از روايات بسياري که در منابع فريقين وارد شده استفاده ميشود که اين دو لقب اختصاصي امام علي بن ابي طالبعليه السلام بوده و رسول خداصلي الله عليه وآله بر او نهاده است.
محبّ الدين طبري ميگويد: «همانا رسول خداصلي الله عليه وآله او - عليعليه السلام - را صدّيق ناميد».[1] .
او نيز از خجندي نقل ميکند که اميرالمؤمنينعليه السلام به يعسوب امت و صدّيق اکبر لقب داده ميشد».[2] .
اينک به نقل برخي از روايات ميپردازيم:
1 - ابن عباس از رسول خداصلي الله عليه وآله نقل کرده که فرمود: «الصدّيقون ثلاثة: حزقيل مؤمن آل فرعون، و حبيب النّجار صاحب آل ياسين، و علي بن ابي طالب»؛ «راستگويان سه نفرند: حزقيل، مؤمن آل فرعون، حبيب نجّار صاحب آل ياسين، و علي بن ابي طالبعليه السلام.»
اين حديث را عدّهاي از علماي اهل سنت نقل کردهاند؛ امثال:
- احمد بن حنبل.[3] .
- محب الدين طبري.[4] .
- گنجي شافعي.[5] .
- متقي هندي.[6] .
- ابن حجر هيتمي.[7] .
2 - پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «انّ هذا اوّل من آمن بي، و هو اوّل من يصافحني يوم القيمة، و هو الصديق الاکبر، و هذا فاروق هذه الامة، يفرق بين الحقّ و الباطل، و هذا يعسوب المؤمنين»؛ «همانا اين - عليعليه السلام - اول کسي است که به من ايمان آورده، و او اول کسي است که در روز قيامت با من مصافحه خواهد کرد، و او صدّيق اکبر، و اين فاروق اين امت است که بين حقّ و باطل را جدا خواهد نمود. و اين امير و بزرگ مؤمنين است.»
اين حديث را جماعتي از علماي اهل سنت نيز نقل کردهاند؛ امثال:
- طبراني.[8] .
- گنجي شافعي.[9] .
- ابن عساکر دمشقي.[10] .
- متقي هندي.[11] .
3 - ابن عباس و ابوذر نقل کردهاند که ما از رسول خداصلي الله عليه وآله شنيديم که خطاب به عليعليه السلام ميفرمود: «انت الصديق الاکبر، و انت الفاروق الذي يفرق بين الحق و الباطل»؛ «تويي صدّيق اکبر و تويي فاروق که حق و باطل را از هم جدا خواهي کرد.»
اين حديث را نيز جماعتي از علماي اهل سنت نقل کردهاند؛ امثال:
- محب الدين طبري.[12] .
- حاکمي احمد بن اسماعيل طالقاني.[13] .
- قرشي.[14] .
- شيخ الاسلام حمّوئي.[15] .
- ابن ابي الحديد.[16] .
- قاضي ايجي.[17] .
- صفوري.[18] .
4 - معاذه ميگويد: از عليعليه السلام در حالي که بر منبر بصره خطبه ميخواند شنيدم که ميفرمود: «انا الصديق الاکبر، آمنت قبل ان يؤمن ابوبکر، و اسلمت قبل ان يسلم ابوبکر»؛ «من صدّيق اکبرم، قبل از آنکه ابوبکر ايمان آورد ايمان آوردم و قبل از آنکه ابوبکر اسلام آورد اسلام آوردم.»
اين حديث را نيز جماعتي از علماي اهل سنت نقل کردهاند؛ از قبيل:
- ابن قتيبه.[19] .
- محب الدين طبري.[20] .
- ابن ابي الحديد.[21] .
- متقي هندي.[22] .
5 - امام عليعليه السلام فرمود: «أنا عبداللَّه و اخو رسوله و انا الصديق الاکبر لايقولها بعدي الاّ کذّاب مفترٍ، لقد صلّيت قبل الناس سبع سنين»؛ «من بنده خدا و برادر رسول خدايم، و من صدّيق اکبرم، کسي بعد از من اين ادعا را به جز بسيار دروغگو و افترا زننده نميکند. به تحقيق من هفت سال قبل از مردم نماز به جاي آوردم.»
اين حديث را نيز جماعت بسياري از اهل سنت با سندهاي صحيح نقل کردهاند؛ از قبيل:
ابن ابي شيبه،[23] نسائي،[24] ابن ابي عاصم،[25] حاکم نيشابوري،[26] ابونعيم،[27] ابن ماجه،[28] طبري،[29] ابن اثير،[30] ابن ابي الحديد،[31] محب الدين طبري،[32] حمّوئي،[33] متقي هندي،[34] ابن سعد،[35] شعراني.[36] .
6 - رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: «پس از من فتنهاي خواهد بود. وقتي آن فتنه اتفاق افتاد همراه علي بن ابي طالب باشيد؛ زيرا او اولين کسي است که فرداي قيامت مرا ميبيند و اولين کسي است که با من مصاحفه ميکند. او صدّيق اکبر و فاروق اين امت است که حق را از باطل جدا ميسازد. و او سرور مؤمنين است».
اين حديث را برخي از علماي اهل سنت نقل کردهاند؛ از قبيل:
- ابن عساکر دمشقي شافعي.[37] .
- خوارزمي.[38] .
- ابن اثير.[39] .
- ابن عبدالبرّ.[40] .
- ابن حجر.[41] .
7 - امام رضاعليه السلام از پدرانش از رسول خداصلي الله عليه وآله روايت کرده است که فرمود: «لکلّ امّة صدّيق و فاروق، و صدّيق هذه الامة و فاروقها علي بن ابي طالب»؛[42] «هر امتي صدّيق و فاروقي دارد، صدّيق و فاروق اين امّت، علي بن ابي طالبعليه السلام است.»
8 - ابورافع ميگويد: به ربذه آمدم تا با ابوذر وداع کنم. وقتي خواستم که بروم به من و مردمي که همراه من بودند، گفت: به زودي فتنهاي خواهد آمد که بايد از خدا بترسيد و متوجه باشيد. شما را سفارش ميکنم به علي بن ابي طالبعليه السلام، از او پيروي کنيد؛ زيرا که من از رسول خداصلي الله عليه وآله شنيدم که خطاب به حضرت عليعليه السلام ميفرمود: «وانت الصديق الاکبر، و انت الفاروق الذي تفرق بين الحق و الباطل...»؛ «تويي صدّيق اکبر و تويي فاروق که حق و باطل را از هم جدا ميکند...».
اين حديث را نيز جماعتي از علماي اهل سنت نقل کردهاند؛ از قبيل:
ابن ابي الحديد،[43] ابن عساکر،[44] ابن شجري،[45] کوفي.[46] .
[1] الرياض النضرة، ج 3، ص 94و95.
[2] همان.
[3] مناقب عليعليه السلام، ص 131، ح 194.
[4] الرياض النضرة، ج 3، ص 94.
[5] کفاية الطالب، ص 124، باب 24.
[6] کنزالعمال، ج 11، ص 601، ح 32897.
[7] صواعق المحرقه، ص 125.
[8] المعجم الکبير، ج 6، ص 269، ح 6184.
[9] کفاية الطالب، ص 187، باب 44.
[10] تاريخ مدينة دمشق، ج 12، ص 130.
[11] کنزالعمال، ج 11، ص 616، ح 32990.
[12] الرياض النضرة، ج 3، ص 96.
[13] الاربعين المنتقي، ح 28، باب 21.
[14] مسند شمس الاخبار، ج 1، ص 94.
[15] فرائد السمطين، ج 1، ص 140، ح 102و103.
[16] شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 228، خطبه 238.
[17] المواقف، ص 409.
[18] نزهة المجالس، ج 2، ص 205.
[19] المعارف، ص 169.
[20] الرياض النضرة، ج 3، ص 95و99.
[21] شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 200و228، خطبه 238.
[22] کنزالعمال، ج 13، ص 164، ح 36498.
[23] المصنّف، ج 12، ص 65، ح 12133.
[24] خصائص اميرالمؤمنينعليه السلام، ص 25، ح 7؛ السنن الکبري، ج 5، ص 107، ح 8395.
[25] السنة، ص 584، ح 1324.
[26] المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 121، ح 4584.
[27] معرفة الصحابة، ج 1، ص 301.
[28] سنن ابن ماجه، ج 1، ص 44، ح 120.
[29] تاريخ الامم و الملوک، ج 2، ص 310.
[30] الکامل في التاريخ، ج 1، ص 484.
[31] شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 200، خطبه 238.
[32] الرياض النضرة، ج 3، ص 96و100و111.
[33] فرائد السمطين، ج 1، ص 248، ح 192.
[34] کنزالعمال، ج 13، ص 122، ح 36389.
[35] الطبقات الکبري، ج 2، ص 60، رقم 315.
[36] طبقات الشعراني، ج 2، ص 55.
[37] تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 450.
[38] المناقب، ص 105.
[39] اسد الغابة، ج 6، ص 265.
[40] الاستيعاب، ج 4، ص 307.
[41] الاصابة، ج 7، ص 294.
[42] عيون اخبار الرضاعليه السلام، ج 2، ص 13.
[43] شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 228.
[44] تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 42.
[45] امالي، ج 1، ص 144.
[46] مناقب کوفي، ج 1، ص 284.