منابع مقاله:فصلنامه رواق اندیشه، شماره 43، مظاهری سیف، حمید رضا(1)؛
چکیده:
عرفان اسلامی با فهم عمیق آیات قرآن، به کمک آموزه های اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و بر اساس توحید شکل گرفته است. توحید عرفانی، وجود را تنها برای خداوند یکتا ثابت دانسته و سایر پدیده های عالم را مظاهر و تجلیات آن می داند.
برای رسیدن به این عرفان باید عقاید را با صحت و استحکام در قلب جای داد و با عمل به عبادات، اسرار باطنی آنها را مد نظر داشت. در این صورت، فرد مسلمان می تواند با بهره مندی از عرفان اسلامی به درک حقیقت هستی برسد و از ثمره دین که تعالی و تکامل انسان است، استفاده کند.
مقدمه
اسلام آخرین دینی است که با کتاب مشخص و پیامبری مدعی آوردن دینی مستقل همراه با معجزه های فراوان، ظهور کرده است. این دین علاوه بر تصدیق پیامبران گذشته و اعلام لزوم ایمان به آنها(2) خود را آخرین دین معرفی کرده است.(3)
اسلام عقاید خود را بر سه اصل استوار کرده که عبارتند از: توحید، نبوت و معاد. البته به علت مناقشات و گفت وگوهایی که در این موضوعات پیش آمده جزئیاتی از این اصول، به طور مستقل مورد بحث قرار گرفته و سرفصل ویژه ای را گشوده است: از توحید و صفات خداوند، اصل عدل و از نبوت، بحث امامت بر آمده که اینها در حقیقت شاخه هایی از همان اصول اولیه هستند.
عرفان اسلامی بر محور شناخت دقیق اصل اول صورت گرفته است که البته در پرتو آن، نبوت و معاد نیز در آینه مکاشفات عرفا نمایان شده اند.
عرفان در اسلام نیز همچون سایر ادیان ابراهیمی بر اساس تعالیم کتاب آسمانی یعنی قرآن صورت گرفته است.
طبق اصل امامت پس از رحلت خاتم پیامبران حضرت محمد صلی الله علیه و آله دوازده نفر از اهل بیت و فرزندان ایشان در مقام تربیت و هدایت امت اسلامی قرار گرفته همه وظایف و مقامات پیامبر غیر از دریافت وحی را دارایند. در ظاهر، عده ای این اصل را پذیرفتند که با همه فرقه های گوناگونش شیعه نامیده شدند و گروهی به ظاهر، از پذیرش آن درماندند که آنها نیز با گرایشها و عقاید متنوع، سنّی نام گرفتند اما کسانی که راه عرفان را پوییده اند چه به ظاهر شیعه بوده اند یا سنی، مرام عرفانی خود را به یکی از امامان یا شاگردان ایشان می رسانند و به تعبیر سید حیدر آملی، عرفا شیعیان باطنی و حقیقی اند، چه در ظاهر شیعه باشند چه سنّی؛ زیرا تعالیم جانشینان حقیقی پیامبر را فرا گرفته و در راه آنها حرکت کرده اند.
سید حیدر می نویسد:
مرجع علوم و اصول همه شیعیان بویژه شیعه دوازده امامی علی علیه السلام و بعد از او فرزندان آن بزرگوارند و او ماخذ و مشرب و مسند علوم و مرجع اصول صوفیه است؛ زیرا صوفیه نیز علوم و خرقه خود را به او و فرزندانش نسبت می دهند. نسبت صوفیه یا به کمیل بن زیاد نخعی است که از شاگردان ویژه و مرید خالص آن حضرت است و یا به حسن بصری که او نیز از شاگردان اوست و یا به امام صادق علیه السلام که از فرزندان و اوصیا و جانشینان معصوم و معین از جانب خداوند است.(4)
بنابراین، مکتب عرفانی اسلام از تعالیم اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و بر محور کلام خداوند انسجام یافت.
توحید حقیقی
آموزه بنیادین قرآن کریم توحید است. همه عقاید و اعمال دیگری که می آموزد، بر اساس این اصل معنا و ارزش پیدا می کند. توحید تعابیر گوناگون دارد. توحید ذاتی به این معناست خدا یکی است و شریکی ندارد.
توحید افعالی یعنی: همه کارها به اداره الهی انجام می شود. معنای توحید در عبادت هم این است که در عبادتها باید فقط به خدا توجه داشت. ولی سید حیدر آملی توحیدی را که اهل عرفان دریافته اند، برتر از این مراتب می داند:
بدان که توحید، حقیقتی برتر و بزرگتر از آن است که با عبارت بیان شود یا با اشاره تعریف نشان داده شود، پس عبارت و اشارت حجاب و نقاب آن است؛ زیرا فهم و فکر به ژرفای آن نمی رسد... علی بن ابی طالب علیه السلام در سخن خود اشاره فرمود: «کسی که برای او چگونگی قائل شود او را یگانه ندانسته و کسی که مثالی برای آن آورد حقیقتش را نیافته... و کسی که به او اشاره کرده و او را توّهم نماید او را قصد نکرده [و به غیر حق گراییده است] ... کسی که او را نشناسد به او اشاره کند و آن که اشاره کند، او را محدود پنداشته و کسی که او را محدود پندارد، به شمارش آورده و از توحید فرو آمده است... .(5)
«مراد آنها (بزرگان حکمت و عرفان) از این اشارات، امتناع حصول و ناامیدی از وصول به توحید نیست، بلکه غرضشان اشاره به بلند مرتبگی و اوج درجات توحید است و این حقیقت که با بیان، شناخته شدنی نیست و در عبارت نمی گنجد؛ برای این که توحید، وجود مطلق و محض و ذات بدون جزء و ترکیب است که حق جل جلاله نامیده می شود و آن چیزی است که به هیچ وجه، اشاره بردار نیست و عبارت تاب آن را ندارد و معرفت آن حاصل نشود مگر با فنای طالب در مطلوب و شاهد در مشهود در حال غرق شدن و فانی گشتن در بی نهایتی که همه را فرا گرفته است. و تردیدی نیست که در این مقام نه اشاره ای، نه اشاره کننده ای و نه اثری از غیر در عقل و دل باقی است.(6)
سراسر عالم به نور روی او فروغ یافته و همه سو، آیات و جلوه های او نمودار گشته و عَلَم هدایت به سویش همه جا افراشته است. قرآن کریم عصاره عالم و نسخه هدایت و رحمت است که تمامی نشانه های عالم در آیاتش خلاصه شده:
عالم که به آن، آفاق گفته می شود، سراسر کتاب الهی و صحیفه ربانی شامل آیات و کلمات و حروف است... و دیدن خداوند و رسیدن به او موقوف بر مطابقت آیات و کلمات کتاب آفاقی او با کتاب قرانی است.
خداوند می فرماید:
«سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الآْفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ»(7)»(8)
یعنی: به زودی نشانه های خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان می دهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است، آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟ آگاه باشید که آنها از لقای پروردگارشان در شک و تردیدند، و آگاه باشید که خداوند به همه چیز احاطه دارد.
اقسام توحید
در این باب، نظرات بسیاری بیان شده است. علامه سید حیدر آملی پس از ذکر آرای بعضی از علما در اصل اول کتاب جامع الاسرار نظریه خود را طرح کرده و می نویسد:
تقسیم توحید، هر چند بنابر عبارات و اعتبارات، بسیار شده و به سبب اشارات و اختلافات طولانی شده، ولی همه به دو قسم باز می گردد: توحید الوهی و توحید وجودی.(9)
سپس این تقسیم توحید انبیا و توحید اولیا می نامد:
اما توحید انبیا، آن توحید الوهی ظاهری و فراگیری است که دعوت خلق به عبادت خداوند و رهایی از بندگی خدایان مقید یا دعوت عمومی به اثبات خدای یکتا و نفی خدایان بسیار است. دلیل آن هم، فرمایش خداوند است:
«قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ»(10) ...
یعنی: بگو: ای اهل کتاب بیاید و به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است، که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم، و بعضی از ما، بعضی دیگر را غیر از خدای یگانه به خدایی نپذیرد. هرگاه (از این دعوت،) سرباز زنند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم.
اما توحید اولیا که همان توحید وجودی باطنی خواص است و آن فراخوانی به مشاهده وجود مطلق از مشاهده موجودات مقید یا دعوت به اثبات وجود یکتای حق واجب بالذات و نفی وجود وجودات بسیار ممکن است که در واقع معدومند. دلیل آن هم، فرمایش خداوند است:
«کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»(11)
یعنی: همه چیز جز ذات (پاک) او فانی می شود، حاکمیت تنها از آن اوست، و همه به سوی او بازگردانده می شوید.
و «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الإِْکْرامِ(12)»(13)
یعنی: همه کسانی که روی آن ( زمین) هستند فانی می شوند، و تنها ذات ذوالجلال و گرامی پروردگارت باقی می ماند.
بر این اساس، علامه آملی معتقد است که انبیا از آدم تا خاتم آدمیان را به توحید الوهی فرا خوانده و اولیا از حضرت علی علیه السلام تا حضرت مهدی(عج) به توحید وجودی دعوت می کنند.(14)
شرک جلی و خفی به ترتیب در برابر دو توحید ظاهری و باطنی قرار دارد که انبیا با شرک جلّی مبارزه کردند و اولیا برای رهایی انسانها از شرک خفی کوشیده و می کوشند.
وحدت شهود و وحدت وجود
در آثار بنیان گذار رسمی عرفان اسلامی، ابن عربی، نظریه بنیادین، وحدت وجود است اما خود او این ترکیب را ابداع نکرده است. هر چند عباراتی نظیر «الوحدة فی الوجود» در الفتوحات المکیة وجود دارد(15) اما اصطلاح وحدت وجود را شارحان کتابهای ابن عربی، بویژه صدر الدین قونوی به کار برده اند.
در ادبیات ابن عربی اساسا وجود، وجد، وجدان و سایر مترادفات آن به معنای یافتن حقیقت استفاده شده است. از این رو، مجال تمایز کاذب وحدت وجود و وحدت شهود در اندیشه او نیست اما بعدها که وجود به معنای واقعیت عینی به کار رفت، وحدت شهود هم با مفهوم انعکاس این واقعیت در آینه معرفت بشری استعمال شد و مغالطه بزرگی پیش آمد که قیاس وجودشناسی با موجودشناسی بود. موجودشناسی مبتنی بر کثرت و تفکیک ذهن و عین است؛ در حالی که وجودشناسی مبتنی بر وحدت و دریافت حقیقت در مرحله ای ورای دوگانه انگاری ذهن و عین است؛(16) زیرا چنان که پیشتر گفتیم وجود، ذهن و عین و همه چیز را فرا گرفته و خارج از آن چیزی نیست. بنابراین، وحدت شهود که در مرحله ای فراتر از تقسیم ذهن و عین تحقق می یابد، در واقع، دریافت روشن حقیقت یکتای هستی است که غیر از آن چیزی در عالم وجود ندارد.
به همین جهت، علامه هر دو عبارت را در یک عنوان جمع کرده و یک توضیح برای هر دو بیان می کند: