با سلام
میدونم متن کمی طولانیست...اما توصیه میکنم مطالعه بفرمایید...بسیار زیبا و مفید است
حجت الاسلام علیرضا پناهیان:
ریشه ولایت گریزی حسادت نسبت به ولی است
خداوند متعال صریحاً مسأله ی حسادت نسبت به ولایت را، به عنوان ریشه ای برای ضدّیت با ولایت و گرایش به جبت و طاغوت بیان کرده است. این حسادت مسأله ی پیچیده ای است.حسادت هیچ چیز برای آدم باقی نمی گذارد. در بین صفات بد، هیچ صفتی به سرعت و قدرت حسادت، ایمان انسان را از بین نمی برد. یعنی شما آناً می بینید: ایمان از بین رفت. اصلاً در خودتان بلافاصله سیاهی می بینید. آن هم نه حسادت از نوع عادی، با رقبای خودتان، حسادت نسبت به ولی خدا!
ریشه ولایت گریزی
خوب تا این جا با این مسأله مواجه شدیم که، عده ای نمی توانند ولایت را بپذیرند. چرا؟ ضمن این که می خواهیم چرایی این مسأله را از آیات قرآن عرض کنیم؛ شما به این سوال پاسخ دهید: آیا در زمان ما ضعف ایمان که نتیجه اش می شود: "یریدون اَن یتَحاکَموا الی الطّغوت " تمایل به اطاعت از طاغوت، و نفاق که مقابله با ولایت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و ولی الله را پیش می آورد؛ آیا در زمان ما ضعف ایمان و نفاق هست یا نیست؟ احتمالاً هست یا قطعاً هست؟ خوب اگر قطعاً هست؛ اگر پیامبر یا ولی و جانشین معصوم او هم بودند؛ ولایت گریزی یا ولایت ستیزی اتفاق می افتاد؟
آن هایی که در زمان ما بر اساس قواعدی که وجود دارد؛ (ضعف ایمان و نفاق) اگر در زمان پیامبر و امام هم بودند با آن ها مخالفت می کردند؛ با ولایت فقیه هم ـ اگر ادلّه اش محکم و درست باشد ـ مخالفت می کنند. پس ما کاری نداریم به این که ولایت فقیه درست است یا غلط، آیا هر ضعف ایمان و نفاقی در مقابل ولایت، ستیز و گریز خواهد داشت یا خیر؟ لااقل بخشی از ولایت گریزان و ولایت ستیزان، متهمند به این قصه. شما نمی توانید از آن ها انتظار داشته باشید؛ بپذیرند. پذیرش ولایت پیغمبر سخت است؛ چه برسد به جانشینش.
طرف روز عید غدیر خم آمد و گفت: یا رسول الله! واقعاً خدا دستور داده علی (علیه السلام) جانشین تو باشد؟ فرمود: بله. گفت: اگر خدا دستور داده؛ بگو خدا همین الآن بلایی نازل کند و من را نابود کند. من نمی خواهم این صحنه را ببینم! همان موقع، همان جا، صاعقه ای آمد و نابودش کرد.
در نقلی دارد؛ حضرت زهرای اطهر (سلام الله علیها) آمد؛ صدا زدند: ابالحسن، علی جانم، تصور نکنی دشمن تو فقط همین یک آدم بود. در این جمع خیلی ها مثل این هستند که جرأت ندارند بیان کنند. این یکی، هم کینه داشت؛ هم جرأت. در آیات کریمه ی قرآن هم تصریح دارد که پیغمبر نترس! تو این را بگو؛ خدا تو را از شر مردم محافظت می کند! چرا پیامبر که (صلی الله علیه و آله) می خواهد امیرالمؤمنین (علیه السلام) را معرفی کند؛ خدا باید پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را محافظت کند؟ آن هم بین مؤمنین! این ها کجا رفته اند؟ ولی فقیه که زورش از ولایت ولی الله الاعظم خیلی کمتر است. آن جا عصمت هست؛ امامت هست؛ دلیل متقن بر امامت هست این جور کردند. خود پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) وحی را دارد. طبیعی است که با مشکلاتی برخورد می کند در ولایت گریزی و ولایت ستیزی بین مردم. با این محاسبات جامعه ما تا همین جا هم خیلی نورانیت دارد.
ما باید قبلش این مسأله را حل کنیم. چه ولایت فقیه باشد؛ چه ولایت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) باشد؛ چه ولایت ائمه ی معصومین (علیهم السلام) باشد.
* ریشه چیست؟
در سوره ی نساء گروه دیگری از آیات کریمه ی قرآن هستند: قبل از "أطیعوا الله و أطیعوا الرّسول و اولی الأمر مِنکم " در صفحه ی قبل، آیات 54 به بعد. البته بحث از یک مقدار قبلش آغاز می شود. آن جایی که خداوند متعال در آیه ی 51 می فرماید: "اَلَم تَرَ اِلی الّذین اوتوا نصیباً مِنَ الکِتابِ یؤمنونَ بالجِبتِ و الطّاغوت ". آیا تو نمی بینی کسانی که نصیبی از کتاب دارند؛ (اهل کتاب هستند از قبل، که در تفاسیر به عنوان مصداق مهم این آیه به یهودیان اشاره شده) این ها ایمان نیاوردند به پیامبر و "یؤمنونَ بالجِبتِ و الطّاغوت " ایمان می آورند به جبت و طاغوت. ذیل این آیه بحث های بسیار مفید و روایات بسیار روشنی را خواهید دید؛ که ما فعلاً به آن ها نمی پردازیم. در تفاسیر ذیل این آیات گفته شده که در کلام اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)، مصادیق مهم جبت و طاغوت در دوران های دیگر چه کسانی اند و مؤمنین به جبت و طاغوت در تاریخ اسلام چه کسانی هستد. اشارات و تصریحات بسیار زیبایی وجود دارد. دوباره این جا می بینید: کافران به طاغوت ایمان آوردند. در آن آیه ی کریمه ی قرآن هم هست: "والّذینَ کَفَروا اولیائُهُم الطاغوت ". من خیلی اصرار دارم شما این بحث را یک جریان در قرآن کریم ببینید؛ نه یک نکته که به صورت حاشیه ای به آن پرداخته شده و رها شده است.
چه می شد اگر این یهود و اهل کتاب به خدا ایمان می آورد؟ خداوند دلیلش را می فرماید: "وَ یقولون لِلَّذین کَفَروا هؤلاءِ اَهدی مِنَ الّذینَ ءامَنوا سَبیلاً " این ها بر می گردند به مردم چه می گویند؟ مردم گروهی از یهودی ها را به قضاوت دعوت کردند که: شما بگویید اسلام این ها بهتر است یا دین مشرکان؟ این ها نشستند با یک تفرعنی بررسی کردند؛ گفتند: آیین مشرکان مکه بهتر از دین اسلام آخرین پیامبر است. "اولئکَ الّذینَ لَعَنَهُمُ الله " خدا این ها را لعنت می کند. ایمان به جبت و طاغوت آوردند و بعد با مؤمنین این گونه برخورد می کنند؛ شرک را، آئین مشرکانه را، نسبت به آئین مؤمنانه ترجیح می دهند. بعد می فرماید: "وَ مَن یلعَنِ اللهُ فَلَن تَجِدَ لَه نَصیراً " و کسی را که خدا لعنت کند؛ دیگر برای او یاوری در عالم نخواهد بود. حال اینکه این ها لعن شدند یا نه؟
کلمه ی لعن کلمه ی محترمی نیست. در فرهنگ امروزه ی جهانیان، خیلی اصرار دارند بگویند که آدم خوب، موجود نازنینِ خوبِ مهربان، هیچ کسی را لعنت نمی کند! ولی این جا خدایی که خودش توصیه می کند ما را که مهربانانه برخورد کنید؛ حتی با آدم های بد هم مهربانانه برخورد کنید؛ به این ها که می رسد؛ لعنت می کند. من خواهش می کنم؛ شما اهل تفحص هستید؛ بروید ببنید در قرآن خدا چه کسانی را لعن می کند؟ کاملاً مشخص است. فقط کسانی که در این جور نواحی عیب دارند. گنهکار معمولی در قرآن لعنت نمی شود. بنده اتفاقاً در ذهنم بود بقیه ی آیات قرآنی را که خداوند لعنت می کند؛ بیاورم. که خدا چه کسانی را لعنت می کند؟ گنهکاری که خودش برای خودش گناه می کند؛ هیچ گاه در قرآن لعنت نمی شود. هر چقدر هم گناهش بزرگ باشد. قاتل را خداوند لعنت نمی کند! زانی را لعنت نمی کند! حتی کسی را که خودش مشرک باشد. چه کسانی را لعنت می کند؟ "الّذینَ یکتمونَ ما اَنزَلَ الله " را لعنت می کند. یک تیپ های خاصی، که بعد شما تجربه کنید؛ بررسی کنید؛ می بینید عموماً حول مسأله ی ولایت، مستقیم یا غیر مستقیم، دور می زند. که باید در وقتی مفصلاً به این بحث بپردازیم. این جا خداوند متعال لعنت خودش را توضیح می دهد؛ می فرماید: به شما بگویم؛ اگر خداوند کسی را لعنت بکند دیگر نجات پیدا خواهد کرد؟
بعد می فرماید: "اَم لَهُم نَصیبٌ مِنَ المُلکِ فَاِذاً لا یؤتونَ الناسَ نَقیراً ". چرا این ها این کار را می کنند؟ چرا به جبت و طا غوت می گروند ولی ایمان به آیین اسلام را رد می کنند؟ آیا دلیلش این است که این ها نصیبی از پادشاهی دارند؟ که اگر یک نصیبی از ملک و پادشاهی و مکنت و نعمتی داشتند؛ یک نقیری، یک ذره هم به مردم نمی دادند! "اَم لَهُم نَصیبٌ مِنَ المُلکِ فَاِذاً لا یؤتونَ الناسَ نَقیراً " چرا این ها ایمان به آیین پیامبر نمی آوردند؛ ایمان به جبت و طاغوت می آوردند؟ بعد آیین مشرکان را بر آیین اسلام ترجیح می دهند؟ خدا لعنتشان کند! چرا این کار را می کنند؟! این ها کسی نیستند که این گونه برای مردم حکم می کنند؛ که اگر بودند؛ یک ذره بی ارزش را به کسی نمی دادند.
"اَم یحسَدونَ النّاسَ عَلی ما ءاتهُمُ اللهُ مِن فَضلِه " چرا این کار را می کنند؟ نکند حسودی می کنند؛ ما از فضلمان به بعضی ها عنایت می کنیم؟! نمی توانند تحمل کنند؛ لذا مخالفت می کنند. این حسادت ریشه ی مخالفت با چیست؟ با ولایت نبی خدا. بعد قاعده ی کلی این حسادت را بیان می کند. می فرماید: "فقَد ءاتَینا ءالَ اِبراهیمَ الکِتابَ و الحِکمَةَ و ءاتَینهم مُلکاً عَظیماً ". ما به آل ابراهیم ـ از نسل او پیامبرانی قرار دادیم ـ کتاب و حکمت و ملک با عظمت داده ایم. من ترجمه ی ملک با عظمت را نمی خواهم فعلاً در روایات مراجعه کنم. ما به آل ابراهیم یک چیزهایی داده ایم؛ این ها حسادت می کنند. درد آن ها این است. (برگردیم به آیه ی قبل) این ها چه کاره هستند که برای مردم تعیین تکلیف می کنند؟ مگر این ها ملک دارند؟ ما این ملک را به آل ابراهیم دادیم؛ این ها حسادت می کنند. خدایا چرا به این ها ملک ندادی؟ اگر به ایشان نعمت ملک می دادیم، (بعداً معلوم می شود؛ نعمت ملک یعنی چه) این ها آن قدر بخیل هستند که به مردم هیچ نمی دادند. این ها کریم نیستند. این ها بخشنده نیستند. خوب، این جا معلوم می شود که خدا ملک را به چه کسی می دهد. به کسی ملک می دهد که مردم دوست باشد. این کرمی که ما در اهل بیت سراغ داریم؛ در نظر بگیرید. این کرمی که شما در پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می بینید؛ در نظر بگیرید. رحمه للعالمین است. تا جایی که خداوند متعال می فرماید: "ما اَنزَلنا عَلَیکَ القُرءانَ لِتَشقی " ای پیغمبر تو خودت را از بین بردی! بس است؛ این قدر دنبال مردم می روی؛ جوش مردم را می خوری! در واقع می فرماید: می دانید چرا این ملک را به این ها ندادیم؟ این ها شایستگی ندارند. این ملک را به آل ابراهیم دادیم؛ این ها حسادت می کنند. به جبت و طاغوت ایمان می آورند؛ اما این جا مخالفت می کنند. "فَمِنهُم ءامَنَ بِه وَ مِنهُم مَن صَدَّ عَنه و کَفی بِجَهَنَّمَ سَعیراً " از کافران کسانی هستند که ایمان می آورند به آل ابراهیم، و کسانی هستند که دوباره: "صَدَّ عَنه " آن صَدَّ که در "و اِذا قیلَ لَهُم تَعالَوا اِلی ما أنزَلَ الله و اِلی الرَّسول رأیتَ المُنافقینَ یصُدّون عَنکَ صُدوداً " را به یاد بیاورید. حالا این حسادت چیست؟ آن ملک چیست؟ تمامی تفاسیر از زبان اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) توضیحاتی را داده اند؛ که من این جا به تفسیر المیزان اشاره می کنم. می توانید مراجعه کنید.
قبل از این که به روایات بپردازیم؛ شما در بحث مفصلی در تفسیر المیزان می بینید که کاملاً عقلانی، برداشتی که می توان از این آیات داشت؛ توضیح داده شده است. علامه طباطبائی این گونه می فرمایند: منظور از ناس، مردم نیست؛ منظور شخص رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است. آیه ی قرآن چه بود؟ "اَم یحسَدونَ النّاسَ عَلی ما ءاتهُمُ اللهُ مِن فَضلِه " آیا حسادت می کنند به مردمی که ما از فضلمان به آن ها عنایت کردیم؟ آن مردمی که محسود واقع می شوند؛ چه کسانی هستند؟ منظور از ناس مردم نیست. منظور شخص رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است؛ که از آل ابراهیم است و در تفسیرِ "اِنَّ اللهَ اصطَفی ءادَمَ وَ نوحاً و ءالَ ابراهیم " که آیه ی دیگری از آیات کریمه ی قرآن است؛ هم گفتیم که منظور از آل ابراهیم، پیغمبر (صلی الله علیه و آله)و ائمه (علیهم السلام) از دودمان ایشان هستند.
خداوند این جا قاعده ای را مطرح می کند که: عده ای نسبت به مسأله ی امامت و ولایت ـ که ما به بعضی ها داده ایم ـ حسادت می کنند. پس از این روایات را می بینیم. روایات مفصل که باز در تفاسیر است. در این جا دیگر از این روایات بحث نمی کنیم. روایاتی که امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: ما آن کسانی هستیم که به ما حسادت می شود. برای من جالب است! چند کلمه در مورد حسادت صحبت کنیم: شما برای داشتن این نقمت و رذالت حسادت، حتماً لازم نیست رقیب علی بن ابی طالب (علیه السلام) باشید؛ تا به ایشان حسادت بکنید! یک حالت روحی و روانی است. جلوه هایی از این مسأله را بگویم: مثلاً یک عده نشسته اند؛ برای امام حسین (علیه السلام) گریه می کنند؛ می آید می گوید: آقا! بنشین برای خودت گریه کن! آقا تو ناراحتی دارند گریه می کنند؟! اگر برای مادرش گریه می کرد که تو چیزی نمی گفتی! کجای تو درد می گیرد؟! من با این بیان اثبات نکردم حسادتِ این هایی که نق می زنند به توسل و تأسی و تأثر از اهل بیت (علیهم السلام)، فقط تحلیل کردم. واقعیش این است که حسادت را نمی توان نشان داد! حسادت گاهی خودش را در غیبت کردن؛ نشان می دهد. این که بسیار معلوم است. گاهی اوقات حسادت خودش را در نصیحت کردن؛ نشان می دهد. امتحان کنید: رفیقت رفته به یک جای خوبی رسیده؛ شما به او می رسید. می گویید: ببین! راستی من یک نصیحتت بکنم. باید یک حرفی بزنی دیگر! این آتش را باید یک کاری بکنی. اگر برگردد؛ بگوید: آه! چه نصیحت کلیدی مهمی! واقعاً من نمی فهمیدم؛ شعور نداشتم. تو چقدر کمک کردی به من تو این لحظه! توی حسود جگرت خنک می شود؛ می گویی: من حداقل توی نصیحت کردن؛ یه برتری پیدا کردم. فلان فلان شده، داشت مطلق بر من برتری پیدا می کرد! مگر حسادت نسبت به ولایت را، به این سادگی می شود توضیح داد؟ یکی از شیوه های لو رفتن این حسادت این است: یک ولی از اولیای خدا، تفوق و برتری پیدا می کند؛ موقعیت اجتماعی برتر پیدا می کند. می خواهم در موردش کمی بحث کنم: تا وقتی که این تفوق و برتری و سلطه ی اجتماعی و فرهنگی برای ولی خدا پیش نیامده؛ با او مخالفت می کند؛ نق می زند. زمانی که دارد تفوق پیدا می کند؛ همکاری نمی کند اما مخالفت هم نمی کند. موجود هوشمند و زیرکی است. زمانی که تفوق و برتری مطلق پیدا کرد؛ با او همراهی می کند.
آقا این را که ما می شناسیم (مثلاً فکر کنید ما همه فرشته ایم)؛ ما که می دانیم او اصلاً این کاره نیست؛ آمده پای رکاب پیامبر! (این حسادت) یک جایی بیرون می زند. یک باره پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از دنیا می روند. علی بن ابی طالبِ سی ساله جانشین می شوند. آن حسادت یک دفعه بیرون می زند. می گوید: ما پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را پذیرفته بودیم؛ اما شما را نمی توانیم بپذیریم. پس شما پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را هم نپذیرفته بودید. تحت فشار روانی محیطی که او در آن، در اوج اقتدار بود؛ پذیرفته بودی و حسادتت ساکت بود؛ دیدید بیرون زد!. نوبت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می شود: آقا در اوج اقتدار قرار می گیرند. می آید تسلیم امیرالمؤمنین (علیه السلام) می شود. یکباره خدا ـ که سنّتش آزمایش است ـ می گوید: علی جانم، شما کدام ماه رمضان می خواستی پیش من بیایی؟ حالا یاران امیرالمؤمنین (علیه السلام) جمع شده اند. دیگر همه تسلیم شده اند؛ می خواهند بروند جنگ. علی بن ابیطالب (علیه السلام) در مقابل چنین سوال فرضی چه جواب می دهند؟ مسلماً پاسخ می دهند: خدایا هر چه زودتر، بهتر. علی جانم! همین امسال که همه تصمیم گرفته اند حرفت را گوش بدهند؛ بیا برویم. حسن بن علی (علیه السلام) هست؛ امامِ بعد از تو. هر که خواست ولایت پذیر باشد؛ خوب بفرما! تا امام حسن مجتبی (علیه السلام) می آید؛ می خواهند امام حسن را تکه تکه کنند؛ دست بسته تحویل معاویه بدهند! و بقیه ائمه (علیهم السلام) هم به نحوی دیگر.
خداوند متعال صریحاً مسأله ی حسادت نسبت به ولایت را، به عنوان ریشه ای برای ضدّیت با ولایت و گرایش به جبت و طاغوت بیان کرده است. این حسادت مسأله ی پیچیده ای است.
...