موضوع بحث ما درارتباط باسخنرانی است که دردانشگاه صنعتی اصفهان درتاریخ 4/12/87 به مناسبت رحلت پیامبر(ص) توسط اقای محمد شبستری ایرادشده است واین سخنرانی در هشت اسفند (چهارروزبعد) در سایت خبری تابناک منتشرشده است.موضوع بحث ایشان انطورکه خودشان در اغاز بیان کرده اند عبارتست از" انتظارما ازپیامبران" وهدف ازبحث انطور که خود گفته است پاسخ به نقدهایی است که طی این بیست سال که مباحث نواندیشی دینی یا روشنفکری دینی مطرح شده است بردیدگاه ایشان وهمفکرانشان وارد شده است وسپس بیان میکنند که این مباحث جدید تاکیدش برحقوق بشراست وارتباط حقوق بشر بااسلام ومسلمانی ودینداری به این بیان که فردی می خواهد مسلمان باشد ودر عین حال هم مطابق اعلامیه حقوق بشر که در 30 ماده ودر سال 1984در سازمان ملل متحد تصویب شده است عمل کند که نظام زندگی سیاسی واجتماعی اش مبتنی بران اعلامیه باشد ودر عین حال یک فرد مسلمان به معنای واقعی هم باشد.این هدف بحثی است که ایشان مطرح کرده وبعد هم گفته اند مبنای مباحث جدید که مطرح شده بر معرفت شناسی وهرمنوتیک است که در فهم ما از متون دینی تاثیر می گذارد.
خلاصه سخنرانی اقای شبستری:
1-براساس مباحث هرمنوتیک هرفهمی پیش فرضهایی دارد.هیچ فهمی ازدین یا غیر دین نداریم مگرانکه پیش فرضهایی دارد واین به چهارمقوله علم وفلسفه وهنر ودین برمیگردد.درباره دین مانمیتوانیم ازقبل یک تعریف جامع ومانع ارائه کنیم.سایرمقوله ها هم هکذا.اینست که مسائل تاریخی هم به تدریج درگفتمان بشری وتاملات شکل میگیرند ولذا امروز اگرخواستیم فلسفه راتعریف کنیم باید این همه مکاتب فلسفی رادرنظربگیریم.تعریف ما نظربه سیروروند فلسفه است.بقیه مقوله ها هم همینطور.لذاتعریف های متعددی ازدین ارائه شده است.
2-انتظارات ما از موضوعات چهارگانه(علم وفلسفه وهنر ودین)هم در فهم وتعریف مااز انهاتاثیر میگذاردواین موضوعات هم خودبایکدیگردرتعامل وتاثیروتاثردرطول تاریخ بوده اند که این تاثیر وتاثرات نیز خود باعث تغییر وتحول هرکدام شده است.این درواقع همان نظریه قبض وبسط تئوریک شریعت دکترسروش است که دراینجا مطرح شده است.
3-بعداین مسئله رامطرح میکنندکه ایا فهم های مختلف از دین مانعی دارد؟میگویند چه مانعی دارد؟درگذشته هم این اختلافات بوده است.مذاهب گوناگونی بوجود امده وگاهی هم یکدیگررا تکفیر میکردند.ازغزالی نام میبرد ومیگوید ادمی است که در یک مرحله تکفیری بود وفیلسوفان را درچندمسئله تکفیر کرد وبعدفهمید اشتباه کرده است وقتی تحولات در او رخ دادوازسیرعقلی به سیر عرفانی رسید به این نتیجه رسیدکه وقتی همه در یک مسیرهستنداینهاباهم قابل جمع هستند.لذا اختلافاتی بوده و ما نباید بخاطر اختلافات یکدیگرراتکفیرکنیم.الان هم همینطوراست.پساین یک مسئله جدید هم نیست. برداشتها وفهم های مختلف انسانهادارند.بعدازامام به عنوان غزالی عصر نام میبرد که البته گفته اند من اسلامی را که خودم می فهمم می خواهم اجرا کنم امادر عین حال نگفتند دیگران هم مسلمان نیستند.مثلا کسانی گفتنداحکام اسلام مربوط به گذشته است مثل حدود وقصاص و... امام هم نفرمودند اینها مسلمان نیستند. پس میتوان مسلمان بود وفهم ها وتفسیرهای مختلف ازپیامبر واسلام داشت ومنافاتی هم ندارد کسی بخواهدهم مسلمان باشد وهم طبق حقوق بشرزندگی کند.وبگویدفهمم را از نظرات فقهی گذشته تجدیدنظر میکنم .مثلا نظریات فقهی هست که مخالف حقوق بشراست اینها را میتوان تغییرداد.حتی ایاتی از قران است که مخالف حقوق بشر غربی است که این ایات را هم میتوان طوری برداشت وتفسیر کردکه سازگار بااعلامیه حقوق بشرباشد.این میشود یک فهم وبرداشت دیگر.
4-حقیقت ومعنای مسلمانی:میگوید معنای مسلمانی وحقیقت ان یعنی پیروی کردن از پیامبر(ص) راه پیامبررارفتن واین مورد قبول همه است.اماپیروی از پیامبرانطورکه میفهمیم.راه پیامبرراهرطورکه فهمیدیم همانگونه عمل می کنیم.شماهم هرطورفهمیدیدهمانگونه عمل کنید.همه هم پیرو پیامبرومسلمان هستیم.واصولاایامیتوان مسلمان راستین وپیروپیامبربودوجزم گرا هم بود؟ایا میتوان اصول ثابت وجزمی رامعیارمسلمانی دانست؟ میگوید خیر اصلا مسلمانی باجزم گرایی وقطعیت درمسائل سازگاری ندارد.چون مسلمانی راستین وپیروی ازپیامبر(ص)انست که پیامبر گفتمان توحید را برای بشراوردوگفتمان توحید یعنی از همه بریدن ووصل شدن به خداوازبیرون به درون رفتن وحالت معنوی پیداکردن وگشوده شدن یک افق وسیع ازدرون واین مسئله هم هیچ جا متوقف نمیشودوباجزمیت نمیسازد.این معنای مسلمانی که از بیرون به درون رفتن وافق وسیع دردرون گشوده شدن توقف بردارنیست امری بیکرانه است پس با هیچ اصل جزمی نمیسازد.
5- اصولا فهم ازیک حقیقت هم نسبی است وهیچکس نمیتواند ادعا کند که من حقیقت را یا حقیقت الهی را بتمامه فهمیدم.پیامبر هم چنین حرفی نمیتواند بزند ونمی زند.پیامبر هم اینگونه نبود که حقیقت کاملا برای اوروشن شده باشد.اوهم همواره درجستجو وطلب بود.بعد استشهاد می کند به حدیث "وانه لیغان علی قلبی وانی استغفرالله فی کل یوم سبعین مره" یعنی تاریکی ها مثل بقیه انسانها درون مرا می گیرد.وسپس به ایه "قل انما بشرمثلکم "استشهاد میکند که اوهم مثل بقیه انسانها تحت تاثیر اوهام وتمایلات شیطانی بود.با این تفاوت که او پیوسته برمیگشت به توحید وتوجه پیدا میکرد.
تناقض گویی :ایشان در صدر کلام میگوید پیامبر مثل بقیه بود.بشر بود.اوهام بر اوهم مسلط میشد وذهن وقلب اوهم تاریک می شد ولذا استغفار میکرد تا نورانی شود.اما در ذیل کلام می گوید او یک امتیاز داشت وان اینکه همیشه حال وهوای توجه به خدا را داشت.واین تناقض است.چون همیشه حال وهوای خدارا داشتن وقلب مرکز یاد وتوجه خدا بودن چطور میتواند تحت تسلط شیطان باشد؟
در قسمت پرسشها وپاسخها شخصی سوال میکند که بالاخره عصمت پیامبر چه شد؟ ایشان در جواب میگوید :پیامبر دران چیزی که وظیفه اصلی اوبود (یعنی دعوت به توحید)معصوم بود.همه جا پیامبر(ص) به توحید دعوت کرده ودراین مطلب انحرافی نداشته است. این محدوده عصمت پیامبراست که ایشان درمسئله دعوت به توحید می پذیرد.
سوال دیگری از ایشان می کنند درباره دین که شما علم وفلسفه ودین وهنررادریک ردیف ودر یک تراز قرار دادید درحالیکه اینها دریک سطح نیستند.دین امری ماورایی است وبقیه اموری بشری است.ایشان میگوید :دین هم امری بشری است.دین سلوک معنوی ادمی است.راه روی معنوی ادمی است.درقران هم دین نزد خدا به اسلام تعریف شده است ومعنی اسلام تسلیم شدن است یعنی انسان دربرابرراه خدا مقاومت نکند. پس دین همانند فلسفه وعلم وهنر کاری بشری است.
مطالب دیگری هم در سخنرانی وبخش پرسشها وپاسخها مطرح شده است که چون بنابراختصار است ازنقل انها صرفنظر میکنیم.نکات اساسی ایشان همان است که گزارش نمودیم.
نقدوارزیابی:
1-اسلام ومدرنیسم:بحث درباره اسلام ومدرنیسم به فرصت ومجال بیشتری نیاز دارد که در این وقت محدود نمی توان به ان پرداخت. اینجانب در کتاب "نقد مبانی سکولاریسم " ان را بررسی کرده ام.
2-اختلافات مذهبی:ایشان می گویند:"درطول تاریخ اسلام اختلاف هایی در اسلام بوده ومذاهب متعددی بوجود امده است وما هم به همه می گوییم مذاهب اسلامی. چرا ما براشفته بشویم از اینکه کسی بگوید مسلمان هستم اما به سبک حقوق بشرغربی می خواهم زندگی کنم.این هم میشود یک برداشت ازدین."
بنده عرض میکنم ما دراینجا باید اصولی را به عنوان خط قرمزها واصول مسلم بپذیریم انگاه به مسائل اختلافی بپردازیم.چون مسلمانها از هر فرقه ای باشند یک سلسله اصول را به عنوان اصول مسلم قبول دارند.همه انها نبوت پیامبر(ص)؛ خاتمیت؛ معاد؛ نمازهای یومیه؛ زکات و... را می پذیرند. لذاشما ابتداباید از این حرف که هیچ جزمی را نمیتوان بدست داد عدول کنید.این خلاف حرف پیشینیان است چون انها در عین اینکه اختلافاتی داشتند یک سلسله اصول مشترک وجزمی را قبول داشتند.ولذا این مطلب با اینکه می گویید مسلمانی هیچ اصل جزمی نداردتعارض دارد.
3-فهم های مختلف ازمنابع وحیانی:ایشان میگویند:"پیشینیان فهم ها وبرداشت های مختلفی از ایات وروایات داشته اند ودرنتیجه مذاهب گوناگونی بوجود امده است."
این عیب ندارد اما ایا کسانیکه به این برداشت های مختلف رسیده اند کارشناس در مسائل دین بوده اند؟ایا هر کس می تواند بگوید من از ایات وروایات اینطور می فهمم یاباید روشمند وبراساس مبانی فهم باشد؟ اگر فهم دین پیچیده تروتخصصی تر ازفهم مقوله های دیگر(علم؛فلسفه؛هنر)نباشد کمترنیست.ایاهرکسی می تواند در هنریاعلم یا فلسفه اظهارنظر کند؟یااول متخصص میشود وبعد اظهارنظر می کند؟ اگر براساس اجتهاد وکارشناسی نظری بدهد گرچه شاذ باشد ما نمی گوییم مسلمان نیست.حال جناب اقای شبستری انصافاچقدر مبادی اجتهاد رادراستفاده ازیک ایه بکار میگیرند؟ من درهیچیک از اثار ایشان یک مورد هم ندیدم که مسئله ای را ایشان به سبک اجتهادی وکارشناسانه بررسی کرده باشد.با یکی یا دوایه یا یک روایت نظرداده اند.نظریه هایی که در همین سخنرانی درباره حقیقت دین وعصمت پیامبر بیان کرده اند گواه روشن بر این مدعاست.
پایان قسمت اول
andisheqom.com