بررسی سخنان امام جمعه خاش
امام جمعه عباس آباد از توابع شهر خاش در ایام فاطمیه در خطبه نماز جمعه چنین گفته اند:
روایت اینکه پیامبر فرمودند:
هر کسی فاطمه را اذیت کند مرا اذیت کرده است. خطاب به علی بن ابیطالب بوده است که به خواستگاری دختر ابی جهل رفته بود.
پاسخ این ادعا:
ما قبلا این شبهه را بررسی کردیم به طور کامل ولی فقط بخاطر اینکه این برادر عزیزمون جناب مولوی براشون روشن بشه این مطلب رو قرار میدم
این شبهه به چند دلیل رد می شود:
دلیل اول: کلام بزرکان اهل سنت:
زمانی که علمای سلف اهل سنت این روایت را بیان میکردند هیچگاه این داستانی را که شما دوست عزیز بیان نموده اید ذکر نکرده اند:
بخاری زمانی که روایت:
(فاطمه بضعه منی فمن ابغضها اغضبنی) *صحیح بخاری ج4 ص210- دارالفکر
را ذکر کرده است. چیزی از این داستان را بیان ننموده است.
و جناب مسلم نیز زمانی که روایت معروف (انما فاطمه بضعه منی یوذینی ما آذاها) *صحیح مسلم ج7 ص141- دارالفکر*
را ذکر کرده است این روایت را بیان ننموده است.
و در کتب بزرگان دیگر اهل سنت زمانی که روایت معروف (ان الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاک) را ذکر نموده اند هیچگاه از داستانی که جنابعالی ذکر نموده اید حرفی به میان نیاوردند:
منابع:
مستدرک حاکم نیشابوری ج3 ص154
الآحاد و المثانی ج5 ص363- دارالداریه
الذریه الطاهره ص168- الدار السلفیه کویت
المعجم الکبیر ج22 ص401- دارحیاء التراث العربی
ذیل تاریخ بغداد ج2 ص140
تاریخ کدینه دمشق ج3 ص156
اسدالغایه ج5 ص522- درالکتاب العربی
میزان الاعتدال ج1 ص535- دارالمعرفه
نظم درر السمطین ص177
مجمع الزوائد ج9 ص203- دارالکتب العلمیه
الاصابه ج8 ص266- دارالکتب العلمیه
سبل الهدی و الرشاد ج11 ص44
ینابیع الموده ج2 ص464- دارالاسوه
آری اینها اسامی کتب بزرگانی همچون:
امام بخاری
امام مسلم بن حجاج نیشابوری
طبرانی
ابن عساکر
ذهبی
هیثمی
صالحی شامی
خطیب بغدادی
و........
می باشد. آیا آنان این داستان شما را بلد نبودند که ذکر نکرده اند یا آنان به راستی فهمیده بودند که این چنین داستانی افسانه ایی بیش نیست؟
اما دلیل دوم در رد این روایت: راوی روایت
در تمامی روایت ذکر شده ایی که داستان خواستگاری جناب علی بن ابیطالب از دختر ابی جهل را بیان نمودند. روایت به شخصی به نام (مسور بن مخرمه) می رسد.
اما کمی از جناب مسور بدانیم:
او از حامیان جناب عبدالله بن زبیر( کسی که در مخالفت جناب علی بن ابیطالب خلیفه رسول خدا) جنگ به راه انداخت. بوده است. و جناب عبدالله بن زبیر شخصی بود که صلوات را از نماز جمعه حذف نموده بود و چنین کار خویش را توجیح می نمود: (به خاطر این صلوات بر رسول و آل او نمی گویم چون کسانی در اهل بیت او هستند که اهل بیت سوء هستند (منظور علی بن ابیطالب می باشد) من برای اینکه دماغ اینها را بر زمین بمالم. صلوات بر آل رسول را حذف کردم.
*شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی ج4 ص62- داراحیاء الکتب العلمیه*
در حالی که علمای اهل سنت قائل به این مطلب می باشند که ( کسی که بر پیامبر صلوات نفرستد نمازش قبول و درست نیست)
*امتاع الاسماع ج11 ص96- دارالکتب العلمیه*
آری مسور بن مخرمه که این روایت را بیان کرده است مانند امامش(عبدالله بن زبیر) به رسول خدا صلوات نمی فرستاد تا بینی علی بن ابیطالب را به زمین بمالد.
همین مسور هرگاه که اسم معاویه بن ابوسفیان می آمد بر او صلوات می فرستاد.
(سیر اعلام النبلاء ج3 ص151- موسسه الرساله
تاریخ مدینه دمشق ج58ص168- دارالفکر)
آیا می توان برای این شخص که طبق نقل بزرگان اهل سنت بر پیامبر بخاطر به زمین مالاندن بینی اهل بیتش صلوات نفرستد ولی هر گاه نام معاویه بیاید بر او صلوات بفرستد؟ یعنی شأن رسول کمتر از معاویه می باشد؟ آیا شأن علی بن ابیطالب از معاویه کمتر می باشد؟
مسئله دیگر بر سر این می باشد که طبق نقل افرادی که این داستان را ذکر کرده اند چنین بیان کرده اند که این خواستگاری در سال دوم هجری بوده است.
و طبق نقل بزرگان اهل سنت جناب مسور بن مخرمه راوی این روایت در سال دوم هجری بدنیا آمده است و در سال هشتم هجری به مدینه آمده است:
*تهذیب التهذیب ج10 ص137- دارالفکر
تاریخ مدینه دمشق ج58 ص177- دارالفکر
تهذیب الکمال ج27 ص583- موسسه الرساله*
البته جناب ابن حجر گفته است داستان خواستگاری در سال 8 هجری اتفاق افتاده است که معلوم نیست از کجا چنین نظری برایش پیش آمده و مدرک این کلامش در کجا ذکر شده است.
دلیل دیگر در رد این داستان کلام مسور بن مخرمه می باشد.
مسور در روایتش چنین می گوید:
(وانا محتلم) یعنی اینکه من به حد بلوغ رسیده بودم.
ولی طبق نقل اهل سنت او در شش سالگی به مدینه آمده است و حتی بر فرض اینکه قول ابن حجر را قبول کنیم. ایشان در آن زمان شش ساله بودند و چگونه میشود یک کودک شش ساله به بلوغ برسد؟ (البته شاید دوستانی که قصد توجیه دارند بگویند در عربستان بخاطر هوای گرمش سریعتر به بلوغ میرسد. ولی فراموش نشه جناب مسور بن مخرمه جزو رجال هستند. هر چقدر هم عجله داشته باشند که به بلوغ برسند سریعتر از 12سال نمیشود.)
البته ابن حجر اینجای داستان را نیز توجیه نموده است و چنین فرموده است: منظور از (انا محتلم) یعنی به سر حد عقل رسیده بودم.
حال سوالی از جناب ابن حجر؟
یک مورد ذکر نمایید که از (احتلام) یعنی (عقل)
بر فرض اینکه بگوییم جناب مسور بن مخرمه کودکی نابغه بوده است.
از زبان جناب مسور بن مخرمه روایت شده است که روزی من در محضر پیامبر سنگی را برای ساختن مسجد می بردم که لنگی که به خویش بسته بودم باز شد و آن چیز که نباید نمایان شود نمایان شد. پیامبر فرمود:
(ارجع الی ثوبک فخذه و لاتمشوا عراه)
اگر این روایت را قبول ندارید پس مدارک را بنویسید:
* صحیح مسلم ج1 ص184-دارالفکر
السنن الکبری ج2 ص225- دارالفکر
عمده القاری ج4 ص54- داراحیاء التراث العربی
کنزالعمال ج15 ص303- موسسه الرساله
تفسیر قرطبی ج7 ص190- داراحیاء التراث العربی
الاصابه ج6 ص94- دارالکتب العلمیه
بازهم سوالی از جناب ابن حجر؟
این آقای نابغه که به سرحد عقل رسیده است انهم در شش سالگی . آیا خودش نمی فهمید که باید عورت خویش را مستور سازد؟ آیا اینقدر عقل او بالا بالا بوده است که نمیدانسته است زمانی که لنگش باز شد برگردد و لنگش را ببندد؟
گروهی از برادران اهل سنت می فرمایند:
(ما روایت رسول خدا را قبول می کنیم حتی اگر کودک شش ساله نقل کند)
یک سوال:
مگر نمی گویید پیامبر به بالای منبر آمد و داستان را تعریف نمود و این حدیث را فرمود؟ مگر دیگر صحابه از قبیل جناب عمر – خالد- عثمان و... نبوده اند و تنها همین کودک شش ساله بوده است؟
تنها دلیلی که روایان جعلی این حدیث را به وجود اورده اند توجیح غضب جناب فاطمه بنت محمد نسبت به شیخین می باشد. که دوست دارند هر دلیلی بیارند تا این مطلب را توجیه کنند:
فاطمه از ابوبکر غضبناک شد و با این غضب از دنیا رفت.
فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت
صحيح البخاري - البخاري - ج 5 - ص 82
صحيح مسلم - مسلم النيسابوري - ج 5 - ص 154
شرح مسلم - النووي - ج 12 - ص 77
عمدة القاري - العيني - ج 17 - ص 258
صحيح ابن حبان - ابن حبان - ج 11 - ص 153
صحيح ابن حبان - ابن حبان - ج 14 - ص 573
شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 16 - ص 218
الطبقات الكبرى - محمد بن سعد - ج 2 - ص 315
سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 2 - پاورقى ص 121
تاريخ المدينة - ابن شبة النميري - ج 1 - ص 196 - 197
إمتاع الأسماع - المقريزي - ج 13 - ص 159
جناب مولوی بهتر نبود شما ابتدا این مطالب خودتون رو مطالعه می کردید بعد شروع به نقد شیعه و عقایدش می کردید؟
نظر شما چیه؟