[align=center][size=large]معنى حمد و فرق آن با مدح[/size]

(الْحَمْدُ لِلَّهِ) كلمه حمد بطورى كه گفته‏اند به معناى ثنا و ستايش در برابر عمل جميلى است كه ثنا شونده باختيار خود انجام داده، بخلاف كلمه (مدح) كه هم اين ثنا را شامل ميشود، و هم ثناى بر عمل غير اختيارى را، مثلا گفته مى‏شود (من فلانى را در برابر كرامتى كه دارد حمد و مدح كردم) ولى در مورد تلألؤ يك مرواريد، و يا بوى خوش يك گل نمى‏گوئيم آن را حمد كردم بلكه تنها مى‏توانيم بگوئيم (آن را مدح كردم).
حرف (الف و لام) كه در اول اين كلمه آمده استغراق و عموميت را مى‏رساند، و ممكن است (لام) جنس باشد، و هر كدام باشد مالش يكى است.
براى اينكه خداى سبحان مى‏فرمايد:

(ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ، اين است خداى شما كه خالق هر چيز است)، «5»

و اعلام ميدارد كه هر موجودى كه مصداق كلمه (چيز) باشد، مخلوق خداست، و نيز فرموده:


(الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ آن خدايى كه هر چه را خلق كرده زيبايش كرده)، «6»

و اثبات كرده كه هر چيزى كه مخلوق است به آن‏
[/align]
[align=right]__________________________________________________
5- سوره غافر آيه 62
6- سوره سجده آيه 7[/align]

[align=center][size=large] ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 31
[/size]
جهت كه مخلوق او است و منسوب به او است حسن و زيبا است، پس حسن و زيبايى دائر مدار خلقت است، هم چنان كه خلقت دائر مدار حسن ميباشد، پس هيچ خلقى نيست مگر آنكه به احسان خدا حسن و به اجمال او جميل است، و بعكس هيچ حسن و زيبايى نيست مگر آنكه مخلوق او، و منسوب به او است.
و نيز فرموده:

(هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ او است خداى واحد قهار)، «1»

نيز فرموده:

(وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ، ذليل و خاضع شد وجوه در برابر حى قيوم) «2»

و در اين دو آيه خبر داده است از اينكه هيچ چيزى را به اجبار كسى و قهر قاهرى نيافريده، و هيچ فعلى را به اجبار اجبار كننده‏اى انجام نميدهد، بلكه هر چه خلق كرده با علم و اختيار خود كرده، در نتيجه هيچ موجودى نيست مگر آنكه فعل اختيارى او است، آن هم فعل جميل و حسن، پس از جهت فعل تمامى حمدها از آن او است.
و اما از جهت اسم، يك جا فرموده:

(اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏، خدا است كه معبودى جز او نيست، و او را است اسماء حسنى)، «3»

و جايى ديگر فرموده:

(وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ، خداى را است اسمايى حسنى، پس او را به آن اسماء بخوانيد، و آنان را كه در اسماء او كفر مى‏ورزند رها كنيد، و بخودشان واگذاريد)، «4»

و اعلام داشته كه او هم در اسمائش جميل است، و هم در افعالش، و هر جميلى از او صادر مى‏شود.
پس روشن شد كه خداى تعالى هم در برابر اسماء جميلش محمود و سزاوار ستايش است، و هم در برابر افعال جميلش، و نيز روشن شد كه هيچ حمدى از هيچ حامدى در برابر هيچ امرى محمود سر نمى‏زند مگر آنكه در حقيقت حمد خدا است، براى آنكه آن جميلى كه حمد و ستايش حامد متوجه آنست فعل خدا است، و او ايجادش كرده، پس جنس حمد و همه آن از آن خدا است.

[size=large]استشهاد بر اينكه جنس حمد و همه حمد از آن خدا است‏[/size]

از سوى ديگر ظاهر سياق و به قرينه التفاتى كه در جمله: (إِيَّاكَ نَعْبُدُ) …، بكار رفته، و ناگهان خداى سبحان مخاطب بندگان قرار گرفته، چنين دلالت دارد كه سوره مورد بحث كلام بنده خداست، به اين معنا كه خداى تعالى در اين سوره به بنده خود ياد مى‏دهد كه چگونه حمدش گويد، و چگونه سزاوار است ادب عبوديت را در مقامى كه مى‏خواهد اظهار عبوديت كند، رعايت نمايد، و اين ظاهر را جمله (الْحَمْدُ لِلَّهِ) نيز تاييد ميكند.
براى اينكه حمد توصيف است، و خداى سبحان خود را از توصيف واصفان از بندگانش‏

[/align]
[align=right]__________________________________________________
1- سوره زمر آيه 4 […..]
2- سوره طه آيه 111
3- سوره طه آيه 8
4- سوره اعراف آيه 180
[/align]
[align=center][size=large]
ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 32[/size]

[size=large]بيان اينكه خدا از حمد حامدان منزه است و دليل آن‏[/size]

منزه دانسته، و فرموده:

(سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ، إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ، خدا منزه است از آنچه توصيفش مى‏كنند، مگر بندگان مخلص او)، «1»

و در كلام مجيدش هيچ جا اين اطلاق را مقيد نكرده، و هيچ جا عبارتى نياورده كه حكايت كند حمد خدا را از غير خدا، بجز عده‏اى از انبياء مخلصش، كه از آنان حكايت كرده كه حمد خدا گفته‏اند، در خطابش به نوح ع فرموده:


(فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ، پس بگو حمد آن خدايى را كه ما را از قوم ستمكار نجات داد)، «2»

و از ابراهيم حكايت كرده كه گفت:


(الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ، «3» سپاس خدايى را كه در سر پيرى اسماعيل و اسحاق را بمن داد)

و در چند جا از كلامش به رسول گراميش محمد (ص) فرموده: كه

وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بگو الحمد للَّه)، «4»

و از داود و سليمان ع حكايت كرده كه:

(وَ قالا الْحَمْدُ لِلَّهِ گفتند: الحمد للَّه) «5»

و از اهل بهشت يعنى پاك‏دلانى كه از كينه درونى، و كلام بيهوده، و فسادانگيز پاكند، نقل كرده كه آخرين كلامشان حمد خدا است، و فرموده:

(وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ). «6»

و اما غير اين موارد هر چند خداى تعالى حمد را از بسيارى مخلوقات خود حكايت كرده، و بلكه آن را به همه مخلوقاتش نسبت داده، و فرموده:

(وَ الْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ)، «7»

و نيز فرموده:

(وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ)، «8»

و نيز فرموده:

(وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ، هيچ چيز نيست مگر آنكه خدا را با حمدش تسبيح مى‏گويد). «9»

الا اينكه بطورى كه ملاحظه مى‏كنيد همه جا خود را از حمد حامدان، مگر آن عده كه گفتيم، منزه ميدارد، هر جا سخن از حمد حامدان كرده، حمد ايشان را با تسبيح جفت كرده، و بلكه تسبيح را اصل در حكايت قرار داده، و حمد را با آن ذكر كرده، و همانطور كه ديديد فرموده: تمامى موجودات با حمد خود او را تسبيح مى‏گويند.
خواهى پرسيد چرا خدا منزه از حمد حامدان است؟ و چرا نخست تسبيح را از ايشان حكايت كرده؟ مى‏گوييم براى اينكه غير خداى تعالى هيچ موجودى به افعال جميل او، و به جمال و كمال افعالش احاطه ندارد، هم چنان كه به جميل صفاتش و اسماءش كه جمال افعالش ناشى از جمال آن صفات و اسماء است، احاطه ندارد، هم چنان كه خودش فرموده:

(وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً، احاطه علمى به او ندارند). «10»

[/align]

[align=right]__________________________________________________
1- سوره صافات آيه 160
2- مؤمنون آيه 28
3- سوره ابراهيم آيه 39
4- سوره نمل آيه 93
5- سوره نمل آيه 15
6- سوره يونس آيه 10
7- شورى آيه 5
8- سوره رعد آيه 13
9- سوره اسراء آيه 44
10- سوره طه آيه 110
[/align]
[align=center][size=large] ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 33
[/size]

بنا بر اين، مخلوق خدا به هر وضعى كه او را بستايد، به همان مقدار به او و صفاتش احاطه يافته است و او را محدود به حدود آن صفات دانسته، و به آن تقدير اندازه گيرى كرده، و حال آنكه خداى تعالى محدود بهيچ حدى نيست، نه خودش، و نه صفات، و اسمائش، و نه جمال و كمال افعالش، پس اگر بخواهيم او را ستايش صحيح و بى اشكال كرده باشيم، بايد قبلا او را منزه از تحديد و تقدير خود كنيم، و اعلام بداريم كه پروردگارا! تو منزه از آنى كه به تحديد و تقدير فهم ما محدود شوى، هم چنان كه خودش در اين باره فرموده:

(إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ، خدا مى‏داند و شما نمى‏دانيد). «1»

اما مخلصين از بندگان او كه گفتيم: حمد آنان را در قرآن حكايت كرده، آنان حمد خود را حمد خدا، و وصف خود را وصف او قرار داده‏اند، براى اينكه خداوند ايشان را خالص براى خود كرده.
پس روشن شد آنچه كه ادب بندگى اقتضاء دارد، اين است كه بنده خدا پروردگار خود را به همان ثنائى ثنا گويد كه خود خدا خود را به آن ستوده، و از آن تجاوز نكند، هم چنان كه در حديث مورد اتفاق شيعه و سنى از رسول خدا (ص) رسيده كه در ثناى خود مى‏گفت:

(لا احصى ثناء عليك، انت كما اثنيت على نفسك) «2» پروردگارا من ثناء تو را نمى‏توانم بشمارم، و بگويم، تو آن طورى كه بر خود ثنا كرده‏اى.

پس اينكه در آغاز سوره مورد بحث فرمود: (الْحَمْدُ لِلَّهِ) تا باخر، ادب عبوديت را مى‏آموزد، و تعليم مى‏دهد كه بنده او لايق آن نبود كه او را حمد گويد، و فعلا كه مى‏گويد، به تعليم و اجازه خود او است، او دستور داده كه بنده‏اش بگويد.
[/align]
[align=right]__________________________________________________
1- سوره نحل آيه 74 […..]
2- سنن ابى داود ج 2 ص 52
[/align]