه عاشورا روضه خوانى مى كرد اين بنده خدا ورشكست شد و وضع زندگى اش از هم پاشيده شد حتى خانه اش را هم فروخت .

    نزديك محرم بود با همسرش داخل منزل روى تكه حصيرى نشسته بودند يكى دو ماه ديگر بنا بود خانه را تخليه كنند، و تحويل صاحبخانه بدهند و بروند.
    همسرش مى گويد: يك وقت ديدم شوهرم منقلب شد و فرياد زد.

    گفتم : چه شده ؟ چرا داد مى زنى ؟

    گفت : اى زن ما همه جور مى توانستيم دور و بر كارمان را جمع كنيم ، آبرويمان يك مدت محفوظ باشد، اما بناست آبرويمان برود.

    گفتم : چطور؟ گفت : هر سال دهه عاشورا امام حسين (ع ) روى بام خانه ما يك پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم مى آيند ما هم وضعمان ايجاب نمى كند و دروغ هم نمى توانيم بگوئيم آبرويمان جلوى مردم مى رود.
    يكدفعه منقلب گرديد، گفت : اى حسين مپسند آبرويمان ميان مردم برود، قدرى گريه كرد.

    همسرش گفت : ناراحت نباش يك چيز فروشى داريم . گفت : چى داريم ؟

    گفت : من هيجده سال زحمت كشيدم يك پسر بزرگ كردم
    پسر وقتى آمد گيسوانش را مى تراشى ، و فردا صبح دستش را مى گيرى مى برى سر بازار، چكار دارى بگوئى پسرم است ، بگو غلامم است . و به يك قيمتى او را بفروش و پولش را بياور و اين چراغ محفل حسينى را روشن كن .

    مرد گفت : مشكل مى دانم پسر راضى بشود و شرعاً نمى دانم درست باشد كه او را بفروشيم يا نه .

    زن و شوهر رفتند خدمت علماء و قضيه را پرسيدند، علماء گفتند: پسر اگر راضى باشد خودش را در اختيار كسى بگذارد اشكالى ندارد، و بعد از سؤ ال بر گشتند خانه .

    يك وقت ديدند در خانه باز شد پسرشان وارد شد، پسر مى گويد.

    وقتى وارد منزل شدم ديدم مادرم مرتب به قد و بالاى من نگاه مى كند و گريه مى كند، پدرم مرتب مرا مشاهده مى كند اشك مى ريزد گفتم : مادر چيزى شده ؟

    مادر گفت : پسر جان ما تصميم گرفته ايم تو را با امام حسين (ع ) معامله كنيم .

    پسر گفت : چطور؟ جريان را نقل كردند پسر گفت : به به حاضرم چه از اين بهتر.

    شب صبح شد گيسوان پسر را تراشيدند، پدر دست پسر را گرفت كه به بازار ببرد پسر دست انداخت گردن مادرش (مادر است و اينهم جوانش است ) پس يكمقدار بسيار زيادى گريه كردند و از هم جدا شدند.

    پدر، پسر را آورد سر بازار برده فروشان ، به آن قيمتى كه گفت ، تا غروب آفتاب هيچكس نخريد، غروب آفتاب پدر خوشحال شد، گفت : امشب هم مى برمش خانه يكدفعه ديگر مادرش او را ببيند فردا او را مى آورم و مى فروشم .
    تا اين فكر را كردم ديدم يك سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسيمه نزد ما آمد بمن سلام كرد جوابش را دادم .

    فرمود: آقا اين را مى فروشى ؟ (نفرمود غلام يا پسرت را مى فروشى ) گفتم : آرى . فرمود: چند مى فروشى ؟ گفتم : اين قيمت ، يك كيسه اى بمن داد ديدم دينارها درست است .

    فرمود: اگر بيشتر هم مى خواهى بتو بدهم ، من خيال كردم مسخره ام مى كند. گفتم : نه . فرمود: بيا يك مشت پول ديگر بمن داد. فرمود: پسر جان بيا برويم .

    تا فرمود پسر بيا برويم ، اين پسر خود را در آغوش پدرش انداخت ، مقدار زيادى هم گريه كرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از در دروازه بصره رفتند بيرون .

    پدر مى گويد: آمدم منزل ديدم مادر منتظر نتيجه بود گفت : چكار كردى ؟

    گفتم : فروختم . يك وقت ديدم مادر بلند شد گفت : اى حسين به خودت قسم ديگر اسم بچه ام را به زبان نمى برم .

    پسر مى گويد: دنبال سر آن آقا سوار شدم و از در دروازه بصره خارج شديم بغض راه گلويم را گرفته بود بنا كردم گريه كردن ، يك وقت آقا رويش را برگرداند، فرمود: پسر جان چرا گريه مى كنى ؟


    گفتم آقا اين اربابى كه داشتم خيلى مهربان بود، خيلى با هم الفت داشتيم ، حالا از او جدا شدم و ناراحتم .

    فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم .

    گفتم : آرى پدرم .

    فرمود: مى خواهى برگردى نزدشان ؟

    گفتم : نه .

    فرمود: چرا؟

    گفتم : اگر بروم مى گويند تو فرار كردى .

    فرمود: نه پسر جان ، برو پائين من را پائين كرد، فرمود: برو خانه .

    گفتم : نمى روم ، مى گويند تو فرار كردى .

    فرمود: نه آقا جان برو خانه اگر گفتند فرار كردى بگو نه ، حسين مرا آزاد كرد.
    يك وقت ديدم كسى نيست .


    پسر آمد در خانه را كوبيد مادر آمد در را باز كرد.

    گفت : پسرجان چرا آمدى ؟ دويد شوهرش را صدا زد گفت : بتو نگفته بودم اين بچه طاقت نمى آورد، حالا آمده .

    پدر گفت : پسر جان چرا فرار كردى ؟ گفتم : پدر بخدا من فرار نكردم .

    گفت : پس چطور شد آمدى ؟ گفتم : بابا حسين مرا آزاد كرد.(1)

    هر كه شد از سر اخلاص عزادار حسين (ع )
    نام او ثبت نمايند به طومار حسين (ع )
    اى خوش آن پاك سرشتى كه غم خود بنهاد
    شد در اين عمر پريشان دل و غمخوار حسين (ع )
    اى خوش آن كس كه حسينى شد و از روى خلوص
    پيروى كرد ز انديشه و افكار حسين (ع )
    گر بخوبان جنان فخر فروشند رواست
    روز محشر همه ياران وفادار حسين (ع )
    يا رب اين منصب شاهانه ز ما باز مگير
    تا كه پيوسته بمانيم عزادار حسين (ع )
    گر چه هستيم گنه كار خدايا مگذار
    در قيامت دل ما حسرت ديدار حسين (ع )





    1-دار السلام .


    منبع:كرامات الحسينية (ع ) ج 1 (معجزات سيّد الشهداء (ع ) بعد از شهادت )
    مؤ لف : على مير خلف زاده

    اللهم عجل لولیک الفرج


    لــــطــف الــــهـی بکند کار خویش
    مـژده رحـــــمــــــت برساند سروش




  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست کتاب مذهبی اینجا
    توسط vorojax در انجمن کتابخانه اسلامي
    پاسخ: 92
    آخرين نوشته: 03-07-2015, 19:13
  2. تو بايد خون حسين را تا ابد تازه نگه دارى زینب
    توسط محبّ الزهراء در انجمن حضرت زینب(س)
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 01-08-2011, 12:44
  3. آثار تربت امام حسين عليه السلام
    توسط محبّ الزهراء در انجمن عاشورا خون خدا جاری در رگهای تنزیل[ویژه نامه محرم]
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 17-12-2010, 23:01
  4. اشعاری در مورد امام حسین (ع)
    توسط saleh1 در انجمن عاشورا خون خدا جاری در رگهای تنزیل[ویژه نامه محرم]
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 17-12-2010, 10:03
  5. معرفى شهداى نهضت حسينی
    توسط محبّ الزهراء در انجمن عاشورا خون خدا جاری در رگهای تنزیل[ویژه نامه محرم]
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-12-2010, 23:55

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه