ورود کاروان به کربلا





اسب امام حسين عليه‏السلام به زمين هولناك رسيده بايستاد و هر چند امام تازيانه ميزد گام از گام بر نمى‏داشت امام حسين پرسيد كه هيچكس مى‏داند اين چه زمين است يكى گفت: اين را ارض ماريه گويند آن حضرت گفت: شايد نام ديگر داشته باشد گفتند: آرى، اين موضع را كربلا خوانند.
امام حسين گفت: الله اكبر ارض كرب و بلا و سفك الدماء اين زمين كرب و بلا و اين جاى ريختن خون‏هاى ماست اين محط رجال آل عبا است.

گر نام اين زمين به يقين كربلا بود
اينجا نصيب ما همه كرب و بلا بود
اينجا بود كه تيغ بر آل نبى كشند
و اينجا بود كه ماتم آل عبا بود
كار مخدرات من اينجا تبه شود
پشت مبارزان من اينجا دو تا بود
ريزند در مصيبت من آب چشم خويش
هر مرغ و ماهئى كه در آب و هوا بود

على اكبر پيش آمد كه اى در بزرگوار اين چه فالست كه مى‏گيرى و اين چه مقال است كه ميگويى؟ گفت: اى جان پدر با جدت مرتضى على در وقت عزيمت صفين بدين موضع رسيدم كه كربلا ميگويند امير فرود آمد و سر بر كنار برادرم امام حسن نهاد و من بر سر بالين وى نشسته بودم كه ناگاه از خواب درآمد و گريان گريان برادرم گفت: يا ابتاه تو را چه شد؟ گفت: در واقعه ديدم كه دريايى از خون در اين صحرا بود و حسين من در آن دريا افتاده دست و پا مى‏زند و فرياد مى‏كند و هيچكس به فرياد او نميرسد آن گاه رو به من كرده و گفت: يا اباعبدالله تو را در اين صحرا واقعه هايله دست خواهد داد چه خواهى كرد؟ گفتم: صبر كنم و جز صبر و شكيبايى چه چاره دارم امير فرمود: كه همچنين كن كه مزد صبركنندگان در شمار نمى‏آيد كه انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب خدا يار صابرانست و ما را تمسك به چيزى كه فرمود صبر است.
پس حسين فرمود: كه حالا شتران بخوابانيد و بارها باز كنيد و خيمه‏ها بزنيد.

آنگاه امام حسين پاى از مركب بگردانيده همانجا فرود آمد اما چون قدم آن حضرت به خاك كربلا رسيد خاك را رنگ زرد شد و از او غبارى برخاست كه گيسوى مبارك امام حسين پر گرد شد ام كلثوم گفت: اى برادر عجب حالى مشاهده مى‏كنم و از اين باديه هولى عظيم به دل من مى‏رسد

وادى عشق كه جز كشته درو نايابست‏ ‏
ريگش از خون دل تشنه‏لبان سيرابست‏

امام حسين خواهر را تسلى داد و شهر بانو را طلبيدهوصيت كرد كه اى يار دلنواز و اى غمگسار كارساز چون مرا بينى در اين موضعاز اسب افتاده و سر و روى درهم شكسته و اعضا از زخم تيغ و تير و نيزهمجروح گشته زنهار تا سر و موى برهنه نكنى و سينه و روى نخراشى كه شماتتاعدا عظيم‏ترين مصيبتى است اما چون اهل بيت اين سخن شنيدند همه در خروش وفغان آمده گفتند: اى سيد و سرور اين چه خبر دلسوز و جانگداز است كه مى‏دهىو اين چه داغ اندوه و ملالست كه بر سينه ما يتيمان و غريبان مى‏نهى.

پس فرزندان و اقربا چندان گريه كردند و بناليدند كهاهل زمين و آسمان از گريه ايشان به تنگ آمدند و نداى الرضا بالقضاء به گوشايشان رسيده صبر اختيار كردند.
امام فرمود: كه چون چنين است چاره چيست به جز آن كه صبر كنيد و پناه بهخدا بريد آن گاه امام حسين به آن‏جا فرود آمده بفرمود تا كسان او آن جاخيمه بزدند و نزديك به آب فرات قرار گرفتند.

روضة الشهداء
مرحوم ملاحسين واعظى كاشفى