جهت مشاهده ادامه مطلب در سایت منبع اینجا روی لینک زیر کنید :
شعری در وصف مولا
ساقی امشب باده از بالا بری
ز باده از خمخانه مولا بریزباده ای بی رنگ و آتش گون بده
زان که دوشم داده ای افزون بدهای انیس خلوت شبهای من
می چکد نام تو از لبهای منمحو کن در باده ات جام مرا
کربلایی کن سرانجام مرایا علی بار دگر اعجاز کن
مشت های کوفیان را باز کنباز کن چشمان ناز آلوده را
بنگر این چشم نیاز آلوده راتشنگی درساغرم لبریز شد
زخم تنهایی فساد انگیز شدآتشی افکند در جان وتنم
که این چنین بر آب وآتش میزنممرهم ما جز تولای تو نیست
یوسفی اما زلیخای توکیستای که هردم دم از مولا زنی
بر یتیمان علی سر میزنیبر یتیمان علی پرداختن
بهتر از هفتاد مسجد ساختنشاهد اقبال در آغوش کیست
کیسه نان و رطب بردوش کیستکیست امشب کز علی یادی کند
بر یتیمان من امدادی کنددست گیرد کودکان درد را
گرم سازد خانه های سرد راای جوانمردان جوانمردی چه شد
شیوه رندی و شب گردی چه شدشیعه گی تنها نماز و روزه نیست
آب تنها در میان کوزه نیستکوزه را پر کن زآب معرفت
تا در آن جوشد شراب معرفتهر چه هستی جان مولا مرد باش
گر قلندر نیستی شبگرد باشحیدرا یک جلوه محتاج توام
دار بر پا کن که حلاج توامشیعه یعنی یک بیابان بی کسی
غربت صد ساله بی دلواپسیشیعه یعنی صد بیابان جستجو
شیعه یعنی هجرت از من تا به اوشیعه یعنی دست بیعت با غدیر
بارش ابر کرامت بر کویرشیعه یعنی عدل و احسان ووقار
شیعه یعنی انحنای ذوالفقارشعر از مرحوم آغاسی