پاسخ به شبهات: شهادت حضرت زهراء (سلام الله عليها) [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
بسم الله الرحمن الرحيم
پاسخ به شبهات: شهادت حضرت زهراء (سلام الله عليها) بحث امروز ما در رابطه با صحبتهايي است كه در نماز جمعه أهل سنت سيستان و بلوچستان انجام گرفت. هم به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و هم به آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) جسارت كرد. گرچه اين جسارتها سابقه دارد و هدف اين افراد اين است كه عواطف و احساسات جوانان شيعه را تحريك كنند و اختلاف بين شيعه و سني بياندازند و به مقاصد شوم استكبار جهاني كمك كنند. وگرنه اينها خيلي روشن ميدانند كه مسئله شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و حقانيت اميرالمؤمنين (عليه السلام)، چه در كتب شيعه و چه در كتب أهل سنت، به وفور آمده است. در نماز جمعه گذشته ، مولوي عبدالمجيد اسماعيل زهي، برادر زن مولوي عبد الحميد، اين مسئله را بيان كرد. ايشان در نماز جمعه گفتند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) 4 دختر داشت به نامهاي زينب و رقيه و ام كلثوم و فاطمه. بعد به چند نكته اشاره كرد: نكته اول: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را به يك فقير به تمام معنا داد. اين يك نوع تعريضي است به ساحت مقدس اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه مثلا ديگران ثروتمند بودند و علي (عليه السلام) فقير به تمام معنا. نكته دوم، اين صحبتهايي كه در مورد حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مطرح است، دروغ محض است و هدف آنها تخريب ابوبكر و عمر نيست، بلكه ميخواهند شخصيت علي (عليه السلام) را تخريب كنند. علي (عليه السلام) كه شير خدا و اسد الله الغالب بود و درب خيبر را به يك دست بلند كرد، چگونه حاضر ميشود ببيند حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را جلوي چشمش مضروب كنند. يعني با اين وضع، ميخواهد اثبات كند كه قضيه كتك خوردن حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، بي كفايتي علي (عليه السلام) را نسبت به همسرش نشان ميدهد. نكته سوم، اينكه ميگويند قبر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) نا مشخص است، مگر قبر حضرت عايشه و سه دختر ديگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مشخص است. ميگويند حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را شبانه دفن كردند. خوب اين بخاطر وصيت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) به اسماء بنت عميس، خانم ابوبكر بود كه نميخواست اندازه جسدش را نامحرم ببيند. نكته چهارم، علت مرگ و وفات حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، غصه از دست دادن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود. بطوري كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) چون خيلي وابسته بود به رسول خدا، همانروز وفات بايد ميمرد؛ اما چند ماه دوام آورد و به گفته صحابه و راويان، هر روز در غم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ذوب ميشد تا وفات كرد. چقدر تعبير وقيحانه و بيادبانه دارد!!! من قبل از ورود به پاسخ، اين را عرض كنم كه ما، در كشور، با برادران أهل سنت مشكلي نداريم، مثل أهل سنت استان كرمانشاه، كردستان، اروميه، گلستان، هرمزگان. حتي در خود استان سيستان و بلوچستان، 95% أهل سنت با نظام هماهنگ هستند و در تمام برنامهها مثل راهپيمائي و انتخابات و غيره، دوشادوش برادران شيعه، در اين 30 سال حركت كردهاند. عمده مشكل ما با حدود 5% أهل سنت زاهدان است كه اينها در دامن وهابيت سقوط كردهاند و پل ارتباطي ميان خود و عربستان ايجاد كردهاند و آنچه كه در آنجا انجام ميدهند، با راهنمائيهاي عربستان، پول عربستان و پاكستان و امارات متحده است. مشكل ما با اين 5% است كه درهمايشهايشان، سي دي صدام شهيد و قهرمان را توزيع ميكنند. سي دي بن لادن قهرمان را توزيع ميكنند. از بزرگان وهابي عربستان دعوت ميكنند تا در همايش و سخنراني خود، شيعه را مشرك معرفي ميكنند و به 400 ميليون شيعه جهان، توهين ميكنند. در سايتهاي خود كتابهاي وهابيهاي متشتت را ميگذارند. رساله ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب و بن جبرين و غيره را ميگذارند. ما مشكل اصليمان، با تعداي انگشت شمار أهل سنت، آن هم اگر خيلي مبالغه كنيم، در حد 5% است. اين عبارتي را كه ايشان مطرح كرد، چند سال قبل هم يكي از همين مولويهاي مزدور در مجله نداي اسلام، سال اول، شماره 3، پائيز 1379 كه مجله مشهور أهل سنت سيستان و بلوچستان است، تحت عنوان «افسانه شهادت» مطرح كرد. اهانت به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و جسارت به ساحت مقدس آن بانو را كه قرآن شهادت به طهارتش داده، كه خود صحيح بخاري و صحيح مسلم دارند كه آيه 33 سوره احزاب: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (أحزاب/33) در حق علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) وارد شده است؛ اما ابن تيميه، بزرگ نظريه پرداز وهابيت، در كتاب منهاج السنه، ج4، ص245، با كمال وقاحت ميگويد: و فيها شعبة من النفاق. حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) يك شعبهاي از نفاق است. و بعد آياتي از قرآن را مطرح ميكند، بطوريكه برخي از بزرگان أهل سنت، نسبت به ابن تيميه عكس العمل خيلي تندي نشان دادند و او را متهم به ناصبي بودن و منافق بودن كردند. شما ببينيد مثلا محمد زكي الدين ابراهيم كه از علماي الأزهر مصر است، ميگويد: ابن تيميه وقاحت را به جايي برده است كه: وسمها بالنفاق، مع أن ابن تيمية انحرافات شتي، فلعل من اوقحها هذا الإنحراف اللعين. حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را متهم به نفاق كرده است، با اينكه ابن تيميه انحرافات متعدد دارد، شايد يكي از وقيحترين انحرافات ابن تيميه، همين جسارت به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است. كلمة الرائد، ج2، ص546 همچنين جناب حسن سقاف، از علماي طراز اول أهل سنت اردن كه كتابهاي متعددي در نقد ابن تيميه نوشته و نسبت به اين قضيه، عكس العمل خيلي تند و شنيدني دارد و ميگويد: و ابن تيمية يحتج كثير من الناس بكلامه و يسميه بعضهم شيخ الإسلام و هو ناصبي عدو لعلي كرم الله وجهه، و اتهم فاطمة عليها السلام بأن فيها شعبة من النفاق، و كان مع ذلك مشبها، إلى بدع أخرى كانت فيه. ابن تيميه كه بسياري از مردم به كلام او احتجاج ميكنند و بعضي او را شيخ الاسلام مينامند، او ناصبي است و دشمن علي (عليه السلام)، و متهم كرده حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را كه در او شعبهاي از نفاق است. التنبيه و الرد، ص7 اين آقاي اسماعيل زهي، كه اينطور جسورانه از تريبون نماز جمعه كه يك تريبون حكومتي است و با اجازه ولي فقيه و نماينده مقام معظم رهبري مشروعيت دارند و مجازند از اين تريبون استفاده كنند، قبل از ايشان، همكارش مولوي عبدالعزيز نعماني قضيه افسانه شهادت را مطرح كرد و بزرگان جواب دادند و قبل از اينها، بنيانگذار جسارت به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، ابن تيميه، تئورسين وهابيت بوده است. جواب ما نسبت به اين مولوي، همان جوابي است كه فقيه جهان تشيع، حضرت آيت الله العظمي فاضل لنكراني (رضوان الله تعالي عليه) دادند و ايشان عاشق و شيفته حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بود. ايشان در جواب مولوي عبدالعزيز نعماني كه در مجله نداي اسلام، سال اول، شماره 3، قضيه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را افسانه خواندند، اين جواب را دادند: إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآَخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا (أحزاب/57) مقام شامخ آن بزرگوار (حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)) از افق افكار محدود و نارساي ما بيرون و دست انديشه و فكر ما از پي بردن به آن كوتاه است. اولين شهيد راه پر افتخار امامت و ولايت بود. ائمه معصومين (عليهم السلام) عموما، به فرزندي ايشان افتخار ميكردند. آري بايد اعتراف كنيم كه مع الأسف بعد از گذشت 1400 سال، آن گوهر بي نظير را نشناختهايم و از آن تأسف آورتر آنكه، جهل و ناداني و چه بسا هواي نفساني و فريب افكار به ظاهر جديد خوردن، سبب آن گرديده كه برخي كوردلان، مقامات آن حضرت را مورد ترديد قرار دهند. مدتي است مطالبي عاري از حقيقت و كاشف از عناد و لجاج در مورد ايشان گفته يا نوشته ميشود. يعني اين قضيه انكار شهادت حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها)، يك مطلب برخاسته از عنان اينان با أهل بيت (عليهم السلام) است. لجاجت ايشان با أهل بيت (عليهم السلام) است كه اين وجدان هر منصف و علاقمند به حقيقت را جريحه دار ميسازد. صحيح است كه مسئله وحدت مورد تأكيد معمار بزرگ انقلاب اسلامي، حضرت امام خميني (قدس سره) بود؛ اما مقصود آن حضرت اين نبود كه شيعه از مباني اعتقادي متقن و محكم خويش درست بردارد و شاهد كذب و دروغ، حتي نسبت به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) باشد. محمد فاضل، 18/05/1381 همچنين در ايام فاطميه 1382: در اينجا تذكر مجدد اين نكته را لازم مي دانم كه تعظيم اين ايام و بپا داشتن مجالس عزا و مصيبت، از سيره مسلم و عملي امام خميني (رضوان الله تعالي عليه) بود و اين امر ارتباطي به قضيه وحدت ندارد. مسئله وحدتي كه امام بزرگوار و آيت الله بروجردي (قدس سرهما) بر آن تأكيد داشتند، نه براي آن بود كه شيعه نسبت به اعتقادات مسلمه خود سكوت كند يا آن را ناديده بگيرد؛ بلكه مقصود، وحدت تمامي مسلمين در برابر استكبار جهاني است كه داعيه قدرت منحصره دارد و با الهام از صهيونيزم، در فكر فروپاشيدن مباني متقن اسلام است. اينك بر عموم شيعيان است كه روز سوم جمادي الثاني را كه از طرف دولت جمهوري اسلامي تعطيل رسمي است، مراسم و محافل عزا اقامه نموده و با دستهجات، عزادار در كوچهها و خيابانها ظاهر شوند تا گوشهاي از حق آن شهيد را اداء كرده باشيم. همچنين اگر به سايت ايشان مراجعه كرده باشيد، در بيانيههايي كه به مناسبت ايام فاطميه در سالهاي مختلف آوردهاند، هم به اين ياوه سرائيهايي كه بعضي، شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را زير سؤال ميبرند و افسانه ميدانند پاسخ داده و هم توصيه ميكند كه مراسم عزاداري حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هر چه با شكوهتر با آمدن عزاداران به كوچه و خيابانها با عزاداري و سينه زني، و هم اينكه اين قضيه، سيره عملي امام راحل (ره) بود و ارتباطي به وحدت ندارد و مضر به وحدت نيست و معناي وحدت اين نيست كه ما بيائيم نسبت به عقائد متقن و محكم اسلامي سكوت كنيم يا به تعبيرعلامه شهيد مطهري (رضوان الله تعالي عليه) در كتاب امات و رهبري، ص21 كه ميگويد: ما مسئله وحدت را از ضروريات اسلامي ميدانيم، ولي معناي وحدت اين نيست كه ما از اصول شيعه دست برداريم. ما كه شيعه هستيم، افتخار پيروي أهل بيت (عليهم السلام) را داريم، حاضر نيستيم براي وحدت، يك مستحب و مكروه كوچك را مصالحه كنيم. منشور وحدت ما اين است و كسي غير از اين را بگويد و بخواهد اصول مسلمه اسلامي و عقائد محكم شيعه را بخاطر وحدت تاراج كند، اين هم مخالف سيره حضرت امام خميني (ره) و مخالف بيانات مراجع عظام تقليد و مخالف نظر شهيد مطهري است كه امام خميني (ره) فرمود كليه آثار او بدون استثناء مفيد است، ميباشد. نكته بعدي اينكه، ايشان آمده نسبت به قضيه ازدواج حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، با طعنه گفته: با علي (عليه السلام) كه يك فقير به تمام معنا است، ازدواج كرده است. ظاهر قضيه اين است كه افرادي ثروتمند بودند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را به آنها نداد و به علي (عليه السلام) داد كه هيچ چيزي نداشت. ايشان آمده فقر اميرالمؤمنين (عليه السلام) را زير سؤال برده و اين مخالف قطعيات اسلام در قرآن است: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ (حجرات/13) گراميترين افراد نزد خدا را با تقواترين مردم ميداند نه پولدارترين و ثروتمندترين را. ثانيا در رواياتي كه خود أهل سنت آوردهاند، قضيه ازدواج حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) به دنبال وحي خدا بوده و اين ازدواج در روز الست، قبل از خلقت زمين و زمان، به امر الهي پيوند خورده است: حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) وارد محضر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميشود. حضرت چشمش به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ميافتد و ميفرمايد: فقال: يا حبيبتي! أما علمت أن الله عز وجل اطلع إلى الأرض اطلاعه فاختار منها أباك فبعثه برسالته؛ ثم اطلع إلى الأرض اطلاعته فاختار منها بعلك؛ و أوحى إلى أن أنكحك إياه يا فاطمة و ... أنا خاتم النبيين وأكرم النبيين على الله و أحب المخلوقين إلى الله عز و جل و أنا أبوك و وصيي خير الأوصياء و أحبهم إلى الله و هو بعلك. اي حبيبه من! آيا نميداني كه خداوند بر سراسر گيتي نظر افكند و از ميان تمام خلائق پدرت را برگزيد و او را براي رسالت انتخاب كرد. سپس نگاه ديگري به خلائق انداخت و شوهر تو علي (عليه السلام) را انتخاب كرد. به من وحي كرد كه تو را به عقد و ازدواج علي (عليه السلام) در بياورم. من خاتم انبياء و گراميترين انبياء و مخلوقين هستم نزد خدا و وصي من بهترين اوصياء است و محبوبترين انسانها نزد خداست كه همسر تو است. معجم اوسط طبراني، ج6، 327 - معجم كبير طبراني، ج3، ص57 - تاريخ دمشق، ج42، ص130 - مجمع الزوائد، ج9، ص165 - ذخائر العقبي، ص136 - كفاية الأثر، ص63 *** چند سال پيش كه به مكه ميرفتيم، وقتي وارد مدينه شديم و وسائل را با آسانسور بالا ميبرديم، يك نفر از هم كاروانيهاي ما شعري ميخواند كه هر وقت يادم ميآيد منقلب ميشوم. اين شعر زمزمه ما بود در كنار حرم رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم):
گمگشته محبت ما در مدينه است سعي و صفا بهانه، صفا در مدينه است
گر در مدينه هست قبر حبيب و حبيبهاش بيت خدا به مكه، خدا در مدينه است
يعني اگر ميخواهي خدا را صدا بزني و حاجت بخواهي، در كنار قبر حبيب و حبيبه خدا، خدا را صدا بزن. *** در روايت ديگر، بعد از ازدواج حضرت علي (عليه السلام) با حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، عدهاي ناراحت و پژمرده و پَكَر بودند و شروع كردند عليه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تبليغ كردن. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دخترش را به فلاني و فلاني و ... نداد، ولي به علي (عليه السلام) داد. به قول اين مزدور استكبار جهاني، به شخص به تمام معنا فقير داد. به قدري اين شايعه در اين قضيه اوج گرفت كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) متأثر شد و آمد بالاي منبر خطبه خواند و فرمود: ما انا زوجته و لكن الله زوجه. اي كساني كه در رابطه با تزويج حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) به علي (عليه السلام) خرده گيري ميكنيد و نق ميزنيد، بدانيد كه خدا حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را به عقد علي (عليه السلام) در آورد نه من. تاريخ دمشق، ج42، 126 - تاريخ يعقوبي، ج2، ص41 نكته بعدي: بنده قصد اهانت نداريم و اهانت به أهل سنت را گناه نابخشودني ميدانيم. ولي اهانت به أهل سنت يك چيز است و نقل حقائق تاريخي يك چيز ديگر. اين از روشنگري و از واجبات عصر است كه جوانان شيعه و سني بدانند كه در تاريخ پنهان چه گذشته است و تلاش كردند تا اين حقائق را از مردم پنهان كنند. اين آقا آمده نسبت به تزويج حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و علي (عليه السلام) اينگونه عقده گشائي ميكند. ما ميدانيم كه اينها از چه چيزي ميسوزند. در كتابهاي معتبرشان آمده كه: إن أبابكر خطبها، فأعرض عنه صلى الله عليه و آله، ثم عمر فأعرض عنه، فخطبها علي فزوجها منه. ابوبكر به خواستگاري حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) آمد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از او روي گرداند. عمر هم آمد براي خواستگاري حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از او هم روي گرداند. سپس علي (عليه السلام) آمد براي خواستگاري و بلا فاصله حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را به او تزويج كرد. اين روايات را حاكم نيشابوري نقل ميكند و ميگويد: هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين. مستدرك حاكم نيشابوري، ج2، ص168 - الصواعق المحرقه ابن حجر مكي، ص126 - سنن نسائي، ج6، ص62 - صحيح ابن حبان، ج15، ص399 حتي در برخي از منابع آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به خواستگاري علي (عليه السلام) رفت براي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها): خطب أبوبكر و عمر رضي الله عنهما فاطمة رضي الله عنها، فقال النبي صلى الله عليه و سلم: هي لك يا علي. ابوبكر و عمر، از حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) خواستگاري كردند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به علي (عليه السلام) گفت كه اي علي (عليه السلام)! حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) براي توست. ميگويد: رجاله الثقات: روايت قابل خدشه نيست و راويانش ثقه هستند. مجمع الزوائد هيثمي، ج9، ص204 - اسد الغابة ابن اثير جزري، ج1، ص381 - معجم كبير طبراني، ج4، ص34 با توجه به اين قضايا، وقتي ميبينيم كه آقاي مولوي اسماعيل زهي شهادت بخش، ازدواج حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را زير سؤال ميبرد، ميدانيم كه از كجا عقده دارد. ما نسبت به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ملاحظه نداريم. پدر ما هم كه از صلب او آمده، چنانچه كوچكترين بي احترامي به آن زهراء(سلام الله عليها) كند، به دهانش ميكوبيم تا چه رسد به مولوي. حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) خط قرمز ماست. تمام هستي خودمان را فدا ميكنيم اگر كسي وارد محدوده خط قرمز شود. نه رو دربايستي داريم و نه شبهه و نه تقيه. نكته ديگر اينكه ايشان شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را تكذيب ميكند و آن را دروغ ميپندارد. اگر اين را براي ما شيعيان ميگوييد كه دروغ محض است، شيعه در طول تاريخ، از زمان حيات اميرالمؤمنين (عليه السلام) تا زمان ما، ائمه (عليهم السلام) و فقهاي ما و بزرگان ما، متفق القول بودهاند كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) به شهادت رسيده است. يك نفر ما نداريم از علماي شيعه، جز تعدادي از اين وهابيت زدهها، كه بگويد حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) شهيد نشده است. مرحوم كليني (ره) روايت صحيح در كتاب كافي دارد آن هم از زبان آقا موسي بن جعفر (عليه السلام) مبني بر شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها): إن فاطمة عليها السلام صديقة شهيدة. كافي، ج1، ص458 عقيده شيعه همين است. امام كاظم (عليه السلام) ميفرمايد كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) شهيده است. سليم بن قيس هلالي كه از اصحاب اميرالمؤمنين (عليه السلام) بوده، در كتاب خود، ص150 ميگويد: و دعا عمر بالنار فأضرمها في الباب ثم دفعه فدخل. عمر درب خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را آتش زد و درب را باز كرد و داخل خانه شد. سيد مرتضي (ره) در كتاب الشافي، ج3، ص241 از آقا امام صادق (عليه السلام) نقل ميكند: و الله ما بايع علي عليه السلام حتى رأى الدخان قد دخل عليه بيته. به خدا قسم علي (عليه السلام) بيعت نكرد، تا اينكه آتش و دود سراسر خانهاش را فرا گرفت. اگر عقيده شيعه را ميخواهيد نسبت به شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، اين است عقيده ما و شيعه از اين عقيدهاش سر سوزني عقب نشيني نميكند. عقب نشيني از شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، به تعبير حضرت آيت الله العظمي فاضل لنكراني (ره) عقب نشيني از عقيده متقن و مسلم شيعه است. اگر ميگوييد كه ما در ميان أهل سنت نداريم، خوب اگر شما جاهل و نادان هستيد و به كتابهاي خودتان مراجعه نميكنيد، گناه ما چيست؟! جهل و ناداني خودتان را وسيله پياده كرده آمال و اهداف استكبار جهاني ميكنيد و با طرح اين مسائل اختلاف انگيز، ميخواهيد شعله فتنه اختلاف ميان شيعه و سني را روشن كنيد، گناه ما چيست؟ اين كتابهاي شماست: آقاي ابوالمعالي جويني از شخصيتهاي برجسته أهل سنت است و استاد آقاي ذهبي كه از استوانههاي علمي أهل سنت و اگر آقاي ذهبي را از أهل سنت بگيريم، هيچي ندارند و تقريبا 75% از علوم أهل سنت بستگي دارد به ريش آقاي ذهبي؛ آقاي ذهبي وقتي به استادش ميرسد، تعبير امام را بكار ميبرد. واژه امام فوق وثاقت است. الامام المحدث الأوحد الأكمل فخر الاسلام پيشواي محدث و يگانه و كامل و فخر اسلام است. تذكرة الحفاظ ذهبي، ج4، ص1505 سمعاني نقل ميكند كه ابوالمعالي: امام الائمه علي الاطلاق، مجمعا على إمامته شرقا و غربا ، لم تر العيون مثله. پيشواي پيشوايان بوده؛ تمام علماي أهل سنت در شرق و غرب، اجماع دارند بر امامت و پيشوائي او؛ چشم مانند او را نديده. سير اعلام النبلاء ذهبي، ج18، ص469 همين آقاي جويني در كتاب فرائد السمطين، ج2، ص34 قضيه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را به عنوان يك قضيه قطعيه نقل ميكند و غير از قضيه شهادت، مصائب ناگوار و جانسوزي كه بر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) گذشت را هم متذكر ميشود: رواي ميگويد وقتي حضرت زهراء (سلام الله عليها) در آخرين لحظات حيات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) وارد منزل پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چشمش به زهراء (سلام الله عليها) افتاد و قطرات اشكش جاري شد. سؤال كردم كه يا رسول الله چرا گريه ميكني؟ ذكرت ما يصنع بها بعدي كأني بها و قد دخل الذل بيتها و انتهكت حرمتها و غصب حقها و منعت ارثها و كسر جنبها و اسقطت جنينها و هي تنادي: يا محمداه فلا تجاب و تستغيث فلا تغاث ... فتكون اول من تلحقني من أهل بيتي فتقدم علي محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة. فرمود وقتي نظرم به زهراء (سلام الله عليها) افتاد، به ياد آوردم مصايبي را كه پس از من به زهراء (سلام الله عليها) وارد ميشود. ميبينم كه ذلت و خواري داخل خانه زهراء شده، حرمت او را شكستهاند، حق او را به يغما بردهاند، ارث او را تصرف كردهاند، پهلوي او را شكستهاند و جنين او را سقط كردهاند در حاليكه او فرياد ميزند كه يا محمدا، ولي كسي كمك نميكند. از مردم كمك ميطلبد ولي كسي به فريادش نميرسد ... اول كسي كه به من ملحق ميشود، زهراء (سلام الله عليها) است. پس او ميآيد نزد من درحاليكه محزون و گرفته و غمناك و حقش غصب شده و به شهادت رسيده است. اين سخن علامه حلي (ره) و كليني (ره) و شيخ طوسي (ره) و ... كه نيست، سخن امام الائمه أهل سنت است، سخن ابوالمعالي جويني است. جالب اينجاست كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) وقتي زهراء (سلام الله عليها) را با اين وضع ميبينم، ميگويد: أللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها و ذلل من أذلها و خلد في نارك من ضرب جنبيها حتى ألقت ولدها فتقول الملائكة عند ذلك: آمين. دست بر ميدارم و نفرين ميكنم و ميگويم خدايا! لعنت كن كس را كه به او ظلم كرد، ... در آتش جاودانه كن آنكس كه او را كتك زد تا فرزندش سقط شود. در اين حال ملائكه آمين ميگويند. ما هم آمين ميگوئيم. تمام دلباختگان مكتب أهل بيت (عليهم السلام) هم ميگويند آمين. اين پيام و مقتضاي آيه مودت است. اين مدلول آيه تطهير و مباهله است. اين اولين لبيك به نداي سوره «هل اتي» است. پس اين آقا كه مدعي دروغ بودن شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است، حداقل به اينها جواب بدهد. نكته بعدي. قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، چيزي است كه بزرگان أهل سنت نوشتهاند و در طول 14 قرن در كتابهاي معتبرشان آمده. شكستن درب، آتش زدن درب، كتك زدن حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، سقط جنين او. اين چيزي نيست كه فقط شيعه نقل كرده باشد. اگر ما 50 كتاب از كتب أهل سنت بياوريم و بگوئيم كه اين مطلب را آوردهاند، باز هم ميگوئيد دروغ است؟؟!!! تو كه يك جوجه هستي و در حدي نيستي كه بگوئي قضيه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) دروغ است. آن گرگهاي درنده وهابيت و تئورسينهايشان و بزرگ نظريه پرداز وهابيت، ابن تيميه، كه تمام تلاشش اين است كه آثار أهل بيت (عليهم السلام) را از بين ببرد، قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را نتوانسته انكار كند، شما چرا بي حياتر از ابن تيميه شدهاي؟ خود ايشان صراحت دارد كه هجوم به خانه وحي قطعي است؛ رفتن به درب منزل حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بدون اجازه قطعي است. ولي ميگويد ميدانيد قضيه چيست؟ و چرا عمر درب خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را گشود؟ ميخواست بگويد كه علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از بيت المال چيزي را مخفي كردهاند يا نه؛ و عمر ميخواست آنها را ميان مسلمانان توزيع كند. گاهي انسان عقلش را به دست شيطان بدهد اينطوري ميشود. اين را حتي اگر به ديوانههاي تيمارستان بگوئيد، ميخندند. ميگويند ما گمان نميكرديم كه از ما ديوانه تر هم باشد!!! ابن تيميه ميگويد: إنه كبس البيت لينظر هل فيه شئ من مال الله الذي يقسمه و أن يعطيه لمستحقه، ثم رأى أنه لو تركه لهم لجاز، فإنه يجوز أن يعطيهم من مال الفئ. خليفه دوم رفت درب خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را گشود و رفت داخل تا ببيند كه چيزي از بيت المال را غصب كردهاند تا آنها را بردارد و ميان مردم توزيع كند. منهاج السنة، ج4، ص245 ايشان قضيه هجوم به خانه وحي را نتوانسته انكار كند، چون ميداند كه خيلي روشن است، ولي دنبال توجيه است. بقول يك بزرگواري، توجيه كار احمقانهاي است. گرچه شايد به احمقها توهين شود. آقاي بلاذري در انساب الاشراف، ج1، ص586، قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و آتش آوردن براي آتش زدن آنجا را، به عنوان قضيه قطعيه تلقي ميكند. روايتش هم صحيح است. البته من آدرس كتابها را بر اساس برنامه نرم افزاري كتابخانه أهل بيت (عليهم السلام) مي دهم، اگر در هنگام مراجعه به كتاب، ديديد كه آدرس اشتباه است، بدانيد كه چاپها متفاوت است. در شبكه سلام هم سه روايت را از نظر راويان بررسي كرديم: روايت بلاذري در انساب الاشراف، روايت طبري در تاريخ، ج2، ص443 و روايت ابن ابي شيبه در مصنف. ثابت كرديم كه اين روايات كه دال بر هجوم بر بيت وحي است، از ديدگاه أهل سنت صحيح است. در كتاب ملل و نحل شهرستاني، ج1، 57 ميگويد: إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى القت الجنين من بطنها و كان يصيح احرقوا دارها بمن فيها و ما كان في الدار غير على و فاطمة و الحسن و الحسين. عمر آنچنان در روز بيعت، به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) لگد زد كه جنين داخل شكم ايشان سقط شد. عمر فرياد ميزد كه آتش بزنيد خانه را با همه ساكنانش. غير از علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) كس ديگري در خانه نبود. مقاتل بن عطيه ميگويد: جمع عمر الحطب علي دار فاطمة و احرق باب الدار و لما جاءت فاطمة خلف الباب لترد عمر و أصحابه، عصر عمر فاطمة خلف الباب حتى أسقطت جنينها، و نبت مسمار الباب في صدرها، و سقطت مريضة حتى ماتت. عمر آتش جمع كرد در پشت درب حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و خانه را آتش زد ... . الامامة و الخلافة مقاتل بن عطيه، ص160، با مقدمه دكتر حامد داود - ابن ابي شيبه در مصنف خود، ج8، ص572- آقاي صفدي در الوافي للوفيات، ج5، ص347 - ابن قتيبه دينوري در الامامة و السياسة، ج1، ص30 با تحقيق آقاي شيري البته آقايان ميگويند كه كتاب الامامة و السياسة براي آقاي ابن قتيبه نيست؛ اين حرف بي اساس است و براي اينكه بخواهند حقائقي را كه ايشان نقل كرده، زير سؤال ببرند، آمدند اصل انتساب كتاب به ايشان را زير سؤال بردند. حال آنكه شخصيتهاي برجسته أهل سنت ميگويند كه اين كتاب براي خود آقاي ابن قتيبه دينوري است. آقاي ابن حجر هيثمي در تطهيرالجنان، ص72؛ آقاي ابوبكر بن عربي ناصبي در العواصم من القواسم، ص248؛ آقاي فريد وجدي در كتاب دائرة المعارف قرن 20، ج2، ص754 و سايرين ميگويند اين كتاب براي ايشان است. از علماي معاصر أهل سنت، آقاي محمد حافظ ابراهيم، شاعر مشهور نيل، از بزرگان مصر است كه قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را در قصيدهاي از فضائل و مناقب عمر آورده است:
و قولة لعلي قالها عمر أكرم بسامعها أعظم بملقيها
حرقت دارك لا أبقي عليك بها إن لم تبايع و بنت المصطفى فيها
ما كان غير أبي حفص بقائلها أمام فارس عدنان و حاميها
چه سخن بزرگ و ارزشمندي زد عمر كه خانهات را آتش ميزنم، با اينكه دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در خانه است، اگر بيعت نكني. مگر كسي شجاعت كسي اينگونه داشت غير از عمر كه به علي اينچنين بگويد. علياي كه خودش يكه تاز ميدان شجاعت و فاتح تمام ميدانها است. به علي چنين حرفي زدن، شجاعت عمر ميخواهد. ديوان حافظ ابراهيم، ج1، ص82 عبدالفتاح عبدالمقصود كه از شخصيتهاي برجسته مصر است، قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را در كتاب الامام علي بن ابيطالب، ج1، ص190 تا 192 مفصل آورده است. خوب، اينهمه مطالب در هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، يك مورد و دو مورد نيست، حداقل 50 نفر اين قضيه را آوردهاند. باز هم ميگوئيد دروغ است. اما اين حديث را كه أهل سنت نقل ميكنند: إقتدوا باللذين من بعدي أبا بكر و عمر. كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از من به ابوبكر و عمر اقتدا كنيد. تمام سندهايش ضعيف است و يك روايت درست ندارد؛ ولي با همه اينها، در كتاب سبل السلام محمد بن اسماعيل كحلاني، ج2، ص11 ميگويد اين حديث: و له طرق فيها مقال إلا أنه يقوي بعضها بعضا. اين حيدث طرق زيادي دارد و داراي اشكال، اما بعضي، بعض ديگر را تقويت ميكند. عجيب است، در اين حديث كه روايات ضعيف كنار هم قرار ميگيرند، همديگر را تقويت ميكنند؛ ولي در هجوم به خانه وحي و شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) «لا يقوي بعضها بعضا». نكته پاياني كه شايد آخرين جلسه ما باشد در امسال درسي: اين آقاي مولوي كه در نماز جمعه به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) جسارت داشت و از جمله اين مطلب را مطرح كرده كه: علي (عليه السلام) كه شير خدا و اسدالله الغالب بود و درب خيبر را به يك دست بلند كرد، چگونه حاضر ميشود ببيند حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را جلوي چشمش مضروب كنند و دخترش را به عقد ضارب، عمر، در ميآورد. يعني اگر واقعا عمر، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را زده و عامل شهادت ايشان بوده، چطور ميشود كه علي (عليه السلام) دخترش ام كلثوم را به عقد او در بياورد. اين شبهه، از شبهاتي است كه در كتابهايشان، سايتهايشان و ماهوارههايشان و ... مطرح كردهاند، مخصوصا در اين چند سال اخير، حتي در بلوتوثها منتشر كردهاند كه اگر بين علي (عليه السلام) و عمر اختلاف بود، چرا دخترش را به عقد او درآورد؟ ما در اينجا دو جواب داريم. اينهايي كه امروز اين را پيراهن عثمان كردهاند و بر سر شيعه ميزنند و اين حرف را ميزنند. اگر از ما شيعيان ميپرسيد، ما ميگوييم كه روايت صحيح در كتاب كافي مرحوم كليني (ره)، ج4، ص346 ميگويد: لما خطب إليه قال له أمير المؤمنين: إنها صبية، قال: فلقى العباس، فقال له: مالي أبي بأس؟ قال: و ما ذاك؟ قال: خطبت إلى ابن أخيك فردني، أما و الله لأعورن زمزم و لا أدع لكم مكرمة إلا هدمتها و لأقيمن عليه شاهدين بأنه سرق و لأقطعن يمينه فأتاه العباس فأخبره و سأله أن يجعل الامر إليه، فجعله إليه. آقاي عمر آمد به خواستگاري دختر علي (عليه السلام)، علي (عليه السلام) فرمود كه دخترم كوچك است و وقت شوهر دادنش نيست. چون اين خواستگاري در سال 17 هجرت بوده، آقاي خليفه دوم هم 57 سال داشت و حضرت أم كلثوم 7 يا 8 ساله بود. عمر از خانه علي (عليه السلام) بيرون رفت و در وسط كوچه، عباس عموي علي (عليه السلام) را ديد و گفت مگر من عيبي دارم؟ عباس گفت چطور شده؟ گفت رفتم به خواستگاري دختر برادرت، و علي (عليه السلام) مرا رد كرد. قسم به خدا اگر علي (عليه السلام) دخترش را به من ندهد، تمام شرافت و فضائل شما أهل بيت (عليهم السلام) را از بين ميبرم و من دو شاهد درست ميكنم كه بيايند به دروغ شهادت بدهند كه علي (عليه السلام) دزدي كرده و دست علي (عليه السلام) را قطع كرده. اختيار با شماست يا دختر به من بدهيد، يا منتظر اين عكس العمل باشيد. عقيده شيعه اين است، نه چيز ديگر. آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) همانگونهاي كه حق مسلمش، خلافت و امامت را اينها به يغما بردند، براي صلاح اسلام و مسلمين صبر كرد؛ به خانهاش حمله كردند، صبر كرد؛ همسرش را كتك زدند، صبر كرد؛ در اين قضيه هم جز صبر چيز ديگري نبود. همانگونه كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در 13 سال در مكه مكرمه مشركان آنهمه جنايت كردند، صبر كرد و عكس العمل نشان نداد؛ چون احساس ميكرد عكس العمل نشان دادن به صلاح اسلام و مسلمين نيست. از امام صادق (عليه السلام) سؤال كردند كه چرا علي (عليه السلام) از حق خودش دفاع نكرد؟ فرمود: بخاطر اينكه خواست اقتدا كند به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم). همچنين اين قضيه تهديد، در كتابهاي أهل سنت نيز آمده است. آقاي طبراني در معجم كبيرش، ج3، 45 و آقاي هيثمي در مجمع الزوائد، ج4، ص271 ميگويند: وقتي از علي (عليه السلام) سؤال ميكنند كه چرا دختر به عمر دادي؟ قال درة عمر أحرجته إلي ما تري، أما و الله ما ذاك رغبة فيك خشونت عمر و سختگيري و تهديد عمر، مرا به اين كار وادشت، من به اين كار تمايل نداشتم. همچنين در روايت ابن سعد در طبقات، ج8، ص464، وقتي علي (عليه السلام) ميگويد من دختر به تو نميدهم، ميگويد: و الله ما بك ذلك. تو همچنين حقي نداري كه به من دختر ندهي. حاكم اسلامي اولين وظيفهاش دفاع از ناموس مردم است. يك حاكم 57 ساله بخواهد برود به خواستگاري دختر 7،8 ساله و بگويد اگر به من دختر ندهيد، شاهد درست ميكنم كه كه تو دزدي كردي و دستت را ميبرم، اين زيبنده حاكم اسلامي نيست. اين از ديدگاه شيعيان. اما از ديدگاه أهل سنت. آقايان مطالبي دراين قضيه آوردهاند كه جز ننگ بر دامن خلفاء، چيز ديگري نيست، بلكه طعني است بر آقاي عمر. بطوري اين آب شور گرديده كه برخي علماي أهل سنت دادشان درآمده كه اين چه نسبتهايي است كه شما در قضيه ازدواج أم كلثوم به عمر بن خطاب ميدهيد. آقاي ابن حجر در كتاب الإصابة، ج8، ص465، شماره 12237، كه از كتب معتبر رجالي أهل سنت است، ميگويد: أرسل بها إليه فكشف عن ساقها، فقالت: مه، لولا إنك أميرالمؤمنين للطمت عينيك. وقتي عمر به خواستگاري أم كلثوم رفت، علي (عليه السلام) او را بزك كرد و به خانه عمر فرستاد. عمر او را نگاهي كرد و دست زد به ساق او. أم كلثوم گفت: عمر خجالت بكش، ساكت باشد، اگر تو اميرالمؤمنين نبودي، بخاطر اين كارت، دو چشمانت را كور ميكردم. الاستيعاب، ج4، ص1955 جالب اينكه آقاي سبط ابن جوزي در كتاب تذكرة خواص الأمة، ص321 از علماي أهل سنت گلايه ميكند و ميگويد: قلت: هذا قبيح و الله، لو كانت أمة لما فعل بها هذا، ثم بإجماع المسلمين لا يجوز لمس الأجنبية، فكيف ينسب عمر إلى هذا. من نميدانم بزرگان، بويژه جد من، در كتاب المنتظم اين قضيه را آورده كه أم كلثوم رفت نزد عمر و دست به بدن او زد. اين كاري كه عمر كرده، زشت است به خدا. اگر أم كلثوم كنيز بود، عمر همچنين حقي نداشت كه قبل از خريداري او، دست به بدن او بزند. تعجب ميكنم كه اين بزرگان، چگونه اين قضيه را به عمر نسبت ميدهند؟! بعد ميگويند كه أم كلثوم با عمر ازدواج كرد و وقتي عمر مرد، در سال 23 هجري با عون، پسر جعفر طيار ازدواج كرد و وقتي او مُرد با برادرش محمد ازدواج كرد. ما قسم حضرت عباس را باور كنيم يا دم خروس را. ميگويند دروغگو فراموش كار است. آقاي عمر در سال 23 از دنيا رفته است و آقاي عون و محمد، دو پسر جعفر طيار در سال 16 سا 17 هجري در فتح شوشتر از دنيا رفتهاند. مگر اينكه اين دو بعد از مرگ عمر زنده شده باشند و با أم كلثوم ازدواج كرده باشند. در كتاب الاستيعاب، ج3، ص1247 و اسد الغابة، ج4، ص157 و الإصابة، ج3، ص44 ميگويند كه عون و محمد در جنگ تستر (همان شوشتر خوزستان) در سال 16 يا 17 هجري كشته شدند. همچنين آقايان ميگويند وقتي عمر بن خطاب با أم كلثوم ازدواج كرد، آمد مسجد و صحابه نشسته بودند و گفتند: رفئوني، فرفؤوه و قالوا: بمن يا أمير المؤمنين: قال بابنة علي بن أبي طالب. به من تبريك بگوئيد. صحابه گفتند: براي چه تبريك بگوئيم اي اميرالمؤمنين؟ گفت: بخاطر ازدواجم با أم كلثوم. طبقات كبري، ج8، ص463 كلمه «رفئوني» از سنتهاي غلط جاهليت بود كه در زمان ازدواج و شادي ميگفتند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود كه پس از اين، كسي حق ندارد اين واژه را بكار برد، بايد بگويد كه «بارك الله لكم» يا «بارك الله فيكم» فتح الباري، ج9، ص182 و مسند احمد، ج1، ص201 و سنن ابن ماجه، ج1، ص614 ميگويد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ما را نهي كرد از تبريك به روش جاهليت. پس جناب عمر، هنوز بعد از 17 سال، آثار جاهليت در او مانده است. براي كار تبريك، به جاي اينكه بگويد «بارك الله في» يا «به من تبريك بگوئيد»، ميگويد «رفئوني». اين مطالبي كه شما نقل كردهايد، آيا اينها ميتواند براي جناب خليفه دوم فضيلتي باشد؟ يا نه، ميخواهيد ابرو درست كنيد، ولي ميزنيد چشم را خراب ميكنيد؟ به ما ميگوييد كه شما نسبت به آقاي عمر جسارت ميكنيد، ميگوييد عمر آمده به خانه علي (عليه السلام) حمله كرده است، بين عمر و علي (عليه السلام) رابطه حسنه نبوده و با هم بد بودهاند. خوب! شما اين را در صحيح مسلم آوردهايد به ما چه. صحيح مسلم كه در نزد شما، بعد از قرآن صحيح ترين كتاب است. در صحيح مسلم آمده كه: جناب عمر بن خطاب چشمش به علي (عليه السلام) و عباس عموي علي (عليه السلام) ميافتد. حدود سي چهل نفر از صحابه هم نشستهاند. عمر ميگويد: قال فلما توفى رسول الله صلى الله عليه و سلم قال أبو بكر انا ولى رسول الله صلى الله عليه و سلم ... فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا والله يعلم أنه لصادق بار راشد تابع للحق ثم توفى أبو بكر وانا ولى رسول الله صلى الله عليه وسلم و ولى أبى بكر فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا. وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفت، ابوبكر گفت من خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هستم، و رأي شما دو نفر (عباس و علي (عليه السلام)) در مورد ابوبكر اين بود كه او دروغگو و گنهكار و حيله گر و خائن است. وقتي ابوبكر از دنيا رفت، من گفتم كه خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هستم، رأي شما دو نفر (عباس و علي (عليه السلام)) در مورد من اين بود كه من دروغگو و گنهكار و حيله گر و خائن هستم. صحيح مسلم، ج5، ص153، كتاب الجهاد، باب 15، حكم الفئ اين قضيه مربوط به اواخر خلافت آقاي عمر است. خود صحيح مسلم ميگويد كه رابطه علي (عليه السلام) با عمر و ابوبكر اينگونه بوده و علي (عليه السلام) عقيده داشت كه اين دو نفر دروغگو و گنهكار و حيله گر و خائن هستند. اين در كتاب خودتان است. اول براي كتاب صحيح مسلم توجيه بياوريد، سپس به شيعه اعتراض كنيد كه شما مطالبي ميآوريد كه بين علي (عليه السلام) و ابوبكر و عمر رابطه درستي نبوده، صحيح نيست. مگر خود صحيح بخاري كه ميگوييد تحقيق در صحيح بخاري خيانت و بدعت است، صراحتا نميآورد كه علي (عليه السلام) به ابوبكر گفت: ولكنك استبددت علينا... حتى فاضت عينا أبى بكر. اي ابوبكر تو در حق ما أهل بيت (عليهم السلام) استبداد كردي...، از اين اعتراض تند (عليه السلام)، اشك ابوبكر جاري شد. صحيح بخاري، ج5، ص83 - صحيح مسلم، ج5، ص153 همچنين صحيح بخاري و صحيح مسلم صراحت دارند: فارسل إلي ابي بكر ان ائتنا و لا يأتنا أحد معك كراهية لمحضر عمر. علي (عليه السلام) فرستاد كسي را تا ابوبكر بيايد به خانه او و با هم صحبت كنند، ولي كسي را با خود نياور، چون از حضور عمر كراهت داشت. صحيح بخاري، ج5، ص83 - صحيح مسلم، ج5، ص154 علي (عليه السلام) حاضر نبود با عمر بنشيند و از ملاقات با عمر اكراه داشت. اين سخن شيعه نيست، سخن خود شماست. نه در كتابهاي غير معتبر، بلكه در كتابهاي صحيح بخاري و صحيح مسلم. اگر شما به شيعه اعتراض ميكنيد كه شيعه نسبت به اميرالمؤمنين (عليه السلام) و خلفاء مطالبي را ميگويد، بدتر از اين را خودتان در كتابها و صحاح خودتان آوردهايد. آيا اين حرفها دلالت نميكند كه بين علي (عليه السلام) و آقاي ابوبكر و عمر، رابطه حسنهاي نبوده و آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) تا آخر عمر از آنها ناراحت بود. به تعبير مرحوم شهيد مطهري: آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) از عملكرد خلفاء به شدت انتقاد ميكرد. در همين كتاب نهج البلاغه، انتقاد شديد و تند آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) از ابوبكر و عمر و عثمان ثبت شده است. آيا اينها اعتراض به ما است يا اعتراض به شما؟!!!