[align=center]خطبه 1
از سخنان امام ( ع ) در مورد آفرينش آسمان و زمين و آدم که در آن
ذکر حج نيز آمده است . در اين خطبه از ستايش خداوند آفرينش جهان
فرشتگان و گزينش انبياء بعثت پيامبر ( ص ) و از قرآن و احکام شرع
سخن به ميان آمده است . هرگز کنه ذاتش درک نشود : [1] ستايش
مخصوص خداوندی است که ستايشگران از مدحش عاجزند و حسابگران
زبردست نعمتهايش را احصاء نتوانند کرد [2] و کوشش کنندگان هر چند خويش
را خسته کنند حقش را ادا نتوانند نمود هم او است که افکار بلند
ژرف انديش کنه ذاتش را درک نکنند [3] و غواصان دريای علوم و دانشها
دستشان از پي بردن به کمال هستيش کوتاه است يعنی آنکس که برای
صفاتش حدی نيست و اوصاف کمالش را توصيف نتوان کرد [4] و برای ذاتش
وقتی معين و سرآمدی مشخص نتوان تعيين نمود مخلوقات را با قدرتش
آفريد[5] بادها را با رحمتش به حرکت آورد و اضطراب و لرزش زمين را به
وسيله کوهها آرامش بخشيد . ونخست شناسائی خدا : [6] سرآغاز دين
معرفت او است و کمال معرفتش تصديق ذات او و کمال تصديق ذاتش
توحيد و شهادت بر يگانگی او است [7] و کمال توحيد و شهادت بر يگانگيش
اخلاص است و کمال اخلاصش آن است که وی را از صفات ممکنات پيراسته
دارند [8] چه اينکه هر صفتی گواهی مي دهد که غير از موصوف است [9] و هر
موصوفی شهادت مي دهد که غير از صفت است آنکس که خدای را [ به صفات
ممکنات ] توصيف کند وی را به چيزی مقرون دانسته [10] و آن کس که وی را
مقرون به چيزی قرار دهد تعدد در ذات او قائل شده و هر کس تعدد در
ذات او قائل شود اجزائی برای او تصور کرده و هر کس اجزائی برای او
قائل شود وی را نشناخته است . [1] و کسی که او را نشناسد به سوی او
اشاره مي کند و هر کس به سويش اشاره کند برايش حدی تعيين کرده و آن
که او را محدود بداند وی را به شمارش آورده [2] و آن کس که بگويد خدا در
کجا است ؟ وی را در ضمن چيزی تصور کرده و هر کس بپرسد بر روی چه
قرار دارد ؟ جائی را از او خالی دانسته [3] همواره بوده است و از چيزی به
وجود نيامده و وجودی است که سابقه عدم برای او نيست با همه چيز هست
اما نه اينکه قرين آن باشد [4] و مغاير با همه چيز است اما نه اينکه از
آن بيگانه و جدا باشد انجام دهنده است اما نه به آن معنی که حرکات و
ابزاری داشته باشد [5] بينا است حتی در آن زمانی که موجود قابل رؤيتی
وجود نداشت تنها است زيرا کسی وجود نداشته تا به او انس گيرد[6] و از
فقدانش ترسان و ناراحت شود .[7] آفرينش جهان : [8] خلق را ايجاد نمود و
بدون نياز به انديشه و فکر و استفاده از تجربه آفرينش را آغاز کرد [9] و
بي آنکه حرکتی ايجاد کند و تصميم آميخته با اضطرابی در او راه داشته
باشد جهان را ايجاد نمود [10] پديدآمدن هر يک از موجودات را به وقت
مناسب خود موکول ساخت و در ميان موجودات با طبايع متضاد هماهنگی
برقرار نمود و در هر کدام طبيعت و غريزه مخصوص به خودشان آفريد و
آن غرائز را ملازم و همراه آنها گردانيد [11] او پيش از آنکه آنها را
بيافريند از تمام جزئيات و جوانب آنها آگاه بود و به حدود و پايان
آنها احاطه داشت [12] و به اسرار درون و برون آنها آشنا بود . پس از آن
خداوند طبقات جو را از هم گشود [13] و اطراف آن را باز کرد و فضاهای
خالی ايجاد نمود و درآن آبی که امواج متلاطم آن روی هم مي غلطيد جاري ساخت
[14] و آن را بر پشت بادی شديد و طوفانی کوبنده حمل نمود [15] پس از آن
باد را به بازگرداندن آن فرمان داد و بر نگهداريش آن را مسلط ساخت و
به حدی که بايد مقرون نمود فضای خالی در زير آن گشوده [16] و آب در بالای
آن در حرکت بود سپس خداوند طوفانی برانگيخت که جز متلاطم ساختن آن
آب کار ديگری نداشت [17] و بطور مداوم امواج آب را در هم ميکوبيد طوفان
به شدت مي وزيد و از نقطه ای دور سرچشمه ميگرفت [18] بعداز آن به آن فرمان
داد تا آبهای متراکم و امواج عظيم آب را بر هم زند و امواج اين
درياها را به هر سو بفرستد پس آن را همانند مشکی به هم زد . [1] و با
همان شدت که در فضا مي وزيد بر امواج آب نيز حمله ور شد از اولش بر
می داشت و به آخرش فرو مي ريخت [2] و قسمتهای ساکن آب را به امواج
متحرک مي پيوست آبها روی هم انباشته شدند و همچون قله کوه بالا آمدند
و امواج روی آب کفهائی بيرون فرستاد[3] و آن را در هوای باز و جوی وسيع
بالا برد و از آن هفت آسمان را پديد آورد [4] آسمان پائين را همچون موج
مهارشده و آسمان برترين را همچون سقفی محفوخ و بلند قرار داد [5] بدون
اينکه نياز به ستونی برای نگهداری آن باشد و نه ميخهائی که آن را
ببندد سپس آسمان پائين را به وسيله کواکب و نور ستارگان درخشان
زينت بخشيد [6] و در آن چراغی روشني بخش و ماهی نورافشان به جريان
انداخت [7] که در مداری متحرک و صفحه ای جنبنده بگردند . [8] آفرينش
فرشتگان : [9] پس آنگاه آسمانهای بالا را از هم گشود و مملو از فرشتگان
مختلف ساخت [10] گروهی از آنان هميشه به سجده اند و رکوع ندارند و يا به
رکوعند و قيام نمي کنند و يا در صفوفی که هرگز از هم پراکنده نمي گردد
قرار دارند [11] و يا همواره تسبيح می گويند و هرگز خسته نمي شوند هيچگاه
خواب چشمان آنها را نمي پوشاند [12] و عقول آنها گرفتار نسيان و سهو
نمي گردد بدن آنها به سستی نمي گرايد و غفلت و نسيان بر آنان عارض
نمي شود .و گروهی ديگر امينان وحی او [13] و زبان او به سوی پيامبرانند و
پيوسته برای رساندن حکم و فرمانش در رفت و آمدند .و جمعی ديگر
حافظان بندگان اويند [14] و دربانان بهشت او بعضی از آنها پايشان در
طبقات پائين زمين ثابت [15] و گردنهاشان از آسمان بالا گذشته و ارکان
وجودشان از اقطار جهان بيرون رفته [16] و کتفهای آنها برای حفظ پايه های
عرش خدا آماده است و در برابر عرش او سر را پائين افکنده اند[17] ودر
زير آن بالها را به خود پيچيده اند در ميان آنها با کسانی که در مراتب
پائينتر قرار دارند حجاب عزت [18] و پرده های قدرت فاصله انداخته هرگز
پروردگار خودرا با نيروی وهم تصوير نکنند[1] وصفات مخلوقان را برای او
قائل نشوند هرگز وی را در مکانی محدود نمي سازند[2] و با چشم به او اشاره
نمي کنند.[3] آفرينش آدم :[4] سپس خداوند مقداری خاک از قسمتهای سخت و
نرم زمين و خاکهای مستعد شيرين و شوره زار آن گرد آورد [5] و آب بر آن
افزود تا گلی خالص و آماده شد و با رطوبت آن را به هم آميخت تا به
صورت موجودی چسبناک در آمد [6] و از آن صورتی دارای اعضاء و جوارح
پيوستگيها و گسستگيها آفريد[7] آن را جامد کرد تا محکم شود و صاف و محکم
و خشک ساخت [8] تا وقتی معلوم و سرانجامی معين .و آنگاه از روح خود در
او دميد پس به صورت انسانی در آمد [9] دارای نيروی عقل که وی را به تکاپو
مي اندازد در آمد و دارای افکاری که به وسيله آن در موجودات تصرف
نمايد. به او جوارحی بخشيد که به خدمتش پردازد[10] و ابزاری عنايت کرد
که وی را به حرکت آورد نيروی انديشه به او بخشيد که حق را از باطل
بشناسد و همچنين ذائقه شامه [11] و وسيله تشخيص رنگها و اجناس مختلف را
در اختيار او قرار داد او را معجونی از رنگهای گوناگون و مواد موافق [12]
و نيروهای متضاد و اخلاط مختلف : حرارت و برودت [13] رطوبت و يبوست و
ناراحتی و شادمانی ساخت . سپس خداوند از فرشتگان خواست که وديعه
الهي [14] و عمل به پيمانی را که با او داشتند درمورد سجود دربرابر آدم و
خضوع به عنوان بزرگداشت او اداء نمايند[15] آنجا که فرموده است : برای
آدم سجده کنيد پس آنها همه سجده کردند مگر ابليس [16] و
همدستانش که کبر و نخوت آنان را فراگرفت و شقاوت و بدبختی بر آنان
غلبه نمود به آفرينش خود از آتش افتخار نمودند و به خلقت آدم از گل
و خاک توهين کردند[17] پس خداوند برای اينکه آزمايشش کامل شود و وعده ای
که به وی داده منجز گردد به او مهلت عطا کرد [18] و فرمود : تا روز
معلوم مهلت داده شدی [1] سپس خداوند آدم را در
خانه ای سکنی بخشيد که زندگيش را در آن گوا را و پر برکت قرار داد و
جايگاه او را امن و امان کرد [2] و او را از ابليس و عداوت وی برحذر
داشت اما دشمن بالاخره او را فريب داد به خاطر اينکه بر او حسادت
مي ورزيد و از اينکه او در سرای پايدار [3] و همنشين نيکان است ناراحت
بود آدم يقين خود را به شک و وسوسه او فروخت و تصميم راسخ را با
گفته سست او مبادله کرد [4] و به خاطر همين موضوع شادی خود را مبدل به
ترس و وحشت ساخت و فريب برايش پشيمانی به بار آورد . پس از آن
خداوند دامنه توبه را برايش گسترد[5] کلمات رحمتش را به او القاء نمود
بازگشت به بهشت را به وی وعده داد[6] و او را به سرای آزمايش و جايگاه
توالد و تناسل فرو فرستاد.[7] بعثت انبياء[8] از ميان فرزندان او پيامبرانی
برگزيد و پيمان وحی را از آنان گرفت [9] و از آنها خواست که امانت
رسالتش را به مردم برسانند در زمانی که اکثر مردم پيمان خدا را تبديل
کرده بودند و حق او را نمي شناختند .[10] و همتا و شريکانی برای او قرار
داده بودند و شياطين آنها را از معرفت خدا بازداشته [11] و از عبادت و
اطاعتش آنها را جدا نموده بودند پيامبرانش در ميان آنها مبعوث
ساخت [12] و پي درپی رسولان خودرا به سوي آنان فرستاد تا پيمان فطرت را از
آنان مطالبه نمايند و نعمتهای فراموش شده را به ياد آنها آورند[13] و با
ابلاغ دستورات خدا حجت را بر آنها تمام کنند گنجهای پنهانی عقلها را
آشکار سازند[14] و آيات قدرت خدای را به آنان نشان دهند : آن سقف
بلندپايه آسمان که بر فراز آنها قرار گرفته و اين گاهواره
زمين که در زير پای آنها گسترده [15] و وسائل معيشتی که آنها را زنده
نگهميدارد و اجلهائی که آنها را فانی مي سازد و مشکلات و رنجهائی که
آنها را پير مي کند و حوادثی که پي درپی بر آنان وارد مي گردد [ همه
اينها را به آنها گوشزد کنند ] .[16] خداوند هرگز بندگان خود را از
پيامبران مرسل و کتب آسماني [17] و يا دليلی قاطع و يا راهی صاف و مستقيم
خالی نگذارده پيامبرانی که با کمی نفراتشان [18] و فراوانی دشمنان و
تکذيب کنندگان هرگز در انجام وظائف خود کوتاهی نمي کردند پيامبرانی که
بعضی بشارت به ظهور پيغمبر آينده دادند[1] و بعضی به خاطر پيامبر پيشين
شناخته شده بودند . عصر بعثت محمد ( ص ) : به همين حال قرنها گذشت و
روزگاران سپری شد[2] پدران درگذشتند و فرزندان جانشين آنها گرديدند[3] تا
اينکه خداوند سبحان برای وفای به وعده خود و کامل گردانيدن نبوت محمد
( ص ) رسول خويش را مبعوث ساخت [4] کسی که از همه پيامبران برای بشارت
به آمدنش پيمان گرفته شده بود [5] نشانه هايش مشهور و ميلادش پسنديده بود
در آن روز [ که او قدم به جهان گذارد ] مردم زمين دارای مذاهب
پراکنده [6] و خواسته های ضد و نقيض و جمعيتهائی متشتت بودند عده ای خدای
را به مخلوقش تشبيه مي کردند گروهی ملحد بودند [7] و جمعی معبودهای ديگری
غير از خدای يگانه داشتند اما او آنها را از گمراهی نجات داد و
هدايت نمود و با موقعيت خود آنان را از جهالت نجات بخشيد . [8] سپس
خدای سبحان لقای خويش را برای محمد ( ص ) اختيار کرد [9] و آنچه را نزد
خود داشت برای او پسنديد او را با انتقال از دنيا گرامی داشت و از
گرفتاری با مشکلات نجات داد [10] وی را در نهايت احترام قبض روح کرد و
به سوی خويش فراخواند او هم آنچه را که انبيای پيشين برای امت خود
گذارده بودند در ميان امت خويش به جای گذاشت [کتاب خدا و اوصيای
خويش را ميان آنان قرار داد ] [11] زيرا آنها هرگز امت خود را مهمل و
بي سرپرست رها نساختند و بدون اينکه راهی روشن و دانشی پايدار به
آنها بدهند از ميان آنان بيرون نرفتند.[12] قرآن و احکام دينی : [13] هم اکنون
کتاب پروردگار شما در ميان شما است حلال و حرامش آشکار و فريضه ها و
مستحبات [14] و ناسخ و منسوخ و مباح و ممنوع خاص و عام [15] پندها و مثلها
مطلقها و محدودها محکمات و متشابهاتش همه معلوم است [16] مجملات آن به
برکت محکمات و آيات روشن تفسير شده نکات پيچيده آن [ در پرتو
آيات ديگر ] واضح است و آنچه را که پيمان معرفت آن از همه گرفته
شده معلوم است . [1] و نيز آنچه بندگان موظف به آگاهی از آن نيستند [
مانند کنه ذات خدا ] آشکار است قسمتی از احکام در کتاب خدا [ برای
مدتی محدود ] الزام شده و ناسخ آن در سنت پيامبر آمده [2] و بعضی در سنت
واجب شده در حاليکه قبلا در کتاب خدا [ برای مدت محدودی ] ترک آن
مجاز بوده [3] و بعضی در اوقات معينی واجب است و بعضی وجوب آن در
آينده از بين رفته است محرمات آن از هم جدا است : [4] يک قسمت گناهان
کبيره است که کيفرش را آتش قرار داده و قسمتی صغيره است که
غفرانش را برای آن مهيا ساخته [5] و برخی انجام کمش مقبول و مراحل
بيشترش در وسعت . [6] قسمتی از اين
خطبه است که در مورد حج بيان فرموده : [7] حج بيت الحرام را بر شما
واجب کرده و همان خانه ای که آن را قبله مردم قرار داده است : [8] که
همچون تشنه کامانی که به آبگاه مي روند به سوی آن رو مي آورند و همانند
کبوتران به آن پناه مي برند : [9] خداوند آن را مظهر تواضع مردم در برابر
عظمتش و تسليم آنان در مقابل عزتش قرار داده و از ميان مخلوقاتش
شنوندگانی را برگزيده [10] که دعوت او را به سوی اين خانه اجابت کنند و
سخنش را تصديق نمايند و در مواقف پيامبران قرار گيرند [11] همچون
فرشتگان که به گرد عرش مي گردند به گرد آن طواف کنند و سودهای
فراوان در اين تجارتخانه ی عبادت بدست آورند [12] و به سوی ميعادگاه
آمرزشش بشتابند خداوند متعال اين خانه ی خود را پرچمی برای اسلام قرار
داد [13] و حرم امنی برای پناهندگان به آن بجاآوردن حج آن را از فرائض
شمرده و ادای حق آن را واجب کرد و بر همه شما مقرر داشت که به
زيارت آن برويد [14] و فرمود : آن کس که استطاعت رفتن به خانه خدا
داشته باشد حج بر او فرض است [15] و آن کس که کفر ورزد خداوند از همه
جهانيان بي نياز است

————————————————————————

خطبه 2
[1] خطبه ای است که امام ( ع ) پس از مراجعت از صفين ايراد فرموده
است و در آن وضع مردم پيش از بعثت و اوصاف اهل بيت پيامبر ( ص ) و
سپس اوصاف مردم ديگر آمده است . [2] ستايش مي کنم خداوند را به
خاطر اتمام نعمتش و تسليم در برابر عزتش و حفظ و نگهداری از معصيتش
[3] در نيازها از او استعانت مي جويم چه اين که آنکس را که خدا هدايت
کند هيچگاه گمراه نمي شود و آن کسی که خدا او را دشمن دارد هرگز نجات
نمي يابد [4] و هر کس که خداوند او را کفايت کند نيازمند نخواهد شد .
ستايش او مي کنم زيرا ستايش خداوند در ترازوی حق از همه چيز سنگين تر
است و برترين گنجی است که مي توان ذخيره کرد [5] و گواهی مي دهم که به جز
خداوند يکتای بي شريک معبودی نيست گواهی که اخلاص آن را آزموده ايم [6] و
به خالص بودن آن معتقديم و مادامی که زنده ايم به آن پاي بند هستيم و
آن را برای صحنه های هولناکی که در رستاخيز با آن روبرو خواهيم شد
ذخيره مي کنيم [7] اين گواهی تصميم قطعی ايمان است و بازکننده درب نيکی و
احسان موجب خشنودی خداوند بخشنده است [8] و دورکننده شيطان و گواهی
مي دهم که محمد ( ص ) بنده و فرستاده او است وی را با دينی آشکار [9] و
با نشانه و آئينی راستين و کتابی نوشته شده و نوری درخشان [10] و روشنائی
تابنده و امری آشکار فرستاد تا شبهات را از بين ببرد و با دلائل روشن
در برابر همگان استدلال کند [11] و با آيات مردم را از مخالفت خدا برحذر
دارد و با کيفرها بترساند . [12] او را زمانی فرستاد که مردم در درون
فتنه ها قرار داشتند رشته های مذهب گسسته و ارکان ايمان و يقين متزلزل
شده [13] راههای اساسی برای شناخت حق مختلف و امور مردم پراکنده و
متشتت راه فرار از فتنه ها باريک مرجع و پناهگاه ناپيدا [14] هدايت
فراموش شده و گمراهی و نابينائی همه را فراگرفته بود خدای رحمان
معصيت مي شد و شيطان ياری مي گرديد [15] ايمان بدون ياور مانده ارکان آن
فروريخته و نشانه هايش دگرگون شده راههای آن ويران [1] و جاده های آن کهنه
و فرسوده گشته بود . شيطان را اطاعت مي کردند و به راههای او مي رفتند
و در آبخورگاه او وارد مي شدند [2] به وسيله مردم نشانه های شيطان آشکار شده
و پرچم او برافراشته گرديده فتنه ها با پای خويش آنان را لگدمال نموده
[3] و با سمهای خود آنان را له کرده بود فتنه بر روی پای خود ايستاده و
آنها در آن متحير و سرگردان بي خبر فريب خورده [4] در کنار بهترين خانه
[ کعبه ] و بدترين همسايگان [ بت پرستان ] قرار داشتند خوابشان بيداری [5] و
سرمه چشمهايشان اشک بود در سرزمينی که دانشمندش به حکم اجبار لب
فروبسته و جاهلش گرامی بود . [6] قسمتی از اين
خطبه که اشاره به اهلبيت پيامبر ( ص ) مي کند [7] آنها موضع اسرار
خدايند [8] و ملجا فرمانش ظرف علم اويند و مرجع احکامش پناهگاه کتابهای
او هستند و کوههای استوار دين او به وسيله آنان خميدگی پشت دين راست
نمود [9] و لرزش های وجود آن را از ميان برد .
[10] قسمت ديگری از خطبه که اشاره به جمعيت ديگری است [ جمعيتی از
دشمنان اسلام ] . [11] بذر فجور را افشاندند و با آب غرور و فريب آن را
آبياری کردند و محصول آن را که جز بدبختی و نابودی نبود درويدند :
[12] احدی از اين امت را با آل محمد ( ص ) مقايسه نتوان کرد آنان که
ريزه خوار خوان نعمت آل محمدند با آنها برابر نخواهند بود . [13] آنها
اساس دينند و ارکان يقين . [14] غلوکننده بايد به سوی آنان بازگردد و
عقب مانده بايد به آنان ملحق شود . ويژگيهای ولايت و حکومت از آن
آنها است [15] و وصيت پيغمبر ( ص ) و وراثت او در ميان آنان هم اکنون
حق به اهلش برگشته [16] و دوباره به جائی که از آنجا منتقل شده بود باز
گرديده است .

—————————————————————————–

3خطبه
[1] اين خطبه مشتمل بر
شکايت در مورد خلافت و صبر امام در برابر از دست رفتن آن و سپس
بيعت مردم با او مي باشد [2] به خدا سوگند او [ ابوبکر ] ردای
خلافت را بر تن کرد در حاليکه خوب مي دانست من در گردش حکومت اسلامی
همچون محور سنگهای آسيابم [ که بدون آن آسيا نمي چرخد ] . [3] [ او
مي دانست ] سيلها و چشمه های [ علم و فضيلت ] از دامن کوهسار وجودم
جاری است و مرغان [ دورپرواز انديشه ها ] به افکار بلند من راه
نتوانند يافت [4] پس من ردای خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن
درپيچيدم [ و کنار گرفتم ] در حالی که در اين انديشه فرورفته بودم که
با دست تنها [ با بي ياوری ] به پا خيزم [ و حق خود و مردم را بگيرم ]
[5] و يا در اين محيط پر خفقان و ظلمتی که پديد آورده اند صبر کنم ؟
محيطی که : پيران را فرسوده جوانان را پير[6] و مردان باايمان را تا
واپسين دم زندگی به رنج وامي دارد . [7] [ عاقبت ] ديدم بردباری و صبر به
عقل و خرد نزديکتر است لذا شکيبائی ورزيدم ولی به کسی مي ماندم که :
خاشاک چشمش را پر کرده [8] و استخوان راه گلويش را گرفته با چشم خود
مي ديدم ميراثم را به غارت مي برند . تا اينکه اولی به راه خود رفت
[ و مرگ دامنش را گرفت ] [9] بعد از خودش خلافت را به پسر خطاب سپرد
[ در اينجا امام به قول اعشی شاعر متمثل شد که مضمونش اين است ] :
1 [10] که بس فرق است تا ديروزم امروز کنون مغموم و دی شادان و پيروز [11] شگفتا
او که در حيات خود از مردم مي خواست عذرش را بپذيرند [ و با وجود
من ] وی را از خلافت معذور دارند خود هنگام مرگ عروس خلافت را برای
ديگری کابين بست [12] و چه عجيب هر دو از خلافت به نوبت بهره گيری
کردند [ خلاصه ] آن را در اختيار کسی قرار داد [13] که جوی از خشونت
سختگيری اشتباه و پوزش طلبی بود [14] رئيس خلافت به شترسواری سرکش
مي ماند که اگر مهار را محکم کشد پرده های بينی شتر پاره شود و اگر آزاد
گذارد در پرتگاه سقوط مي کند . [1] به خدا سوگند مردم در ناراحتی و رنج
عجيبی گرفتار آمده بودند [2] و من در اين مدت طولانی با محنت و عذاب
چاره ای جز شکيبايی نداشتم . [3] سرانجام روزگار او [ عمر ] هم سپری شد و
آن [ خلافت ] را در گروهی به شورا گذاشت به پندارش مرا نيز از آنها
محسوب داشت پناه به خدا از اين شورا [4] [ راستی ] کدام زمان بود
که مرا با نخستين فرد آنان مقايسه کنند که اکنون کار من بجايی رسد که
مرا همسنگ اينان [ اعضای شورا ] قرار دهند ؟ [5] لکن باز هم کوتاه آمدم
و با آنان هم آهنگی ورزيدم [ و طبق مصالح مسلمين ] در شورای آنها حضور
يافتم [6] بعضی از آنان به خاطر کينه اش از من روی برتافت و ديگری
خويشاوندی را [ بر حقيقت ] مقدم داشت اعراض آن يکی هم جهاتی داشت
که ذکر آن خوشايند نيست . [7] بالاخره سومی بپاخاست او همانند شتر
پرخور و شکم برآمده همی جز جمع آوری و خوردن بيت المال نداشت
[8] بستگان پدريش به همکاريش برخاستند آنها همچون شتران گرسنه ای که
بهاران به علف زار بيفتند و با ولع عجيبی گياهان را ببلعند برای
خوردن اموال خدا دست از آستين برآوردند اما [9] عاقبت بافته هايش [
برای استحکام خلافت ] پنبه شد و کردار ناشايستش کارش را تباه ساخت
[10] و سرانجام شکم خوارگی و ثروت اندوزی برای ابد نابودش ساخت [11] ازدحام
فراوانی که همچون يالهای کفتار بود مرا به قبول خلافت واداشت آنان از
هر طرف مرا احاطه کردند [12] چيزی نمانده بود که دو نور چشمم دو يادگار
پيغمبر حسن و حسين زير پا له شوند آنچنان جمعيت به پهلوهايم فشار
آورد که سخت مرا به رنج انداخت و ردايم از دو جانب پاره شد [13] مردم
همانند گوسفندانی [گرگ زده که دور تا دور چوپان جمع شوند ] مرا در
ميان گرفتند : اما هنگامی که بپاخاستم و زمام خلافت را به دست گرفتم
جمعی پيمان خود را شکستند [14] گروهی [ به بهانه های واهی ] سر از اطاعتم
باز زدند و از دين بيرون رفتندو دسته ای ديگر برای رياست و مقام از
اطاعت حق سر پيچيدند [ و جنگ صفين را به راه انداختند ] گويا
نشنيده بودند که خداوند مي فرمايد : [15] سرزمين آخرت را برای کسانی
برگزيده ايم که خواهان فساد در روی زمين و سرکشی نباشند عاقبت نيک از
آن پرهيزکاران است [16] چرا خوب شنيده بودند و خوب
آن را حفظ داشتند [1] ولی زرق و برق دنيا چشمشان را خيره کرده و جواهراتش
آنها را فريفته بود [2] آگاه باشيد بخدا سوگند خدائی که دانه را
شکافت و انسان را آفريد اگر نه اين بود که جمعيت بسياری گرداگردم
را گرفته [3] و به ياريم قيام کرده اند و از اين جهت حجت تمام شده است و
اگر نبود عهد و مسک وليتی که خداوند از علماء و دانشمندان [ هر جامعه ]
گرفته که در برابر شکمخواری ستمگران [4] و گرسنگی ستمديدگان سکوت نکنند
من مهار شتر خلافت را رها مي ساختم و از آن صرف نظر مي نمودم [5] و آخر آن
را با جام آغازش سيراب مي کردم [ آن وقت ] خوب مي فهميديد که دنيای
شما [ با همه زينتهايش ] [6] در نظر من بي ارزش تر از آبی است که از بينی
گوسفند بيرون آيد . [7] هنگامی که اميرالمؤمنين ( ع ) به اينجای سخن
رسيد مردی از اهالی عراق برخاست [8] و نامه ای بدستش داد [9] او همچنان نامه
را نگاه مي کرد [ پس از فراغت از نامه ] ابن عباس گفت [10] ای امير
مؤمنان چه خوب بود سخن را از جائی که رها کردی ادامه ميدادی ؟ [11] ولی
امام ( ع ) در پاسخش فرمود : هيهات ای پسر عباس شعله ای از
آتش دل بود زبانه کشيد و فرونشست [12] ابن عباس مي گويد : بخدا سوگند
من هيچگاه بر سخنی همچون اين گفتار تاسف نخوردم [13] که امام ( ع )
نتوانست تا آنجا که خواسته بود ادامه دهد . [14] سيدرضی مي گويد : مقصود
امام ( ع ) از اينکه رئيس خلافت به شترسواری سرکش مي ماند اين
است که اگر زمام را محکم به طرف خود بکشد مرکب چموش مرتب سر را
اين طرف و آنطرف مي کشاند و بيني اش پاره مي شود و اگر مهارش را رها
کند با چموش ی خود را در پرتگاه قرار ميدهد و او قدرت حفظ آن را
ندارد: آنگاه گفته مي شود اشنق الناقه که به وسيله مهار سر شتر را
به طرف خود بکشد و بالا آورد و شنقها نيز گفته شده است اين را
ابن سکيت در اصلاح المنطق گفته است . و اينکه امام ( ع ) فرموده
است اشنق لها و نگفته است اشنقها برای اين است که آنرا در
مقابل اسلس لها قرار داده گويا امام فرموده است اگر سر مرکب را
بالا آورد يعنی با مهار آنرا نگاهدارد

——————————————————————–

خطبه 4
[1] و از فصيحترين خطبه های امام است که در آن مردم را اندرز مي دهد و آنان را
از گمراهی به هدايت مي کشاند و گفته شده اين خطبه پس از قتل طلحه و زبير
ايراد گرديده است [2] [ ای مردم بصره ] از تاريکيهای
جهالت و گمراهی بوسيله ما هدايت شديد و به کمک ما به اوج ترقی
رسيديد [3] صبح سعادت شما در پرتو شعاع وجود ما درخشيدن گرفت کر باد
گوشی که ندای بلند پند و اندرز را درک نکند [4] مسلما گوشی که با صيحه
نادانی و جنايت کر شده است آهنگ ملايم [ حق ] را نشنود مطمک ن باد
قلبی که از خوف خدا جدائی نپذيرد [5] من همواره منتظر عواقب مکر و خدعه
شما بودم و نشانه های فريب خوردگان را در شما مشاهده مي کردم . [6] تنها به
خاطر استتار شما در پرده دين بود که من از شما چشم پوشيدم اما صفای دل
مرا از درون شما آگاهی مي داد . [7] آن هنگام که در جاده های ضلالت سرگردان
بوديد راهنماو دليلی نمي يافتيد شما را به جاده های حق رهبری کردم [8] تشنه
رهبر بوديد و او را نمي يافتيد من شما را به سرچشمه حقيقی رهنمون شدم .
[9] امروز مهر سکوت را مي شکنم سخنانی ايراد مي کنم که در عين فشردگی و
اجمال هزاران زبان گويا داشته باشد دور باد رايی که از دستوراتم تخلف
کند [10] من از زمانی که حق را يافته ام در آن ترديد نکرده ام [ و اگر مدتی
کناره گرفتم نه از اين جهت بود که در حقانيت خود ترديد کنم و يا
ترسيده باشم ترس من همچون ترس موسی بود ] موسی بر خود نترسيد [11] ترسش
از اين بود که [ در غوغای ساحران ] جاهلان پيروز گردند و مردم را به
گمراهی بکشانند [12] امروز ما بر سر دوراهی حق و باطل قرار گرفته ايم [
آنکه حق را يافته مطمک ن است هرگز ترديد نمي کند همانطور که ] اگر آب
همراه کسی باشد تشنه نگردد [ و تشنگيهای کاذب که معمولا به هنگام
وحشت از فقدان آب بر انسان مستولی مي شود بر او چيره نگردد ] .

——————————————————————-

خطبه 5
[1] از اختلاف بپرهيزيد : پس از رحلت پيغمبر [ و پايان بيعت سقيفه ]
عمويش عباس و ابوسفيان پيشنهاد بيعت با امام را کردند امام ( ع )
که از سوءنيت ابوسفيان آگاه بود چنين فرمود:[2] ای مردم امواج
کوه پيکر فتنه ها را با کشتيهای نجات [ علم و ايمان و اتحاد ] در هم
بشکنيد از راه اختلاف و پراکندگی کنار آئيد [3] تاج تفاخر و برتري جوئی را
از سر بنهيد . [ دو کس راه صحيح را پيمودند ] آنکس که با داشتن يار
و ياور و نيروی کافی بپا خاست و پيروز شد [4] و آن کس که با نداشتن
نيروی کافی کناره گيری کرد و مردم را راحت ساخت زمامداری بر مردم
همچون آبی متعفن و يا همانند لقمه ای است که گلوگير مي شود [5] آنان که
ميوه را پيش از رسيدن چينند به کسی مانند که بذر را در کوير و
شوره زار پاشد [ هر قيامی وقت معينی دارد تا به ثمر برسد و اگر پيش
از موعد دست به آن زده شود بي حاصل و بي نتيجه خواهد ماند ] . [6] اخلاق و
علم امام ( ع ) [7] اگر سخن گويم [ و حقم را مطالبه کنم ] گويند : بر
رياست و حکومت حريص است و اگر دم فروبندم [ و ساکت نشينم ]
خواهند گفت [8] از مرگ مي ترسد [ اما ] هيهات پس از آنهمه جنگها و
حوادث [ اين گفته بس ناروا است ] . [9] بخدا سوگند علاقه فرزند
ابوطالب به مرگ از علاقه طفل شيرخوار به پستان مادر بيشتر است .
[10] اما من از علوم و حوادثی آگاهم که اگر گويم همانند طنابها در چاههای
عميق به لرزه در آئيد…

—————————————————————

خطبه 6
[1] هشدار به رهبران مذهبی هنگاميکه از امام ( ع ) خواستند که طلحه و
زبير را تعقيب نکند و با آنان نجنگد چنين فرمود : [2] به خدا سوگند
من همچون کفتار نيستم که با ضربات آرام و ملايم بر در لانه اش به خواب
رود [3] و ناگهان دستگيرش سازند نه [ من کاملا مراقب مخالفان هستم ] و
باشمشير برنده علاقه مندان به حق کار آنان را که به حق پشت کرده اند
خواهم ساخت [4] و با دستياری فرمانبرداران مطيع عاصيان و ترديدکنندگان در
حق را برای هميشه کنار خواهم زد . [5] من اين کار را تا واپسين روز عمرم
ادامه خواهم داد بخدا سوگند [6] از هنگام مرگ پيغمبر ( ص ) تا هم
اکنون از حق خويشتن محروم مانده ام و ديگران را به ناحق بر من مقدم
داشته اند .

————————————————————————-

خطبه 7
[7] مذمت شيطانهای انسان نما [8] زشت سيرتان شيطان را ملاک کارشان قرار
داده اند او هم آنان را دام خويش برگزيده [9] و سپس تخم های پستی و رذالت
را در سينه هاشان گذارده و جوجه های آن را در دامنشان پرورش داده . با
چشم آنان مي نگرد . [10] و با زبان آنان سخن مي گويد . و با دستياريشان بر
مرکب گمراه کننده خويش سوار شده . و کردار ناپسند را به نظرشان جلوه
داده . [11] [ اينان به کسی مانند که ] اعمال آنها گواهی مي دهد که با
همکاری شيطان انجام شده است [12] و سخنان باطل را او به زبانشان نهاده
است

——————————————————————————-

خطبه 8
[1] بايد دليل روشنی اقامه کند سخنی است که امام درباره زبير فرموده
[2] زبير خيال مي کند که بيعتش تنها با دست بوده نه با دل پس او
اقرار به بيعت مي کند [3] ولی مدعی است که با قلب نبوده است بنابراين
بر او لازم است بر اين ادعا دليل روشنی بياورد و گرنه بايد به بيعت
خود بازگردد و به آن وفادار باشد .

———————————————————————————-

خطبه 9
[4] از جمله سخنان ديگر امام ( ع ) است : که در آن موقعيت خود و
دشمنان را توصيف کرده است که گفته مي شود منظور مخالفان جنگ جمل
هستند . اول کردار آنگه گفتار : [ طلحه و زبير و پيروان آنها ]
[5] در آغاز رعد و برقی نشان دادند اما پايانش چيزی جز سستی و ناتوانی
نبود [6] ولی روش ما بعکس آنها بود ما تا کاری انجام ندهيم رعد و برقی
نداريم و تا نباريم سيلابهای خروشان به راه نمي اندازيم برنامه ی ما عمل
است نه سخن

—————————————————————————–

خطبه 10
[7] از سخنان آنحضرت است که منظور از آن شيطان يا جمعيت خاصی
است [8] آگاه باشيد شيطان حزب خويش را گرد آورده و سواره و پيادگان
لشکر خود را فراخوانده است [ اين لشکر او ] [9] اما من آگاهی و بينش و
بصيرت خود را همچنان همراه دارم من حقيقت را بر خود مشتبه نساخته ام
و بر من مشتبه نيز نشده است . [10] بخدا سوگند گردابی برای آنها فراهم
سازم که جز من کسی نتواند آن را چاره کند [ و در آن سرانجام غرق شوند
و هرگز از آن بيرون نيايند و [ آن عده ] که از آن بيرون آيند برای
هميشه بازگشت به چنين صحنه ای را فراموش کنند .

eteghadat.com(tebyan)[/align]