بعثت رسـول اکـرم(ص) گرامی باد.
مبعث، روز بعثت انساني است كه وقتي به حرمش نزديك ميشوي، پاهايت سنگين ميشود. جرأت پيشتر رفتن را از دست ميدهي. اما بعد از مدت كوتاهي آرام، سنگين و به سختي قدم برميداري و دل با تو که نه، تو با دلت همراه ميشوي.
وقتي در آن سرزمين، آن جايگاه ملکوتي قدم ميگذاري، گنبد خضرايش برخلاف آنچه كه بارها در تلويزيون ديدهاي، سبز سبز نيست و گرد و غبار، سبزياش را به قهوهاي نزديكتر كرده است.
داغي سنگهاي كف حياط، يك لحظه تو را به خود ميآورد و به ذهنت ميآيد كه اينجا چه غريبستاني است. اين همه فضا و اين همه جمعيتي كه هر روز براي زيارت حرم حضرت رسول (ص) به آنجا مي آيند؛... پس چرا غافليم؟!...
آنجا دلت در برابر اين همه بيخبري و غربت اطراف منبع آگاهي و دانايي؛ زانو ميزند. انساني که آنقدر آگاه و دانا بود كه گاهي با خود ميانديشي آيا ما انسانيم يا او بيش از يك انسان بود.
مردي كه محبت و رحمتش بي مثال بود و در مقابل عظمتش، بزرگترين موجودات سر تسليم و تعظيم فرود آورده و مي آورند. مرد تصميم و عمل که تجسم كاملي از كمال انساني و روح خدايي بود، همانكه خداوند او را به انسانها و امت اسلام به عنوان الگو و اسوهي حسنه معرفي کرد.
مردي اُمي، كه از مرد بودن و انسان ماندن همه را ميدانست. به واقع انساني و اسلامي زندگي كردن را فهميده بود. مردي كه به ناحق او را مرد شمشير و جنگ خواندند، حال آنكه او حتي آغازگر يك جنگ هم نبود. چنين كردند تا از دوستدارانش بكاهند غافل از آنكه محبانش او را كامل شناخته و مي شناسند.
مردي كه طعم واقعي اسلام را به مردم چشانيد و آن را براي همه لذت بخش كرد.
السلام عليک يا امام الرحمه و يا شفيع الاُمة يا رسول الله(ص)
"اقرا باسم ربک الذی خلق "
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرس شد...
شبی سنگین همه هستی را پوشیده و مکه را سکوتی خردکننده در میان گرفته بود... هیچ صدایی به گوش نمیرسید مگر صدای نفسهای شب، آمیخته با همهمه نماز و نیایش که از آن (بیت عتیق) بر میخاست.
دنیا به خواب رفته بود غافل از آن مرد هاشمی که اینک به غار پناه برده بود و در آنجا غرق دریای تاملات خود در آن ظلمت فراگستر و سنگین، پرتویی از نور حق میجست و در خلوت آن غار همدمی با پرتوی هدایت و آسایش یقین را میپویید.
آن سوی دیگر، نه چندان دور از حراء شهر مکه خفته بود با خاطره روزگاران... مجد و عظمت دینی که بت پرستی کور طومار آن را درهم پیچییده بود و هر از گاهی لرزه اندیشه بیداری بر تن این شهر میافتاد و البته دیری نمیپایید که در زیر بار سنگین کابوسی که همه هستیاش رادر بر گرفته بود آرام میشد.
شهر برای آن مرد تنها که در غار حرا با خود خلوت گزیده بود، اهمیتی باور نداشت و تنها او را می دید که خود را از شلوغی مکه کنار میکشید.
شب در خود فررفته بود، پیش از آنکه سپیده دم بدمد وپرتو نخستین خویش را بر قلهها، دامنه ها و دره ها بتاباند، ظلمت فراگستر را به روشنی بدل سازد، با نخستین فروغ سپیده که دل سیاهی آن شب را شکافت وحی خطاب آسمانی بخوان بدو رسید. اقرا... اقرا باسم ربک الذی خلق خلق الانسان من علق اقرا و ربک الاکرم الذی علم بالقلم...
یا [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]للعالمین جبریل می خواند تو را / ای منجی کل بشر بیرون بیا از این سراتو شهریار عالمی تا چند در غار حرا / ای [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]مصر وجود از چاه تنهایی درآ . . .
[IMG]http://up.*************/images/70fnz99rfivotns77moh.gif[/IMG]
بت و [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]همه ذکر خدا می گویند / سخن از اقرأ و از غار حرا می گویندحمد حق، مدح رسول دو سرا می گویند / خلق عالم همه تبریک به ما می گویند
[IMG]http://up.*************/images/4qmsgjxyvb66vjwnazs.jpg[/IMG]
عیدمبعث مبارک
یه عمریه تو هیئتا سینه زن و گریه کنم
خدا خودش خوب میدونه، دل از حسین نمی کنم
به یاد آسید جواد ذاکر
بخوان به نام رهايي! بخوان به نام بلوغ! بخوان به نام صاعقه در التهاب شب. بخوان به نام ساقه اميد در پهندشت يأس! بخوان به نام خالق خورشيد و عشق را به اسم اعظم معشوق، از پس يلداي بي تنفس ديجور، نور باران كن. بخوان به نام نامي توحيد
گل نرگس بسمه آخه جدایی * بگو که الان کجایی
اللهم عجل لولیک الفرج بحق مولاتنا زینب
پاقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ
مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا
يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ
مبعث حضرت ختمی مرتبت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم بر منتظران فرزندش مبارک
دعا بکن؛ولی اگر اجابت نشد؛با خدا دعوا نکن؛میانه ات با او به هم نخورد؛چون تو جاهلی؛و او عالم و خبیر ...
چیزی و نفهمیدی منکرش نباش...
ستاره ای بدرخشید وماه مجلس شد
دل رمیده ما انیس ومونس شد
نگارمن که به مکتب نرفت وخط ننوشت
بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد
ببوی او دل بیمار عاشقان چو صبا
فدای عارض نسرین وچشم نرگس شد
دعا بکن؛ولی اگر اجابت نشد؛با خدا دعوا نکن؛میانه ات با او به هم نخورد؛چون تو جاهلی؛و او عالم و خبیر ...
چیزی و نفهمیدی منکرش نباش...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)