در مراسم گراميداشت سيدحسن حسيني - شاعر فقيد معاصر - در تهران ، قيصر امينپور - شاعر - غزلي در رثاي يار ديرينش خواند.
سنگ ناله ميكند: رود، رود بيقرار
كوه گريه ميكند: آبشار، آبشار!
آه سرد ميكشد باد، باد داغدار
خاك ميزند به سر، آسمان سوگوار
سرو از كمر خميد، لاله واژگون دميد
برگ و بار باغ ريخت، سبز سبز در بهار
ذره ذره آب شد، التهاب آفتاب
غرق پيچوتاب شد، جستوجوي جويبار
در لبش ترانه آب، از گدازههاي درد
در دلش غمي مذاب، صخره صخره كوهوار
از سلالهي سحاب، از تبار آفتاب
آتش زبان او، ذوالفقار آبدار
باورم نميشود! كي كسي شنيده است
زير خاك گم شوند، قلههاي استوار؟
بيتو گر دمي زنم، هر دمي هزار غم
روي شانهي دلم، هر غمي هزاربار
هر چه شعر گل كنم، گوشهي جمال تو!
هر چه نثر بشكفم، پيش پاي تو نثار!