مدیری ( که به دلایلی بجز لیاقت مدیر شده بود ) نمی توانست خود را با موقعیت جدید تطبیق دهد ؛ روزی در دفترش
بصدا در آمد و این مدیر برای اینکه نشان دهد چقدر مهم وقوی و پر مشغله است ؛ تلفن را برداشت و از ملاقات کننده
اش درخواست کرد که وارد شود و ملاقات کننده در حالی که نشسته ومنتظرمدیر بود ؛ آقای مدیر خودش را سرگرم
صحبت با تلفن نشان داد و مرتب با تکبر و غرور می گفت : برای من مشکلی نیست و من راحت میتوانم این مسئله
را حل کنم وپس از چند دقیقه گوشی تلفن را گذاشت و از ملاقات کننده پرسید : چه کاری میتوانم برای شما انجام دهم ؟
[align=center]مرد ملاقات کننده مودبانه گفت : من برای وصل کردن تلفن شما آمده ام ؛ زیرا تلفن شما قطع است .[/align]
:rose::rose::rose: