داستان استكبار شيطان و نكات آموزنده
كتاب: معارف قرآن (3-1)، ص 299
نويسنده: آية الله مصباح يزدى
داستان استكبار شيطان-كه آزمون او بود-حدود هفت مورد،در قرآن آمده و بسيار آموزنده است،هر چند كه ما متاسفانه بر اثر عادت يا بىدقتى،به داستانهاى قرآن درست توجه نمىكنيم.
اين داستان،چند بخش مشخص دارد:
-امر الهى به سجده براى آدم عليه السلام.
-امتيازات ويژهى آدم كه بر اساس آنها،خداوند فرمان سجدهى براى او را صادر كرد.
-مقابلهى ابليس و اباء او از سجده.
-پاسخ وى در بيان علت اين استكبار:حجر/33:
لم اكن لاسجد لبشر خلقته من صلصال من حما مسنون .
من كسى نيستم كه براى بشرى كه او را با خاكى بازمانده از لجنى فروماليده ساختهاى،سجده كنم!
-و يا در تعبيرى ديگر كه مىگويد:
اعراف/12:
انا خير منه،خلقتنى من نار و خلقته من طين .
من از او بهترم،مرا از آتش و او را از خاك آفريدهاى.
اين آزمون بزرگى بود و او با آنهمه عبادت كه به تعبير حضرت امام على عليه صلوات الله،«ششهزار سال عبادت كرد كه معلوم نيستبه شمار سالهاى دنيايى ستيا اخروى»(كه هر روز آن خود هزار سال است) (1) ،با اين آزمايش چنان پست و مطرود شد كه با وى خطاب آمد:
حجر/34:
فاخرج منها،فانك رجيم .
برو بيرون،تو رانده شدهاى!
حجر/35:
و ان عليك اللعنة الى يوم الدين .
تا رستخيز،بر تو لعنتباد!
از اينجاست كه ما بايد مراقب خويشتن باشيم،نپنداريم اگر خداوند توفيقى عطا فرموده و ما چند روزى در راه درستى گام برداشتيم،تا پايان چنان خواهيم ماند، جهان،عرصهى دگرگونيهاست،آدمى تا زنده است،و بر راستاى باريك روزگار،مىگذرد، احتمال سقوط دارد.درود بر بزرگانى كه هماره از سوء خاتمه و بدى عاقبت،بيش از هر چيز مىهراسيدند و همواره دعا مىكردند كه عاقبتبه خير گردند.«اللهم اجعل عواقب امورنا خيرا».
-قسمت ديگر،عكس العمل شيطان،پس از راندگى است:هنگامى كه دريافت مساله جدى است و از آن مقام والايى كه مىداشته،به خاطر سجده نكردن به حضرت آدم،فرو افتاده است،دشمنى شگرفى نسبتبه آدم،پيدا كرد و گفت:
اسراء/62:
لئن اخرتن الى يوم القيامة لاحتنكن ذريته الا قليلا .
(خدايا)اگر مرا تا رستخيز واگذارى،فرزندان او(آدم)را زير فرمان خواهم آورد مگر كمى را(كه نتوانم).
ص/82:
فبعزتك لاغوينهم اجمعين .
و سوگند به قدرت تو كه همگى را گمراه خواهم كرد.
مسالهى مهلتخواستن و دادن،ابليس و خداوند،در سه مورد در قرآن ذكر شده است: اعراف/14:
قال انظرنى الى يوم يبعثون .
تا روزى كه مردم برانگيخته مىشوند،مرا مهلت ده!
حجر/36،ص/79:
قال رب فانظرنى الى يوم يبعثون .
گفت پروردگارا،مرا تا روزى كه(مردم دوباره)برانگيخته مىشوند،مهلت ده!
اما البته خداوند نمىفرمايد كه به او تا قيامت مهلت داديم بلكه مىفرمايد:
حجر/37 و 38:
قال فانك من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم .
فرمود همانا تو از مهلت داده شدگانى تا روز هنگام معلوم.
و اما كارهايى كه به او اجازه داده شده است كه تكوينا انجام دهد يا خود مدعى است كه انجام خواهد داد،در قرآن معظم،در موارد بسيار يادآورى شده است:
نخستين كار او وسوسه است كه شايد كارهاى ديگر او نيز به همين باز مىگردد و اين كار را در مورد آدم و حوا انجام داد و باعثخروج آنان از بهشت گرديد:
اعراف/22-20:
فوسوس لهما الشيطان ليبدى لهما ما وورى عنهما من سواتهما و قال ما نهيكما ربكما عن هذه الشجرة الا ان تكونا ملكين او تكونا من الخالدين.و قاسمهما انى لكما لمن الناصحين.فدليهما بغرور،فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سواتهما وطفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة و ناديهما ربهما الم انهكما عن تلكما الشجرة و اقل لكما ان الشيطان لكما عدو مبين؟!
شيطان در آندو وسوسه آغازيد تا عورتهايشان را كه بر آنها پوشيده بود،بياشكارد،و بديشان گفت،خدا شما را از(خوردن ثمر)اين درختبازنداشته است جز اين كه مىخواسته است تا(همچون)فرشتگان يا از جاودانان،نباشيد.
و سوگند ياد كرد كه من براى شما از پندگويان هستم.سرانجام با فريب باژگونشان كرد،پس چون از ثمر آن درخت چشيدند.عورتهاشان نمودار شد و آغازيدند به پوشاندن آن با برگهاى(موجود)در بهشت.
و پروردگارشان بانگ برداشتبه آنها كه:آيا شما هردوان را ازين درختبازنداشتم و آيا به شما نگفتم كه ابليس دشمن آشكاراى شماست؟!
اعراف/27:
يا بنى ادم لا يفتننكم الشيطان،كما اخرج ابويكم من الجنة...
اى فرزندان آدم،شيطان مبادا بفريبدتان،همانگونه كه پدر و مادرتان را از بهشتبيرون راند.
بقره/36:
فازلهما الشيطان عنها فاخرجهما مما كانا فيه...
شيطان لغزانيدشان از آنجا،و آندو را از جايى كه بودند بيرون راند.
طه/120:
فوسوس اليه الشيطان قال يا آدم هل ادلك على شجرة الخلد...
شيطان در او دميد(و)گفت اى آدم مىخواهى تو را به درخت جاودانگى رهنمون شوم؟
در يك آيه به علت مهلت داده شده به شيطان اشاره شده است:
سبا/21:
و ما كان له عليهم من سلطان الا لنعلم من يؤمن بالآخرة ممن هو منها فى شك .
شيطان بر آدميان تسلطى ندارد مگر براى اينكه ما بدانيم چه كسى به آخرت ايمان دارد و چه كسى نسبتبه آن در ترديد است.
پىنوشت:
1- و كان قد عبد الله ستة آلاف سنة،لا يدرى امن سنى الدنيا امن سنى الآخرة؟نهج البلاغه،خطبهى قاصعه/تصحيح دكتر صبحى الصالح ص 287.