جهت مشاهده ادامه مطلب در سایت منبع اینجا روی لینک زیر کنید :
خوراکي در سطح پايين ترين افراد
نوشته اند: وقتي سفير روم به کوفه آمده بود، برنامه پذيرايي کساني که از خارج مي آمدند به عهده حضرت امام حسن مجتبي (ع ) بود، يعني تا مدتي که مي ماندند براي کارشان ، مهمان ايشان بودند. موقعي که سفره را پهن کردند و خواستند خوراک بخورند، يک دفعه سفير اظهار غصه و حسرتي کرد و گفت : من چيزي نمي خورم .
امام حسن مجتبي (ع ) فرمود:((چرا نمي خوري ؟))
گفت :آقا، فقيري را ديده ام به ياد او افتادم ، دلم برايش سوخت . دلم گرفته و نمي توانم چيزي بخورم ، مگر اين که شما از اين خوراک براي او ببريد.
فرمود:((فقير کجا و کيست ؟))گفت :من شبي به مسجد رفتم ، بعد از فارغ شدن از نماز(از اين جا بفهميد که اميرالمؤ منين وضعش با بقيه مردم يکي بوده ، تميز داده نمي شد) ديدم عربي مي خواست افطار کند، سفره اي داشت باز کرد، آرد جو مشت کرد در دهان ريخت ، کوزه اي آب جلويش بود به من تعارف کرد گفت :((تو هم بخور.))
من ديدم نمي توانم اين خوراک را بخورم دلم برايش سوخت .حالا آقا شما اگر بشود از اين خوراک برايش بفرستيد.
صداي گريه امام مجتبي (ع ) بلند شد و فرمود:((او پدرم علي (ع ) است ، امير المؤ منين است ، خليفه مسلمين است ، اين است خوراک او.))———————–
ينابيع الموده ، ص 147؛احقاق الحق چاپ جديد، ج 8، ص 282