جهت مشاهده ادامه مطلب در سایت منبع اینجا روی لینک زیر کنید :
گفتگوی کفن با مُرده(طنز)
گفتگوی کفن با مُرده(طنز)
آهای حاجی پاشو چه وقت خوابه
پاشو دیگه وقت حساب کتابه
هو، نگو این کیه که آزار داره
پاشو ببین کفن با هات کار داره!
چه هیکلی زدی به هم، آفرین
چش نخوری، قد و برم آفرین
بیخودی زور نزن دیگه تو مُردیچن ساعتی میشه که جون سپردی
حالا دیگه وقت حساب کتابهداد نزنی مُرده ی زیری خوابه
مُردهی زیری آدمی خلافه
تیزی باهاش دَفنه تو غلافه
قاط بزنه تیزی رو وَر میدارهمیزنه و بابا تو در میاره
یادت میاد چه روزگاری داشتیچه اسکناسا که روهم میذاشتی؟
هی اسکناس میذاشتی رو اسکناس
اونم با پول رشوه و اختلاس
میگفتی یک وعده غذا کافیهصرف غذا باعث علافیه!
میگفتی یک آدم با کیاست
باید کُنه تو زندگی قناعت
لباس ده سال پیشت تنت بود
هم تن تو هم تن اون زنت بود
بعد شعار ضد صهونیستی
سر میدادی شعار ساده زیستی!
میگفتی آدمی که ساده زیسته
نمره زندگیش همیشه بیسته
لباس وصلهدار تنت میکردی
هزار تا نفرین به زنت میکردی
میگفتی روسری برات خریدم
نمیدونی چه زحمتی کشیدم
فقط یادت باشه به هر بهونه
باید هف هش سالی سرت بمونه
عروسی و عزا سرت کن خانوم
خلاصه هر کجا سرت کن خانوم
زیاد نشورش یهو رنگش میره
رنگ گل سرخ و قشنگش میره
هَف هَش سالی با روسریت صفا کن
تو این هف هش سال حاجیتو دعا کن
الگوی مصرف که نداشتی حاجی
هر چی که داشتی جا گذاشتی حاجی
خیال نکن دنیا هنوز همونه
پشت سرت نفرین این و اونه
تو شیشه کردی خون هر فقیرو
چقد بیچوندی مردم اسیرو
خیال نمیکردی یه ذره هیچم
یروز منم دور تنت بپیچم!
مصرف کارای بدت زیاد بود
خیلی کارات قابل انتقاد بود
یادت میاد همسایهتون نون نداشتحتی پول دوا و درمون نداشت؟
یادت میاد گفتی به من چه ول کن
این آدما رو زنده زنده گِل کن؟
ببین همون همسایه صبورتخاک داره با بیل می ریزه تو گورت!
یکی نبود بهت بگه که بسه
خدا همیشه جای حق نشسته؟
یادت نبود فشار قبری هم هس
خورشید حقی پشت ابری هم هس؟
هیچکی بهت نگفت فلانی مُرده؟
نکیر و منکر به گوشت نخورده؟
نکیر و منکر دوتا بیگناهن
پیام دادن دارن میان، تو راهن!
اهل مزاح و رشوه خواری نیستن
اونجوری که تو دوس داری نیستن
تو مَرد نیستی تو شبیه مَردی
چرا که اصلاً کار خوب نکردی
کاری که اینجا دستتو بگیره
البته این حرفا واسه تو دیره!
اونقدِ حرص مال دنیا خوردی
تا آخرش سکته زدی و مُردی
کاش واسه پول دلت پُر از غم نبود
مصرف انسانیتت کم نبود
جمشید محمدی مقدم «حامی»