آقاي يزداني همانطور كه ميدانيد، شبكه نور كارشناس جديدي آوردهاند به نام آقاي سجودي. ايشان سلسله برنامههايي داشتند و در يكي از اين برنامهها، يكسري سخنان بياساسي را مطرح كردند. ما كليپ ايشان را پخش ميكنيم و بر اساس آن، سؤالاتي را از استاد حسيني قزويني ميپرسيم.
پخش كليپ بلكه شما چيزي ميگوييد، يك بار ديگر در صحبتهاي خود گفتم كه تا به حال ما در مورد الله نشنيده بوديم كه البته ميدانيم اين صفت را ايشان دارد. ولي صفتي به همين خيالي است. يعني شما ميگوييد كه علم خيال را هم [دارد]. يعني انسان در خيال هم ميشود ببيند. يعني در يك مجلس نشستهام، مجلس ظلم است، نميتوانم بگويم «يا علي مدد كن»، در دلم ميگويم كه «اي علي مدد كن»، در دلم اين حرف را ميزنم، صداي دل مرا هم ايشان ميشنود؛ فقط نه دل من، دل همه مردم را. اين صفت را ما فقط براي الله ميشناسيم. شما براي بنده دادهايد. درد اينجاست. اگر من بشمارم، خيلي زياد است. حيرت آور اين است كه شما فقط همين دنيا نيست كه، من ميگويم اينها در حالت عادي نبودند اين حديثها را ساختند و يقين دارم در حالت عادي نبودند، تحت تأثير مواد مخدر بودند. در روز قيامت هم شما الله را هيچكاره كردهايد. يعني كمكم به اوج رسيديد. الله را برديد عقب و قيامت هم ميگوييد حساب مردم را، كتابهاي شما نوشته است، منكر نميتوانيد بشويد، در دعاهاي شما نوشته است، هر روز ميخوانيد، ميگوييد كه در روز قيامت هم حساب مردم را امامان ميرسند. يعني دنيا را كه داديد به امامان، آخرت را هم ول نكرديد، براي خدا نماند. ميگوييد كه حساب مردم را آنها ميرسند. به اين هم إكتفاء نكرديد، حساب يزيد را حسين مثلاً ميرسد، فكر كنيد جاي خدا نشسته است، استغفر الله. به اين هم إكتفاء نكرديد، گفتيد كه جهنم و بهشت را حضرت علي تقسيم ميكند. يك لقبي كه به حضرت علي داديد، همين است كه تقسيم كننده جهنم و بهشت است، مدعي شديد كه حضرت رسول فرموده است كه دروغي از اين بالاتر من نشنيدم. پس ديگر براي خدا چه ماند! شما به من بگوييد. [پايان كليپ]
آقاي يزداني همانطور كه بينندگان عزيز شاهد بودند، ايشان اشاره داشتند كه غير از خداوند، هيچكس ديگري نميتواند از دلهاي ما باخبر باشد. الآن در دل ما و شما و بينندگان عزيز چه ميگذرد، ايشان مدعي بودند كه فقط خداست كه ميتواند از دل همه ما باخبر باشد و افراد ديگري مانند ائمه (عليهم السلام) و پيامبران (عليهم السلام) هرگز نميتوانند از دل ما باخبر باشند و آن چيزهايي كه در ذهن ما ميگذرد را بخوانند. متأسفانه ايشان آيه و روايتي را هم نميخوانند و هر چه را كه ميگويند، هيچ دليل و استدلالي هم نميآورند. از شما خواهش ميكنيم كه در اين مورد توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني ايشان در اين كليپي كه پخش شد، يك نكته خيلي عجيبي داشتند بر اينكه خداوند هم از آنچه از دلها ميگذرد خبر ندارد: تا به حال ما در مورد الله نشنيده بوديم كه البته ميدانيم اين صفت را ايشان دارد. ميگويد اين صفت را خدا دارد، ولي ما نشنيدهايم. ظاهراً ايشان قرآن نخوانده است، يا اينكه قرآن را خوانده، ولي نفهميده است.
نكته اول: خداوند در آيه 119 سوره آل عمران به صراحت ميفرمايد: إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ خدا دانا است به آنچه در باطن دلها است. در آيه 284 سوره بقره ميفرمايد: وَ إِنْ تُبْدُوا ما في أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ و شما آنچه در دل داريد، چه آشكار كنيد و چه پنهان بداريد، خدا شما را با آن محاسبه ميكند. در آيه 54 سوره احزاب ميفرمايد: إِنْ تُبْدُوا شَيْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليماً اگر چيزي را اظهار كنيد يا پنهان داريد، خدا به هر چيزي دانا است. ولي ايشان ميگويد: تا به حال ما در مورد الله نشنيده بوديم كه البته ميدانيم اين صفت را ايشان دارد. الحمدلله الذي جعل أعدائنا من الجهلاء. همچنين در رابطه با حضرت عيسي (عليه السلام)، در آيه 49 سوره آل عمران، بعد از آنكه ولايت تكويني حضرت عيسي (عليه السلام) را بيان ميكند كه خداوند اين قدرت را به آن حضرت داده است تا مرده را زنده كند و كور مادرزاد را شفا بدهد و بر پرندهاي كه از گِل ساخته شده بدمد و آن پرنده جان بگيرد و پرواز كند، بعد ميفرمايد: وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ و از آنچه ميخوريد و در خانههاي خود ذخيره ميكنيد، به شما خبر ميدهم. ما به اين آقايان توصيه ميكنيم اگر سواد عربي ندارند، حدأقل ترجمه قرآن را بخوانند يا ترجمه تفسير الميزان يا ترجمه تفسير نمونه حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي را بخوانند.
هر دم از اين باغ، بري ميرسد تازهتر از تازهتري ميرسد
نكته دوم: در جلسه گذشته هم اشاره كردم به هنگام سلام دادن در آخر نماز كه بايد گفت: «السلام عليك أيها النبي و رحمة الله و بركاته»، آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميشنود يا نميشوند؟ اگر واقعاً پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نميشنود، اين حماقت است كه به ايشان به صورت خطاب سلام كنيم و بايد بگوييم: «السلام علي النبي» و اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميشنود، پس خداوند اين قدرت را دارد كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين نعمت را ارزاني بدارد كه در يك آن، سلام هزاران، بلكه ميليونها مسلمان را بشنود. وقتي خداوند به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) همچنين قدرتي ميدهد، آيا نميتواند به امام همچنين قدرتي را بدهد؟ آيا اينها تشكيك در قدرت خدا دارند كه نميتواند همچنين قدرتي را به كسي بدهد؟ يا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه (عليهم السلام) ـ نستجير بالله ـ قابل اين نيستند كه خدا به آنها اين قدرت را بدهد؟ من نميدانم اينها در كدام قسمت تشكيك دارند؟ در جلسه گذشته هم اشاره كردم كه در جوابيهاي كه لجنه عالي إفتاء عربستان سعودي داده است نسبت به سؤالي كه كردهاند: آيا ميتوانيم در سلام نماز به جاي «السلام عليك أيها النبي و رحمة الله و بركاته»، بگوييم: «السلام علي النبي و رحمة الله و بركاته»؟ گفتند: خير. آنچه كه در صحيحين آمده از عبد الله بن مسعود اين است: علمني رسول الله صلي الله عليه و سلم و كفي بين كفيه التشهد كما يعلمني السورة من القرآن: التحيات لله و الصلوات و الطيبات السلام عليك أيها النبي و رحمة الله و بركاته، السلام علينا و علي عباد الله الصالحين. دستم در دست رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بود و همانطور كه قرآن را به من آموزش ميداد، تشهد را هم به من آموزش ميداد و فرمود اينگونه تشهد بخوانيد: ... «السلام عليك أيها النبي و رحمة الله و بركاته» . صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 7، ص 136 ـ صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 2، ص 13 و 14 گرچه ميدانيم اين هم دروغ است و اينگونه تشهد صحيح نيست. ولي لجنه عالي إفتاء عربستان سعودي با إمضاء بن باز، مفتي اعظم سابق عربستان سعودي اينگونه جواب داده است كه عبد الله بن مسعود اينطور روايت كرده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گفته است بايد اينطور سلام داد: «السلام عليك أيها النبي و رحمة الله و بركاته» و لم يقل إذا مت، فقولوا: «السلام علي النبي و رحمة الله و بركاته». پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نفرمود كه وقتي از دنيا رفتم، بگوييد: «السلام علي النبي و رحمة الله و بركاته». فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث و الإفتاء، ج 7، ص 7، فتواي شماره 6035 من خيلي تعجب ميكنم از اين شبكه وهابي نور، همانطور كه يكي از بينندگان عزيز ما هم گفتند، معمولاً شبها كه نماز مكه را پخش ميكنند، ميگويند: السلام علي النبي و رحمة الله و بركاته. اين هم يكي از بدترين خيانتهاي شبكه وهابي است. عزيزاني كه مكه مشرف شدهاند، در مكه مكرمه در نماز مغرب و عشاء، ائمه جماعات آنجا نماز را به جهر نميخوانند و تشهد و سلام را به إخفات ميخوانند. بنده تا به حال نديدهام امام جماعت در مكه يا مدينه، تشهد و سلام را با صداي بلند بخواند. اما اينكه اين شبكه وهابي اين برنامه را از كجا پيدا كرده است كه با صداي بلند ميخوانند، من نميدانم! ظاهراً تصوير نماز مكه را پخش ميكند و صداگذاري براي خودشان است يا يك وهابي را پيدا كردهاند كه در يك گوشهاي از دنيا، به جاي: «السلام عليك أيها النبي و رحمة الله و بركاته»، ميگويد: «السلام علي النبي و رحمة الله و بركاته». اين هم يكي از خيانتهاي اينهاست و اگر روي همين خوب كار شود و مانور داده شود، براي رسوائي اينها كافي است. حتي اينها به وهابيها هم رحم نميكنند و إفتراء ميبندند. چون اين فتواي لجنه عالي إفتاء عربستان سعودي است كه كسي حق ندارد در سلام نماز بگويد: «السلام علي النبي و رحمة الله و بركاته» و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم نفرموده است كه بعد از رحلت من، اينگونه سلام بدهيد. من از اين آقايان سؤال دارم: كسي كه نميخواهد سلام را به عربي بگويد، آيا ميتواند به زبان ديگري بگويد؟ خود أبو حنيفه ميگويد: تجوز قراءة القرآن بالفارسية و غيرها من الألسنة، فيجعل كأنه قرأ القرآن بالسريانية و العبرانية، فتجوز الصلاة عنده لهذا. جائز است خواندن قرآن به زبان فارسي و ساير زبانها؛ مانند سرياني و عبراني و جائز است نماز خواندن با اين زبانها. المبسوط للسرخسي، ج 1، ص 234 ـ بدائع الصنائع لأبي بكر الكاشاني، ج 1، ص 131 آقاي إبن عابدين كه در نزد اين آقايان احترام ويژهاي دارد، صراحت دارد: لو سبح بالفارسية في الصلاة أو دعا أو أثني علي الله تعالي أو تعوذ أو هلل أو تشهد أو صلي علي النبي (ص) بالفارسية في الصلاة: أي يصح عنده. اگر سلام و تشهد و ... را در نماز و دعا به زبان فارسي (يا انگليسي يا فرانسوي يا آلماني و كردي و لري) بگويند، صحيح است. حاشية رد المحتار لإبن عابدين، ج 1، ص 521 آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين سلامها را ميشنود يا نميشنود؟ اگر ميشنود، خدايي كه اين قدرت را دارد به پيامبرش اين قدرت را بدهد كه سلام نماز را با لغات مختلف در يك آن بشنود، چه اشكالي دارد اين قدرت را به امام هم بدهد؟ در رابطه با ملك الموت هم از إبن عباس سؤال ميشود: أنه سئل عن نفسين إتفق موتهما في طرفة عين واحد في المشرق و واحد في المغرب، كيف قدرة ملك الموت عليهما؟ قال: ما قدرة ملك الموت علي أهل المشارق و المغارب و الظلمات و الهواء و البحور إلا كرجل بين يديه مائدة يتناول من أيها شاء. چگونه ملك الموت ميتواند در يك آن، فردي را در شرق و فردي را در غرب، همزمان قبض روح كند؟ گفت: قدرتي كه ملك الموت دارد و جان أهل مشرق و مغرب و أهل تاريكي و آسمان و درياها را ميگيرد، مانند مردي است كه سفرهاي در جلويش هست و از هر كدام از غذاها كه بخواهد بخورد، دستش را بلند ميكند و از آن ميل ميكند. الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 5، ص 172 باز هم آقاي سيوطي نقل ميكند روايتي را از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه از ايشان ميپرسند: ملك الموت واحد و الزحفان يلتقيان من المشرق و المغرب و ما بينهما من السقط و الهلاك. ملك الموت يك نفر است، وقتي دو لشكر، يكي در غرب و يكي در شرق به جان هم افتادهاند و آدم ميكشند، در يك آن، صدها نفر در شرق كشته ميشوند و صدها نفر هم در غرب كشته ميشوند. اين چگونه ممكن است كه ملك الموت بتواند در آن، جان هزاران نفر را بگيرد؟ مثلاً زلزله آمده و در يك آن، ده هزار نفر از دنيا ميميرند يا سونامي آمده و دهها هزار نفر را ميكشد، ملك الموت چگونه اينها را در يك آن قبض روح ميكند؟ حضرت ميفرمايد: إن الله حوي الدنيا لملك الموت حتي جعلها كالطست بين يدي أحدكم، فهل يفوته منها شئ؟ خداوند همه دنيا را براي ملك الموت مانند يك ظرف تشت و سيني قرار داده است كه همه چيز را ميبيند ... . الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 5، ص 172 همان خداوندي كه ميتواند به ملك الموت اين قدرت را بدهد كه در يك آن، شرق و غرب عالم و تمام دنيا را ببيند و در يك آن، افرادي را در آسمانها و زمين و شرق و غرب و دريا و ظلمات و هوا قبض روح بكند، ميتواند به يك بنده هم همچنين اختياراتي را بدهد كه بتواند علم غيب داشته باشد يا ذهن ديگران را بخواند. همچنين ميتوانيد به تفسير إبن كثير دمشقي تفسير القرآن العظيم، جلد 3، صفحه 466 مراجعه كنيد.
نكته سوم: وقتي ما از ائمه (عليهم السلام) مطالبي را نقل ميكنيم، خودشان را پاره ميكنند و ميگويند راويان اين أحاديث مواد مخدر مصرف كرده بودند. اين خيلي حرف بيادبي است و از يك كارشناس انتظار نيست كه اينگونه صحبت كند. درباره امامشان إبن تيميه هم اينگونه مطالب آمده است. آقاي إبن قيّم جوزيه، شاگرد إبن تيميه صراحتاً در رابطه با استادش إبن تيميه ميگويد: إبن تيميه از لوح محفوظ خبر داشت. يعني در رابطه با آمدن قوم تاتار و شكست اينها خبر ميداد. به او گفتم: آيا از لوح محفوظ خبر داري؟ گفت: بله، من يقين داريم كه اين قضايا اتفاق ميافتد. مدارج السالكين، ج 2، ص 489 خود إبن قيّم جوزيه ميگويد: بارها شده است كه إبن تيميه از باطن من خبر داده است. همچنين آنچه كه از دل من گذشته و از آينده من خبر داشته است. و أخبرني غير مرة بأمور باطنة تختص بي مما عزمت عليه و لم ينطق به لساني. بارها مرا خبر ميداد از امور باطني كه مربوط به خودم بود و با هيچكس هم در مورد آنها صحبت نكرده بودم. آقاي سجودي! شما نسبت به اين چه ميگوييد؟ آيا آقاي إبن قيّم جوزيه مواد مخدر مصرف كرده بود يا إبن تيميه مواد مخدر مصرف كرده بود؟ شايد آقاي إبن تيميه يا إبن قيّم جوزيه كه اين حرفها را ميزنند، از همان مَشكي كه جناب خليفه، شراب گذاشته بود ـ و هر كس ميخورد و مست ميكرد، شلاقش ميزد ـ خورده بودند و مست كرده بودند و اين مطالب را ميگفتند و جناب خليفه دوم هم نبود تا شلاقشان بزند. اگر إبن تيميه از باطن افراد و از آنچه كه در دل افراد ميگذرد خبر بدهد، عين ديانت است و عين اسلام است و هيچ اشكالي ندارد، ولي اگر كسي همچنين مطلبي را درباره ائمه (عليهم السلام) يا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بگويد، مواد مخدر مصرف كرده است!!! واقعاً ما نميدانيم چه بگوييم! خود إبن تيميه در منهاج السنة، جلد 8، صفحه 135 به صراحت ميگويد: و في إتباع أبي بكر و عمر و عثمان من يخبر بأضعاف ذلك. اتباع أبو بكر و عمر و عثمان، چندين برابر آنچه كه علي از غيب خبر داده، خبر ميدادند. آقاي إبن تيميه چه چيزي مصرف كرده بود كه همچنين حرفي را زده بود؟ آيا ايشان از مَشك جناب خليفه دوم خورده بود و مست كرده بود؟ يا روح حضرتعالي در آن زمان بوده و مواد مخدر خدمت إبن تيميه برديد و ايشان مواد مخدر مصرف كرده بود و از حالت طبيعي خارج شده و اين حرفها را زده بود؟ البته اين را هم بگوييم كه ما اين حديث را قبول نداريم كه در مورد خليفه دوم گفتهاند: أن عمر بن الخطاب سائر رجلا في سفر و كان صائما، فلما أفطر أهوي إلي قربة لعمر معلقة فيها نبيذ قد خضخضها البعير، فشرب منها فسكر، فضربه عمر الحد، فقال له: إنما شربت من قربتك، فقال له عمر: إنما جلدناك لسكرك. مردي از آن كوزهاي كه براي جناب خليفه دوم بود و در داخلش نبيذ و شراب بود، شراب خورد و مست كرد. عمر هم بر او حدّ شرب خمر جاري كرد. آن مرد گفت: من از همان مشكي خوردم كه خودت ميخوردي. عمر گفت: من به خاطر خوردن آن شراب حدّ نزدم، بلكه به خاطر مست شدنت حدّ زدم. المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج 6، ص 502 چون ما اين را جسارتي به خليفه دوم ميدانيم و هيچوجه نميپذيريم. ما معتقديم همين روايت را به خليفه دوم بستهاند و توهين كردهاند. خلاصه اينكه اگر واقعاً مسئله مربوط باشد به ائمه (عليهم السلام)، اينها سر و صدا به راه مياندازند، ولي اگر مربوط باشد به بزرگانشان، با آب و تاب نقل ميكنند. آقاي بيهقي در سنن الكبري، جلد 6، صفحه 258 و آقاي علامه بدر الدين عيني در كتاب عمدة القاري شرح صحيح البخاري، جلد 13، صفحه 147 نقل ميكنند: ... و إنما هو اليوم مال الوارث و إنما هم أخواك و إختاك، فاقتسموه علي كتاب الله، فقالت عائشة رضي الله عنها: و الله! يا أبت! لو كان كذا و كذا لتركته إنما؟ هي أسماء، فمن الأخري؟ قال: ذو بطن بنت خارجة أراها جارية. وقتي أبو بكر از دنيا ميرفت، وصيت كرد به عايشه كه فلان اموال را بين دو خواهرت و دو برادرت تقسيم كنيد. عايشه گفت: من يك خواهر بيشتر ندارم كه آن هم أسماء است، ديگري كيست؟ أبو بكر گفت: من ميدانم كه همسرم بنت خارجه، دختري در رحم دارد. آيا در آن زمان سونوگرافي وجود داشت كه أبو بكر باخبر شود؟ آيا عكسبرداري با مادون قرمز يا ماوراء بنفش داشتند كه با خبر شود؟ از كجا فهميد؟ آقاي نووي هم ميگويد: أم كلثوم همين دختري است كه بعد از مرگ آقاي أبو بكر به دنيا آمد و با عمر ازدواج كرد. ببينيد كه آقاي أبو بكر ميگويد آنچه در رحم همسر من است، دختر است و نبايد حقش ضايع شود؛ اين علم غيب نيست و هيچ اشكالي ندارد. ولي اگر همچنين قضيهاي از ائمه (عليهم السلام) باشد، زمين و آسمان را بر سر شيعه خراب ميكنند. من در يكي از برنامهها با آقاي ملازاده بحث داشتم و عبارتي از امام صادق (عليه السلام) را خواندم و ايشان شروع كرد به فحاشي كردن كه آيا امام صادق (عليه السلام) سونوگرافي داشته است و ... ؟ آقاي ملازاده! بفرماييد! آقاي سجودي! آقاي حيدري! جناب آقاي أبو بكر از كجا دانست بچهاي كه در رحم همسرش است، دختر است؟ آيا در آن زمان سونوگرافي داشت؟ در مورد حضرت محسن (عليه السلام) هم ميگويند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از كجا خبر داشته است كه پسر است و نامش را محسن گذاشته است؟ همان سونوگرافي را كه جناب أبو بكر داشت و فهميد، همان را هم از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) داشت و از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) إرث برده بود. كار به جايي ميرسد كه آقاي مزي كه از استوانههاي رجالي أهل سنت است، در كتاب تهذيب الكمال في أسماء الرجال، جلد 35، صفحه 381 در مورد أم كلثوم ميگويد: و هي التي مات أبوها أبو بكر الصديق و أمها حامل بها و قال لعائشة: إنما هما أخواك و أختاك. فقالت عائشة: هذه أسماء فمن الأخري؟ قال: ذو بطن إبنة خارجة، فإني أراها جارية، فاستوصوا بها خيرا. همان دختري بود كه پدرش أبو بكر صديق از دنيا رفت و مادرش به او حامله بود. أبو بكر به عايشه گفته بود: دو برادر و دو خواهر داري و حقشان از إرث نبايد ضايع شود. همچنين در الطبقات الشافعية الكبري امام سُبْكي، جلد 2، صفحه 327 در رابطه با حضرت عثمان ميگويد كه ميگفت: يدخل أحدكم و في عينه أثر الزنا. وقتي بعضي از شما نزد من ميآيد، در چشمانش أثر زنا را ميبينم. فقال الرجل: أوحي بعد رسول الله (صلي الله عليه و سلم)؟ مردي گفت: آيا بعد از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) وحي شده است؟ قال: لا و لكنها فراسة المومن گفت: نه، اين از زرنگي مؤمن است كه ميفهمد. اين قضيه فراتر از علم غيب است! اگر جناب آقاي عثمان بيايد همچنين حرفي بزند، اشكالي ندارد؟ آيا جناب عثمان قيافهشناس بوده يا ملائكه و أجنه به او خبر ميدادند يا از مسائل پشت پرده و علم غيب خبر داشته است؟ اگر همچنين چيزي را شما نقل كرديد، هيچ اشكالي ندارد و عين توحيد است، ولي اگر شيعه درباره ائمه (عليهم السلام) نقل كرد، عين شرك است و كفر!
* * * * * * *
آقاي يزداني با توجه به كليپي كه پخش كرديم، مطلب ديگري كه ايشان ميگفت، اين بود: شيعيان معتقد هستند حساب مردم در روز قيامت به دست ائمه (عليهم السلام) است و اين شرك است. در اين مورد توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني نكته اول: من عقيدهام بر اين است كه اينها اصلاً خدا را نشناختهاند و نميدانند خدا يعني چه؟ اينها بايد مقداري درس توحيد و خداشناسي بخوانند. اينها از قرآن خبر ندارند. اينكه حساب مردم در روز قيامت با خداوند است، آيا ـ نستجير بالله ـ خداوند به شكل يك انسان يا فرشته درميآيد و از مردم بازخواست ميكند و دادگاه تشكيل ميدهد و حساب و كتاب ميكند يا يك كامپيوتر به آنجا ميآورد و حساب و كتاب ميكند؟! البته اين آقايان مجسّمه هستند و قائل به جسمانيت خدا هستند و با اين عقيدهاي كه دارند، اين سخنان از اينها بعيد نيست. اين آقايان كه ميگويند خداوند در ايام حج، سوار بر قاطر ميشود و پيشاپيش مردم ميآيد و حج انجام ميدهد، بعيد نيست كه بگويند فرداي قيامت هم خداوند به شكل يك انسان درميآيد و يك كامپيوتر هم با خود ميآورد يا چرتكه و ماشين حساب ميآورد و حساب و كتاب ميكند. همانطور كه قبلاً عرض كردم، جناب إبن عساكر در تاريخ مدينة دمشق، جلد 27، صفحه 396 بالاترين إفتراء را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميكنند. شايد اين آقاياني كه اين روايت را نقل كردهاند، مست بودند يا مواد مخدر مصرف كرده بودند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در اين روايت ميفرمايد: رأيت ربي بمني عند النفر علي جمل أورق، عليه جبة صوف أمام الناس. من خدا را ديدم در منا كه سوار بر شتري رنگارنگ شده است و در مقابل مردم يك عباي پشمين بر دوشش دارد. سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 18، ص 16 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 30، ص 128 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 238 در رابطه با مناجات حضرت موسي (عليه السلام) با خداوند هم ميگويد: كلم الله موسي ... و عليه جبة صوف و سراويل صدف و نعلان من جلد حمار غير ذكي. خداوند كه با حضرت موسي (عليه السلام) سخن گفت، يك عباي پشمين داشت و شلوارش از صدف بود و نعلينش هم از پوست الاغ غير مذكي بود. ذيل تاريخ بغداد للذهبي، ج 17، ص 200 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 27، ص 148 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج 1، ص 615 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 2، ص 273 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 61، ص 48 و 49 ـ ذيل تاريخ بغداد لإبن النجار البغدادي، ج 2، ص 147 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 7، ص 412 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 16، ص 532 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 4، ص 114 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 2، ص 379 ـ مسند أبي يعلي، ج 8، ص 399 ـ التمهيد لدبن عبد البر، ج 17، ص 435 ـ جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج 16، ص 181 ـ أحكام القرآن لإبن العربي، ج 3، ص 253 ـ تفسير القرآن العظيم لإبن كثير الدمشقي، ج 1، ص 601 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 3، ص 116 اين آقايان ما را به اين خدا دعوت ميكنند؛ يعني خداي وهابيت اين است! اينكه در شبكههايي مانند شبكه نور و صفا و وصال و الخليجية و ديگر شبكهها به توحيد دعوت ميكنند، توحيد وهابيت اين است. ما را به خدايي دعوت ميكنند كه ـ نستجير بالله ـ شلوار ميپوشيد و كفشي از پوست الاغ غير مذكي ميپوشيد و عباي پشمين داشت. اين را دنيا بداند كه قرآن منكر همچنين خدايي است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) منكر همچنين خدايي است و أهل بيت (عليهم السلام) منكر همچنين خدايي هستند. اگر شما ميگوييد ما مشرك هستيم، ما ميگوييم نه، ما كافر هستيم و همچنين خدايي را منكر هستيم. نگوييد شيعيان مشرك هستند، بلكه بگوييد شيعيان به خداي ما وهابيت كافر هستند؛ ما به اين افتخار ميكنيم. ما كافر به خداي وهابيت هستيم و كافر به خدايي هستيم كه شلوار بر تنش ميكند و كفش نجس ميپوشد و پايش را داخل آتش جهنم ميگذارد تا جهنم پر شود. اين مزخرفات چيست كه شما ميگوييد؟! آقاي سجودي! زمان گفتن اين چرنديات گذشت. شما اينها را بگذاريد تا زمستان بيايد و در كنار سفره، كنار همسرتان بنشينيد و چاي و قهوه و مواد مخدر مصرف كنيد و اين حرفها را بگوييد و اينچنين داستان و افسانههايي براي زن و بچهتان خوب است. ولي شما كنار بخاري و كرسي را با يك شبكه جهاني اشتباه گرفتهايد و در يك شبكه جهاني لَمْ دادهايد و همينطوري مزخرفات ميبافيد و گردن خود را كج ميگذاريد و تصور ميكنيد با اين كارها به دنيا خدمت ميكنيد و دَم از توحيد و أهل بيت (عليهم السلام) و لا إله إلا الله ميزنيد. منظورتان كدام الله است؟ خدايي كه اينطوري است؟! جناب آقاي سجودي! تقاضا داريم بعد از اين از قول بنده و از قول تمام مراجع عظام تقليد شيعه و ائمه (عليهم السلام) و 124 هزار پيامبر (عليهم السلام) بگوييد ما كافر به خداي وهابيت هستيم كه سوار بر قاطر و الاغ ميشود و الاغش يونجه ميخواهد و خودش شلوار ميپوشد و نعلينش از پوست نجس الاغ درست شده باشد. ما كافر به همچنين خدايي هستيم و همچنين خدايي را نه خداوند اينچنين خودش را معرفي كرده است و نه خدايي است كه در قرآن معرفي شده است. قرآن در مورد خداوند ميفرمايد: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ سوره شوري / آيه 11 وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ سوره إخلاص / آيه 4 هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ سوره حشر / آيه 23 ما اين خدا را قبول داريم، نه خدايي كه جنابعالي معرفي ميكند با آن افكار آلودهاي كه آقاي إبن تيميه و محمد بن عبد الوهاب مسموش كرده است و ديگر مفتيان مسموش ميكنند. ما همچنين خدايي را نه قبول داريم و نه ميتوانيم قبول داشته باشيم. چون معتقد بودن به همچنين خدايي، عين كفر است و از كفر مشركين عرب به مراتب بدتر است. چون آنها يك بتي را ميپرستيدند، ولي شما چيزي را در ذهنتان از خداوند ساختهايد و اينها را ميپرستيد. خلاصه اينكه اين آقايان با اين عقيدهشان كه ميگويند خداوند شلوار ميپوشد، بعيد نيست كه بگويند خداوند خودش ميآيد و حساب و كتاب ميكند.
نكته دوم: ما ميخواهيم وارد بعضي از مناطق ممنوعه بشويم. جناب آقاي سجودي! بحث، بحث علمي است و ما بناي جسارت نداريم. وقتي شماها از وهابيت ترويج ميكنيد و امام جمعه و رئيستان ميآيد در اين شبكه برنامه زنده دارد، ما هم ناگزير هستيم بحثهاي علمي خود را دنبال بكنيم.
روايت اول: در صحيح بخاري، جلد 6، صفحه 48، حديث 4849 و 4850 و 4851 آوردهايد كه وقتي فرداي قيامت، بهشتيان به بهشت ميروند و خداوند هم كفار و مشركين و ملحدين را به جهنم ميريزد، به جهنم گفته ميشود: هل امتلأت؟ و تقول: هل من مزيد؟ فيضع الرب تبارك و تعالي قدمه عليها، فتقول: قط قط. آيا سير شدي؟ جهنم ميگويد: آيا باز هم هست؟ در اين هنگام خداوند قدمش را در جهنم ميگذارد. جهنم هم ميگويد: بس است، بس است. در روايت 4851 آمده است: حتي يضع رجله، فتقول: قط قط. خداوند پايش را در جهنم قرار داد. جهنم گفت: بس است، بس است. چون بعضيها كلمه «قَدَمَه» را «قَدَّمَه» خواندهاند و توجيه كردهاند، ولي كلمه «رِجْلِه» را نميتوانند كاري كنند. البته الآن بحث روي اين نيست و نيازي هم به توضيح بيشتر نيست. إن شاء الله وقتي خواستيم بعضي از اسرائيليات موجود در صحيح بخاري و صحيح مسلم را بررسي كنيم، در آنجا عرض خواهيم كرد. خدايي كه پا داشته باشد و پايش را در جهنم بگذارد، بعيد نيست كه فرداي قيامت هم خودش بيايد حساب و كتاب مردم را بر عهده بگيرد. البته گفتني است كه اينها ذكر نكردهاند كه وقتي خداوند پايش را در جهنم ميگذارد، آيا پايش در همانجا ميماند؟ آيا پايش ميسوزد يا نميسوزد؟ اين مطالب، مطالبي است كه واقعاً عقل سليم قبول نميكند.
روايت دوم: در صحيح بخاري، جلد 7، صفحه 89 و جلد 8، صفحه 203 آمده است: فرداي قيامت كه خداوند ميآيد تا حساب و كتاب بندهاش را انجام دهد، با او احوال پرسي ميكند: يضع كنفه عليه، فيقول: عملت كذا و كذا، فيقول: نعم و يقول: عملت كذا و كذا، فيقول: نعم، فيقرره، ثم يقول: إني سترت عليك في الدنيا، فأنا أغفرها لك اليوم. خداوند بالش را (مانند كبوتر) روي بندهاش ميگستراند و ميگويد: فلان كار و فلان كار را انجام دادهاي. بنده ميگويد: بله. خداوند ميگويد: فلان كار و فلان كار را انجام دادهاي. بنده ميگويد: بله. سپس خداوند ميگويد: من در دنيا گناهانت را پوشاندم و امروز هم تو را ميبخشم. خدايي كه بال دارد!!! اين خرافات است. اينها چيست؟ اينها را برداريد اصلاح كنيد. به جاي اينكه عليه شيعه ياوهسرايي كنيد، اينها را اصلاح كنيد. وقتي يك جوان اين روايات را ميخواند، به همه مقدسات أهل سنت بدبين ميشود. اگر بنا است كه خداوند گناهان را ببخشد، چرا بندهاش را خجالتزده ميكند و گناهانش را به رخ او بكشد و سپس او را ببخشد؟ اين آقايان خدا را نشناختهاند.
روايت سوم: اين آقاياني كه ميآيند در روايات شيعه ميگردند و روايت ضعيفي پيدا ميكنند و روي آن مانور ميدهند و به هيچوجه بحث سندي هم نميكنند و ميگويند شيعه روايت ندارد و شيعه رجال ندارد، ما آمدهايم كتاب صحيح بخاري را انتخاب كردهايم كه شما ميگوييد «أصح الكتب بعد القرآن» و در اين كتاب، جلد 7، صفحه 125، حديث 6227 و جلد 4، صفحه 102 روايتي را نقل ميكند در رابطه با خلقت حضرت آدم (عليه السلام) كه خيلي جالب است. ميگويد: خلق الله آدم علي صورته، طوله ستون ذراعا. خداوند حضرت آدم را به شكل و قيافه خودش خلق كرد و طول حضرت آدم 60 ذراع بوده است. صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 8، ص 149 هر ذراع هم 2/46 سانتيمتر است. يعني طول حضرت آدم (عليه السلام) حدود 28 متر بوده است!!! اينها چيست كه شما بافتهايد؟! اين مطالب چيست؟ اين مطالب در كتابهاي دست دوم و سوم شما نيامده است، بلكه در كتابهاي دست اول شما آمده است. جالب اين است كه إبن حجر عسقلاني به جاي اينكه اين روايت را ردّ كند و بگويد جزء اسرائيليات است و مانند همان روايتي است كه در تورات درباره حضرت آدم (عليه السلام) آمده است، ميگويد: إن كل قرن يكون نشأته في الطول أقصر من القرن الذي قبله، فانتهي تناقص الطول إلي هذه الأمة و استقر الأمر علي ذلك. حضرت آدم از اول 60 ذراع بوده است و بعداً كمكم نسلهاي بعدي كوتاهتر شدند تا اينكه نوبت به ما رسيد و قد ما كوتاه شد. فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 6، ص 260 جالب اينكه اين آقايان ميگويند بعضيها صورت را به معني قيافه گرفتهاند و بعضي هم به همين معني صورت گرفتهاند و ميگويند صورت بشر مانند صورت خداست؛ يعني خداوند هم سر دارد و گوش دارد و دست و شكم و غيره را دارد. أبو يعلي هم ميگويد: خداوند غير از ريش و عورت، همه چيز دارد. ميگويند: إذا قاتل أحدكم أخاه، فليجتنب الوجه، فإن الله خلق آدم علي صورته. اگر شما ميخواهيد كسي را در جنگ بكشيد، مراقب باشيد كه شمشير بر صورتش نخورد؛ چون خداوند حضرت آدم را به شكل صورت خودش خلق كرده است. صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 8، ص 32، ح 6550 اگر كسي عصباني ميشود و بر صورت بچهاي ميزند يا جناب أبو بكر و عمر آمدند بر صورت عايشه و حفصه ـ در رابطه با درگيري با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ـ سيلي زدند، آيا آنجا هم ميتوانيد بگوييد كه اينها به صورت خدا يا كسي كه شبيه صورت خداست سيلي زدهاند؟! البته برخي گفتهاند ضمير در «صورته» به حضرت آدم (عليه السلام) برميگردد، ولي در بعضي كتابها «عليصورة الرحمان» آمده است. فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 5، ص 133 جالب اين است كه از خود لجنه عالي إفتاء عربستان سعودي در مورد اين حديث: «خلق الله آدم علي صورته ستون ذراعا»، فهل هذا الحديث صحيح؟ سؤال كردهاند كه آيا صحيح است يا نه؟ رسماً فتوا دادهاند: اين روايت صحيح است و هيچ اشكالي ندارد و: رواه الإمام احمد و البخاري و مسلم و هو حديث صحيح و لا قرابة في متنه. اين روايت را امام احمد و بخاري و مسلم نقل كردهاند و صحيح است. إن الله لم يخلق آدم صغيرا قصيرا كالأطفال من ذريته ثم نما و طال حتي بلغ ستين ذراعا، بل جعله يوم خلقه طويلا علي صورة نفسه النهائية طوله ستون ذراعا. يعني خداوند حضرت آدم (عليه السلام) را انساني كوچك و كوتاه خلق نكرد مانند اطفال تا اينكه بعداً رشد كند و قدش به 60 ذراع برسد، بلكه خداوند از همان روز اول، حضرت آدم (عليه السلام) را 60 ذراع آفريده است. همچنين در مورد اينكه بعضيها ميگويند ضمير در كلمه «صورته» به حضرت آدم (عليه السلام) برميگردد، ميگويد: «خير، همچنين چيزي درست نيست و اين ضمير به خداوند برميگردد». فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث و الإفتاء، ج 4، ص 368، فتواي شماره 2331 جالب اينجاست كه آقاي إبن حجر عسقلاني از استوانههاي علمي أهل سنت روايتي را از عبد الرزاق به عنوان يك روايت قطعي نقل ميكند و ميگويد: حضرت آدم (عليه السلام) وقتي آفريده شده، به قدري قدش طولاني بود: كانت رجلاه في الأرض و رأسه في السماء، فحطه الله إلي ستين ذراعا. پاهايش در زمين بود و سرش در آسمان بود و خداوند قدش را تا 60 ذراع كوتاه كرد. فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 6، ص 260 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج 3، ص 595 ـ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج 5، ص 93 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 15، ص 209 ـ جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج 1، ص 760 ـ تفسير القرآن العظيم لإبن كثير الدمشقي، ج 1، ص 184 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 1، ص 57 و ج 4، ص 353 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 7، ص 410 ـ تاريخ الطبري، ج 1، ص 82 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 1، ص 37 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 1، ص 102 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 1، ص 35 البته روايت طولاني است و إبن حجر عسقلاني مقداري از آن را آورده است. آقاي عبد الرزاق (متوفاي 211 هجري) ميگويد: لما أهبط الله آدم كان رجلاه في الأرض و رأسه في السماء، يسمع كلام أهل السماء و دعاءهم، فأنس إليهم، فهابت الملائكة منه، حتي شكت إلي الله في دعائها و في صلاتها، فأخفضه الله إلي الأرض، فلما فقد ما كان يسمع منهم استوحش، حتي شكي إلي الله في دعائه و في صلاته، فوجهه إلي مكة، فكان موضع قدمه قرية و خطوته مفازة ... . وقتي خداوند حضرت آدم (عليه السلام) را آفريد، به قدري قدش طولاني بود كه پايش روي كره زمين بود و سرش در آسمان بود و صدا و دعاي أهل آسمان را ميشنيد و با آنها مأنوس ميشد ... . اينكه مرادش از آسمان چيست، ما نفهميديم! آيا كره ماه است؟ مريخ است؟ مشتري است؟ زحل است؟ يا نه، فراتر از آسمان دنيا بوده است؟ جالب اين است كه ميگويد: ... حضرت آدم (عليه السلام) ذكر ميگفت و از ذكر او ملائكه به وحشت افتادند، به طوري كه از ذكر و نماز حضرت آدم (عليهم السلام) به خدا شكايت كردند و خداوند هم قد حضرت آدم (عليه السلام) را كوتاه كرد تا اينكه صدايش به گوش ملائكه نرسد. هر كجا قدم ميگذاشت، آنجا روستا ميشد و فاصله بين دو قدمش هم بيابان ميشد. المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج 5، ص 91 فاصله ميان بعضي از روستاها يك كيلومتر است و شايد حضرت آدم (عليه السلام) قدمش در اينجا كوتاه بوده است و فاصله بعضي از روستاها 20 كيلومتر يا 40 كيلومتر يا 50 كيلومتر است و شايد حضرت آدم (عليه السلام) پريده است يا ميدويده است كه اين بيابانها وسيع شده است! جناب آقاي سجودي! براي اين رواياتي كه در كتابهاي معتبر شما آمده است، چه جوابي داريد؟ اين روايت در كتاب آقاي عبد الرزاق كه استاد بخاري است آمده است. آقاي ذهبي هم در مورد شخصيت عبد الرازاق، از إبن معين نقل ميكند: لو ارتدّ عبد الرزاق عن الإسلام ما تركنا حديثه. اگر عبد الرزاق از اسلام برگردد و مرتدّ شود، ما حديث او را ترك نميكنيم. سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 9، ص 573 ـ تذكرة الحفاظ للذهبي، ج 3، ص 930 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج 2، ص 612 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 15، ص 265 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 5، ص 311 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 36، ص 192 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني،ج 6، ص 280
روايت چهارم: آقاي امام قرطبي در تفسيرش كه عصاره تفاسير 6 قرن اول است، ميگويد: و حج آدم من الهند إلي مكه أربعين حجة علي رجليه و كان آدم حين أهبط تمسح رأسه السماء فمن ثم صلع و أورث ولده الصلع و نفرت من طوله دواب البر، فصارت وحشا من يومئذ و لم يمت حتي بلغ ولده و ولد ولده أربعين ألفا. حضرت آدم (عليه السلام) 40 مرتبه پياده از هند براي حج به مكه رفت. در زمان حضرت آدم (عليه السلام)، نه روستايي بود و نه شهري. پس اين هند از كجا آمد؟ جناب آقاي سجودي اين روايت را براي ما معنا كنيد؟ و حضرت آدم (عليه السلام) وقتي از بهشت آمد، به قدري قدش بلند بود كه سرش به آسمان ميخورد و به همين دليل جلوي سرش كچل و تاس شد و بعضي از فرزندانش هم اين را از او به إرث بردند و جلوي سرشان كچل و تاس شد. اينكه بعضي از حيوانات وحشي شدهاند، به اين دليل است كه از بلندي قد حضرت آدم (عليه السلام) وحشت و فرار كردند. بهبه! واقعاً بايد به اينها هزار بهبه گفت!!! اگر اين روايت را براي يك جوان و دانشجوي تحصيلكرده بخواني، آيا به ريشت نميخندد؟ آيا به مقدسات اسلامي نميخندد؟ آيا به دين نميخندد؟ آيا به خدايي كه همچنين موجودي را آفريده، نميخندد؟ بعد هم ميگويد: حضرت آدم (عليه السلام) به قدري زنده ماند تا اينكه 40 هزار نفر از نسل خودش را ديد. الجامع لأحكام القرآن للقرطبي، ج 6، ص 388 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 1، ص 57 ـ تفسير أبي السعود، ج 1، ص 159 ـ تفسير الثعلبي، ج 1، ص 274 ـ تفسير البغوي، ج 1، ص 115 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 1، ص 35 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 23، ص 269 علامه شرف الدين (ره) هم ميفرمايد: فإن مضمون هذا الحديث إنما هو عين الفقرة السابعة و العشرين من الأصحاح الأول من اصحاحات التكوين من كتاب اليهود ـ العهد القديم ـ و إليك نصها بعين لفظة قال: فخلق الله الانسان علي صورته، علي صورة الله خلقه ذكرا و أنثي خلقهم. اين رواياتي كه درباره حضرت آدم (عليه السلام) آوردهاند كه طولش 60 ذراع بوده، عين همان مطلبي است كه در تورات، كتاب يهود، اصحاحات تكوين در عهد قديم آمده است ... . أبو هريرة للسيد شرف الدين، ص 55 جالب اين است كه فقط اندازه طول حضرت آدم (عليه السلام) را گفتهاند و عرض ايشان را بيان نكردهاند. حال آنكه آقاي احمد بن حنبل در مسند احمد، جلد 2، صفحه 535 در مورد عرض حضرت آدم (عليه السلام) ميگويد: كان طول آدم ستين ذراعا في سبعة أذرع عرضا. طول حضرت آدم (عليه السلام) 60 ذراع و عرضش 7 ذراع بود. يعني 30 متر طول داشته و 3 متر هم عرضش بوده است. علامه شرف الدين (ره) در همان كتاب أبو هريره، صفحه 58 ميگويد: انه إذا كان طول آدم ستين ذراعا يجب مع تناسب أعضائه أن يكون عرضه سبعة عشر ذراعا و سبع الذراع و إذا كان عرضه سبعة أذرع يجب ان يكون طوله أربعة و عشرين ذراعا و نصف الذراع، لأن عرض الانسان مع إستواء خلقه بقدر سبعي طوله. از نظر قواعد طول و عرض، اين چيزهايي كه اين آقايان ساختهاند، امكانپذير نيست و اشتباه است. اگر طول حضرت آدم (عليه السلام) 60 ذراع باشد، بايد عرضش 7/17ذراع باشد و اگر عرضش 7 ذراع باشد، بايد طولش 5/24 ذراع باشد. زيرا طول انسان مستوي القامة، 7 برابر عرض است. جالب اينكه جناب آقاي نجمي ميگويد: إذا كان طول الإنسان ستين ذراعا، يلزم أن يكون طول الجمجمة أكثر من ذراعين و لكن جماجم الإنسان البدائي في القرون الأولي التي تم كشفها و العثور عليها في علم الحفريات، لم تكن بينها و بين جمجمة الإنسان في العصر الحالي إختلاف كثير و تفاوت كبير. اگر واقعاً بنا باشد قد حضرت آدم (عليه السلام) 30 متر باشد، حدأقل باشد جمجمهاش نيم متر طول داشته باشد. حال آنكه تمام كاوشگراني كه در زير زمين تلاش ميكنند اسكلت انسانهاي قبلي را پيدا كنند، هيچ تفاوتي فاحشي بين جمجمه انسانهاي اوليه با انسانهاي فعلي ديده نميشود. أضواء علي الصحيحين للشيخ محمد صادق النجمي، ص 169 ما به جناب آقاي سجودي ميگوييم: من كانت بيته من الزجاج، لا يرمي الناس بالحجارة. كسي كه خانهاش از شيشه است، نبايد به مردم سنگ پرتاب كند. من باز هم تكرار ميكنم، اين آقايي كه ميگويد: من ميگويم اينها در حالت عادي نبودند اين حديثها را ساختند و يقين دارم در حالت عادي نبودند، تحت تأثير مواد مخدر بودند. جناب آقاي سجودي! شما يك احتمال هم بدهيد اين رواتي كه رواياتي در صحاح شما دارند، مواد مخدر مصرف نكرده بودند و از همان مَشك شراب جناب خليفه دوم كه شما حديثش را براي او ساختهايد، خورده بودند و مست كرده بودند و اين روايات را ساخته بودند.
* * * * * * *
آقاي يزداني در اين كليپ بيان شد: «اگر مسئوليت حساب مردم با ائمه (عليهم السلام) باشد، شرك است». آيا اين حرف ايشان با آياتي از قرآن كريم در تضاد هست يا نيست؟ استاد حسيني قزويني همانطور كه عرض كردم، سخناني كه اين حضرات مطرح ميكنند، نشانگر اين است كه قرآن نخواندهاند و از توحيد خبر ندارند و نميدانند ايمان چيست، خدا چيست، قيامت چيست.
نكته اول: اين يك أمر مسلّمي است كه شيعه و أهل سنت بر آن معتقد هستند: أبي الله أن يجري الأمور إلا بأسبابها. خداوند تمام امور را از طريق اسبابش إجراء ميكند. خداوند منزه است از هرگونه جسمانيت و عوارض جسمانيت. خداوند كه ـ نستجير بالله ـ فرداي قيامت نميآيد بنشيند و حساب و كتاب مردم را بر عهده بگيرد. وقتي ميگوييم خداوند به حساب و كتاب مردم ميرسد، منظور اين است كه مقدمات و وسائل حساب و كتاب را فراهم ميكند: إذا أراد الله أمرا هيأ أسبابه. خداوند هر أمري را اراده كند، زمينه و مقدماتش را فراهم ميكند. مثلاً خدايي كه ميخواهد به بچهاي روزي دهد، إبتداء شير را در بدن مادر آماده ميكند، سپس توسط سينه مادر به او روزي ميدهد و وقتي مقداري بزرگ ميشود، به آن بچه دندان ميدهد و غيره. اينها اسباب روزياي است كه خداوند براي بچه فراهم ميكند. ولي آقايان أهل سنت اين تعبير را ندارند: أبي الله أن يجري الأمور إلا بأسبابها. و به جاي اين، از اين تعبير استفاده ميكنند: إذا أراد الله أمرا هيأ أسبابه. كشف الخفاء للعجلوني، ج 2، ص 63 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 8، ص 300 ـ فتوح الشام للواقدي، ج 1، ص 278 آقاي إبن عربي هم در كتاب أحكام القرآن در ذيل تفسير اين آيات: فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَ اتَّقَي / وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَي / فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي اما آن كس كه (در راه خدا) انفاق كند و پرهيزگاري پيش گيرد / و جزاي نيك (الهي) را تصديق كند / ما او را در مسير آساني قرار ميدهيم. سوره ليل / آيه 7ـ5 وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنَي وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَي / فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَي اما كسي كه بخل ورزد و از اين طريق بينيازي طلبد / و پاداش نيك (إلهي) را تكذيب كند / ما به زودي او را در مسير دشواري قرار ميدهيم. سوره ليل / آيه 10ـ8 ميگويد: «فَسَنُيَسِّرُهُ» يعني نهيئه بخلق أسبابه و إيجاد مقدماته. ما اسباب اين سهولت و سختي را براي او فراهم ميكنيم و مقدماتش را ايجاد ميكنيم. أحكام القرآن لإبن العربي، ج 4، ص 406 ـ الجامع لأحكام القرآن للقرطبي، ج 20، ص 83 إبن كثير دمشقي هم بعد از ذكر آيه 100 سوره يوسف: وَ جَاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمَا يَشَاءُ ميگويد: أي إذا أراد شيئا هيأ أسبابه و يسرها و سهلها من وجوه لا يهتدي إليها العباد، بل يقدرها و ييسرها بلطيف صنعه و عظيم قدرته. البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 1، ص 251 ما احساس ميكنيم كه اين آقايان ـ جناب آقاي سجودي و همفكرانشان ـ از قرآن خبر ندارند و توحيد و اسلام را نفهميدند كه چيست.
نكته دوم: ما از اين آقايان سؤال ميكنيم: خداوند ميفرمايد: وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ و خدا هر كه را بخواهد، به صراط مستقيم هدايت ميكند. سوره نور / آيه 46 آقاي سجودي! خداوند چگونه هدايت ميكند؟ آيا ميآيد بالاي منبر مينشيند و ميگويد: أيها الناس! هذا صراط مستقيم، فاتبعوا. آيا ريسمان به گردن افراد مياندازد و به طرف صراط مستقيم ميكشاند؟ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ خداوند هر كس را بخواهد گمراه ميكند و هر كس را كه به سوي او باز گردد، هدايت ميكند. سوره رعد / آيه 27 هدايت خداوند چگونه است؟ آيا ريسمان به گردن افراد مياندازد و به صراط مستقيم ميكشاند؟ آيا بالاي منبر مردم را موعظه ميكند؟ آيا جلوي مردم بلندگو به دست ميگيرد يا يك شبكه ماهوارهاي مانند شبكه نور درست ميكند و مردم را هدايت ميكند؟ يا نه، خداوند به وسيله فرستادن پيامبران (عليهم السلام) مردم را هدايت ميكند و به وسيله شيطان هم مردم را گمراه ميكند؟ اين را به ما جواب بدهيد كه وقتي قرآن ميفرمايد: اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَ يَقْدِرُ خدا روزي را براي هر كس بخواهد (و شايسته بداند) وسيع و براي هر كس بخواهد (و مستحق ببيند) تنگ قرار ميدهد. سوره رعد / آيه 26 خداوند چگونه به خلائق روزي ميدهد؟ آيا مانند كسي كه كبوتر و گوسفند و مرغ دارد، ميآيد دانه و علف ميريزد؟ آيا مانند كسي كه كارگاه دارد و به كارگرانش روزي ميدهد، ميآيد روزي ميدهد؟ آيا مانند كسي كه شيرخوارگاه دارد و به بچهها غذا ميدهد، خداوند هم همينطوري به خلائق غذا ميدهد و هر روز ميآيد عذاي هر كسي را بالاي سرش ميگذارد و ميرود؟ يا نه، مقدمات رزق را براي مردم فراهم ميكند؟ اينها خيلي واضح و روشن است كه اين آقايان به هيچوجه توحيد را نميفهمند و قرآن را نخواندهاند. آقاي سجودي! همان خدايي كه «يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» به وسيله پيامبرانش است، فرداي قيامت هم حساب و كتاب مردم به دست پيامبرش و أوليائش است. چه اشكالي دارد؟ اين كجايش شرك است؟ اگر تو نميفهمي، تقصير ما چيست؟ اگر تو درك نداري، ما چه كنيم؟ اگر تو قرآن نخواندهاي، گناه ما چيست؟ آن وقت جهلت را آوردهاي در آن شبكه و اينچنين سخن ميگويي و مزخرفات و لاتائلات و حرفهاي بياساس ميزني! خداوند در بعضي از آيات، خيلي واضح و روشن سخن ميگويد. كسي كه الفباي قرآن را خوانده باشد، ميفهمد، ولي اين آقا نميفهمد! خداوند در آيه 42 سوره زمر به صراحت ميفرمايد: اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا خداوند نفسها را به هنگام مرگ، قبض ميكند. آيا خود خداوند ميآيد هر كسي را كه ميميرد، چنگ مياندازد؟ آيا اين است؟ يا نه، خداوند به ملك الموت أمر ميكند: قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ بگو: فرشته مرگ كه بر شما مامور شده، جان شما را ميگيرد. سوره سجده / آيه 11 خداوند خودش نميآيد، بلكه زمينه قبض روح را توسط ملك الموت فراهم ميكند. بايد كسي از آقاي سجودي سؤال بكند كه اگر ملك الموت قبض روح بكند، عين شرك است؟ يعني شما خدا را كنار گذاشتهايد و مانند يهوديها هستيد و خدا به گوشهاي رفته و استراحت ميكند و ملك الموت آمده كار خدا را بر عهده گرفته است!!! اين چه حرف بياساسي است كه شما ميزنيد؟ وَ اللَّهُ يَكْتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ سوره نساء / آيه 81 اينكه خداوند پرونده شما را مينويسد، آيا قلم و كاغذي در دست دارد و مينويسد؟ يا اينكه: وَ رُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ رسولان (و فرشتگان) ما نزد آنها هستند و مينويسند. سوره زخرف / آيه 80 خداوندي كه: قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ بگو: خداوند شما را زنده ميكند و سپس ميميراند. سوره جاثيه / آيه 26 همين خداوند هم به حضرت عيسي (عليه السلام) قدرت زنده كردن ميدهد و حضرت عيسي (عليه السلام) ميفرمايد: وَ أُحْيِي الْمَوْتَي بِإِذْنِ اللَّهِ و مردگان را به إذن خدا زنده ميكنم. سوره آل عمران / آيه 49 همان خدايي كه حضرت ملك الموت وكالت داده است قبض روح كردن را، همان خدايي كه به حضرت عيسي (عليه السلام) قدرت زنده كردن را داده، همان خدا هم فرداي قيامت، حساب و كتاب مردم را به پيامبرش واگذار ميكند. اين كجايش شرك است و كجايش كفر است و كجايش تعطيل كردن اختيارات خداوند است؟ من از آقاي سجودي و همفكرانش ميخواهم كه آيه 74 و 59 سوره توبه را بخوانند. من از بينندگان عزيز تقاضا دارم كه اگر از عرائض بنده استفاده نكردند، همين امشب قرآن را باز كنند و اين آيات را بخوانند. آيه 74 سوره توبهميفرمايد: وَ مَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ آنها فقط از اين انتقام ميگيرند كه خداوند و رسولش آنان را به فضل و كرم خود بينياز ساختند. آقاي سجودي! اگر يك شيعه بگويد: الحمدلله كه ما با فضل و كرم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، بينياز شديم. شما ميگوييد كه كفر و شرك است و لاتائلات است؛ همانطور كه أبو حنيفه هم همين را گفت: إن أبا حنيفة أكل معه، فلما رفع الصادق (عليه السلام) يده من أكله قال: «الحمد لله رب العالمين، أللهم هذا منك و من رسولك (صلي الله عليه و آله)»، فقال أبو حنيفة: يا أبا عبد الله! أجعلت مع الله شريكا؟ فقال له: ويلك! إن الله يقول في كتابه: «وَ مَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ» و يقول في موضع آخر: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آَتَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ»، فقال أبو حنيفة: والله! لكأني ما قرأتهما قط. روزي أبو حنيفه با امام صادق (عليه السلام) غذا خوردند و آن حضرت بعد از غذا فرمودند: «خدا را شكر! خدايا! اين غذا از فضل و كرم تو و رسول تو است». أبو حنيفه اعتراض كرد و گفت: آيا براي خداوند شريك قرار ميدهي؟ حضرت فرمود: واي بر تو! خداوند در كتابش ميفرمايد: «وَ مَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ» ... ، أبو حنيفه گفت: به خدا قسم! گويا تا به حال من همچنين آياتي را در قرآن نخوانده بودم! خداوند فضل خودش و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را در رديف هم آورده است، آيا اين هم شرك است يا توحيد است؟ يا نه، اگر شما به اينجا برسيد و عقلتان نتواند درك كند، مانند آن مردي كه گفت: إن رسول الله صلي الله عليه و سلم يهجر. صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 4، ص 31 ـ صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 5، ص 76 ـ نستجير بالله ـ ميگوييد كه جبرئيل در اينجا هذيان گفته است و اين آيه را آورده است؟ البته اگر وهابيها به نظر من توانايي داشته، اين آيه را از قرآن حذف ميكنند. چون اين آيه 74 سوره توبه، تمام تار و پود فكري وهابيت را به باد ميدهد: أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ خداوند و رسولش آنان را به فضل و كرم خود بينياز ساختند.
آيه 59 سوره توبه هم ميفرمايد: وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آَتَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَي اللَّهِ رَاغِبُونَ ولي اگر آنها به آنچه خدا و پيامبرش به آنها ميدهد، راضي باشند و بگويند: خداوند براي ما كافي است و به زودي خدا و رسولش از فضل خود به ما ميبخشند، ما تنها رضاي او را ميطلبيم. آيا اين هم كفر و شرك است؟ ما نميدانيم اين قضيه را چگونه توضيح بدهيم! من ديگر بيش از اين نميتوانم توضيح بدهم. ولي توصيه ميكنم قرآن را بخوانيد؛ نه به صورت سَرسَري، بلكه با تدبر بخوانيد. حدأقل ترجمه سادهاش را بخوانيد؛ البته نه آن ترجمهاي كه وهابيها كردهاند، بلكه ترجمه افراد بيغرض و بيمرض را بخوانند. حدأقل تفسيرنمونه يا ترجمه تفسير الميزان و ترجمه تفسير مجمع البيان را بخوانيد تا مقداري با آيات قرآن أنس بگيريد و بعد در يك ماهواره جهاني حرف بزنيد تا مردم به ريشتان نخندند و نگويند كساني كه دَم از دين ميزنند، از دين خبر ندارند و كساني كه دَم از توحيد ميزنند، آشنايي با توحيد ندارند و كساني كه دَم از قرآن ميزنند، از قرآن آگاهي ندارند. اينها براي شما عيب است و ما توصيه ميكنيم اين حرفها را به ماهواره نكشانيد. همانطور كه عرض كردم، به صورت افسانه و داستان، در كنار كرسي، به همراه چاي و نبيذ براي خانواده خود بخوانيد.
* * * * * * *
سؤالات بينندگان سؤال 1 : وقتي كه اينها در كتابهايشان آوردهاند كه خداوند لباس ميپوشد و غيره، نكتهاي به نظرم رسيد كه زماني كه دجال ميآيد، آن سواره، خر است يا حيواني است كه با قبا و موسيقي ميآيد؟ اين أهل سنت، خدا را با دجال اشتباه گرفتهاند. جواب 1 : اينها كاملاً مشخص است و هيچ شبههاي در آن نيست. ما قبلاً هم در مورد دجال توضيح دادهايم و اين آقايان همين تعابيري را كه در رابطه با خداوند آوردهاند، در رابطه با خود دجال هم آوردهاند. شما ميتوانيد اين مطالب را در صحيح بخاري، جلد 5، صفحه 221، حديث 5562 و مسند احمد، جلد 4، صفحه 181 ببينيد. اين مباحثي كه اين آقايان آوردهاند، كاملاً مشخص است كه همان توصيفي است كه در رابطه با دجال آوردهاند. جالب اينكه وقتي اينها ميگويند: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فمرود: خدا را ديدم به صورت «شاب أمرد جعد قطط». مانند همين تعبير را مسند احمد در رابطه با دجال نقل ميكند.
* * * * * * *
سؤال 2 : 1. در كتاب الإرشاد شيخ مفيد (ره)، صفحه 368 و بحار الأنوار، جلد 52، صفحه 220 روايتي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و خاندان وحي و رسالت رسيده است كه ميفرمايد: يكي از نشانههاي نزديك ظهور اين است: قيام أمت عرب، بركناري زمامداران عرب به وسيله ملتهاي خويش و به دست گرفتن زمام امور كشورها به وسيله مردم، خروج جهاني عرب از سيطره عجم، كشته شدن رهبر مصر به دست مردم و ... . برخي از اينها اتفاق افتاده و برخي هم در حال اتفاق افتادن است. مانند زلزلهاي كه انبوهي را به زمين فرو ميبرد؛ مانند زلزله ژاپن. با توجه به اين روايت و نشانههاي ظهور، ميتوان اين نتيجه را گرفت كه فاصله اين قيامها و نشانهها با ظهور امام زمان (عليه السلام) فاصله زيادي نيست. نظر شما در اين مورد چيست؟ 2. در مورد قيام أمت عرب و ظهور امام زمان (عليه السلام) برنامههاي جديدي بگذاريد. جواب 2 : 1. نسبت به علائم ظهوري كه در كتابها آمده، به صراحت عرض ميكنم از 100 روايتي كه در اين زمينه آمده، شايد 70٪ آن سند نداشته باشد و نبايد به اينها اعتماد كرد. شايد اينها اتفاق بيفتد و شايد اتفاق نيفتد. اينها را تطبيق كردن و مصداق معين كردن و غيره كه مردم مصر اينگونه هستند و آخرين پادشاه عربستان سعودي عبد الله است و غيره، يكسري حرفهايي است كه نتيجه اين مصداق معين كردنها، بدبين كردن و جوانان است نسبت به ائمه (عليهم السلام). چون ميبينند كه اين اتفاقات صورت گرفته است، ولي بعد از اين ماجراها ظهوري صورت نميگيرد. مرحوم سيد بن طاووس (ره) كه براي قرن هفتم هجري است، ميگويد: با توجه به قرائن، آنچه كه در روايات آمده نسبت به سيد حسني و غيره، من هستم و زمان ظهور را هم خواهم ديد. ولي 700 سال از اين قضيه گذشته و هيچ اتفاقي هم نيفتاده است. در مورد قيام كشورهاي عربي، ما بعيد نميدانيم و اميدواريم و ما از خداوند ميخواهيم كه إن شاء الله تمام اينها از نشانههاي ظهور باشد و بيداري اسلامي كه در منطقه و كشورهاي عربي، حتي در كشورهايي كه مربوط به خوارج است ايجاد شده، إن شاء الله خداوند همه اينها را از نشانههاي ظهور قرار بدهد. ما نميگوييم اينها از نشانههاي ظهور است، ولي آرزوي ما اين است كه إن شاء الله خداوند اينها را از مقدمات ظهور قرار بدهد. چون يكي از علائم قطعي ظهور اين است كه مردم بايد در جامعه، پذيراي امام زمان (عليه السلام) باشند و آمادگي فكري و ذهني داشته باشند. ما روايات متعددي داريم كه قبل از ظهور، هر كسي ميگويد «اگر من حكومت را به دست بگيرم، عدالت را إجراء ميكنم». ولي ميآيد و نميتواند حكومت را اداره كند و عدالت را برقرار كند و همه به اين نتيجه ميرسند كه تنها كسي كه إجراء عدالت به مفهوم واقعي كلمه، از روز اول شايسته اوست، آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) است. خود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نتوانستند و أمير المؤمنين (عليه السلام) نتوانستند و امام حسن (عليه السلام) هم نتوانستند و هيچ پيامبري نتوانست. يعني خداوند، عدالت به معناي واقعي را فقط بر اندام نوراني حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) دوخته است و غير از او هر كس بخواهد اين لباس را بپوشد، يا كوتاه است يا بلند است. بر فرض الآن مردم مصر اين آقا را كنار زدند و فرد ديگري را آوردند. إن شاء الله خواهيم ديد آيا بعد از گذشتن مدتي، از او راضي هستند يا خير؟ همچنين ديگر كشورها. البته تلاش ما بر اين بود كه در اينطور قضايا به هيچوجه موضعگيري نكنيم؛ چون شبكه ما، شبكه سياسي نيست. ولي از اينكه در منظقه ظلم ميشود، به ويژه در بحرين ظلم ميشود و آقاي قرضاوي هم يك بام و دو هوا ميكند و از طرفي فتوا داد أنور سادات چنين است و چنان است و حكم بر فاسق بودن و مهدور الدم بودن ايشان كرد و نسبت به قذافي، رهبر ليبي گفت: «مهدور الدم است و قتلش واجب است و اين انتفاضه صحيح است و تظاهرات كنيد»، ولي ايشان در رابطه با قضيه بحرين، 180 درجه تغيير پيدا كرد. جناب آقاي قرضاوي! همه ميدانند كه جنابعالي، أجير و جيرهخوار وهابيت هستيد و غير از اين هم از شما انتظار نميرفت. ولي حدأقل در مورد بيداري اسلامي به صورت گزينشي عمل نميكرديد و اينگونه موضعگيري نادرست انجام نميداديد. حدأقلش اين است كه آنها شيعه هستند و گوينده لا إله إلا الله هستند و معتقد به نبوت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند. شايد شما شيعه را مهدور الدم ميدانيد و قتل شيعه را واجب ميدانيد و بايد لشكركشي كنيد؟ همانطوري كه به قول آقايان وهابيها، پدر آقاي ملك عبد الله لشكركشي به كربلاي معلي و در يك روز، 30 هزار شيعه را قتل عام كرد و آمدند در بحرين هم شيعيان را قتل عام كنند. در بحرين، شيعه و سني با هم در اين انتفاضه شركت ميكنند. ما به هيچوجه دخالت نميكنيم كه كار اين انتفاضه درست است يا درست نيست و بناي دخالت هم نداريم. فقط از خداوند ميخواهيم آنچه را صلاح ملت و مردم است را براي اينها مقدر كند و از اين خونريزيها جلوگيري كند و از كشته شدن در مصر و ليبي و يمن و عمان و كشورهاي ديگر جلوگيري كند. در هر كشوري اگر يك انسان كشته شود، چه سني باشد و چه شيعه، براي ما دردآور است و قابل تحمل نيست. همانطور كه بعضي از فقهاء و مراجع عظام تقليد اشاره كردند، اين كشتارهايي كه در منطقه بود، عيد امسال را بر ما گوارا نكرد و اين عيد بر ما زهر شد. براي ما هيچ فرقي نميكند، چه شيعه كشته شود و چه سني كشته شود. حتي اگر در اين عمان، همين آقايان خوارج و إباضيه كشته شوند، براي ما قابل تحمل نيست و ما از آن هم متأثر و ناراحتيم. يعني يك گوينده لا إله إلا الله در هر كجاي دنيا زجر بكشد و اذيت ببيند، براي ما و مراجع عظام تقليد ما و تمام شيعه غير قابل تحمل و دردآور است. ولي آقاي قرضاوي! جنابعالي به اندازه كافي آبروريزي كردهايد و به اندازه كافي، هر آنچه را كه داشتي، آبرو و حيثيت چندين سالهات را در اختيار وهابيت گذاشتهاي و حراج كردهاي و ديگر لازم نبود اينقدر از چيزي كه نمانده و از آبرويي كه نداشتي، اينطور خرج كني و بغض و كينه شيعه را بيش از اين عليه خودت تحريك نكني. ما با اين انتخابهاي گزينشي مخالف هستيم. اگر شما از همان اول، انقلاب مصر و ليبي را محكوم ميكرديد، كسي گلايه نميكرد. ولي اينها مشخص است كه دستور از جاي ديگري ميآيد و در برابر آن جيرهخواريهاي حضرت مستطاب، ما اين كار شما را كار نادرست ميدانيم و زيبنده يك روحاني سني نميدانيم؛ چه رسد به رئيس جمعيت اتحاديه علماء اسلامي باشد. 2. ما در شب و روز جمعه در مورد ظهور برنامه زنده داريم و برادرمان حجت الإسلام و المسلمين كرباسي برنامه دارند و در شب شنبه هم برادرمان حضرت آيت الله طبسي برنامه دارند و دوستان ميتوانند از برنامه اين آقايان استفاده كنند.
* * * * * * *
سؤال 3 : چندين شب است كه اين شخص در شبكه اهل بيت به علماء و مراجع عظام تقليد ميتازد و اهانت ميكند و دروغهايي به آنها ميبندد. مثلاً ادعا ميكند كه من مورد تائيد مراجع عظام تقليد هستم و حرف از حضرت آيت الله العظمي سيستاني و حضرت آيت الله العظمي خراساني ميزند. در حاليكه هيچيك از مراجع عظام تقليد، ايشان و شبكهشان را تائيد نفرمودهاند. بسيار فحاشي و اهانت به علماء و دولت ما كرده است و باز هم توهين ميكند. ما را فرقه دجاليه گفته و طاغوت خوانده و فاسق و فاجر و بيدين خوانده و به علماء و فقهاء ما بدگويي ميكند و ما را به دولت بني عباس و بني أميه تشبيه كرده، بلكه بدتر از آنان دانسته است. چنين كسي با اينهمه دروغپردازي، آيا صلاحيت روحاني بودن و لباس روحانيت را دارد؟ ما طبق رواياتي كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه معصومين (عليهم السلام) داريم، شخص دروغگو ايمان ندارد و در مستدرك الوسائل و وسائل الشيعة و بحار الأنوار و ساير كتب شيعه، رواياتي از اين قبيل زياد آمده است. شخصي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) پرسيد: المؤمن يزنى؟ قال: قد يكون ذلك، قال: المؤمن يسرق؟ قال: قد يكون ذلك، قال: يا رسول الله! المؤمن يكذب؟ قال: لا، قال الله تعالى: «إِنَّمَا يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ (نحل / 105) ». آيا مؤمن زنا ميكند؟ فرمود: ممكن است. گفت: آيا مؤمن دزدي ميكند؟ فرمود: ممكن است. گفت: آيا مؤمن دروغ هم ميگويد؟ فرمود: نه، خداوند فرمود: «كساني دروغ ميگويند كه ايمان نميآورند». مستدرك الوسائل للميرزا النوري، ج 9، ص 86 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 69، ص 263 لذا چنين كسي كه به همه دروغ ميبندد و إفتراء ميزند و به علماء و مراجع عظام تقليد توهين ميكند، طبق سخن معصوم (عليه السلام)، هم بيايمان است و هم در حدّ شرك به خداست كه در كافي، جلد 7، صفحه 412 آمده است: راد عليهم كالراد علينا و الراد علينا الراد على الله و هو على حد الشرك بالله. جواب 3 : تلاش ما بر اين است كه نسبت به ماهوارههاي شيعه موضعگيري نكنيم و با كسي مشكل نداريم. اگر هزاران شبكه شيعي هم باشد، والله قسم! به عصمت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) قسم! ما خوشحال ميشويم و كمكشان ميكنيم و همكاري هم ميكنيم. ولي با اين شرط كه امروز در زمان غيبت به سر ميبريم و دستمان از رسيدن به دامن مولايمان آقا حضرت بقية الله الأعظم (أرواحنا فداه) محروم است و آنچه كه در غياب حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) براي ما حجت است، نظر مراجع عظام تقليد ما است. اگر مراجع عظام تقليد آمدند شبكهاي را محكوم كردند و كمك به آن شبكه را از مصاديق إعانه بر إثم و عدوان اعلام كردند، آن شبكه، شبكه شيعي نيست. وقتي مراجع عظام تقليد شبكهاي را ردّ كردند، اسم آن شبكه را شبكه شيعي نميتواند گذاشت. ما نسبت به همه شبكهها، حتي شبكه جهاني ولايت، نسبت به دو مسئله حساس هستيم: 1. ما نبايد بر خلاف نظر مراجع عظام تقليد حركت كنيم. 2. نسبت به غير شيعه نبايد فحاشي و اهانت كنيم. شما اهانت نكنيد؛ چون اهانت كردن، روش ائمه (عليهم السلام) نيست، روش أهل بيت (عليهم السلام) نيست. در كتاب كافي، جلد 2، صفحه 636 امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: تنظرون إلى أئمتكم الذين تقتدون بهم، فتصنعون ما يصنعون، فوالله! إنهم ليعودون مرضاهم و يشهدون جنائزهم و يقيمون الشهادة لهم و عليهم و يؤدون الأمانة إليهم. نگاه كنيد به پيشوايان خود كه از آنها پيروى ميكنيد و هر طور آنها رفتار كنند، شما نيز همانطور رفتار كنيد. به خدا سوگند! آنها بيمارانشان را عيادت ميكنند و بر سر جنازههاشان حاضر ميگردند و به سود و زيان آنها گواهى ميدهند و امانتهاى آنها را به آنها ردّ كنند. و در كافي، جلد 2، صفحه 219 امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: صلوا في عشائرهم و عودوا مرضاهم و اشهدوا جنائزهم و لا يسبقونكم إلى شئ من الخير فأنتم أولى به منهم. در ميان عشائر و تيرههاى مخالفان نماز بخوانيد (يعنى در نماز جماعت آنها شركت كنيد)، بيماران آنها را عيادت كنيد و بر جنازه مردههاى آنها حاضر شويد و مبادا آنها به كار خيرى بر شما سبقت جويند كه شما به كار خير از آنها سزاوارتر هستيد. حضرت آيت الله العظمي سيستاني هم كه مورد تائيد شيعه و سني است و همه او را قبول دارند و يكي از علماء وهابي در يكي از اين سايتها در مورد ايشان ميگفت: اگر أهل سنت پاي حضرت آيت الله العظمي سيستاني را ببوسند، كم كردهاند. خدمتي كه ايشان به منطقه كرده است، كمتر كسي كرده است. ايشان ميگويد: لا تقولوا: إخواننا أهل السنة، بل قولوا: أنفسنا أهل السنة. نگوييد: برادران أهل سنت، بلكه بگوييد: عزيزان أهل سنت. حتماً ميخواهيد بگوييد شايد حضرت آيت الله العظمي سيستاني ميترسد و شجاعت ندارد و مانند قزويني به خانه وهابيها رفته و غذا خورده و غيره! اين إفترائات و دروغها را كنار بگذاريد و روي هوي و هوس كار نكنيد. ما بايد ببينيم كه ائمه (عليهم السلام) چه گفتهاند و امروز هم مراجع عظام تقليد چه رهنمودي دارند؛ ملاك اين است. اگر يك روزي شبكه جهاني ولايت هم برخلاف اين دو نكته حركت كند، شبكه شيعي نيست و شبكه فتنه و ضلال و ضالّه و مضلّه است. لذا اگر ما حرفي ميزنيم، والله! بالله! تالله! قسم به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)! از روي غرضورزي نيست و ما دنبال اين نيستيم. بياييد مانند ديگر شبكهها آرام باشيد و افراد ماجراجو و فتنهانگيز را كنار بگذاريد و ما هم آمادگي همكاري با آن شبكهها را داريم.
* * * * * * *
سؤال 4 : چند شب پيش در شبكه تاريكي، آقاي سجودي بياناتي را از روي تعصب و عناد گفت. ايشان ميگويد: أهل سنت نهج البلاغه را اصلاً قبول ندارند، چه برسد كه براي آن شرحي داده شده باشند. ايشان شرح نهج البلاغه إبن أبي الحديد را ردّ ميكند و إكتفاء به ردّ آن نميكند و مؤلف اين كتاب را يكي از علماء شيعه ميداند. البته ما شيعيان افتخار ميكنيم كه جناب إبن أبي الحديد شيعه باشد، ولي ايشان ادامه اسم مؤلف را نديده است كه إبن أبي الحديد معتزلي است، نه إبن أبي الحديد علوي يا جعفري يا رضوي. مثال ايشان مانند كسي كه از او ميپرسند خواجه حافظ شيرازي براي كدام شهر است؟ ميگويد: براي اصفهان است. جواب 4 : ما نيازي نداريم كه آنها نهج البلاغه را قبول داشته باشند يا قبول نداشته باشند؛ ما احتياجي به اين نداريم. آنچه كه براي ما حجت است، سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و كتاب و عترت را در كنار هم گذاشته است. اينكه إبن أبي الحديد معتزلي را شيعي ميدانند، مثال اين بيننده عزيز در مورد خواجه حافظ شيرازي جواب زيبايي است به ايشان. إبن أبي الحديد، معتزلي است و از معتزله فِرَق أهل سنت است. معتزله و أشاعره و إماميه سه فرقه اسلامي هستند. عقيده شيعه، خلاف عقيده معتزله است. أهل سنت هم قبل از اينكه أشعري باشند، معتزله بودند. آقاي إبن أبي الحديد معتزلي در اول كتابش ميگويد: الحمدلله الذي قدم المفضول علي الأفضل. خدا را شكر كه أبو بكري كه مفضول بود و فضلي نداشت، بر علي كه أفضل بود، مقدم كرد. هيچ شيعهاي، حتي هيچ بچه شيعه و پيرزن و پيرمردي همچنين عقيدهاي ندارد. ايشان از اول تا آخر اين كتاب، نهايت تلاشش اين است كه خلافت أبو بكر و عمر و عثمان را اثبات كند. حال آنكه هيچكدام از اينها از عقايد شيعه نيست. ايشان در رابطه با كفر حضرت أبو طالب (عليه السلام) اينهمه سر و صدا كرده است؛ حال آنكه شيعه حضرت أبو طالب (عليه السلام) را با ايمان ميداند.