نام هاي ديگر: ابوجعفر ثانی،شیخ صدوق، صدوق،ابن بابویه قمی،
موطن: قم
نام پدر : علی
تاريخ وفات: 381 قمری

زادگاه
محمد بن علی بن بابِویَه(14)معروف به ((شیخ صدوق )) در حدود سال 306 ق . در شهر ((قم )) متولد شد.
((قم که در مرکز ایران و 135 کیلومتری جنوب تهران قرار دارد شهری است آشنا و از دیرباز به شهر دانش و اجتهاد شهرت داشته است .
نام ((قم )) همیشه با تاریخ و فرهنگ تشیع همراه بوده و اهل آن از روزگار قدیم در گرایش به اسلام عشق به پیشوایان دین پیشگام بوده اند. شهری که در دامان خود، عالمان خود، عالمان ، محدثان و اسلام شناسان بزرگ و کم نظیری را پرورش داده است پایگاهی که مرکز علوم اسلامی چون حدیث تفسیر، فقه و تاریخ بوده و اکنون نیز به صورت دانشگاه بزرگ تعالیم اسلامی و مکتب تشیع در آمده است .
تلاش عالمان این دیار در انتشار علوم اهل بیت پیامبر علیه السلام تا حدی بوده که در دوران اختناق خلفای اموی و عباسی و برجسته ای از این شهر به حضور امامان علیه السلام شتافتند و آموزشها دیدند و به نشر افکار آن بزرگواران در شهرهای مختلف پرداختند.
از مقابر موجود در این سرزمین به سابقه درخشان علمی و فرهنگی آن پی می بریم . به نقل از مورخان در حدود هفتصد تن از محدثان بزرگ و روایت شناسان در این منطقه دفع شده اند و چه بسیار از بزرگانی که زادگاه و رشد علمی آنان همین شهر بوده است .
سر آمد همه آن دانشمندان و حدیث شناسان شخصیت بزرگواری است به نام ((شیخ صدوق )) که در این نوشته در پی بررسی زندگی سراسر افتخار او هستیم .
نسب و نژاد
یکی از معروفترین خاندانهای بزرگ که بیش از سیصد سال در مرکز ایران دانشمندان نامور از آن برخاسته اند خاندان ((بابویه )) است که ((صدوق )) بزرگترین شخصیت این خاندان به شمار می رود.
((بابویه )) جد اعلای صدوق است اولین کسیکه از این خاندان لقب ((ابن بابویه )) گرفت پدر صدوق یعنی ((علی بن حسین بن موسی بن بابویه )) است .
((ابن بابویه )) خود از دانشمندان به نام شیعه بوده و بیش از یکصد کتاب در موضوعات مختلف نگاشته است . وی پیشوای شیعه در قم و اطراف آن در زمان خود بوده و در عصر امام حسن عسکری علیه السلام و غیبت صغری حضرت ولی عصر(عج ) و در عهد نیابت خاصه ((حسین بن روح )) می زیسته است .
این عالم بزرگ و وارسته و پارسا در قم مغازه ای داشت که در کنار کارهای علمی بخشی از وقت خود را به کسب و کار می پرداخت و با درآمد آن مخارج زندگی خویش را تامین می کرد اما در حقیقت او دانشمندی سترگ بود که نه تنها در مجامع علمی آن روز از مقام و منزلت علمی بالایی برخوردار بود هم اکنون نیز مورد احترام دانش پژوهان و اساتید بزرگ علوم اسلامی است .
میلاد محمد
سالیانی آنچه روح پدر را آزرده می ساخت نداشتن فرزند بود، گرچه پنجاه بهار از عمر او می گذشت و رو به پیری می رفت هرگز از رحمت الهی ناامید نبود و بارها از خدای خویش درخواست کرده بود تا فرزندی به او عطا کند، اما از گره کار مطلع نبود.
روزی بر آن شد تا نامه ای به امام و پیشوای خود حضرت مهدی (عج ) بنویسد و از ایشان بخواهد تا برایش دعا کند. به دنبال فرصتی مناسب و فردی مطمئن بود تا به واسطه او نامه را ارسال کند تا آنکه زمانی کاروانی از قم به عراق می رفت . در بین آن کاروان یکی از دوستان به نام ((ابوجعفر))(15)را یافت که می توانست نامه وی را به مقصد برساند.
او نامه ای به محضر پیشوای خود ولی عصر(عج ) نوشت و به وی سپرد تا در عراق به ((حسین بن روح ))(16)بدهد و از او بخواهد که این نامه را به حضرت برساند.
ابوجعفر می گوید من نامه او را به نماینده مهدی موعود(عج ) رساندم و پس ‍ از سه روز به من خبر داد که حضرت برای ((ابن بابویه )) دعا کرد و در آینده نزدیک خداوند به او فرزندی خواهد داد که منشاء برکات زیادی خواهد شد.(17)
شیخ طوسی در کتاب غیبت ، درباره تولد ((صدوق )) چنین نگاشته است :
((بسیاری از بزرگان قم نقل کرده اند که علی بن حسین بن بابویه با دختر عموی خود ازدواج کرد ولی از وی صاحب فرزند نشد. نامه ای به شیخ ابوالقاسم حسین بن روح نوشت که از حضرت ولی عصر(عج ) بخواهد تا برای او دعا کند که خداوند به او فرزند عطا فرماید از حضرت جواب آمد که از این همسر صاحب فرزند نمی شوی ولی بزوری با کنیزی دیلمی(18)ازدواج خواهی کرد که خداوند از او دو فرزند فقیه به تو خواهد داد.(19)
شیخ صدوق خود نیز ماجرای دعای حضرت ولی عصر(عج ) و ولادت خود را در کتاب ((اکمال الدین )) آورد است و در ادامه نوشته است که هر گاه ((ابو جعفر محمد بن علی اسود)) مرا می دید که برای آموختن حدیث و علوم اهل بیت علیه السلام با اشتیاق تمام به درس اساتید می رفتم ، می فرمود: این میل و اشتیاق به علم آموزی که تو داری جای تعجب نیست ، زیرا توبه دعای امام زمان متولد شده ای .
به هر تقدیر این بشارت به ((ابن بابویه )) رسید و پس از مدتی در پی ازدواج با کنیزی دیلمی خداوند ((محمد)) را به او عطا فرمود که در آن سنین مایه امید و چشم روشنی پدر گشت و سپس پسر دیگری به او داد و نامش را ((حسین )) نهاد.
((حسین بن علی بن بابویه )) نیز از دانشمندان و پس از پدر و برادرش ‍ ((محمد)) بزرگترین و معروفترین شخصیت خاندان ((بابویه )) است .
دوران کودکی و نوجوانی
زمانی که خداوند ((محمد)) را به ((علی )) داد پدر دوران جوانی خود را پشت سر گذاشته و مسائل دینی و آداب اسلامی را در مکتب عالمان و محدثان آن روزگار فرا گرفته بود و در آن زمان او یکی از شخصیتهای بزرگ عالم اسلامی و رئیس طایفه شیعه در قم به شمار می رفت و شاید حکمت و خواست الهی بر این بود که ((محمد)) در آن هنگام به خانواده پدر پای نهد تا ((تجربه )) و ((انتظار)) بستر پرورش صحیح این کودک را بگستراند و این نهال نو پا در مزرعه ای ((ادب )) و ((دانش )) دینی بارور شود و بدین سبب او که مادر او را به خوبی رشد داد و پدر به نیکی آن را شکوفاند.
دوران تحصیل
((محمد)) در سنین کودکی فراگیری دانش دینی را نزد پدر آغاز کرد و تحصیلات ابتدایی و رشد اولیه او در علوم ، در شهر قم ، که آن روز، محضر دانشمندان محدثان بود، به انجام رسید.
با جدیت تمام و سعی پیگیر به فراگیری علوم و معرفت همت گماشت روزی نمی گذاشت که در اندوخته های علمی او افزوده نگردد. عمده مطالب را از پدر خود ((علی بن بابویه )) آموخت و افزون بر آن در مجالس و محافل درسی بزرگان علم و ادب حاضر می شد پس از آنکه به مرتبه بالایی از تحصیل رسید برای درک محضر اساتید بزرگ و حدیث شناسان آن دوران سفرهای علمی خود را آغاز کرد و شاید بتوان گفت : یکی از عوامل موثر در موفقیت وی اساتید بسیاری است که دیده و از خرمن علوم آنها خوشه ها برگرفته است از همین رو نمی توان به طور کامل اساتید او را شمارش کرد.
دانشمند محقق شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی رحمة الله در پیشگفتار کتاب شریف ((معانی الاخبار)) که شرح زندگانی وی را نگاشته ، 252 تن از اساتید صدوق را نام برده است .(20)
از جمله بزرگانی که ((صدوق )) در قم از محضر آنها بهره برد می توان از: محمد بن حسن بن ولی ، احمدبن علی بن ابراهیم قمی ، محمد بن یحیی بن عطار اشعری قمی ، حسن بن ادریس قمی و حمزة بن محمد علوی یاد کرد.
در بخش مسافرتهای این دانشمند سخت کوش و پر تلاش به اسامی برخی از کسانی که وی در طی سالهای متمادی در شهرها و نقاط مختلف جهان از آنها بهره علمی گرفته یا حدیث شنیده است اشاره خواهیم کرد.
اقامت در ری
یکی از حوادث مهم دوران زندگی شیخ صدوق روی کار آمدن سلسله ایرانی نژاد و شیعی مذهب آل بویه بود که میان سالهای 322 – 448 هجری قمری بر بخش بزرگی از ایران و عراق و جزیره تا مرزهای شمالی فرمان راندند.
هجرت شیخ صدوق از قم به ری و اقامت در آنجا نیز به درخواست یکی از حاکمان این سلسله ، ((رکن الدوله دیلمی )) بوده است .
سابقه تایخی این سلسله به نقل دائرة المعارف بزرگ اسلامی چنین است :
((در میان سده سوم قمری سلطه دیرینه دستگاه خلافت عباسی با جنبشهای استقلال طلبانه ای در قلمرو خود روبرو شد که به سهم خویش به ضغف تدریجی نفوذ سیاسی خلفا انجامید. این جنبشها در میان ایرانیان که از پیش فرصتی می جستند تا خود را از بند ستم عباسیان برهانند، با ظهور دولت صفاریان دولت سامانیان و زیاریان به اوج خود رسید، در اوایل سده چهارم قمری دیلمان(21)که هیچ گاه به اطاعت خلفا گردن ننهادند جنبشهای دیگری در شمال ایران آغاز کردند آنگاه که ((ماکان بن کاکی )) و ((اسفاربن شیرویه )) و ((مرداویج زیاری )) هر یک لشکری بسیجی اند و از دیلم خروج کردند علی و حسین ، پسران ابوشجاع بویه – ماهیگیر دیلمی – به ماکان که فرمانبردار سامانیان بود پیوستند علی خود از پیش در خدمت ((نصر بن احمد سامانی )) می زیست . سپس که مرداویج بر گرگان و طبرستان چیره شد اینان با جلب نظر ماکان ، به مرداویج پیوستند.او آن دو را گرامی داشت . و علی را به حکومت کرج گمارد، اما خیلی زود پشیمان شد. علی به پایمردی حسین بن محمد ملقب به ((عمید)) که او را از رفتن نامه مرداویج مبنی بر جلوگیری از رفتن علی به کرج و فرمان بازگشت او آگاه ساخته بود، به سرعت وارد کرج شد و رشته کارها را به دست گرفت و با تصرف دژهای اطراف ، نیرویی یافت که مایه بیمانکی مرداویج شد. افزون بر آن ، مردانی که مرداویج برای دستگیری علی به کرج فرستاد به او پیوستند و نیرویش فزون تر شد. او هم قصد تصرف اصفهان کرد، اگر چه در آغاز سپاه ((محمد بن یاقوت )) را در هم شکست و بر اصفهان چیرگی یافت ، با هجوم وشمگیر برادر مرداویج واپس نشست .
او چندی بعد ((ارجان )) و ((نوبند جان )) را تسخیر کرد و برادرش حسن را به تصرف کازرون فرستاد.حسن کازرون را گشود و مال بسیار گرد آورد و سپس لشکر محمد بن یاقوت را که دوباره امارت اصفهان یافته و به مقابله با سران ((بویه )) آمده بود، در هم شکست و به نزد علی بازگشت . گرچه علی سال بعد به همراهی برادرانش حسن و احمد بر شیراز چیره و دولت مستقل خود را در آنجا طی افکند، مورخان ، فتح ارجان را آغاز پایه گذاری دولت ((آل بویه )) دانسته اند.(22)
علامه شوشتری ماجرای هجرت شیخ صدوق از قم به ری را این گونه نگاشته است :
رکن الدوله(23)به منظور ترویج مذهب حق ، التماس قدوم شیخ به دارالخلافه نموده ، خدمت شیخ اجازات فرموده ، سلطان در مجلس اول سؤ الی چند که در تحقیق مذهب حق به خاطر داشت بر شیخ عرض نمود -چنانچه سابقا در احوال شیخ تفصیل یافته – و جواب صواب استفاده فرموده ، شیخ را تعظیم و تکریم تمام نمود و جوایز و اقطاع مقرر فرمود.(24)
به نظر می رسد علت اصلی این دعوت و عزیمت ، خلاءیی بوده که از هجرت شیخ کلیمی از ری به بغداد و سپس رحلت او پیش آمده بوده است . در حقیقت وجود شیخ صدوق در ری می توانست منشاء برکات فراوان باشد، و آن بزرگوار نیز با توجه به اهمیت موضوع دعوت رکن الدوله را پذیرفت و زادگاه خویش را رها کرد و عازم ری گشت .
بحثهای بسیاری که ((صدوق )) در مدت اقامت خود در ((ری )) در موضوعات مختلف اسلامی به ویژه در دو موضوع مهم امامت و غیبت حضرت ولی عصر (عج )با رهبران مذاهب مختلف انجام داد شاهد خوبی بر این مدعاست . حاصل آن گفتگوها که برخی نیز در حضور رکن الدوله بود،کتابهای ارزشمندی است که از آن فقیه نامی باقی مانده است .
عصر حدیث
عصر صدوق را باید ((عصر حدیث )) نامید.دوره ای که با حرکت علمی ((کلینی )) آغاز شد و با تلاشهای پیگیر و بی وقفه ((صدوق )) ادامه یافت .شیخ کلینی که او نیز از ((کلین )) به ((ری )) هجرت کرد و در آنجا کتاب ((کافی )) اولین کتاب از مجموعه چهارگانه روائی شیعه – را نگاشت ،با این حرکت علمی جدید، مکتب حدیث نگاری اهل بیت علیهم السلام را پی نهاد که دیگران از جمله شیخ صدوق ، بنای مستحکم ضبط و نشر حدیث را بر آن بنیاد نهادند.
صدوق برای ادامه راهی که کلینی در آن قدم نهاده بود سفرهای علمی خود را آغاز کرد،که این بخش زندگی او را می توان فصل جدیدی نامید.
سفرهای علمی
با مطالعه و دقت در این بخش از زندگانی ((صدوق )) در می یابیم که عشق به جمع آوری احادیث در وجود او موج می زده و حفظ و حراست از سخنان پیشوایان دینی و نشر و توزیع آنها را سرلوحه کار خود قرار داده بود و برای رسیدن به این هدف ، از بلخ و بخارا تا کوفه و بغداد و از آنجا تا مکه و مدینه سفر کرده و به تمام مراکز اسلامی آن زمان – اعم از شیعه و سنی – سرزده است و چه بسیار که در این سفرها با مشکلات فراوانی مواجه گشته ولی همه را به جان خرید و غم غربت را تحمل کرده و با کوله باری از احادیث پیامبر و اهل بیت علیهم السلام از سفر بازگشته است .
او به هر شهری وارد می شد به دنبال نخبگان می گشت و از دانش آنان بهره می گرفت و نیز علاقه مندان علوم دینی را از منبع سرشار اندوخته های خود سیراب می کرد.
در ماه رجب سال 352 ق . به قصد زیارت امام رضا علیه السلام به مشهد رفت و سپس به ری بازگشت .
در ماه شعبان همان سال سفری به نیشابور کرد که از مهمترین شهرهای خطه خراسان در آن روزگار بوده است .در آن شهر اهالی آنجا گرداگرد او را گرفتند و وی با بحثهای روشنگرانه خود تشتت فکری عجیبی که نسبت به غیبت مهدی موعود (عج ) در میان آنها رواج داشت ، از بین برد.
او خود شرح این واقعه را در کتاب ((اکمال الدین )) آورده است . علاوه بر آن از عده ای از بزرگان آن دیار حدیث شنیده و نقل کرده است از جمله : ((حسین بن احمد بیهقی ))، ((ابوالطیب حسین بن احمد)) و ((عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب )).
در مرو نیز از گروهی دیگر از محدثان حدیث شنیده و نقل کرده است . از جمله : ((محمد بن علی شاه فقیه )) و ((ابویوسف ، رافع بن عبدالله بن عبدالملک )).
او سپس به بغداد مسافرت کرد و در همان سال از عده ای دیگر از بزرگان بغداد نیز حدیث شنید از جمله : ((حسین بن یحیی علوی ))، ((ابراهیم بنی هارون )) و ((علی بن ثابت ((والیبی )).
در سال 354 وارد کوفه شد و از مشایخ آنجا استماع حدیث کرد. از جمله ((محمد بن بکران نقاش ))((احمد بن ابراهیم بن هارون ))، ((حسن بن محمد بن سعید هاشمی ))، ((علی بن عیسی ))، ((حسن بن محمد مسکونی )) و یحیی بن زید بن عباس بن ولید)). در آن سال برای زیارت بیت الله الحرام و انجام مناسک حج عازم حجاز شد و در بین راه در همدان از ((قاسم بن محمد بن احمد بن عبدویه )) و ((فضل بن فضل بن عباس ‍ کندی )) و ((محمد بن فضل بن زیدویه جلاب )) حدیث شنیده و نقل کرده است .
پس از اعمال حج در راه بازگشت از سفر، بین راه مکه در منطقه فید از ((احمد بن ابی جعفر بیهقی )) روایت دریافت کرد.
بار دیگر در سال 355 به بغداد وارد شد و شاید این امر پس از بازگشت از زیارت خانه خدا بوده است .
از کتاب ((المجالس )) صدوق بر می آید که دوبار دیگر به زیارت مشهد رفته است یک بار در سال 367 که در آنجا بر ((سید ابی البرکات علی بن حسین حسینی )) و ((ابی بکر محمد بن علی )) حدیث خواند و قبل از محرم سال 368 به ری بازگشت . بار دیگر آنگاه که قصد سفر به ماوراء النهر داشت در بین راه از مشهد به بلخ مسافرت کرد و از بزرگان آن دیار بهره گرفت . از جمله : ((حسین بن محمد اشنانی رازی ))، ((حسین بن احمد استرآبادی ))، ((حسن بن علی بن محمد بن علی بن عمرو العطار))، ((حاکم ابو حامد احمد بن حسین )) و ((عبیدالله بن احمد فقیه )).
و در ایلاق نیز نزد ((محمد بن عمرو بن علی بن عبدالله بصری )) و ((محمد بن حسن بن ابراهیم کرخی )) و غیر اینها حدیث شنید و در همین روستا بود که ((شریف الدین ابوعبد الله محمد بن حسن ))(25)معروف به ((نعمت )) از او خواست تا کتاب من لا بحضره الفقیه را بنگارد که شرح آن را در بخش تاءلیفات او خواهیم آورد.
از آنجا عازم سرخس شد و آنگاه به سمرقند و فراعنه رفت .(26)
در پی سفر به گرگان نیز از ((ابی الحسن محمد بن قاسم استر آبادی )) استماع حدیث کرده است .(27)
مقام علمی
رفته رفته به مبارکی دعای حضرت ولی عصر (عج ) برکت وجود شیخ صدوق فراگیر شد و تمام دانشوران ، زبان به مدح و ثنای او گشودند و در برابر عظمت و گسترگی دانش او خضوع کردند. پس از سفر به بغداد شهرت علمی او آنچنان دانشمندان آن دیار را تحت تاءثیر قرار داده بود که تمام آنها را مجذوب خود کرد و از شعاع وجودی خود بهره مند ساخت .
شیخ صدوق را نمی توان تنها یک محدث یا فقیه یا اصولی نامید بلکه با نظر به گوناگونی تاءلیفات او و سخنان عالمان دینی در حق وی ، پی به دامنه دانش بیکران او خواهیم برد.
عمر رضا کحاله ((از عالمان اهل سنت )) در حق او نوشته است :
((محمد بن علی بن الحسین … شیعی (ابو جعفر) مفسر، فقیه ، اصولی ، محدث حافظ، آشنای به رجال ، … (بوده است ) ))(28)
بیشترین فرصت و زحمت وی صرفه جمع آوری و تدوین و تبویب و نشر احادیث و نگارش کتب مختلف شد. و این امر جز با تسلط او بر آن رشته های علمی تحقق نخواهد یافت .
تبویب و تدوین حدیث با توجه به موقعیت زمانی ((صدوق )) و نبود یا کمبود امکانات نگارشی و تحقیقی در آن عصر، حاکی از تلاش طاقت فرسای او است . امروزه انجام چنین امر بزرگ با وجود امکانات زیاد حتی از توان یک گروه علمی هم خارج است .
صدوق با کار ابتکاری خود در تنظیم آثار معصومین علیه السلام چشمه ساری را جاری ساخت که نسلهای آینده توانستند از جویبار روان و زلال نیازهای علمی و دینی بشریت را مرتفع سازند.
فقیه امامیه
برخی از کسانی که زندگانی فقیهان را نگاشته اند ((صدوق )) را از قلم انداخته ، و او را در زمره فقهای نامدار شیعه نیاورده اند! حال آنکه صدوق در بسیاری از کتابهای خود از جمله کتاب معروف ((من لا یحضره الفقیه )) (یکی از کتابهای چهارگانه اصلی شیعه ) روایات را بر اساس مبانی فقهی خود تنظیم کرده و در مقدمه آن نیز نوشته است : ((آنچه در این کتاب آورده ام به آن فتوا می دهم ))(29)یعنی مطابق نظریات وی در احکام است همچنین کتاب معروف ((المقنع )) وی در شمار کتب اولیه فقهی عالم تشیع قرار دارد و کاملا جنبه فتوایی دارد و سایر فقها در قرون و اعصار پس از وی به همین کتاب به مثابه نظرهای فقهی وی استناد کرده اند. بعلاوه بسیاری از رجال نویسان او را در زمره فقیهان آورده اند.(30)دانشمند کم نظیر شیعه ، شیخ طوسی علیه السلام در کتاب ((الفهرست )) این گونه از صدوق یاد می کند:((بزرگ ما و فقیه ما و آبروی شیعیان خراسان ….))