اول درجات حرکات العارفین ما یسمونه هم الارادة و هو مایعترى المستبصر بالیقین البرهانى اوالساکن النفس الى العقد الایمانى من الرغبة فى اعتلاق العروة الوثقى فیتحرک سره الى القدس لینال من روح الاتصال.
اولین منزل سیر و سلوک عارفان آن چیزى است که آنان را « اراده » مىنامند و آن عبارت است از نوعى شوق و رغبت که در اثر برهان یا تعبد و ایمان در انسان براى چنگ زدن به دستگیره با استحکام حقیقت پدید مىآید، آنگاه روح و ضمیر به جنبش مىآید تا به اتصال به حقیقت دستیابد.
براى بیان اولین منزل سیر و سلوک که از یک نظر همه عرفان بالقوه در آن موجود است ناچاریم اندکى توضیح بدهیم.
عرفا اولا به اصلى معتقدند که با این جمله بیان مىکنند:
النهایات هى الرجوع الى البدایات.
پایانها بازگشت به آغازها است. بدیهى است که اگر بخواهد نهایت عین بدایت باشد دو فرض ممکن است. یکى اینکه حرکت روى خط مستقیم باشد و شىء متحرک پس از آنکه به نقطه خاصى رسید تغییر جهت دهد و عینا از همان راهى که آمده است بازگردد. در فلسفه ابتشده است که چنین تغییر جهتى مستلزم تخلل سکون است ولو غیر محسوس، به علاوه این دو حرکت با یکدیگر متصاد مىباشند. فرض دوم این است که حرکت روى خط منحنى باشد که همه فواصل آن خط با یک نقطه معین برابر باشد. یعنى حرکت روى قوس دایره باشد.
بدیهى است که اگر حرکت روى دایره صورت گیرد طبعا به نقطه مبدا منتهى مىشود. شىء متحرک در حرکت روى دایره، اول از نقطه مبدا دور مىشود و به نقطهاى خواهد رسید که دورترین نقطهها از نقطه مبدا است. آن نقطه همان نقطهاى است که اگر قطرى در دایره ترسیم شود از نقطه مبدا، به همان نقطه خواهد رسید. و همین که به آن نقطه برسد، بدون آنکه سکونى متخلل شود بازگشت به مبدا (معاد) آغاز مىشود.
عرفا مسیر حرکت از نقطه مبدا تا دورترین نقطه را « قوس نزول » و مسیر از دورترین نقطه را تا نقطه مبدا « قوس صعود » مىنامند.
حرکت اشیاء از مبدا تا دورترین نقطه یک فلسفه دارد. آن فلسفه به تعبیر فلاسفه اصل علیت است و در تعبیر عرفا اصل تجلى است. به هر حال حرکت اشیاء در قوس نزول مثل این است که از عقب رانده مىشوند، ولى حرکت اشیاء از دورترین نقطه تا نقطه مبدا فلسفهاى دیگر دارد. آن فلسفه اصل میل و عشق هر فرع به بازگشت به اصل و مبدا خویش است; به عبارت دیگر اصل فرار هر جدا شده و تنها و غریب مانده به سوى وطن اصلى خودش است. عرفا معتقدند که این میل در تمام ذرات هستى و از آن جمله انسان هست ولى در انسان گاهى « کامن » و مخفى است، شواغل مانع فعالیت این حس است، در اثر یک سلسله تنبهات این میل باطنى ظهور مىکند.ظهور و بروز همین میل است که از آن به « اراده » تعبیر مىشود.
این اراده در حقیقت نوعى بیدارى یک شعور خفته است. عبدالرزاق کاشانى در رساله « اصطلاحات » که در حاشیه شرح منازل السایرین چاپ شده است در تعریف اراده مىگوید:
جمرة من نار المحبة فى القلب المقتضیة لاجابة دواعى الحقیقةاراده پاره آتشى است از آتش محبت که در دل مىافتد و ایجاب مىکند که انسان به بانگهاى حقیقت پاسخ اجابت دهد.
خواجه عبد الله انصارى در « منازل السائرین » در تعریف اراده مىگوید:
و هى الاجابة لدواعى الحقیقة طوعا.
اراده پاسخگوئى (پاسخگوئى عملى) است که انسان با آگاهى و اختیار به دواعى حقیقت مىدهد.
نکتهاى که لازم استیادآورى شود این است که اراده در اینجا اول منزل خوانده شده است. مقصود بعد از یک سلسله منازل دیگر است که آنها را بدایات و ابواب و معاملات و اخلاق مىنامند.
یعنى از آنجا که در اصطلاح عرفا « اصول » خوانده مىشود و حالت عرفانى حقیقى پدید مىآید، اراده اول منزل است.
مولوى اصل النهایات هى الرجوع الى البدایات را اینچنین بیان کرده است:
جزءها را رویها سوى کل است بلبلان را عشق با روى گل است آنچه از دریا به دریا مىرود از همانجا کامد آنجا مىرود از سر که سیلهاى تندرو وز تن ما جان عشق آمیز رو
مولوى در دیباچه مثنوى سخن خود را با دعوت به گوش فرا دادن به درد دلهاى « نى » آغاز مىکند که از جدائى و دور شدن از نیستان مىنالد و شکایت مىکند.
مولوى در حقیقت در اولین ابیات مثنوى اولین منزل عارف یعنى « اراده » به اصطلاح عرفا را طرح مىکند که عبارت است از شوق و میل به بازگشت به اصل که توام با احساس تنهائى و جدائى است. مىگوید:
بشنو از نى چون حکایت مىکند از جدائیها شکایت مىکند کز نیستان تا مرا ببریدهاند از نفیرم مرد و زن نالیدهاند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر که او مهجور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
مقصود بوعلى در عبارت بالا این است که « اراده »میل و اشتیاقى است که در انسان پدید مىآید پس از احساس غربت و تنهائى و بىتکیهگاهى، براى چنگ زندن و متصل شدن به حقیقتى که دیگر با او نه احساس غربت و تنهائى است و نه احساس بىتکیهگاهى.