بدان كه كليد سعادت دو جهانى، شناختن نفس خويشتن است، زيرا كه شناختن آدمىخويش را اعانتبر شناختن آفريدگار خود مىنمايد.چنانكه حق - تعالى - مىفرمايد:
«سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق»
يعنى: «زود باشد كهبنمائيم به ايشان آثار قدرت كامله خود را در عالم و در نفسهاى ايشان، تا معلوم شودايشان را كه اوست پروردگار حق ثابت».[1]
و از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - منقول است كه: «من عرف نفسه فقدعرف ربه» يعنى: «هر كه بشناسد نفس خود را پس به تحقيق كه بشناسد پروردگار خودرا».[2]و خود اين ظاهر و روشن است كه: هر كه خود را نتواند بشناسد به شناخت ديگرى چون تواند رسيد، زيرا كه هيچ چيز به تو نزديكتر از تو نيست، چون خود را نشناسى ديگرى را چون شناسى؟
تو كه در علم خود زبون [3]باشى عارف كردگار چون باشى
تاثير شناختن نفس در تهذيب اخلاق
و نيز شناختن خود، موجب شوق به تحصيل كمالات و تهذيب اخلاق و باعثسعى در دفع «رذائل»[4] مىگردد، زيرا كه آدمى بعد از آنكه حقيقتخود را شناخت ودانست كه: حقيقت او «جوهرى»[5]است از «عالم ملكوت»،[6]كه به اين عالم جسمانىآمده باشد، كه به اين فكر افتد كه: چنين جوهرى شريف را عبث و بىفايده به اين عالمنفرستادهاند، واين گوهر قيمتى را به بازيچه در صندوقچه بدن ننهادهاند، و بدين سببدر صدد تحصيل فوائد تعلق نفس به بدن بر مىآيد، و خود را به تدريجبه سر منزلشريفى كه بايد مىرساند.
و گاه است كه گوئى: من خود را شناختهام، و به حقيقتخود رسيدهام.زنهار زنهار،كه اين نيست مگر از بىخبرى و بىخردى.عزيز من چنين شناختن را كليد سعادتنشايد، و اين شناسائى ترا به جائى نرساند، كه ساير حيوانات نيز با تو در اين شناختنشريكاند، و آنها نيز خود را چنين شناسند.زيرا كه: تو از ظاهر خود نشناسى مگر سر و روى و دست و پاى و چشم و گوش و پوست و گوشت، و از باطن خود ندانى مگر اينقدر كه چون گرسنه شوى غذا طلبى، و چون بر كسى خشمناك شوى در صدد انتقام برآئى، و چون شهوت بر تو غلبه كند مقاربت، خواهش نمائى و امثال اينها، و همهحيوانات با تو در اينها برابرند.
پس هرگاه حقيقت تو همين باشد از چه راه بر «سباع»[7]و «بهائم»[8]، مفاخرت مىكنى؟ و به چه سبب خود را نيز از آنها بهتر مىدانى؟ و اگر تو همين باشى به چه سببخداوند عالم ترا بر ساير مخلوقات ترجيح داده و فرموده:
«و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا»
يعنى: «ما تفضيل داديم فرزندان آدم را بر بسيارى از مخلوقات خود»[9].
و حال اينكه در اين صفات و عوارض، بسيارى از حيوانات بر تو ترجيح دارند.
پس بايد كه: حقيقتخود را طلب كنى تا خود چه چيزى، و چه كسى، و از كجا آمدهاى، و به كجا خواهى رفت. و به اين منزلگاه روزى چند به چه كار آمدهاى، تو را براى چه آفريدهاند. و اين اعضا و جوارح را به چه سبب به تو دادهاند، و زمام قدرت و اختيار را به چه جهت در كف تو نهادهاند.
و بدانى كه: سعادت تو چيست، و از چيست، و هلاكت تو چيست.
و بدانى كه: اين صفات و ملكاتى كه در تو جمع شده است بعضى از آنها صفات بهايماند، و برخى صفات سباع و درندگان، و بعضى صفات شياطين، و پارهاى صفات ملائكه و فرشتگان.
و بشناسىكه: كدام يك از اين صفات، شايسته و سزاوار حقيقت تو است، و باعثنجات و سعادت تو، تا در استحكام آن بكوشى. و كدام يك عاريتاند و موجب خذلانو شقاوت، تا در ازاله آن سعى نمائى.
و بالجمله آنچه در آغاز كار و ابتداى طلب، بر طلب سعادت و رستگارى لازماست آن است كه: سعى در شناختن خود، و پىبردن به حقيقتخود نمايد، كه بدون آنبه سر منزل مقصود نتوان رسيد.
[1] . سوره فصلت، آيه 53.
[2] . محمدباقر، علامه مجلسي؛بحارالانوار، تهران، اسلامي، ج 2، ص 32، ح 23.
[3] . ناتوان، عاجز.
[4] . جمع رذيله، و به معنى فرومايگى، پستى و ضد فضيلت است.
[5] . معرب گوهر است، يعنى چيز گران قيمت و با ارزش.و در فلسفه، لفظ «جوهر» ، بر عقول و نفوس مجردهنيز اطلاق مىشود. فرهنگ معارف اسلامى، ج 1، ص 658.
[6] . عالم فرشتگان، عالم عقول و نفوس مجرده كه مافوق عالم ناسوت و ماده است
[7] . جمع «سبع» استيعنى حيوانات درنده.
[8] . چهارپايان و هر حيوانى غير از درندگان است.
[9] . سوره اسراء، آيه 70.
منبع:پژوهشکده باقرالعلوم(ع)