هدف خدا از خلقت انسان این نبود که انسان روى زمین ظلم و فساد بکند، بلکه هدفش عبادت و پرستش و اطاعت از دستور خدا بود، تا انسان در سایة اطاعت و پرستش، به کمالات بالا دست یابد و به قُرب الهی برسد: «ما خلقت الجن و الاءنس الاّ لیعبدون؛ جن و انس را نیافریدیم مگر براى این که عبادت و پرستش خدا بکنند».(1) از طرفى چون انسان داراى غرائز مختلف است که تمامى غرائز براى زندگى کردن و به تعالی رسیدن لازم است، ولى گاهى در اثر خودسرى ها و طغیان ها به بیراهه مى رود و از آن چه که خداوند در وجود انسان، خوب و لازم آفریده، سوء استفاده مى کند، در نتیجه ظلم و فساد ایجاد مى شود. فرشتگان همین سؤال را از خدا پرسیدند، وقتى خدا به ملائکه فرمود: مى خواهم در زمین جانشین بیآفرینم؛(2) ملائکه گفتند: آیا مى خواهى کسانى را خلق کنى که روى زمین فساد مى کنند و همدیگر را مى کشند. ما تو را تسبیح مى گوییم و تقدیس مى کنیم. خداوند در جواب فرمود: چیزهایى مى دانم که نمى دانید. خدا موجودى آفرید که گُل سر سبد عالَم هستى محسوب مى شود، به خاطر زمینه هایى که در وجود او نهاد. و آیة «و علّم آدم الاسماءَ کلّها؛ خداوند به آدم تمامى اسما را آموخت»، شاید به این معنا باشد که خداوند زمینة رشد و تکامل را در وجود انسان قرار داد. وى با این زمینه مى تواند به حقایقى از عالَم دست یابد که حتی فرشتگان از آن اظهار عجز نموده اند. بشر امروز توانسته است در اثر علم و آگاهى و تجربه به مراحلى برسد که هیچ موجود دیگری این قدرت را ندارد. بنابراین خلقت آدم با دارا بودن زمینه هاى کمال و ترقّى بسیار عالی و بر جسته است ، گرچه برخى انسان ها از این زمینه ها سوء استفاده مى کنند، امّا سوء استفاده دلیل نمى شود که خدا از اصل خلقت آن ها خوددارى کند، همان طورى که خداوند درختان را آفرید که فوائد بسیار دارد، امّا گاهى در اثر آتش سوزى باعث تخریب محیط زیست مى شود. همین طور دریا و آب که بسیار خوب است گرچه گاهى عامل فساد مى شود.(3) گذشته از این که خداوند کسى را خلق نکرد تا او را به جهنم ببرد، بلکه انسانها را بدین منظور آفرید که به بهشت بروند. خدا در قرآن مىفرماید: «من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادتم کنند (و بدین وسیله به بهشت وارد شوند)».(4) پس فلسفه آفرینش بشر این است که خدا را پرستش کرده و به قرب الهى رسیده و به بهشت پر از ناز و نعمت بار یابد، لیکن بهشت رفتن باید با اختیار باشد و به اصطلاح دادنى نیست که به هر کس بدهند، بلکه کسب کردنى است که با اختیار و داشتن اعتقادات صحیح و اعمال صالحه باید به دست آورده شود. قرآن مىفرماید: «به عصر سوگند! همه انسانها در زیاناند و بازنده زندگى هستند، مگر کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند». (5) اما این که چرا با وجود علم الهى به گناه کار بودن آنها، آفریده شدهاند، باید گفت: هنگامى که یک نوعى آفریده مىشودکه افراد نوع استعداد رسیدن به سعادت و شقاوت در وجودشان هست و در وجود آنها اختیار قرار داده شده که هر کدام را انتخاب کنند. طبیعى است که برخى افراد راه بدبختى و گناه و ظلم را انتخاب نموده و برخى دیگر راه سعادت را. اگر قرار بود همه سعادتمند شوند، عنصر اختیار و را انتخاب خوب و بد معنا نداشت و خوب و بد شناخته نمىشدند، زیرا خوبى در مقابل بدى معنا مىیابد. اگر حق انتخاب بدى و پلیدى و کفر نباشد، خوبى و ایمان نیز انتخابى نخواهد بود. این مسئله با سرشت انسان که براى هدایت و سعادت اختیارى آفریده شده است، منافات دارد. کافران نیز مىتوانستند ایمان بیاورند. در انتخاب و اختیار آنها بود که کفر را برگزینند یا ایمان را اما آنها کفر را انتخاب کردند! خداوند چون فیاض و بخشنده مطلق است و سرچمشه فیض همواره در جوشش است، همه انسانها را به وجود مىآورد و راه هدایت را (عقل و پیامبران و کتابهاى آسمانى) در اختیارشان قرار مىدهد تا همه بتوانند از رحمت پروردگارشان بهرهمند گردند. اگر کسى نخواست و خود را از قافله سعادتمندان جدا نمود، به خودش مربوط است، نه به کس دیگر. ---------------------------------------------------------------------------------------------------------- (1) ذاریات (51) آیه 56. (2) بقره (2) آیه 30 (3) تفسیر نمونه، ج 22، ص 392 و ج 1، ص 178، باتلخیص. (4) ذاریات (51) آیه 56 . (5) ذاریات (51) آیه 56.