جهت مشاهده ادامه مطلب در سایت منبع اینجا روی لینک زیر کنید :
قرض دادن به على (ع )
در شهر كوفه تاجرى به نام ابوجعفر بود كه كسب و كار، روش بسيار پسنديده اى داشت . سوداى او آميخته به اغراض مادى و ازدياد ثروت نبود، بلكه بيشتر توجه به خشنودى و رضايت خدا داشت . هر گاه يكى از سادات چيزى از او به قرض مى خواست ، هيچگونه عذر و بهانه اى نمى آورد و به او مى داد و بعد به غلامش مى گفت : بنويس على بن ابى طالب – ع – فلان مبلغ قرض كرده و آن نوشته را به همان حال مى گذاشت . مدت زيادى بر اين روش گذرانيد تا ورشكسته شد و سرمايه خود را از دست داد. روزى غلام خود صدا زد و گفت : دفتر حساب را بياورد و هر يك از مديونين كه فوت شده اند نام آنها را از دفتر محو كند و دستور داد از كسانى كه زنده بودند مطالبه نمايد.
اين كار هم جبران ورشكستگى او را نكرد. يك روز بر در منزل نشسته بود، مردى رد شد و از روى تمسخر گفت : چه كردى با كسى كه به نام او قرض مى دادى و دل خوشى كرده بودى و نامش را در دفتر خود مى نوشتى ؟ (منظورش على (ع ) بود) تاجر از اين سرزنش اندوهگين شد و با همان اندوه روز را شب كرد، در خواب رسول اكرم – ص – و امام حسن و حسين – عليهماالسلام – را ديد، پيامبر – ص – به امام حسن فرمود: پدرت كجاست ؟ على (ع ) عرض كرد: من در خدمت شمايم . فرمود: چرا طلب اين مرد را نمى دهى ؟ گفت : اكنون آمده ام در خدمت شما بپردازم و كيسه سفيدى محتوى هزار اشرفى به او داد. فرمود: بگير، اين حق توست و از گرفتن آن خوددارى مكن . بعد از اين اگر هر يك از فرزندان من قرض خواست به او بده ، ديگر مستمند و فقير نخواهى شد.
ابوجعفر از خواب بيدار شد. ديد كيسه اى در دست دارد، آن را برداشت و به زوجه خود نشان داد. زنش ابتدا باور نكرد و گفت : اگر حيله اى به كار برده اى و با اين وسيله مى خواهى مسامحه در حقوق مردم كنى ، از خدا بترس و نيرنگ و تزوير را ترك كن . تاجر جريان خواب خود را شرح داد. زن گفت : اگر به راستى خواب ديده اى و حقيقت دارد آن دفتر را نشان بده . چون دفتر را بررسى كردند، معلوم گرديد هر جا قرض به نام على بن ابى طالب بوده مبلغ آن محو و ناپديد شده است .
كشكول بحرانى ، ج 2، ص 228، نقل از پند تاريخ .