سخنان رسول اکرم درباره خلافت و ولايت أمير المؤمنين در کتب اهل سنت
[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] دانلود فیلم سخنرانی [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]پخش فیلم سخنرانی [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]دانلود صوت سخنرانی [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] پخش صوت سخنرانی
متاسفانه اهل سنت برای اینکه زیر بار ولایت مولا علی نروند بهانه های زیادی می آورند و از آن جمله اینست که میگویند کلمه مولا به معنی دوستی است نه ولایت.
نسبت به مولا ميگويند كه به معناي ناصر و دوست است، ولي در رابطه با كلمه ولي، بنده نديدهام كه آقايان أهل سنت توجيهي داشته باشند؛ چون كلمه ولي را استعمال ميكنند بر ولايت أمر. اينها در رابطه با مولا ميگويند كه 70 معني دارد و از كجا معلوم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وقتي فرمود: «من كنت مولاه، فعلي مولاه»، منظور از مولا به معناي ولايت أمر باشد؟ ولي در كلمه ولي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: «من كنت وليه، فعلي وليه»، من گمان نميكنم كسي بتواند اعتراض بكند و كلمه ولي كاملاً صراحت دارد بر ولايت أمر آقا أمير المؤمنين (عليه السلام). چون خود خلفاء هم همين واژه را استعمال كردهاند در خلافت و ولايت خودشان. آقاي أبو بكر ميگويد: و قد وليت أمركم و لست بخيركم. من ولي أمر شما قرار گرفتم، با اينكه بهترين شما نيستم. [يا: قد وليت عليكم و لست بخيركم] الطبقات الكبرى لمحمد بن سعد، ج3، ص182 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص301 ـ تخريج الأحاديث و الآثار للزيلعي، ج2، ص406 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص607 ـ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج11، ص336 ـ المعيار و الموازنة لأبو جعفر الإسكافي، ص39 ـ تأويل مختلف الحديث لإبن قتيبة، ص109 ـ الكشاف عن حقائق التنزيل و عيون الأقاويل للزمخشري، ج4، ص309 ـ تفسير الرازي، ج23، ص117 ـ تفسير القرطبي، ج3، ص262 ـ تفسير البحر المحيط لأبي حيان الأندلسي، ج6، ص387 ـ الثقات لإبن حبان، ج2، ص157 ـ تاريخ اليعقوبي، ج2، ص127 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص450 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص332 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج14، ص292 ـ السيرة النبوية لإبن هشام الحميري، ج4، ص1075 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج3، ص483 آقاي إبن كثير دمشقي سلفي ميگويد: هذا اسناد صحيح. سند اين روايت صحيح است. البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص269 آقاي أبو بكر وقتي ميخواهد آقاي عمر را به عنوان خليفه معين كند، ميگويد: قد وليت عليكم عمر. عمر را ولي شما قرار دادم. تاريخ الطبري، ج3، ص429 ـ سيره عمر بن الخطاب لإبن الجوزي، ص37 ـ تاريخ إبن خلدون، ج2، ص85 از كلمه ولي استفاده ميكند. خود عمر هم در آخرين لحظات ميگويد: لو أدركت سالم مولي أبي حذيفة لوليته و إستخلفته. اگر سالم غلام أبو حذيفة زنده بود، او را ولي شما و خليفه شما قرار ميدادم. تاريخ إبن خلدون، ج1، ص194 ـ تفسير البحر المحيط لأبي حيان الأندلسي، ج4، ص314 ـ تاريخ طبري، ج3، ص292 ـ الطبقات الكبرى لمحمد بن سعد، ج3، ص181 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج2، ص161 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج2، ص246 در اينجا هم كلمه ولي در خلافت استعمال شده است. جالب اين است كه جناب خليفه دوم، كلمه إستخلفته را عطف به وليته ميكند. عمر در جاي ديگري ميگويد: لو أدركت أبا عبيده بن الجراح لوليته. اگر أبو عبيده جراج زنده بود، او را ولي قرار ميدادم. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج16، ص241 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج1، ص372 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج3، ص886 ـ الإمامة و السياسة لإبن قتيبه دينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص28 در جاي ديگري ميگويد: لو أدركت معاذ بن جبل ثم وليته. اگر معاذ بن جبل زنده بود، او را ولي قرار ميدادم. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج25، ص462 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج3، ص887 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص738 ـ الآحاد و المثاني للضحاك، ج3، ص418 در جاي ديگري ميگويد: لو أدركت خالد بن الوليد لوليته. اگر خالد بن وليد زنده بود، او را ولي قرار ميدادم. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج16، ص241 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج1، ص372 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج3، ص887 ـ الإمامة و السياسة لإبن قتيبه دينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص28 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج3، ص572 ـ الآحاد و المثاني للضحاك، ج2، ص26 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص739
پس اينكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در حق حضرت علي (عليه السلام) فرمود: علي وليكم بعدي، من كنت وليه، فعلي وليه. مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج5، ص350 ـ فضائل الصحابة للنسائي، ص14 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج2، ص130 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج9، ص107 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص494 ـ السنن الكبرى للنسائي، ج5، ص45 ـ خصائص أمير المؤمنين (ع) للنسائي، ص93 ـ صحيح إبن حبان، ج15، ص375 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج5، ص166 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص104 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج2، ص362 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص187 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج1، ص308 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ص106 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص629 ـ العثمانية للجاحظ، ص144 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص154 ************************************************** ************************************************** **************************************
ولایت امیرالمومنین:
أهل سنت در روايتي از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل ميكنند كه فرمود: لكل نبي وصي و وارث و إن عليا وصيي و وارثي. هر پيامبري، وصي و وارثي دارد، وصي و وارث من هم علي است. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص392 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص85 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج4، ص14 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج1، ص235
حديث ولايت كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) در مكانهاي مختلف و به مناسبتهاي مختلف فرمودند: «علي بن أبي طالب (عليه السلام) ولي مؤمنين، بعد از من است».
اولين جايي كه ما اين حديث را ميبينيم، در المستدرك علي الصحيحين حاكم نيشابوري، جلد 3، صفحه 111 است كه از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل ميكند:
إن عليا مني و أنا منه و ولي كل مؤمن. علي از من است و من هم از او هستم و او ولي تمام مؤمنين است.
آقاي حاكم نيشابوري ميگويد: هذا حديث صحيح علي شرط مسلم و لم يخرجاه. اين حديث صحيح است بنابر شرط صحيح مسلم، ولي او اين حديث را نياورده است. آقاي ذهبي در ذيل المستدرك علي الصحيحين ميگويد: «روايت صحيح است». آقايان أهل سنت يك مبنايي را دارند كه اگر يك روايتي را آقاي حاكم نيشابوري و ذهبي تصحيح كردند، به منزله ورود آن روايت در صحيح بخاري و صحيح مسلم است.
جناب آقاي ألباني كه از او به بخاري دوران و امام الحديث تعبير ميكنند، در كتاب السلسلة الأحاديث الصحيحة، جلد 5، صفحه 222 ميگويد: «اين روايت صحيح است». آقاي ترمذي كه از بزرگان أهل سنت و صاحب كتاب صحيح كه يكي از صحاح سته است، ميگويد: «هذا حديث حسن». سنن الترمذي، ج5، ص632
همين روايت را آقاي إبن عبد البر در الإستيعاب، جلد 3، صفحه 1091 نقل ميكند. آقاي احمد بن حنبل در مسند، جلد 4، صفحه 438 نقل ميكند. همچنين نقل ميكند كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به حضرت علي (عليه السلام) فرمود: أنت وليي في كل مؤمن بعدي. تو بعد از من، ولي تمام مؤمنين هستي.
مسند احمد، ج1، ص331 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص134 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص120 ـ خصائص أمير المؤمنين للنسائي، ص64 ـ مسند أبي داود الطيالسي، ص360 ـ كتاب السنة لعمرو بن أبي عاصم، ص552 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج12، ص78 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص102 و 199 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص381
آقاي احمد بن حنبل نقل ميكند از بُريْده كه بعد از شكايت سپاه يمن، از أمير المؤمنين (عليه السلام) گلايه كرد و حضرت فرمود: لا تقع في علي، فإنه مني و أنا منه و هو وليكم بعدي. نسبت به علي اعتراض نكنيد، او از من است و من از او هستم و او ولي شما مؤمنين، بعد از من است. مسند احمد، ج5، ص356
عزيزان نسبت به اين روايات چه ميخواهند بگويند؟! در المعجم الكبير طبراني، جلد 22، صفحه 135 اين تعبير آمده است: و هو أولي الناس بكم بعدي. علي بعد از من، أولي از همه بر شماست.
مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص109 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج4، ص471 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج5، ص425، ح5484 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص612، ح32961
من گمان ميكنم اگر هيچ روايتي نداشته باشيم جز اين روايت، كافي است و حجت بر همگان تمام ميشود. خداوند در رابطه با نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، بالاترين مقامي كه بيان ميكند، اين است: النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ سوره أحزاب/آيه6 يعني ولايت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بر همه مؤمنين از خود مؤمنين بالاتر است. در اينجا هم آقا نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: بعد از من، ولايت علي بن أبي طالب (عليه السلام) بر همه شما، از خود شما بالاتر است. ما متأسفانه از حديث غدير فقط اين تعبير را نقل ميكنيم و شنيدهايم كه آقا نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: من كنت مولاه، فعلي مولاه حال آنكه در منابع معتبر أهل سنت با سندهاي كاملاً صحيح و غير قابل خدشه، عبارتهاي مختلفي را نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) در غدير مطرح كردهاند؛ به طوريكه عذر را بر همگان بستند. در همان حديث غدير اين تعبير آمده است: ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: نعم، قال: فمن كنت وليه، فهذا وليه. آيا ولايت من از تمام مؤمنين بر خودشان قويتر نيست؟ گفتند: بله. حضرت فرمود: هر كس من ولي أمر او هستم، علي هم ولي أمر اوست. كتاب السنة لعمرو بن أبي عاصم، ص592، ح1367 ـ مسند البزار، ج4، ص41، ح1203
آقايان أهل سنت بر اين عقيده هستند كه تمام روايات كتاب السنة عمرو بن أبي عاصم صحيح است. آيا اين جاي عذر باقي ميگذارد؟ آيا حجت تمام نيست؟ همچنين آقاي احمد بن حنبل در حديث غدير نقل ميكند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: من كنت وليه، فعلي وليه. هر كس كه من ولي أمر او هستم، پس علي هم ولي أمر اوست. مسند احمد، ج5، ص350 ـ فضائل الصحابة للنسائي، ص14 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص108 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص494 ـ كتاب السنة لعمرو بن أبي عاصم، ص630 ـ السنن الكبري للنسائي، ج5، ص45 ـ خصائص أمير المؤمنين للنسائي، ص94 ـ صحيح إبن حبان، ج15، ص375، ح6530 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج5، ص166 ـ الجامع الصغير للسيوطي، ج2، ص642 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص602 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج2، ص362 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص187 ـ انساب الأشراف للبلاذري، ص106 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص629 ـ فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل، ج2، ص563
* * * * * * *
قابل توجه برادران اهل سنت: به تعبير حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) كه فرمود: هل ترك أبي لأحد يوم غدير خم عذرا؟ آيا پدرم در روز غدير خم، براي كسي جاي عذري باقي گذاشت؟
[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]دانلود فیلم سخنرانی [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]پخش فیلم سخنرانی [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] دانلود صوت سخنرانی [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]پخش صوت سخنرانی
آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در مسانيد أهل سنت نسبت به ساير ائمه دوازدهگانه كه شيعه ادعا ميكند امام هستند و خليفه و وصي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند، اشاره به ولايت يا وصايت آنها كرده است؟ استاد حسيني قزويني عزيزان بيننده توجه داشته باشند كه هدف ما از اين برنامه، اتمام حجت و «جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ(سوره نحل / آيه 125)» است از كتب عزيزان أهل سنت، نه از كتب شيعه. در روايتي كه بزرگان أهل سنت مانند أبو نعيم اصفهاني و إبن عساكر و جويني و ديگران نقل كردهاند، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند: من سره أن يحيي حياتي و يموت مماتي و يدخل جنة عدن غرسها ربي، فليوال عليا من بعدي وليقتد بالائمة من بعدي. هر كسي كه دوست دارد حيات و ممات او، حيات و ممات من باشد و در بهشتي كه خداوند آن را به دست خود كاشته است داخل شود، بايد بعد از من به ولايت علي تن دهد و إقتداء كند به ائمه بعد از من. حلية الأولياء لأبو نعيم الإصفهاني، ج 1، ص 86 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 240 ـ ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج 1، ص 379 و 383 ـ فرائد السمطين للجويني، ج 1، ص 53، ح 18 ـ الأمالي للشيخ الصدوق، ص 88، ح 60 همچنين آقاي إبن حجر عسقلاني در كتاب الإصابة في تمييز الصحابة كه از كتابهاي معتبر عزيزان أهل سنت است، در جلد 2، صفحه 485 صراحت دارد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: من أحب أن يحيي حياتي و يموت ميتتي و يدخل الجنة، فليتول عليا و ذريته من بعده. هر كسي كه دوست دارد حيات و ممات او، حيات و ممات من باشد و داخل بهشت شود، بايد ولايت علي و فرزندانش را بپذيرد. جالب اين است كه وقتي إبن حجر عسقلاني ميبيند اين روايت با تمام باورها و اعتقاداتش منافات دارد، نسبت به سند اين روايت اشكال ميكند و ميگويد: في إسناده يحيى بن يعلي المحاربي و هو واه. در سند اين روايت، يحيي بن يعلي محاربي وجود دارد كه او به شدت ضعيف است. من وقتي اين را بررسي ميكردم، يادم هست چند سال قبل كه در مكه مكرمه و مدينه منوره بودم، در هتلي كه بودم، بررسي اين روايت را بر عهده گرفتم. روزي بعد از نماز صبح شروع كردم و تا ساعت 11 و 12 شب طول كشيد و فقط براي نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء به مسجد النبي رفتم و نماز خواندم و برگشتم. تمام اشكالاتي كه علماء أهل سنت از نظر سندي و رجالي به اين روايت كرده بودند را بررسي كردم و پاسخش را آماده كردم. وقتي به اين عبارت رسيدم، گفتم آقاي إبن حجر عسقلاني كه يكي از استوانههاي علمي و رجالي أهل سنت است، وقتي ميگويد: يحيى بن يعلي المحاربي و هو واه. يحيي بن يعلي محاربي به شدت ضعيف است. پس قطعاً نميشود به اين روايت استناد كرد. بعد رفتم كتاب خود إبن حجر عسقلاني را بررسي كردم و به كتاب تقريب التهذيب رجوع كردم و ديدم كه در جلد 2، صفحه 319، شماره 7703، وقتي يحيي بن يعلي محاربي را ترجمه ميكند، ميگويد: يحيى بن يعلى بن الحارث المحاربي الكوفي ثقة. من واقعاً تعجب كردم! عجيب است كه در آن روايت ميگويد: واه. به شدت ضعيف است. و در اينجا ميگويد: ثقة. سپس رفتم به كتاب تهذيب التهذيب ايشان مراجعه كردم، در جلد 11، صفحه 265 ديدم كه در آنجا ميگويد: قال أبو حاتم: ثقة، و ذكره إبن حبان في الثقات. آقاي ابو حاتم او را توثيق كرده و آقاي إبن حبان هم او را در كتاب الثقات خودش ذكر كرده است. به كتاب ميزان الإعتدال آقاي ذهبي هم مراجعه كردم و ديدم كه ايشان در جلد 4، صفحه 415 ميگويد: ثقة. هنوز هم اين تعجب من برطرف نشده است كه چطور آقاي إبن حجر عسقلاني وقتي به يك روايتي ميرسد كه تثبيت ميكند ولايت حضرت علي (عليه السلام) و فرزندانش را، اينگونه آن روايت را ضعيف ميداند؟! اين جمله آقاي ذهبي به يادم آمد كه وقتي آقايان و بزرگان أهل سنت به جاهاي باريك ميرسند و در بنبست قرار ميگيرند و به قول معروف:
چون قافيه تنگ آيد شاعر به جفنگ آيد
آقاي ذهبي در ميزان الإعتدال، جلد 1، صفحه 82 وقتي به رواياتي كه در امامت و ولايت حضرت علي (عليه السلام) ميرسد، به اين روايت ميرسد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: عدوك يا علي عدوي و عدوي عدو الله. و ميبيند از نظر سندي و دلالتي نميتواند اشكال كند، ميگويد: يشهد القلب أنه باطل. قلب من شهادت ميدهد كه اين روايت باطل است. من با يكي از اين آقايان وهابي كه بحث ميكردم، گفتم: شما در كتابهاي رجاليتان، بنويسد كه يكي از نشانههاي ضعف روايت، شهادت قلب ذهبي است. اگر قلب ذهبي شهادت داد كه يك روايت ضعيف است، آن روايت قطعاً ضعيف است. يعني يكي از لوازم جرح و تعديل، شهادت قلب آقاي ذهبي است! من نميدانم كه اين آقايان در آخرت، در پيشگاه عدل إلهي، پاسخ نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و أمير المؤمنين (عليه السلام) را چه خواهند داد؟!
* * * * * * *
آقاي كاشاني شيعيان به أحاديثي استناد ميكنند براي اثبات خلافت و وصايت و امامت أهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) و از جمله آن أحاديث، حديث ثقلين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: إني تارك فيكم الثقلين ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا: كتاب الله و عترتي أهل بيتي و أنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض. من از شما اين سؤال را دارم: با توجه به اينكه حضرتعالي در مسانيد أهل سنت خيلي كار كردهايد و تخصص خاصي داريد، حديث ثقلين را با نگاه أهل سنت توضيح بدهيد تا بدانيم نظر آنها درباره اين حديث چيست؟ اول از ديدگاه شيعه به صورت مختصر توضيح بفرماييد. استاد حسيني قزويني حديث ثقلين يكي از أحاديثي است كه هم در مسانيد شيعه آمده و هم در مسانيد أهل سنت. شيعه بر اين روايت، ادعاي تواتر دارد. يعني بعد از حديث غدير، از أحاديثي كه به صورت متواتر نقل شده است، حديث ثقلين است.
حديث ثقلين از نظر سندي از آقايان أهل سنت هم اشاره ميكنم به جمله آقاي إبن كثير دمشقي سلفي كه شمشير عليه أهل بيت (عليهم السلام) از رو بسته است و ايشان در كتاب تفسير القران العظيم، جلد 4، صفحه 122 اين تعبير را دارد: و قد ثبت في الصحيح أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال في خطبته بغدير خم: «إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي و إنهما لم يفترقا حتى يردا على الحوض». در حديث صحيح ثابت شده است كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در خطبهاش در روز غدير خم فرمود: «من دو چيز گرانبهاء ميان شما به يادگار ميگذارم: كتاب خدا و عترتم؛ و اين دو هرگز از هم جدا نميشوند تا اينكه در روز قيامت در حوض كوثر به من بپيوندند». آقايان أهل سنت و وهابيت بر اين باورند كه يك واو در تفسير إبن كثير هم پيام دارد و براي اين تفسير ارزش زيادي قائل هستند. همچنين در كتاب البداية و النهاية، جلد 5، صفحه 228 صراحت دارد: قال شيخنا أبو عبد الله الذهبي: و هذا حديث صحيح. استاد ما ذهبي شهادت داده است كه اين روايت صحيح است. آقاي ناصر الدين الباني كه از او به بخاري دوران تعبير ميكنند و به تعبير آقاي بن باز كه ميگفت: يليق أن يعبر عنه بالإمام في الحديث. سزاوار است كه به او پيشواي حديث گفته شود. ايشان در كتاب صحيح جامع الصغير، جلد 2، صفحه 217 ميگويد روايت صحيح است. جناب آقاي هيثمي كه از استوانههاي علمي أهل سنت است، در كتاب مجمع الزوائد و منبع الفوائد، جلد 9، صفحه 163 صراحت دارد كه اين روايت صحيح است. آقاي حاكم نيشابوري ميگويد حديث ثقلين از نظر صحت، شرايط صحيح بخاري و صحيح مسلم را دارد: هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 109 پس از نظر سندي، قابل خدشه نيست.
حديث ثقلين از نظر دلالي من فقط چند نمونه را اشاره ميكنم و إن شاء ا... در فرصت مناسب در بحث امامت از منظر سنت، در رابطه با حديث ثقلين توقف بيشتري خواهيم داشت. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) با عبارتهاي مختلف حديث ثقلين را مطرح كرده است. مثلاً در جايي ميفرمايد: ما إن أخذتم به لن تضلوا بعدي. اگر به كتاب و عترت أخذ كنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد. سنن الترمذي، ج 5، ص 328 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 3، ص 59 در جايي دستور به تمسك داده است: ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي. اگر به كتاب و عترت تمسك بجوييد، هرگز گمراه نخواهيد شد. سنن الترمذي، ج 5، ص 329 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 6، ص 7 ـ تفسير القران العظيم لإبن كثير الدمشقي، ج 4، ص 123 در جايي دستور داده است كه از كتاب و عترت تبعيت كنيم: لن تضلوا إن اتبعتم و استمسكتم بهما. ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج 1، ص 113 در جايي فرموده است: لن تضلوا إن اتبعتموهما. اگر از كتاب و عترت تبعيت كنيد، هرگز گمراه نميشويد. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 110 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 216 در جايي آمده است: لا يفترقان حتي يردا علي الحوض. كتاب و أهل بيت من هرگز از هم جدا نميشوند تا اينكه در روز قيامت در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. تفسير الآلوسي، ج 3، ص 156 اگر ما معتقد باشيم امروز كتاب هست، ولي عترت نيست، لازمهاش تكذيب يا كذب سخن نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) است. در بعضي از موارد آمده است: إني تارك فيكم خليفتين: كتاب الله حبل ممدود ما بين السماء و الأرض أو ما بين السماء إلى الأرض و عترتي أهل بيتي و أنهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض. من دو خليفه و جانشين بعد از خودم ميان شما به يادگار ميگذارم: كتاب خدا .... و عترتم أهل بيتم و اين دو هرگز از هم جدا نميشوند تا اينكه در روز قيامت در كنار حوض كوثر به من ملحق شوند. مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 5، ص 182 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 1، ص 170 و ج 9، ص 162 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 5، ص 153 اما سخن آقايان أهل سنت در اين زمينه: در كتابهاي عزيزان أهل سنت مانند فيض القدير شرح الجامع الصغير براي آقاي مناوي كه از شخصيتهاي برجسته أهل سنت است، آمده است: و قد جعل رسول الله (صلي الله عليه و سلم) أهل بيته عدلا للقرآن و التمسك بهم منقذا عن الضلالة. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) أهل بيت خودش را عِدْل و همطراز قرآن قرار داده است و تمسك به اينها را نجاتبخش از گمراهي قرار داده است. فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج 2، ص 174 جناب آقاي تفتازاني كه از استوانههاي كلامي أهل سنت است، بعد از اينكه حديث ثقلين را از صحيح مسلم نقل ميكند، ميگويد: ألا يري أنه عليه الصلاة و السلام قرنهم بكتاب الله في كون التمسك بهما منقذا من الضلالة و لا معنى للتمسك بالكتاب إلا الأخذ بما فيه من العلم و الهداية فكذا في العترة. آيا نميبينيد كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) أهل بيتش را قرين قرآن قرار داده در اينكه تمسك به قرآن و أهل بيتش نجاتبخش از گمراهي است؟! پس تمسك به قرآن معنا ندارد جز اينكه از علوم قرآن و هدايت قرآن بهرهمند شويم؛ همچنين است عترت. شرح المقاصد في علم الكلام للتفتازاني، ج 2، ص 303 آقاي ملا علي قاري كه از علماء بزرگ أهل سنت است، ميگويد: و المراد بالأخذ بهم التمسك بمحبتهم و محافظة حرمتهم و العمل بروايتهم و الإعتماد على مقالتهم. اينكه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرموده است أخذ كنيد به أهل بيت من، معنايش اين است كه تمسك كنيم به محبت أهل بيت و محافظت از حرمت اينها و عمل به روايات اينها و اعتماد به گفتار اينها. مرقاة المفاتيح، ج 10، ص 530 ـ تحفة الأحوذي للمباركفوري، ج 10، ص 196 همچنين جناب إبن حجر هيثمي در كتاب الصواعق المحرقة، جلد 2، صفحه 442 همين تعبير را دارد. جناب آقاي إبن الملك در كتاب المرقاة في شرح المشكاة، جلد 5، صفحه 600 همين تعبير را دارد.
* * * * * * *
سؤالات بينندگان سؤال 1 : 1. با تمام رشادتهايي كه آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) در تمام جنگها از خودشان نشان دادند، حتي با مراقبت كامل از جان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، حجت را بر همگان تمام كردند كه سرداري سپاه، جز ايشان، لايق كسي ديگر نيست. وقتي آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) در جنگ خندق مقابل عمرو بن عبدود قرار گرفت، گفته شده كه به آن ملعون خدعهاي زده بودند. آيا خدعه زدن در جنگ درست است؟ آيا آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) توان رويارويي با آن شخص را نداشتند؟ 2. آيا طواف نساء كه ما شيعيان انجام ميدهيم، همان طواف وداع آقايان أهل سنت است؟ اگر اينطور است، چرا اسمش عوض شده است و اگر اينطور نيست، آيا أهل سنت طواف نساء انجام نميدهند؟ 3. چرا در مسجد الحرام يا مسجد النبي، اسامي 3 خليفه اول را با كلمه رضي الله عنه نوشتهاند، ولي اسم حضرت علي (عليه السلام) را با كلمه كرم الله وجهه نوشتهاند؟ جواب 1 : 1. در جنگ خندق كه شما فرموديد أمير المؤمنين (عليه السلام) خدعه كردند، اين اشتباه است و حتي روايت ضعيفي هم در اين زمينه نداريم. آنچه كه در روايات معتبر هست، اين است كه أمير المؤمنين (عليه السلام) در جنگ با عمرو بن عبدود، آنچنان او را مغلوب كرد كه گرد و غبار كل فضاي جبهه را فراگرفت و يكدفعه ديدند كه صداي تكبير أمير المؤمنين (عليه السلام) از ميان گردو غبار برخاست و با اين تكبير، سپاه اسلام هم تكبير گفتند. وقتي گرد و غبار خوابيد، ديدند كه أمير المؤمنين (عليه السلام) در حال بريدن سر عمرو بن عبدود است. حتي در بعضي از جاها آمده است كه عمرو بن عبدود آب دهانش را به طرف أمير المؤمنين (عليه السلام) انداخت و اينها همهاش روايات ضعيف است و روايت صحيحي در اين زمينه نداريم. اينكه در جنگ ميشود خدعه كرد يا خير؟ بعضي از آقايان فقهاء شيعه و سني گفتهاند كه «الحرب خدعة: جنگ خدعه است»؛ البته با موازيني كه اسلام معين كرده است براي خدعه، نه اينكه خدعه باعث شود افراد را به عنوان خدعه، جلوي شمشير يا تير مخالف قرار بدهيم يا مثلاً قرآن به نيزه بكنيم. 2. برادران أهل سنت، طواف وداع يا طواف زيارتي كه انجام ميدهند، در حقيقت عين همان طواف نساء ما شيعيان است و هيچ فرقي ندارد. اينكه بعضي ميگويند أهل سنت طواف نساء را انجام نميدهند و زنانشان چنين و چنان است، همهاش به درد داستانهاي اطراف كرسي در فصل زمستان ميخورد. 3. به خاطر اين است كه خود أهل سنت هم بر اين باور هستند كه آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) حتي يك چشم بر هم زدن هم در برابر بتها تعظيم نكرده و بت را نپرستيده است. لذا كلمه: كرم الله وجهه عن عبادة الأصنام. را به كار ميبرند. يعني: خداوند گرامي داشته است صورت و پيشاني حضرت علي (عليه السلام) را كه در برابر بتها كرنش كند. ولي آن 3 خليفه ديگر، سابقه شرك و كفر داشتند و با آمدن نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) مسلمان شدند.
* * * * * * *
سؤال 2 : 1. أخيراً شبكه ظلمت گفته است: هر كسي كه از قرآن، ولايت و امامت آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) را ثابت كند، به او جايزه ميدهيم. بنده با حساب ضعيف خودم حساب كردم كه جايزهاش هم ظاهراً بد نيست و حدود 600 ميليون تومان ميشود. لطفاً اين سؤال را بيپاسخ نگذاريد. 2. مطلب ديگري كه گفتند اين بود: هر كسي كه معتقد باشد قرآن نياز به مفسّر و مبيّن دارد، قرآن را نفهميده است. لذا اين اعتقاد موجب قرآنزدائي در جامعه ميشود. در اين مورد هم توضيح بفرماييد. 3. باز هم همين شبكه اعلام كرده است: علماء شيعه معتقدند كه قرآن بطن دارد و اين بطنها هم بطوني دارند. اين هم نوعي قرآنزدايي در جامعه است. در اين مورد هم توضيح بفرماييد. جواب 2 : 1. بله، ما هم شنيدهايم كه اين مطلب را گفتهاند. ما به اين شبكه رسماً پيام ميدهيم كه اگر كسي ميخواهد ثابت كند، بايد از چه راهي ثابت كند؟ شما كه به جوانان شيعه اجازه ورود به شبكهتان را نميدهيد. اگر يك عالم شيعي يا يك جواني كه آگاهي دارد و ميتواند حرف حسابي بزند، بخواهد با شما صحبت كند، بلافاصله تلفنش را قطع ميكنيد. اگر ببينيد كه يك جوان شيعي زياد تسلط ندارد و نميتواند جواب بدهد، او را سر خط نگه ميداريد و سين جيم ميكنيد. شما در شبكهتان متكلم وحده شدهايد. بنده خودم 2 مرتبه با مسئول اين شبكه صحبت كردم و گفتم: شما در اين شبكه به كارشناسان فرصت ميدهيد تا بحث كنند و اجازه بدهيد ما هم 10 دقيقه، بعضي از شبهايي كه برنامه زنده داريد، روي خط بياييم و ما هم حرفمان را بزنيم و ثابت كنيم حرفهايي كه كارشناسان شما ميگويند، كاملاً خلاف و دروغ و إفتراء و بهتان است؛ اين ادعاي ماست. اگر آمديم و ثابت كرديم كه حرفهاي كارشناسان شما دروغ و بهتان و إفتراء و بياساس است، دنيا متوجه ميشود و اگر هم نتوانستيم، در حقيقت با آبروي خودمان بازي كردهايم و ما ساكت ميشويم. ايشان گفت: ما هزينه زياد داريم و بدهي زياد داريم. گفتم: اگر بدهي زياد داريد، چه ربطي به اين قضيه دارد؟! شما هر هفته حدود 12 ساعت برنامه زنده داريد و به كارشناسان خود وقت ميدهيد، 10 دقيقه هم به ما اجازه بدهيد. ولي اينها اجازه نميدهند. مانند اين است كه كسي رفته داخل آشپزخانه خودش و ميگويد «من آنم كه رستم بود پهلوان و كسي جلودار من نيست». كسي كه هل من مبارز ميطلبد، نبايد برود داخل آشپزخانه؛ بايد به ميدان جنگ بيايد. ما به اين آقايان رسماً اعلام ميكنيم كه يا يك برنامه مناظره در شبكه خودشان بگذارند و بنده خودم و شاگردانم آماده هستيم براي مناظره و در آنجا ثابت ميكنيم به أدله قطعيه و به همان دليلي كه آقايان ثابت ميكنند مراد از آيه غار، أبو بكر است، ما 50 برابر بيشتر از آن، اثبات ميكنيم كه آيه 55 سوره مائده كه ميفرمايد: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ در حق علي بن أبي طالب (عليه السلام) است و مراد از ولايت در اينجا، ولايت مطلقه و امامت و خلافت علي بن أبي طالب (عليه السلام) است. ما حاضريم اين را اثبات كنيم. اگر ما اين مسئله را ثابت كرديم، اين 600 ميليون توماني را كه شما گفتيد، ميگيريم و به خودتان ميبخشيم و ما نيازي به اين پولها نداريم. اگر هم نتوانستيم ثابت كنيم، هر جريمهاي را كه شما معين كرديد، ما پرداخت ميكنيم و هيچ مشكلي نداريم؛ ولي مشروط بر اينكه فرصت حضور بدهيد. يا اينكه ما در شبكه جهاني ولايت آماده هستيم تا كارشناسان اين آقايان بيايند و ما در اينجا فرصت ميدهيم تا آقايان بحث كنند و صحبت كنند و ما هم جواب ميدهيم و ولايت أمير المؤمنين (عليه السلام) را در قرآن ثابت ميكنيم. همانطوري كه ما در برنامه شمس الضحي بيان كرديم، روايات متعددي (بيش از 40 روايت) در كتب أهل سنت از إبن عباس آمده است كه «در حق علي بن أبي طالب (عليه السلام)، 300 آيه در قرآن نازل شده است». از اين 300 آيه، 299 آيهاش هيچ، فقط يك آيه 55 سوره مائده را ذكر ميكنيم و ثابت ميكنيم. همانطور كه شب گذشته، يكي از عزيزان أهل سنت از استان كردستان آمدند و با برادرمان جناب آقاي يزداني وارد بحث شدند و با تقسيم بندي وقت، به آنها اجازه داده شد و صحبت كردند و من از همينجا از ايشان تشكر ميكنم و سپاسگزارم و رسماً اعلام ميكنم كه درب شبكه جهاني ولايت به روي علماء و انديشمندان أهل سنت كاملاً باز است. ما بناي اهانت و جسارت نداريم. ايشان آمد شبكه ما را با يكي از شبكههاي ديگر مقايسه كرد و در آن شبكه اهانتها و جسارتهاي زيادي ميشود و ما با اهانت و جسارت مخالفيم و اهانت به أهل سنت را جرم و گناه نابخشودني ميدانيم. حتي بارها اعلام كردهايم كه اگر به صورت ناخودآگاه، توسط بنده يا ديگر كارشناسان عزيز اين شبكه، مطالبي گفته شود كه بوي اهانت بيايد، بنده به عنوان مسئول اين شبكه، پيشاپيش از عزيزان أهل سنت پوزش ميطلبم؛ اين منطق ماست. درب اين شبكه به روي شما عزيزان أهل سنت و علماء و انديشمندان أهل سنت باز است. ولي من تقاضا ميكنم از ائمه جمعه و جماعات و اساتيد حوزههاي علميه و دانشگاههاي أهل سنت كه زحمت بكشند با دفتر اين شبكه در آمريكا تماس بگيرند و هماهنگي كنند و با هماهنگ قبلي بيايند و موضوعي را مشخص كنند تا از موضوعي وارد موضوعي ديگر نشوند. 2. اين سخن، در حقيقت، انكار قرآن و اعتراض به قرآن است. خداوند ميفرمايد: وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ ما اين قرآن را به سوي تو فرستاديم تا آنچه را كه براي آنها نازل ميشود، براي مردم تبيين و تفسير كني. سوره نحل / آيه 44 پس بنابراين اين آيه قرآن كه ميفرمايد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مبيّن و مفسّر قرآن است، ـ نستجير بالله ـ قرآنزدائي ميكند و خلاف قرآن را بيان ميكند. عزيزان أهل سنت در كتابهاي متعدد خودشان اين عبارت را آوردهاند: كان جبرئيل ينزل علي النبي (صلي الله عليه و سلم) بالسنة كما ينزل عليه بالقرآن و يجمع ذلك كله «وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى». جبرئيل، سنت را بر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نازل ميكرد، همانطور كه قرآن را بر ايشان نازل ميكرد. فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 13، ص 248 ـ سنن الدارمي لعبد الله بن بهرام الدارمي، ج 1، ص 145 ـ تحفة الأحوذي للمباركفوري، ج 7، ص 354 ـ الكفاية في علم الرواية للخطيب البغدادي، ص 27 ـ تفسير الرازي، ج 20، ص 116 ـ الإتقان في علوم القرآن للسيوطي، ج 1، ص 127 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 6، ص 122 ـ تفسير الآلوسي، ج 17، ص 183 ـ سبل الهدى و الرشاد للصالحي الشامي، ج 3، ص 35 آقاي زركشي كه از علماء بزرگ علوم قرآني است، صراحت دارد: قرآن نياز به سنت دارد و بدون سنت نميتوان قرآن را فهميد. جناب آقاي أوزاعي كه شخصيت بلندآوازه أهل سنت است، ميگويد: الكتاب أحوج إلي السنة من السنة إلي الكتاب. احتياج قرآن به سنت، بيشتر از احتياج سنت به قرآن است. البرهان للزركشي، ج 2، ص 129 ـ جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج 2، ص 191 ـ الكفاية في علم الرواية للخطيب البغدادي، ص 30 ـ تفسير القرطبي، ج 1، ص 39 آقاي قرطبي هم ميگويد: إن السنة تفسر الكتاب و تبينه. اين سنت است كه قرآن را تفسير و تبيين ميكند. تفسير القرطبي، ج 1، ص 39 حتي بعضي از بزرگان أهل ميگويند: اگر كسي گفت «قرآن، بدون سنت»، بدانيد كه او هم گمراه است و هم گمراهكننده. الكفاية في علم الرواية للخطيب البغدادي، ص 31 ـ الطبقات الكبرى لمحمد بن سعد، ج 7، ص 184 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 7، ص 298 3. ظاهراً اين آقايان كارشناسان توجه ندارند! چطور اينگونه بيگدار به آب ميزنند؟! حدأقل به كتابهاي خودشان مراجعه كنند. آقاي هيثمي كه از علماء بزرگ أهل سنت است، در كتاب مجمع الزوائد و منبع الفوائد، جلد 7، صفحه 152 صراحت دارد از عبد الله بن مسعود كه ميگويد: أن النبي (صلي الله عليه و سلم) قال: أنزل القرآن علي سبعة أحرف، لكل آية منها ظهر و بطن. ... هر آيهاي از قرآن ظاهر و باطني دارد. صحيح إبن حبان، ج 1، ص 276 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج 1، ص 236 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 10، ص 106 ـ الجامع الصغير لجلال الدين السيوطي، ج 1، ص 418 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 2، ص 53 ـ جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج 1، ص 25 ـ تفسير السمرقندي، ج 3، ص 166 ـ الاحكام لإبن حزم، ج 3، ص 271 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 30، ص 235 ـ مسند ابو يعلي، ج 9، ص 81 و 278ـ التمهيد لإبن عبد البر، ج 8، ص 282 ـ البرهان للزركشي، ج 2، ص 154 ـ تفسير الثعالبي، ج 1، ص 53 ـ الإتقان في علوم القرآن للسيوطي، ج 2، ص 493 ـ فتح الملك العلى لأحمد بن الصديق المغربي، ص 72 آقاي عبد الرزاق كه استاد بخاري است، در كتاب المصنف، جلد 3، صفحه 359 صراحت دارد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: والذي نفسي بيده! ما منه آية إلا و لها ظهر و بطن. قسم به كسي كه جان من در دست اوست! هيچ آيهاي از آيات قرآن نيست، مگر اينكه ظاهر و باطني دارد.
* * * * * * *
سؤال 3 : راجع به عشره مبشره هم توضيح بفرماييد كه آيا أهل سنت در جايي به اين حديث استدلال كردهاند؟ جواب 3 : ما معتقديم كه حديث عشره مبشره دروغ محض است. آقاي سيوطي در تدريب الراوي و خطيب بغدادي در الكفاية آوردهاند كه وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از دنيا ميرفت، 120 هزار صحابه از خودش به يادگار گذاشت. اگر بگوييم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين عشره مبشره را وعده بهشت داده است، معنايش اين است كه فقط به 10 نفر از اينها بشارت بهشت داده است و بقيهشان أهل بهشت نيستند. حال آنكه اينها ميگويند تمام صحابه أهل بهشت هستند و هر كس منكر بهشتي بودن صحابه بشود، كافر است. ديروز هم يكي از علماء أهل سنت مطرح كردند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از معراج برگشت و فرمود: قد أنكرني كل أحد إلا أبو بكر. همه مرا انكار كردند، غير از أبو بكر. يعني همه صحابه منكر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند، غير از أبو بكر. پس اثبات حديث به ضرر أهل سنت است. يعني اگر همه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را تكذيب كردند: ما منكم أحد إلا و قد كذبني إلا أبو بكر. همه شما صحابه مرا تكذيب كرديد، به جز أبو بكر. المناقب للموفق الخوارزمي، ص 297 يعني عثمان و عمر و حضرت علي (عليه السلام) و ديگر عشره مبشره هم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تكذيب كردهاند. إن شاء ا... در سر فرصت، روي حديث عشره مبشره بحث خواهيم كرد.
* * * * * * *
سؤال 4 : أهل سنت شبهه ايجاد ميكنند كه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) داستاني ساختگي است. لطفاً در اين مورد توضيح بفرماييد. جواب 4 : ما در جلسات قبل، درباره شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مفصل صحبت كردهايم و اين مباحث در سايتمان موجود است. در قضيه تهديد خليفه دوم نسبت به آتش زدن خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، خليفه دوم ميگويد: و أيم الله! ما ذاك بمانعي إن اجتمع هؤلاء النفر عندك، إن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت. المصنف لإبن أبي شيبة، ج 8، ص 572 جناب خليفه دوم كه قسم ميخورد، اگر به قسمش عمل كرده است و خانه را آتش زده است، درست است و اگر هم آتش نزده، قسم خود را شكسته و بايد كفاره داده باشد و اين هم نيست. همچنين جناب بلاذري با سند صحيح در أنساب الأشراف، جلد 1، صفحه 586 و طبري در تاريخش، جلد 2، صفحه 443 اين تعبير را دارند: و الله! لأحرقن عليكم أو لتخرجن إلى البيعة. قسم به خدا! يا خانه را آتش ميزنم يا بايد براي بيعت خارج شويد. در رابطه با شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ميتوانيد به كتاب فرائد السمطين آقاي جويني، جلد 2، صفحه 34 مراجعه كنيد. آقاي ذهبي درباره جويني ميگويد: الإمام المحدث الأوحد. پيشوا و محدث و يگانه عصر خويش بود. تذكرة الحفاظ للذهبي، ج 4، ص 1505 آقاي جويني در اين كتاب در رابطه با شكستن پهلوي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و سقط جنين حضرت محسن (عليه السلام) و شهادت آن حضرت، كاملاً صحبت ميكند.
* * * * * * *
سؤال 5 : آيا جناب عمر خليفه دوم، معتقد به تحريف قرآن بودند؟ اگر معتقد بود، چگونه معتقد بود و سندش كجاست و درباره كدام سوره قرآن معتقد به تحريف بود؟ جواب 5 : در كتاب صحيح بخاري، جلد 8، صفحه 26، حديث 6918 صراحت دارد كه جناب خليفه دوم ميگويد: فكان مما أنزل الله آية الرجم فقرأناها و عقلناها و وعيناها، فلذا رجم رسول الله صلى الله عليه و سلم و رجمنا بعده، فأخشى أن طال بالناس زمان أن يقول قائل و الله ما نجد آية الرجم في كتاب الله. آيه رجم در قرآن بوده و در زمان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ما رجم ميكرديم و بعد از او هم رجم ميشد. ولي اين آيه در قرآن نيست و حذف شده است و من ميترسم آيندگان بيايند و ببينند كه اين آيه از قرآن حذف شده است. همچنين جناب عبد الرزاق، استاد بخاري، در كتاب المصنف، جلد 7، صفحه 330 اين قضيه را نقل ميكند. جالبتر اين است كه جناب سيوطي نقل ميكند و ميگويد: بسند موثق عن عمر بن الخطاب: القرآن ألف ألف حرف و سبعة و عشرون ألف حرف. قرآن، يك ميليون و 27 هزار حرف دارد. الإتقان في علوم القرآن للسيوطي، ج 1، ص 190 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 6، ص 422 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج 6، ص 361 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 5، ص 277 اين روايت از الكافي و تهذيب الأحكام و بحار الأنوار و وسائل الشيعة نيست، بلكه براي خود أهل سنت است. ما از آقايان أهل سنت سؤال ميكنيم: الآن كه كامپيوتر هم وجود دارد، آيات و كلمات و حروف قرآن شمارش شده است. اين قرآن چند حرف دارد؟ روزي با يكي از علماء وهابي در كنار بيت الله الحرام مناظره ميكردم و ايشان ميگفت كه شما شيعيان قائل به تحريف قرآن هستيد. من هم همين روايت را با سند موثق از قول جناب عمر بن خطاب با شهادت آقاي سيوطي نقل كردم كه ميگويد: القرآن ألف ألف حرف و سبعة و عشرون ألف حرف. قرآن، يك ميليون و 27 هزار حرف دارد. گفتم:اين قرآن چند حرف دارد؟ گفت: نميدانم. گفتم:آقاي قرطبي كه از او تعبير ميكنيد به امام قرطبي، در كتاب تفسيرش، جلد 1، صفحه 65 ميگويد: در زمان حجاج بن يوسف ثقفي، تمام قاريان و حافظان و كاتبان را جمع كردند و آيات و كلمات و حروف قرآن را شمارش كردند و مجموع حروف قرآن 340 هزار و 740 حرف شد. اگر واقعاً اين روايت آقاي عمر بن خطاب را بپذيريم، دو سوم قرآن از بين رفته است!
* * * * * * *
سؤال 6 : در رابطه با تهمتي كه به أمير المؤمنين (عليه السلام) زدند كه به خواستگاري دختر أبو جهل رفته است، توضيح مفصلي بفرماييد تا اين شبهه روشن شود. جواب 6 : قبلاً در اين رابطه مفصل صحبت كردهايم و روي سايتمان هم وجود دارد. اين از دروغهايي است كه در زمان بني أميه ساخته شده توسط يك راوي به نام مِسْوَر بن مَخْرَمِة كه خود اين مسور در سال دوم هجرت به دنيا آمده است. يعني در زمان رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، او 8 ساله بود. وقتي ما حديث: إن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) يهجر. صحيح مسلم لمسلم النيشابوري، ج 5، ص 76 را نقل ميكنيم، ميگويند: إبن عباس در آن زمان 12 ساله بود و روايتش مورد اعتماد نيست. البته ما ثابت كرديم كه 14 ساله بوده است. مضافاً كه إبن عباس، حبر الأمة و مفسر جهان اسلام است. چطور شد كه إبن عباس كه در آن زمان، 12 ساله بود، روايتش را قبول نميكند، ولي روايت مسور بن مخرمه را كه در زمان رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) 8 ساله بود را قبول ميكنيد؟! اين إفترائي كه به أمير المؤمنين (عليه السلام) بستند كه به خواستگاري دختر أبو جهل رفته است، در سال دوم هجرت بوده است؛ يعني در سال تولد آقاي مسور بن مخرمه و قبل از تولد امام حسن مجتبي (عليه السلام) بوده است. فاطمة الزهراء لأبو علم، ص 170 اگر هم اين خواستگاري اتفاق افتاده، مسور هنوز به دنيا نيامده بود كه بخواهد آن را نقل كند. اين قضيه اشكالات متعددي دارد كه اگر مناسبتي پيش بيايد، إن شاء ا... در اين زمينه مفصل بحث خواهيم كرد. البته اين را هم بينندگان عزيز داشته باشند كه در يكي از مجلاتي كه در عربستان سعودي منتشر ميشود به نام فكرة الكوثر، در شماره اول يا دوم، من يك مقاله 30 ، 40 صفحهاي به زبان عربي نوشتم و در سايتها هم وجود دارد و ميتوانيد آن را هم ببينيد.
* * * * * * *
سؤال 7 : وظيفه ما شيعيان إثنا عشري نسبت به دينمان چيست؟ جواب 7 : اين خيلي روشن و واضح است و نيازي به گفتن ندارد. با اين دنياي پر غوغايي كه ما زندگي ميكنيم و شبهه عليه مذهب ما از در و ديوار ميبارد، وظيفه اول ما آشنا شدن با مباني فكري مذهب و معارف أهل بيت (عليهم السلام) به صورت استدلالي است (نه به صورت سنتي و تقليدي) و آگاه كردن ديگران (از خانواده و فرزندان و دوستان و همسايگان و آشنايان) و خود را مجهز كردن در عرصه پاسخگويي به شبهات است. من بارها اين را عرض كردهام كه اگر ما امروز يك مصداق بارز از واجب عيني و تعييني و تعيّني بخواهيم نشان بدهيم، پاسخگويي به شبهات در حوزه ولايت أهل بيت (عليهم السلام) است.
* * * * * * *
سؤال 8 : در سوره بقره، در آيه آية الكرسي چند سؤال مطرح است كه لطف كنيد از طريق آيات و روايات ائمه (عليهم السلام) جواب بدهيد. چون قرآن مفسّر و مبيّن ميخواهد كه همان ائمه (عليهم السلام) و روايات آنهاست. خداوند ميفرمايد: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آَمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ سوره بقره / آيه 257 1. منظور خداوند از ايمان به خدا در اين آيه كه ميفرمايد: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آَمَنُوا همان ايمان به خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ولايت حضرت علي (عليه السلام) و فرزندانش ميباشد. خداوند ميفرمايد آنهايي كه ايمان به اينها دارند را از ظلمات و تاريكيها به سوي نور بيرون ميآورد و هدايت ميكند. 2. منظور از الظُّلُمَاتِ و النُّورِ چيست؟ 3. در اين آيه الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ، آيا كفرشان، انكار ولايت أمير المؤمنين (عليه السلام) را شامل ميشود يا خير؟ 4. در اين آيه يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ كه آنها را از نور به سوي تاريكيها خارج ميكند، يعني اگر منظور از نور، همان كارهاي خوب باشد و كسي ولايت حضرت علي (عليه السلام) را قبول نداشته باشد، نتيجهاش اين ميشود كه اگر نماز بخواند و صدقات پرداخت كند و احسان بدهد و هر كاري بكند، اينها نور است، ولي چون ولايت حضرت علي (عليه السلام) را قبول ندارد، به سوي تاريكي كشانده ميشوند. جواب اينها را از طريق روايات أهل بيت (عليهم السلام) عنايت بفرماييد. جواب 8 : ميتوانيد به كتاب تفسير العياشي، جلد 1، صفحه 139 مراجعه كنيد. روايتي از امام صادق (عليه السلام) است كه ميفرمايد: فالنور هم آل محمد (ع) و الظلمات عدوهم. مراد از اين نور، نور آل محمد (صلوات الله عليهم أجمعين) و مراد از ظلمات هم دشمنان أهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) است. بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 23، ص 310
[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]دانلود فیلم سخنرانی [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]پخش فیلم سخنرانی [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]دانلود صوت سخنرانی [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]پخش صوت سخنرانی ما در أحاديث و روايات شيعه اين را داريم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) 12 جانشين براي خودش معين كرده است كه اول آنها أمير المؤمنين (عليه السلام) و بعد از ايشان هم امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و 9 نفر از فرزندان امام حسين (عليه السلام) تا به امروز كه امام زمان (عليه السلام) هستند. در منابع أهل سنت هم أحاديثي شبيه اين ميباشد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، خلفاء خودش را تحت عنوان ائمه اثني عشر معرفي كرده باشند؟ آيا در كتابهاي صحيح بخاري و صحيح مسلم از اين أحاديث آمده است؟ اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين حديث را فرموده باشند و صحيح السند باشد، برداشت شما از اين حديث چيست؟ استاد حسيني قزويني در رابطه با سؤالي كه شما فرموديد آيا در صحيح بخاري و صحيح مسلم، مطالبي مربوط به اينكه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اشاره كرده باشند كه جانشينان و خلفاء و ائمه بعد از من 12 نفر هستند، وارد شده است يا خير؟ بينندگان عزيز قطعاً شنيدهاند كه صحيح بخاري و صحيح مسلم اين مسئله را به صراحت بيان كردهاند. آقايان ميتوانند به صحيح مسلم، جلد 6، صفحه 3، حديث 4598 را ببينند كه در آنجا با صراحت نقل ميكند كه جابر بن سمره از پدرش نقل ميكند: دخلت مع أبي علي النبي صلي الله عليه وسلم فسمعته يقول: إن هذا الأمر لا ينقضي حتي يمضي فيهم إثنا عشر خليفة. قال: ثم تكلم بكلام خفي علي، قال: فقلت لأبي: ما قال؟ قال: كلهم من قريش. با پدرم داخل در مسجد شديم و شنيدم كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: اين دين پايدار است تا روزي كه 12 خليفه به خلافت برسند. سپس جابر ميگويد: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) سخني را گفت كه بر من پنهان ماند و نشنيدم. به پدرم گفتم: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) چه فرمود؟ گفت: فرمود كه تمام اين 12 خليفه از قريش هستند. يعني پايداري و جاودانگي اسلام با 12 خليفه، كاملاً لازم و ملزوم هم هستند. همچنين در حديث 4599 نقل ميكند كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به صراحت فرمودند: لا يزال أمر الناس ماضيا ما وليهم إثنا عشر رجلا، ثم تكلم النبي صلي الله عليه و سلم بكلمة خفيت علي، فسألت أبي: ماذا قال رسول الله صلي الله عليه و سلم؟ فقال: كلهم من قريش. حيات بشري نابود نخواهد شد تا روزي كه 12 نفر از قريش بر مردم حكومت كنند ... . در كتاب مسند احمد از مسروق نقل ميكند كه مردي نزد إبن مسعود آمد و گفت: هل حدثكم نبيكم كم يكون من بعده خليفة؟ قال: نعم، كعدة نقباء بني إسرائيل. آيا پيامبر شما به شما گفت كه خلفاء بعد از خودش چند نفر هستند؟ إبن مسعود گفت: بله، به تعداد جانشينان بني اسرائيل هستند. مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 1، ص 406 جالب اين است كه إبن مسعود گفت: ما سألني عنها أحد قبلك. قبل از تو كسي در اين مورد از من سؤال نكرده بود. مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 1، ص 398 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 5، ص 190 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 13، ص 183 ـ تحفة الأحوذي للمباركفوري، ج 6، ص 394 ـ تاريخ الخلفاء للسيوطي، ص 8 پس سؤال اول جنابعالي اين پاسخ را دارد كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است: «بعد از من، خلفائي هستند كه تعدادشان 12 نفر است به تعداد نقباء و جانشينان بني اسرائيل». قرآن هم صراحت دارد كه جانشينان حضرت موسي (عليه السلام) 12 نفر هستند: وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ بَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا سوره مائده / آيه 12
* * * * * * *
آقاي كاشاني ما كاري به اسامي اين خلفاء نداريم كه چه كساني هستند. سؤال من اين است كه برداشت أهل سنت از اين أحاديث چيست؟ آيا ميگويند همين 12 خليفه هستند و حديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) صحيح است؟ ميبينيم اين خلفائي كه بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آمدند و از أهل سنت هم هستند، بيش از 12 نفر هستند. آنها چه برداشتي از اين أحاديث دارند؟ استاد حسيني قزويني سؤال خوبي است و شايد اين سؤال هم در ذهن بينندگان عزيز هم باشد، حتي سؤال بعضي از عزيزان أهل سنت كه الآن بيننده برنامه ما هستند هم باشد كه اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است جانشينان بعد از من 12 نفر هستند، آقايان و بزرگان أهل سنت مانند إبن حجر عسقلاني و نووي و ذهبي و ديگران چه موضعي دارند و اين 12 نفر را چه كساني ميدانند؟ خلفاء راشدين كه 5 نفر بيشتر نيستند! از آن طرف هم خلفاء بني أميه بيش از 20 نفر هستند و خلفاء بني عباس هم بيش از 30 نفر هستند! آقاي إبن حجر عسقلاني (متوفاي 852 هجري) كه از استوانههاي علمي أهل سنت است، در كتاب فتح الباري في شرح صحيح البخاري، جلد 13، صفحه 183 نهايت تلاش خود را به كار برده است در تفسير اين حديث كه «پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: خلفاء بعد از من 12 نفر هستند»، اين 12 نفر چه كساني هستند؟ إبن حجر عسقلاني و نووي و ذهبي و ديگران ميگويند كه أبو بكر و عمر و عثمان و حضرت علي (عليه السلام)، 4 خلفاء راشدين هستند و امام حسن (عليه السلام) را هم جزء خلفاء راشدين حساب ميكنند و بعد هم به معاويه ميرسند و بعد هم به يزيد شارب الخمر و ميمونباز ميرسند كه با خواهر و مادرش زنا ميكرد و ميبينند كه او نميتواند خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) باشد. خلاصه همينطوري بعضي از خلفاء بني أميه را بالا و پايين ميكنند و عمر بن عبد العزيز را از آخر صف به اول صف ميآورند و آقاي إبن حجر عسقلاني در آخر ميگويد: آقاي إبن جوزي در كتاب كشف المشكل ميگويد: قد أطلت البحث عن معني هذا الحديث و تطلبت مظانه و سألت عنه، فما رايت أحدا وقع علي المقصود به. نسبت به اين حديث، بررسيهاي طولاني انجام دادهام و هر جا كه احتمال دادم كسي در مورد اين حديث بحث كرده است، مطالعه كردهام و از هر كسي كه انتظار داشتم ميتوانست در رابطه با اين حديث سخن بگويد، سؤال كردم. ولي كسي از علماء أهل سنت را نيافتم كه مقصود پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را از اين حديث فهميده باشد. به گمانم اگر آقاي إبن حجر عسقلاني ميگفت آن راوي اشتباه كرده يا ـ نستجير بالله ـ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هذيان گفته، خيلي بهتر از اين بود! ولي ميگويد: «ما نفهميديم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چه ميگويد»؟! من شبههاي ندارم كه اينها فهميدهاند. بعد هم ميگويد كه آقاي إبن بطّال از شارحين صحيح بخاري، از مهلّب كه از بزرگان أهل سنت است، نقل ميكند: لم ألق أحدا يقطع في هذا الحديث يعني بشئ معين. من با تمام تلاشي كه داشتم، كسي را در ديدارهايم ملاقات نكردم كه بگويد مقصود پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را از اين حديث فهميده است. فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 13، ص 182 من هيچ شبههاي ندارم كه اينها فهميدهاند؛ چون 12 خليفه، غير از مذهب شيعه اماميه، با هيچيك از مذاهب سني و ديگر مذاهب شيعه همخواني ندارد. زيدي مذهبها، تا آقا امام سجاد (عليه السلام) را قبول دارند و بعد از او هم حدود 138 امامشان آمده و رفته است. آقايان اسماعيليها هم تا امام صادق (عليه السلام) را بيشتر قبول ندارند. آقايان أهل سنت هم مشخص است. يعني اين حديث يكي از بهترين دلايل حقانيت مذهب شيعه اماميه است. آقاي إبن حجر عسقلاني به جاي اينكه بگويد اين حديث فقط با مذهب شيعه تطبيق دارد، ميگويد: فما رأيت أحدا وقع علي المقصود به. كسي از علماء أهل سنت را نيافتم كه مقصود پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را از اين حديث فهميده باشد.
* * * * * * *
آقاي كاشاني پيامبري كه براي هدايت مردم آمده است و نقش معلم را دارد، وقتي يك آموزگاري درسي را براي دانش آموزان مطرح ميكند و سؤالي را مطرح ميكند، قطعاً جوابش را هم به گونهاي به دانش آموزان ميفهماند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه ميفرمايد ائمه بعد از من 12 نفر هستند و بعد هم هيچ اشارهاي به أسماء آنها نميكند، كارش درست نيست. اگر اشارهاي به أسماء آنها دارد، سؤال من اين است كه آن ائمه اثنا عشري كه شيعه ادعا ميكند كه اول آنها آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) و آخر آنها حضرت مهدي صاحب الزمان (عليه السلام) است، آيا قرائني از كلام پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در منابع أهل سنت پيدا ميشود كه ما اين 12 نفر را تطبيق بدهيم بر اين ائمه دوازدهگانه شيعه يا نه؟ استاد حسيني قزويني در اين زمينه إن شاء ا... در يك جلسهاي مفصل خدمت بينندگان عزيز عرض خواهم كرد كه نام ائمه (عليهم السلام)، از أمير المؤمنين (عليه السلام) تا آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) در كتابهاي أهل سنت آمده است و هيچ شك و شبههاي در آن نيست. من فقط براي نمونه مطالبي را خدمت بينندگان عزيز مطرح ميكنم. در همين حديث، 2 سؤال مطرح ميشود: 1. اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است كه خلفاء من 12 نفر هستند، آيا در همين حديث، قرائن و شواهدي هست كه با مذهب شيعه تطبيق كند؟ 2. آيا در منابع أهل سنت، نامي از ائمه اثنا عشر آمده است يا خير؟
نكته اول: اگر همين رواياتي كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است را ملاحظه بفرماييد، ميبينيد كه صراحت دارد: إن هذا الأمر لا ينقضي حتي يمضي فيهم إثنا عشر خليفة. اين دين پايدار است تا روزي كه 12 خليفه به خلافت برسند. صحيح مسلم لمسلم النيشابوري، ج 6، ص 3، ح 4598 اين كاملاً مشخص است كه اين 12 نفر، تا قيام قيامت با مردم هستند و اين فقط با مذهب شيعه همخواني دارد كه 11 نفر از آنها شهيد شدهاند و رفتهاند و يكي از آنها كه حضرت مهدي (أرواحنا فداه) است، در پشت پرده غيبت است و 128 نفر از علماء أهل سنت هم نام آن حضرت و ولادت آن حضرت را در كتابهايشان بيان كردهاند كه ما در بخش مهدويت، به صورت مفصل در اين زمينه براي بينندگان عزيز توضيح دادهايم. در صحيح مسلم، جلد 6، صفحه 3 آمده است: لا يزال أمر الناس ماضيا ما وليهم إثنا عشر رجلا. و در مسند أبو عوانة، جلد 4، صفحه 394، طبع حيدر آباد آمده است: لا يزال هذا الأمر عزيزا منيعا لا يضره من ناوأه حتي تقوم الساعة إلي اثني عشر خليفة كلهم من قريش. اينها نشان ميدهد كه اين 12 خليفه، با همه مظلوميتي كه بر آنها از سوي امت روا داشته ميشود، در كتب أهل سنت ذكر شدهاند. همچنين حديث شريف ثقلين كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي و أنهما لن يفترقا. من 2 چيز گرانبها ميان شما به يادگار ميگذارم: كتاب خدا و أهل بيتم و اين 2 هرگز از هم جدا نميشوند. از آقايان أهل سنت ميپرسيم الآن كه 1431 سال از هجرت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ميگذرد، امروز، عترتي كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) در جوار قرآن قرار داده و عِدْل و همسنگ قرآن است و فرموده است اين عترت از قرآن جدا نخواهد شد، شما به ما بگوييد اين عترتي كه بايد در كنار قرآن باشد و مايه هدايت أمت اسلامي باشد، كيست و يا چه كساني هستند؟ آيا غير از مذهب شيعه، با مذهب ديگري تطبيق ميكند؟ همچنين مظلوميت أهل بيت (عليهم السلام) كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: لا يضره من فارقه او خالفه. مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 5، ص 96 ـ صحيح إبن حبان، ج 8، ص 230 اين كاملاً نشان ميدهد مظلوميتي كه بر أهل بيت (عليهم السلام) رفته است و آن أهل بيتي كه عِدْل قرآن است و بعد از رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، ظلمها و اذيتها و مهجوريتها بر آنها شده است، در همين حديثي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد، وجود دارد. در سنن إبن ماجه، جلد 2، صفحه 1366 در روايتي صحيح از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل ميكند: و إن أهل بيتي سيلقون بعدي بلاء و تشريدا و تطريدا. أهل بيت من بعد از من، گرفتار بلاء و دربهدري و كشتار و نابودي خواهند شد. اين واضح و روشن است كه جز با ائمه شيعه و أهل بيت (عليهم السلام) تطبيق ندارد. وقتي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) خلفاء خود را به نقباء بني اسرائيل تشبيه ميكند و ميفرمايد: يكونون عدة نقباء موسي إثني عشر خليفة. مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 1، ص 398 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 4، ص 501 ـ مسند أبي يعلي، ج 9، ص 222 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 10، ص 158 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 16، ص 286 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 3، ص 15 اين نشان ميدهد كه هيچ مذهبي از مذاهب اسلامي نميتواند مصداق اين روايت خلفائي اثنا عشر باشد. جالب اين است كه در بعضي از روايات آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: كلهم من بني هاشم. تمام آن 12 نفر جانشين از بني هاشم هستند. عبد الملك بن عمير از سماك بن حرب و جابر بن سمره نقل ميكند: كنت مع أبي عند النبي (صلي الله عليه و سلم) فسمعته يقول: بعدي إثنا عشر خليفة، ثم أخفي صوته، فقلت لأبي: ما الذي أخفي صوته؟ قال: قال: كلهم من بني هاشم. من با پدرم نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بوديم و شنيدم كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: بعد از من 12 نفر جانشينم خواهند بود. سپس صداي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را نشنيدم و به پدرم گفتم: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) چه فرمود؟ من صدايش را نشنيدم. گفت: آقاي حضرت فرمود: تمام آن 12 جانشين من از بني هاشم هستند. ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج 2، ص 315 البته ما انتظار نداريم و بينندگان عزيز هم انتظار نداشته باشند كه همچنين روايتي كه با تار و پود فكري أمثال آقايان مسلم بن حجاج نيشابوري و محمد بن اسماعيل بخاري مخالف است، در صحيح مسلم و صحيح بخاري آمده باشد. همچنين آقاي احمد بن حنبل اين روايت را در مسند احمد خود نياورده است. چون آوردن اين روايت، يعني إمضاء نابودي مباني فكري و باورهاي ديني خودشان.
نكته دوم: نكته ديگري كه در اينجا بايد بينندگان عزيز توجه داشته باشند، اين است كه آقاي خوارزمي كه از علماء بزرگ أهل سنت است و ذهبي درباره او ميگويد امام، در كتاب مقتل الحسين نقل ميكند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد كه وقتي به معراج رفته بودم، خداوند به من فرمود: أنظر إلي يمين العرش. فنظرت، فإذا علي و فاطمة و الحسن و الحسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و الحسن بن علي و محمد المهدي بن الحسن كأنه كوكب دري بينهم و قال: يا محمد! هؤلاء حججي علي عبادي و هم أوصياؤك و المهدي منهم، الثائر من قاتل عترتك و عزتي و جلالي إنه المنتقم من أعدائي و الممد لأوليائي. به طرف راست عرش نگاه كن. ديدم كه نام علي و فاطمه و حسن و حسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و حسن بن علي و محمد المهدي بن الحسن نوشته شده است و ديدم كه نام محمد المهدي بن الحسن مانند ستارهاي درخشان در ميان آنها ميدرخشد. خداوند فرمود: اي محمد! اينها حجتهاي من بر بندگان من هستند و اينها أوصياء و جانشينان تو هستند و مهدي هم از اينهاست كه از قاتلين عترت تو انتقام خواهد گرفت. به عزت و جلالم سوگند! مهدي منتقم دشمنان من و محب أولياء من است. مقتل الحسين للخوارزمي، ص 95، ح 203 ـ فرائد السمطين للجويني، ج 2، ص 132، ح 431 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج 3، ص 380 ـ فصول المهمة لإبن صباغ المالكي، ص 232 پس اسامي ائمه (عليهم السلام) در كتابهاي أهل سنت آمده است. اگر آقايان به دنبال حجت و دليل هستند، اين اسامي در كتابهاي بزرگان أهل سنت آمده است. آقاي جويني كسي است كه ذهبي درباره او ميگويد: الإمام المحدث الأوحد. پيشوا و محدث و يگانه زمانه خود بود. تذكرة الحفاظ للذهبي، ج 4، ص 1505
* * * * * * *
آقاي كاشاني اين حديثي كه شما فرموديد و به صراحت، نام اين 12 امام ذكر شده بود، طبعاً پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وقتي اين روايت را فرمودند، صحابه هم ديدند و شنيدند. آيا در مسانيد تاريخي ما در جايي آمده است كه عكس العمل صحابه را در مقابل اين سخن بسيار گويا و صريح پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بيان كرده باشد؟ استاد حسيني قزويني اتفاقاً در همان صحيح بخاري و صحيح مسلم و در كتابهاي ما مانند الأمالي شيخ صدوق (ره) و ديگر كتابها آمده است كه وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: خلفائي إثنا عشر. خلفاء من 12 نفر هستند. سر و صدا از مردم بلند شد. به طوري كه جابر بن سمره ميگويد: فقال كلمة صمنيها الناس. به قدري مردم سر و صدا كردند كه گويا من كر شدم و نتوانستم سخن پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را بشنوم. صحيح مسلم لمسلم النيشابوري، ج 6، ص 4، ح 4603 در مسند احمد آمده است كه وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: حتي يملك إثنا عشر، كلهم خلفاء من 12 نفر هستند، همهشان سپس: ثم لغط القوم و تكلموا فلم أفهم قوله بعد كلهم. مردم داد و بيداد و سر و صدا كردند و با هم سخن گفتند و من نفهميدم كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بعد از كلمه «همهشان» چه فرمود. مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 5، ص 99 در روايت ديگري آمده است: فجعل الناس يقومون و يقعدون. وقتي مردم سخن پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را شنيدند، بلند شدند و نشستند تا اينكه صداي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به گوش مردم نرسد. مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 5، ص 99 در جاي ديگري هم آمده است: فكبر الناس و ضجوا. مردم تكبير گفتند و فرياد زدند. مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 5، ص 98 من از بينندگان عزيز تقاضا دارم كه دقت كنند! پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بحث خلافت بعد از خويش را مطرح ميكند و ميخواهد جانشينان بعد از خويش را معين كند، ولي مردم تكبير گفتند و داد و بيداد كردند تا صداي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به گوش مردم نرسد! آيا مگر خود قرآن نميفرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ اي كساني كه ايمان آوردهايد! صدايتان را بلندتر از صداي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) قرار ندهيد. سوره حجرات / آيه 2
* * * * * * *
آقاي كاشاني أهل سنت معتقدند كه كل صحابه عادل هستند. با توجه به اين آيهاي كه شما فرموديد و با توجه به شخصيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و آنچه كه ما شنيديم، طبعاً بايد صحابهاي كه به قول أهل سنت، همهشان عادل هستند و صحابهاي كه خدشهاي در هيچكدام از آنها نيست، طبعاً بايد سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را بپذيرند. پس اينهمه سر و صدا براي چه بود؟ چه برنامهاي پشت اين قضيه بود كه صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با شنيدن اين قضيه، در حضور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سر و صدا ميكنند؟ استاد حسيني قزويني نكته اول: آقاي مسلم و بخاري و احمد بن حنبل تلاش كردند أحاديثي را نقل كنند كه با مباني فكري خودشان تضاد نداشته باشد. لذا جمله: كلهم من قريش. را به كار بردند. ميبينيم كه جناب قندوزي حنفي در ينابيع المودة لذوي القربي، چاپ جديد، جلد 3، صفحه 290 ميگويد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: كلهم من بني هاشم. تمام جانشينان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از بني هاشم هستند. قطعاً سر و صدا براي كسي است كه دوست ندارد خلافت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به بني هاشم برسد و امامت و جانشيني بني هاشم را نميتوانستند تحمل كنند. همانهايي كه گفتند: لا تجتمع النبوة و الخلافة في بيت واحد. نبوت و خلافت در يكجا جمع نميشود. يعني اگر نبوت از بني هاشم است، خلافت بايد از جاي ديگري باشد. گرچه در شوراي 6 نفره، خود جناب عمر كه بنيانگزار اين قاعده اسلامي بود و گفت: امكانپذير نيست كه خلافت و نبوت در يكجا جمع نميشود. ولي حضرت علي (عليه السلام) را جزء شوراي 6 نفره معين كرد. جالب اين است كه إبن عباس اعتراض ميكند: يا علي! تو كه ميدانستي در اين شوراي 6 نفره، از همان اول در پشت پرده مسائلي بود كه نتيجهاش خلافت تو نشود، چرا به آنجا رفتي؟ حضرت علي (عليه السلام) فرمود: براي اينكه ثابت كنم حرف خليفه دوم باطل است كه گفت: «خلافت و نبوت در يكجا جمع نميشود». يعني خودش كلام خودش را نقض كرده است و ورود حضرت علي (عليه السلام) به شوراي 6 نفره و پذيرفتن دعوت خليفه به خاطر اين بود كه بر همه ثابت كند اين سخن خليفه دوم باطل و نادرست و ناصحيح است كه گفت: «خلافت و نبوت در يكجا جمع نميشود».
نكته دوم: آقاي هيثمي در مجمع الزوائد و منبع الفوائد، جلد 5، صفحه 191 نقل ميكند از جابر: سر و صدا بلند شد و صداي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را نشنيدم و مردم ضجه ميزدند و تكبير ميگفتند: فالتفت خلفي فإذا أنا بعمر بن الخطاب. پشت سرم را نگاه كردم، ديدم كه عمر بن خطاب هم جزء اينهاست. فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 13، ص 181 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 2، ص 256 يعني عمر بن خطاب جزء كساني بود كه سر و صدا ميكردند و تكبير ميگفتند و بلند ميشدند و مينشستند تا صداي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به مردم نرسد.
نكته سوم: اينكه گفته شده است: ثم لغط القوم. مردم سر و صدا به راه انداختند. مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 5، ص 99 اين يادآور همان سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است كه به هنگام وصيتش در آخرين لحظات عمرش فرمود: أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعدي. در آنجا هم: لغط القوم. مردم داد و بيداد كردند و نگذاشتند سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به پايان برسد و : يردون عليه. فاختلفوا و كثر اللغط. صحيح البخاري لمحمد بن إسماعيل البخاري، ج 1 ص 37 ـ ج 5، ص 137 اين واضح و روشن است كه اين 2 قضيه با همديگر مرتبط است.
* * * * * * *
آقاي كاشاني آيا اين يك قضيهاي از پيش تعيين شده بود؟ چون ميدانند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چه ميخواست بگويد و وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به اين مرحله از سخن ميرسد، گروهي كه از قبل هماهنگي كرده بودند، سر و صدا ميكنند. اين حديث قرطاس هم كه واقعاً دردآور است و به پيامبري كه امين وحي إلهي است، نسبتهاي ناروايي داده ميشود. اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميخواست در آن قضيه نامهاي بنويسد، چه ميخواست بنويسد كه مردم اينگونه سر و صدا ايجاد كردند تا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آن را ننويسد و نسبت هذيان دادن به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بدهند؟ استاد حسيني قزويني شما نكته ظريفي را فرموديد. من از بينندگان عزيز، حتي از جوانان أهل سنت و وهابي تقاضا دارم كه توجه كنند؛ ما شما را دوست داريم، شما عزيزان و فرزندان ما هستيد. ما دوست نداريم كه فرداي قيامت، شما گرفتار غضب خدا باشيد و به خاطر جهل يا جهل مركب و قصور يا تقصير، فردا تأسف بخوريد. والله العلي الأعلي! هدف ما اتمام حجت است و هدف ما اين نيست كه يك جوان سني را شيعه كنيم يا يك وهابي را شيعه كنيم. وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميخواست نامه بنويسد: أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعدي. چيزي بنويسم كه هرگز بعد از من گمراه نشويد.
صحيح البخاري لمحمد بن إسماعيل البخاري، ج 1 ص 37 و ج 4، ص 31 و ج 5، ص 137 و ج 7، ص 9 و ج 8، ص 161 ـ صحيح مسلم لمسلم النيشابوري، ج 5 ص 75 و 76
من نميگويم كه كليني (ره)، علامه مجلسي (ره)، علامه حلي (ره)، شيخ طوسي (ره)، شيخ مفيد (ره) و شيخ صدوق (ره) گفتهاند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چه ميخواست بنويسد. بلكه ميگويم بياييد كتابهاي معتبر شما أهل سنت را ببينيم كه چه گفتهاند و شارحين صحيح بخاري و صحيح مسلم چه گفتهاند. برويد كتاب فتح الباري في شرح صحيح البخاري آقاي إبن حجر عسقلاني و عمدة القاري شرح صحيح البخاري آقاي عيني و شرح صحيح مسلم آقاي نووي را ببينيد كه چه گفتهاند. همه شارحين از سفيان بن عيينه نقل كردهاند كه گفت: أراد رسول الله (صلي الله عليه و سلم) أن ينص علي اسامي الخلفاء بعده، حتي لا يقع بينهم الإختلاف. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ميخواست در آن نامه، اسامي خلفاء بعد از خودش را بنويسد تا بعد از خودش، اختلافي در ميان أمت اسلامي نباشد. فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 1، ص 186 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 2، ص 171 ـ شرح صحيح مسلم للنووي، ج 11، ص 90 چون پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميدانست عمده اختلافي كه بعد از او خواهد بود، اختلاف در بحث خلافت است. به تعبير آقاي شهرستاني: هيچ أمري به اندازه قضيه امامت، مورد كشت و كشتار و شمشيركشي واقع نشده است. آقاي قسطلاني هم در إرشاد الساري شرح صحيح البخاري، جلد 1، صفحه 207 ميگويد: أكتب لكم كتابا فيه النص علي الأئمة بعدي. ميخواهم چيزي بنويسم كه نام ائمه بعد از من در آن باشد. اينها سخن شيعه و علماء شيعه نيست، بلكه سخن علماء و بزرگان أهل سنت است.
* * * * * * *
سؤالات بينندگان سؤال 1 : قرآن در چه زماني جمع شد؟ جزاي كسي كه قرآن را آتش بزند، چيست؟ اينكه ميگويند خليفه سوم، قرآن را از حذيفه و سايرين جمع كرد و بعضي ميگويند قرآنها را آتش زد يا جوشاند، آيا حقيقت دارد؟ جواب 1 : عقيده ما شيعيان بر اين است و بسياري از بزرگان أهل سنت هم بر اين عقيده هستند كه قرآن در زمان نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) جمعآوري شد. إعجاز القرآن للعلامه للرافعي، ص 36 ـ الإتقان في علوم القرآن للسيوطي، ج 1، ص 60 اينكه ميگويند زيد بن حارثه بود و به دستور أبو بكر و عمر بود، همهاش در زمان بني أميه ساخته شده است و يك فضيلتتراشي براي آنها بيشتر نيست. در زمان عثمان هم قرآنهاي مختلفي بود و هر كدام از اينها به يك قرائتي بود و دستور داد تمام قرآنها را آوردند و آتش زدند و فقط يك قرآن را انتخاب كردند و در ميان مردم منتشر كردند. إن شاء ا... اگر فرصت شود، مفصل بحث خواهيم كرد و حدود 15 سؤال و جواب در اين زمينه بايد مطرح شود.
* * * * * * *
سؤال 2 : در شبكه ماهوارهاي المستقلة، علامه امين و آقاي سيد حسن حسيني از بحرين كه از بزرگان تشيع هستند و نظرشان بر ولايت است، علامه امين نظرش بر اين بود كه آن آيهاي كه حضرت علي (رضي الله عنه) مالك اشتر را به عنوان والي مصر انتخاب كرد، حضرت علي (رضي الله عنه) يك نامهاي به مالك اشتر نوشتند و آن آياتي كه ميفرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَ الرَّسُولِ سوره نساء / آيه 59 اين آيات را مهمترين استدلال ميداند بر اينكه خود حضرت علي (رضي الله عنه) هم هيچوقت معتقد بر ولايت نبوده است و ولايت خودش را هيچوقت از خود قرآن به دست نياورده است و حتي اين دو بزرگوار معتقد بر اين بودند كه اگر تمام قرآن را زير و رو كنيم، يك دليل قرآني براي امامت كه باعث اينهمه اختلاف ميان مسلمانان شده است، به دست نميآيد. اگر حضرت علي (رضي الله عنه) خودش معتقد به امامت و ولايت بود، براي مالك اشتر مينوشت: فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَ الرَّسُولِ و إلي چرا فقط همان آيه قرآن را نوشته است؟ اين خودش دليل محكمي است كه امامت در اسلام وجود ندارد. اين نظريه برادران تشيع است كه اينقدر به آن رنگ ميدهند و موجب تشنج و بحرانهاي فكري و مذهبي در جامعه اسلامي شدهاند. نظر شما در اين مورد چيست؟ جواب 2 : يكي از اين دو نفري كه به آنجا آوردهاند، جناب آقاي سيد حسن حسيني از بحرين، از علماء وهابي هستند و ارتباطي با أهل سنت و شيعه ندارد. بنده خودم هم چند سال پيش با اين آقايان، 3 شب مناظره داشتم در رابطه با شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و نوار صوتي آن و متن آن به صورت عربي و فارسي موجود است و روي سايت مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ـ www.valiasr-aj.com است. ايشان از وهابيهاي بحرين است و ارتباطي به شيعه و سني ندارد. حتي ايشان در برابر أدلهاي كه بنده اقامه كردم مبني بر هجوم به خانه أمير المؤمنين (عليه السلام) و ضرب و شتم حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، نه تنها جوابي به من نداد، بلكه جز فحاشي و اهانت، چيز ديگري نداشتند. نفر دوم آقاي امين است كه از لبنان آمده و در چند شب قبل هم يكي از بزرگان و علماء شيعه از لبنان زنگ زد و رسماً اعلام كرد كه آقاي امين ارتباطي به شيعه ندارد و يك مزدور عربستان سعودي است و عمامه را براي تجارت بر سرش گذاشته است و هيچ شيعهاي در لبنان ايشان را به عنوان يك شيعه نميشناسند. حرفهايي را كه ايشان ميزند، بنده خودم گوش ميدهم و حرفهاي ايشان هيچ ارتباطي به شيعه ندارد. بنده هم در همينجا رسماً اعلام ميكنم و تمام دنيا بدانند كه جناب آقاي امين، با همه احترامي كه ما به ايشان داريم، به هيچوجه نظريههايش نظر شيعه نيست و افكارش را افكار 100٪ ضد شيعه ميدانيم. اگر شما ميخواهيد نظر شيعه را بدانيد، بايد نظر شيخ مفيد (ره)، شيخ صدوق (ره)، علامه حلي (ره)، شهيد اول (ره) و شهيد ثاني (ره) كه از ديار لبنان هستند و نظر امام خميني (ره)، حضرت آيت ا... العظمي سيستاني و حضرت آيت ا... العظمي خويي (ره) را ببينيد. اين مراجع عظام تقليد ما هستند كه نظرشان بيانگر نظر شيعه است. ديشب هم يك آقايي از لبنان زنگ زد و به آقاي امين گفت: شما صراحتاً بگو نظرت درباره غدير و حضرت مهدي (عليه السلام) چيست؟ اگر واقعاً به صراحت نظر شيعه را گفتي، ما ميدانيم كه تو شيعه هستي، وگرنه ما تو را به عنوان شيعه قبول نداريم. ايشان هم گفت: آنچه كه براي ما مهم است، وحدت ميان أمت اسلامي است. هر چه كه مخالف وحدت باشد، آيه يا روايت، همه را به دريا ميريزيم. اينكه أمير المؤمنين (عليه السلام) معتقد به خلافت نبود، دروغ است. أمير المؤمنين (عليه السلام) در جايجاي نهج البلاغه، بحث امامت خويش و ائمه أهل بيت (عليهم السلام) را مطرح كرده است و در زمان خلافتش هم وقتي در أمر خلافتش اختلاف شد، آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) مردم را سوگند داد به خداي عالم كه آيا روز غدير خم از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شنيديد كه فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه» و تمام اين قضايا مطرح است. إن شاء ا... در زمينه امامت حضرت علي (عليه السلام) از زبان خود حضرت علي (عليه السلام) در منابع أهل سنت بحث خواهيم كرد. بيننده (ادامه بحث): ايشان اصطلاحات قرآني را بيان ميكردند و أحاديث مهم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را و نقل ديگران را بيان نميكردند. ما مسلمان هستيم، چه شيعه و چه سني، همهمان در زير يك سقفي زندگي ميكنيم به نام اسلام كه سندش قرآن است و بايد هر چيزي را از قرآن بياوريم. وقتي خود قرآن ميفرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَ الرَّسُولِ سوره نساء / آيه 59 بايد رجوع دهيم به قرآن و سنتهاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ديگر نبايد اينقدر نبايد به آن پر و بال بدهيم. من واقعاً خودم هميشه برنامههاي شما عزيزان را و ديگر شبكههاي أهل سنت را نگاه ميكنم. جنابعالي كه گفتيد از لبنان زنگ زدند، شيخ محمد الساتر بودند كه گفتند: «شما اصلاً شيعه نيستي، اگر شيعه هستي، كجاي لبنان مينشيني تا من بيايم. گفت: من أهل شهرستان بعلبك هستم». ايشان گفتند كه من ذاتاً افتخار ميكنم به شيعه بودن خودم. ولي اين حقيقت اسلامي و قرآني است كه بايد بگويم تا چقدر در ميان هم تفرقه بياندازيم. وقتي كه قرآن ميفرمايد خداوند رضايت خودش را از صحابه اعلام ميكند، مسئله قرآن و بيان مسائل قرآني، مقطعي نيست؛ براي تمام ادوار تا انقراض عالم و تا روز قيامت پابرجاست؛ مانند نماز و روزه. وقتي خداوند اعلام رضايت از صحابه كرده، ديگر چيزي براي شبهه باقي نميماند. تا روز قيامت اين رضايت خداوند، شامل آنها شده است. مسئله ديگر اينكه چرا ما بايد تكيه كنيم بر سر اين مسائل. خود كتاب نهج البلاغه كه نزد أهل تشيع واقعاً مقدس است و ما هم به آن احترام ميگذاريم، خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرموده است بعد از من 12 امام ميآيند، 4 نفر از آن اماماني كه آمدهاند، خلفاء راشدين بودند. بعد از آنها هم شما اگر حساب كنيد، اين 12 امام به نظر أهل تشيع چند نفرشان خلافت كردند؟ خود حضرت علي خلافت كرده، امام حسن 6 ، 7 ماه خلافت كرده است و ديگر تمام شد. اگر اينطوري باشد، خود سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تحقق پيدا نكرده است. ولي 4 نفرشان، همين خلفاء راشدين بودند. جواب: پس آن 8 نفر ديگر چه كساني بودند؟ بيننده: اين را بايد حاج آقا جواب بدهند كه آن 8 نفر چه كساني بودند؟ ما در قرآن يك سوره داريم به نام شوري: وَ أَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ سوره شوري / آيه 38 اسلام براي مسئله مشاورت و شورا، احترام خاصي دارد و يك سوره به نام شوري گذاشته است. آن وقتي كه صحابه آمدهاند بعد از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، مسئله انتخاب و جانشيني پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را گذاشتند، دستور قرآني و شورا بوده است، نه انتصابي. اسلام هيچ وقت، در هيچ زماني، هيچ كسي را به صورت انتصابي قبول نداشته و نخواهد داشت. در قضيه آتش زدن خانه فاطمه (رضي الله عنها) به دست خليفه دومِ اسلام، ميخواستم اين را بگويم كه الآن كتابي در دست دارم به نام بازسازي باورهاي مسائل مورد اختلاف شيعه و سني و در آن نوشته است: نخستين كسي كه به جعل اين داستان پرداخت، ابراهيم بن سيار نظّام، رئيس فرقه نظّاميه بود. چنانچه أبو الفتوح شهرستاني در كتاب خود الملل و النحل ميگويد. يعني چيزي به نام آتش زدن خانه فاطمه نبوده است. فقط اين ابراهيم بن سيار نظام كه خودش يك يهودي بود، اولين بار آمد براي اينكه اختلاف را وارونه و بيشتر كند، اين نظريه را به شيعيان و پيروان علي داد و تا امروز دودش به چشم همه رفته است. جواب: أولاً: أمر امامت، أمر الناس نيست، بلكه أمر الله است. خداوند در قرآن صراحت دارد: إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا اي ابراهيم! من تو را براي امامت مردم انتخاب ميكنم. سوره بقره / آيه 124 يعني جعل امامت، أمر الله است و كارش به دست خداوند است، نه به دست مردم. حضرت موسي (عليه السلام) وقتي ميخواهد حضرت هارون (عليه السلام) را جانشين خود كند، نميگويد: إني جعلت هارون خليفة بلكه ميفرمايد: وَ اجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي / هَارُونَ أَخِي خدايا! هارون را كه از أهل من است، جانشين من قرار بده. سوره طه / آيه 29 ـ 30 خداوند هم ميفرمايد: قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَي سوره طه / آيه 36 خداوند نسبت به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ اي پيامبر! أمر امامت علي را براي مردم بيان كن و اگر اين كار را نكني، رسالت ناتمام است. سوره مائده / آيه 67
ثانياً: برادر عزيزم! شما برو كتاب تفسيرالمنار محمد رشيد رضا و تفسير الدر المنثور سيوطي، ذيل همين آيه را ببينيد كه از عبد الله بن مسعود نقل ميكنند: كنا نقرأ علي عهد رسول الله صلي الله عليه و سلم: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ "أن عليا مولي المؤمنين" وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ». الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 298 ـ فتح القدير للشوكاني، ج 2، ص 60 همچنين آقاي آلوسي در تفسير روح المعاني، جلد 6، صفحه 193 نقل ميكند از عبد الله بن مسعود و ميگويد: كنا نقرأ علي عهد رسول الله صلي الله عليه و سلم: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ "أن عليا ولي المؤمنين" وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ». قرآن به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد كه به مردم برسان. يعني إبلاغ از ناحيه خداوند به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است. أمر امامت به يد الله است، نه به يد الناس. اين آيه: وَ أَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ سوره شوري / آيه 38 در مسائلي است كه مربوط به جنگ و زراعت و اقتصاد و اينگونه مسائل است.
ثالثاً: شما كه اينچنين به نَظّام الدين سياري جسارت ميكنيد، من خيلي تعجب ميكنم كه شما ميگوييد ايشان يهودي بوده است كه اين قضيه را نقل كرده است!!! شما برويد تاريخ بغداد آقاي خطيب بغدادي، جلد 6، صفحه 94 را ببينيد و إكمال الكمال إبن ماكولا، جلد 7، صفحه 357 را ببينيد كه از ايشان اينگونه تعبير ميكنند: أحد فرسان أهل النظر و الكلام. يكي از شيران شخصيتهاي أهل نظر و كلام است. آقاي شهرستاني از ايشان نقل ميكند: إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتي ألقت الجنين من بطنها. در روز بيعت، عمر آنچنان بر شكم فاطمه زد كه جنينش سقط شد. الملل و النحل للشهرستاني، ج 1، ص 57، چاپ دار المعرفة بيروت اين چيزي نيست كه شيعه نقل كرده باشد. نَظّام، نه شيعه است و نه يهودي؛ بلكه از علماء بزرگ أهل سنت و از معتزله است.
رابعاً: بر فرض كه اين دروغ باشد و آقاي نظام هم يهودي است، شما برو كتاب آقاي إبن أبي شيبة (متوفاي 239 هجري) المصنف، جلد 8، صفحه 572 را ببين كه نقل ميكند از يكي از صحابه به نام أسلم، غلام خود آقاي خليفه دوم كه ميگويد: و قد حلف بالله لئن عدتم ليحرقن عليكم البيت. آقاي عمر آمد قسم خورد به خداوند كه اين خانه را آتش ميزنم. اين روايت كه براي نظام نيست. روايت هم كاملاً صحيح است و هيچ مشكل سندي ندارد. آقاي بلاذري (متوفاي 270 هجري) كه معاصر آقاي بخاري (متوفاي 256 هجري) و مسلم (متوفاي 261 هجري) بوده، از إبن عون (كه درباره او ميگويند: له صحبة) نقل ميكند: فجاء عمر و معه فتيلة، فتلقته فاطمة علي الباب، فقالت فاطمة: يابن الخطاب! بابي؟! قال: نعم و ذلك أقوي فيما جاء به أبوك. عمر آمد در حاليكه مواد آتشزا در دستش بود و با فاطمه در جلوي درب خانه روبهرو شد و فاطمه به او گفت: اي پسر خطاب! آمدهاي خانه مرا به آتش بكشي؟ عمر گفت: بله، براي بقاء دين پدرت اين كار را ميكنم. أنساب الأشراف للبلاذري، ج 1، ص 581 من در همان مناظرهاي كه در شبكه المستقلة داشتم، تكتك اين روايات را بررسي كردم و گفتم كه در سندش، آقاي مدائني هست كه آقاي ذهبي در سير أعلام النبلاء، جلد 10، صفحه 401 در مورد او ميگويد: «ثقة ثقة ثقة» و آقاي مسلمة بن محارب هست كه آقاي إبن حبان او را در الثقات، جلد 7، صفحه 490 او را توثيق كرده است و آقاي سليمان بن تيمي هست كه آقاي مزي در تهذيب الكمال في أسماء الرجال، جلد 4، صفحه 176 ميگويد إبن حنبل و اين معين و نسائي او را توثيق كردهاند و آقاي عبد الله بن عون هست كه در الطبقات الكبري محمد بن سعد، جلد 7، صفحه 198 بعضيها ميگويند جزء صحابه است. اين روايت كاملاً صحيح است و هيچ مشكلي ندارد. آقاي طبري هم از زياد بن كليب از خود عمر بن خطاب نقل ميكند: و الله! لأحرقن عليكم أو لتخرجن إلي البيعة. به خدا قسم! يا خانه را به آتش ميكشم، يا بايد بياييد بيعت كنيد. تاريخ الطبري، ج 2، ص 443 اينها ارتباطي به نظام ندارد كه شما ميگوييد قضيه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و هجوم به خانه ايشان، فقط مربوط است به آقاي نظام كه يهودي بوده است.
خامساً: مضافاً كه اگر به كتابهاي خودتان نگاه كنيد، ميبينيد كه بزرگان شما هم شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را نقل كردهاند. آقاي جويني در فرائد السمطين، جلد 2، صفحه 36 شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را نقل ميكند. آقاي جويني كسي است كه آقاي ذهبي در تذكرة الحفاظ، جلد 4، صفحه 1505 صراحت دارد: الإمام المحدث الأوحد. اينها چه ارتباطي به آقاي نظام دارد؟!
نكته: مقداري برويد مطالعه كنيد تا به اين شكل بيگدار به آب نزنيد. ما اعلام ميكنيم كه به أهل سنت اهانت نميكنيم و توهين به أهل سنت را گناه نابخشودني ميدانيم و آن شبكههايي كه به أهل سنت و خلفاء اهانت ميكنند، ما از آن شبكهها بيزار هستيم و آقايان مراجع عظام تقليد هم بيزار هستند و من اين را با صراحت اعلام ميكنم كه هر شبكهاي، حتي اگر شبكه جهاني ولايت هم روزي به خلفاء اهانت و ناسزاگويي كند و آن را ترويج دهد و به أهل سنت اهانت كند، آقايان مراجع عظام تقليد با هيچكسي رو دربايستي ندارند و از شبكه جهاني ولايت هم تبرّي خواهند جست. من هم رسماً اعلام ميكنم به اين عزيزان و برادرانمان در شبكههاي شيعي كه هرگونه اهانت به أهل سنت و خلفاء، امروز در حقيقت، شيعه را در آماج گلولههاي وهابي قرار دادن است. از آقاي عبد المالك ريگي كه چندي پيش به جزاي عملش رسيد، سؤال كرده بودند: شما چه ميكنيد كه اين جوان سني و وهابي را شست و شوي مغزي ميدهيد و به اين مرحله ميرسند كه مواد منفجره را با كمربند انفجاري به خودشان ميبندند و خودشان و دهها نفر ديگر را به خاك و خون ميكشند؟ بينندگان عزيز! برادران عزيز شبكههاي شيعي! ميدانيد عبد المالك چه گفته بود؟ گفته بود: ما كار علمي و عقيدتي روي اينها نميكنيم. ما اين جوانان را ميآوريم و چند تا نوار از علماء شيعه را كه به أهل سنت فحش ميدهند و به خلفاء ناسزا ميگويند، به آنها نشان ميدهيم و وقتي ميشنوند كه يك عالم شيعي به خلفاء و أهل سنت فحش ميدهد، يك پارچه آتش ميشوند و سر از پا نميشناسند. برادران عزيزي كه در شبكههاي ديگر نشستهايد! برادراني كه بالاي منابر ميرويد! برادراني كه به نام حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) جلسه ميگيريد و با اهانت به أهل سنت و خلفاء، دل خوش كردهايد و تصور ميكنيد كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) راضي است! من از 3 تن از مراجع عظام تقليد كه الآن در قيد حيات هستند، سؤال كردم: نظر شما چيست نسبت به آن دسته از روحانيوني كه بالاي منبر ميروند و به أهل سنت اهانت ميكنند و به خلفاء ناسزا ميگويند يا به نام حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، جلسه ميگيرند و ناسزا ميگويند؟ فرمودند: به نظر من، ائمه (عليهم السلام) به اين كار راضي نيستند. اگر ما مقلد اين مراجع عظام تقليد هستيم، بايد رعايت كنيم. آن آقاياني كه ميگويد حضرت آيت ا... العظمي سيستاني اجازه داده است كه چنين و چنان كنيم، بدانند كه حضرت آيت ا... العظمي سيستاني شعارش اين است: لا تقولوا إخواننا أهل السنة، بل قولوا انفسنا أهل السنة! نگوييد برادران أهل سنت ما، بلكه بگوييد عزيزان أهل سنت ما! شما موضعگيري حضرت آيت ا... العظمي سيستاني را نسبت به أهل سنت نگاه كنيد و اينطور خودتان را به دروغ، وابسته به بعضي از مراجع عظام تقليد نشان ندهيد. من چند روز قبل به مسئولين يكي از شبكهها زنگ زدم و گفتم: برادر عزيزم! شما با اين تنديها! ريگيپروري ميكنيد. كار شما با اين اهانتها و توهينها و ناسزاها، پروروش دادن ريگيهاست. لذا، عزيزان أهل سنت بدانند كه ما نه تنها نظر خودمان را عرض ميكنيم، بلكه نظر مراجع عظام تقليد را اعلام ميكنيم و اگر نياز باشد، نظر آقايان مراجع عظام تقليد را به صورت مكتوب ميآوريم و اعلام ميكنيم كه اهانت به أهل سنت را خلاف شرع ميدانند و ناسزاگويي به خلفاء را گناه و معصيت ميدانند و مراجع عظام تقليد، روحانيوني كه به مناطق أهل سنت ميروند را توصيه ميكنند كه مقداري مراقب صحبتهاي خودشان باشند.
* * * * * * *
سؤال 3 : 1. اين شبكه ظلمت مطلبي را مطرح كردند كه آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) در نامه 6نهج البلاغه فرمودهاند: همانهايي با من بيعت كردند كه با خليفه اول و خليفه دوم بيعت كردند و شورا، حق مهاجرين و انصار است. البته آنها اشارهاي نكردند كه اين مطالب درباره نامهاي است كه آن حضرت به معاويه نوشتند. لطفاً در اين مورد توضيح بفرماييد. 2. يكي ديگر از شبكههايي كه شمشير را عليه شيعه از رو بسته است، أخيراً عنوان كرده است كه اعتقاد به آيه: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ سوره مائده / آيه 55 و اينكه آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) در حال نماز صدقه دادند، خرافات است. در اين مورد هم توضيح بفرماييد. جواب 3 : من هم برنامههاي اين شبكه را نگاه ميكردم و به قدري اعصابم خُرد شد كه تلويزيون را بستم. به قدري اين گوينده عبارات تند و غير مؤدب به كار ميبرد كه من حوصله ادامه دادن به صحبتهاي او را نداشتم! إن شاء ا... قول ميدهم به بينندگان عزيز كه إن شاء ا... در جلسات آينده، اين بحث را خواهيم كرد كه واقعاً أمير المؤمنين (عليه السلام) كه در نامه 6نهج البلاغه ميفرمايد: إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبا بكر و عمر و عثمان علي ما بايعوهم عليه. با من بيعت كردند همان كساني كه با أبو بكر و عمر و عثمان بيعت كردند. آيا خلافت أبو بكر و عمر و عثمان را مشروع ميداند؟ يا نامهاي به معاويه است و از اين باب است: وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ سوره نحل / آيه 125 يك جواب كوتاهي هم بگويم كه آقاي خوارزمي كه از بزرگان أهل سنت و أخطب الخواطب است و ذهبي هم از او به امام تعبير ميكند، ميگويد: كتب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام قبل نهضته إلي صفين إلي معاوية لأخذ الحجة عليه. أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (عليه السلام) قبل از آغاز جنگ صفين، براي اتمام حجت بر معاويه، نامهاي به او مينويسد. أما بعد: إنه لزمتك بيعتي بالمدينة و أنت بالشام، لأنه بايعني القوم الذين بايعوا أبا بكر و عمر و عثمان علي ما بويعوا عليه. اي معاويه! بيعت من بر گردن تو لازم و ضروري است، با اينكه تو در شام هستي... . المناقب الخوارزمي، ص 202 بعد از قضيه قتل عمر، مردم آمدند إصرار كردند: ما ميخواهيم با تو [علي] بيعت كنيم به شرط عمل به كتاب خدا و سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و سيره شيخين. ولي علي بن أبي طالب (عليه السلام) زير بار نرفت و فرمود: من حاضر نيستم به سيره شيخين عمل كنم. چون شايد سيره شيخين، سيره نادرستي باشد. مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 1، ص 75 ـ تاريخ الطبري، ج 3، ص 301 در خود صحيح بخاري خود أمير المؤمنين (عليه السلام) خطاب به أبو بكر ميفرمايد: و لكنك إستبددت علينا بالأمر. تو در أمر خلافت در حق ما استبداد كردي. صحيح البخاري لمحمد بن إسماعيل البخاري، ج 5، ص 83، ح 4241، كتاب المغازي، باب غزوة خبير ـ صحيح مسلم لمسلم النيشابوري، ج 5، ص 154، ح 4471، كتاب الجهاد، باب قول النبي (صلي الله عليه و سلم) لا نورث معناي استبداد چيست؟ آيا به معناي خدمت كردن و دسته گل آوردن است؟ حتي در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است: حتي فاضت عينا أبي بكر. چشمان أبو بكر از سخن علي گريان شد. همچنين أمير المؤمنين (عليه السلام) به أبو بكر ميفرمايد كه به خانه من بيا، ولي كسي را با خودت نياور: كراهية لمحضر عمر. من دوست ندارم حتي با عمر هممجلس بشوم. اين مسائل در كتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است. 2. آقاي عرعور كه ناصبي و بدتر از منافق است و جز فحاشي به شيعه و اهانتهاي ركيك و ناموسي به شيعه چيز ديگري نميداند را در آن شبكه آوردهاند و او هم اين مطالب را ميگويد. ايشان در برابر يك شيعهاي كه استدلال ميكند، ميگويد: «اين قضيه انگشتر دادن حضرت علي (عليه السلام) به سائل در حال نماز، از خرافات است». اين روايت در كتابهاي معتبر أهل سنت، از خود آقا علي بن أبي طالب (عليه السلام) نقل شده است. معرفة علوم الحديث للحاكم النيشابوري، ص 102 ـ المناقب للخوارزمي، ص 266 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج 7، ص 394 از عمار بن ياسر هم اين روايت نقل شده است. المعجم الأوسط للطبراني، ج 6، ص 218 از سلمة بن كهيل، صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم نقل شده است. الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 293 ـ تفسير إبن كثير، ج 2، ص 73 همچنين از مجاهد و سُدْي و عتبة بن حكيم از أبو جعفر امام باقر (عليه السلام) نقل شده است. الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 293 مفسران بزرگ أهل سنت هم اين روايت را نقل كردهاند. تفسير الطبري، ج 6، ص 389 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 293 ـ تفسير القرطبي، ج 6، ص 221 ـ زاد المسير لإبن الجوزي، ج 2، ص 292 ـ تفسير إبن كثير، ج 2، ص 72 جالب اين است كه آقاي آلوسي وهابي ضد شيعه كه حتي از علماء شيعه ـ عذر ميخواهم ـ به عنوان كَلْب تعبير ميكند، در كتاب تفسيري روح المعاني، جلد 6، صفحه 167 صراحتاً ميگويد: و غالب الأخباريين علي أن هذه الأيه نزلت في علي كرم الله تعالي وجهه. غالب اخباريين و محدثين بر اين عقيده هستند كه اين روايت در حق علي نازل شده است. در جلد 6، صفحه 186 هم ميگويد: و الآية عند معظم المحدثين نزلت في علي كرم الله تعالي وجهه. اين آيه در نزد اكثر محدثين ما اين است كه در حق علي نازل شده است. جالب اين است كه آقاي تفتازاني در شرح المقاصد، جلد 2، صفحه 288 نقل ميكند: نزلت باتفاق المفسرين في علي بن أبي طالب رضي الله عنه حين أعطي السائل خاتمه و هو راكع في صلاته. و در كتاب المواقف آقاي إيجي، جلد 3، صفحه 614 آمده است: و قد أجمع أئمة التفسير علي أن المراد بـ«الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ» إلي قوله تعالي: «وَ هُمْ رَاكِعُونَ» علي، فإنه كان في الصلاة راكعاً، فسأله سائل، فأعطاه خاتمه فنزلت الآية. إجماع ائمه تفسير است بر اينكه مراد از آيه 55 سوره مائده، علي است كه در حال ركوع، انگشتر به سائل داد و اين آيه نازل شد. شرح المواقف للقاضى الجرجانى، ج 8، ص 360 تمام اين آقايان، تفتازاني و ايجي و قاضي جرجاني به صراحت اين قضيه را از خواجه نصير الدين طوسي (ره) نقل كردهاند و آن را ردّ نكردهاند.
* * * * * * *
سؤال 4 : اين شبكه أهل سنت [شبكه نور] كه ما نگاه ميكنيم، آيا گناه دارد يا خير؟ جواب 4 : اگر كسي اين توانايي علمي را دارد كه اين سخنان ضد شيعي و ضد قرآني و ضد سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در روحيهاش أثر نميگذارد، ديدن اين شبكه اشكالي ندارد. ولي اگر كسي همچنين توانايي را ندارد و اعتقادات شيعياش قوي نيست، نبايد نگاه كند. چه بسا بعضي از مطالب خلافي كه در آنجا نقل ميكنند، در او تأثير ميگذارد. چون بعضاً اين آقايان ميآيند سراب را نشان ميدهند و مخاطب تصور ميكند كه آب است. براي همچنين افرادي، قطعاً نگاه كردن به همچنين شبكهاي خلاف شرع است.
* * * * * * *
سؤال 4 : 1. در مورد روايتي كه ميگويند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: اولين كسي كه از أهل بيت من به من ملحق ميشود، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است. اين روايت چطور با شهادت حضرت محسن (عليه السلام) همخواني دارد؟ 2. حديثي كه در بحار الأنوار است كه ميگويند: امام علي (عليه السلام) با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و أم المؤمنين عايشه در زير يك پتو بودند. آيا صحت دارد؟ 3. در شبكه ظلمت حديثي را آوردند كه امام باقر (عليه السلام) ميفرمايد: نعم الصديق، نعم الصديق، نعم الصديق. قضيه اين چيست؟ آيا صحت دارد؟ 4. چرا با شبكه ظلمت مناظره نميگذاريد؟ جواب 4 : 1. حضرت محسن (عليه السلام) جزء أهل بيت (عليهم السلام) نيست. أهل بيت (عليهم السلام) آن خمسه طيبه [پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، حضرت علي (عليه السلام)، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام)] هستند. حتي حضرت زينب كبري (سلام الله عليها) هم جزء أهل بيت (عليهم السلام) نيست. 2. خير، اين حديث از دروغهاي بني أميه است. ما اين را مفصل جواب دادهايم و ردّ كردهايم. اين روايت در منابع أهل سنت آمده است، نه در منابع شيعه. اگر هم در منابع شيعه باشد، روايات ضعيف و جعلي هستند. اينگونه روايات دروغ است و نه با غيرت و عصمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميسازد و نه با عصمت آقا أمير المؤمنين (عليه السلام). 3. خير، اين روايت هم به هيچوجه صحيح نيست و جعلي و ضعيف است. اين روايت به هيچوجه در منابع شيعه هم نيامده است. اين را اين آقايان نقل كردهاند و إبن أبي الحديد معتزلي نقل كرده است و ما اين را مفصل جواب دادهايم. اين روايت در تاريخ مدينة دمشق آقاي إبن عساكر، جلد 5 صفحه 455 و جلد 54 ، صفحه 283 آمده است. اگر در بعضي از كتابهاي شيعه آمده است، به نقل از كتابهاي أهل سنت آمده است و ردّ كردهاند. اين آقايان ميآيند نقل را ميگيرند و ردّ را نقل نميكنند. 4. ما بارها گفتهايم و از آنها دعوت كردهايم، ولي آنها استقبال نكردهاند.
* * * * * * *
سؤال 5 : آقاياني كه ميگويند وهابيت وهابيت، كسي كه پيامبر را با نام زيبا صدا كند و ـ نعوذ بالله ـ به زنش توهين نكند و به علي توهين نكند كه ـ نعوذ بالله ـ در خانهاش خوابيده و زنش را شكسته و امام حسين را زير پاي دار و دسته بني أميه له نكرده است، اگر اين آقايان وهابيت هستند، واقعاً من هم وهابي هستم. اين حرفها چيست؟ اين چرنديات چيست كه ميگوييد شبكه ظلمت؟ همه شبكهها محترم هستند براي خودشان! اين شبكه أهل بيت براي كيست؟ كسي بگويد ـ نعوذ بالله ـ به اين شبكه توهين كند، خوشتان ميآيد؟ نور، از نور قرآن آمده است. واقعاً نبايد در مملكت ما از اين حرفها بزنند. از آقاي قزويني گلايه دارم. به گفته تاريخ عمومي ايران، 14٪ سني هستند. ولي ايشان گفتند كه اين سنيها 2 ميليون نفر هستند؛ اين درست نيست. ما كاري به شيعه و سني نداريم؛ ما همه برادر هستيم؛ اين حرفها در ايران خوب نيست. جواب 5 : حضرتعالي ميفرماييد كه من گفتهام مجموع أهل سنت در ايران 2 ميليون نفر هستند، اگر مدركي براي من آورديد كه در برنامهها و سخنرانيهاي كه داشتهام، گفته باشم أهل سنت ايران 2 ميليون نفر هستند، هر چقدر بخواهيد به شما جايزه ميدهم. ولي اگر دروغ بود، بايد مردانه بگوييد كه من به قزويني بهتان بستم. بيننده (ادامه بحث): وقتي شبكه سلام از شما سؤال كردند، گفتيد كه حنبليها اينقدر جمعيت دارند و مالكيها اينقدر جمعيت دارند و گفتيد نزديك به 2 ميليون نفر و اندي جمعيت دارند. جواب: نوار شبكه سلام موجود است و پياده شدهاش هم در سايت موجود است. بيننده (ادامه بحث): من نوارش را ندارم. خودم نوشتهام و الآن هم پيدا كردم و زنگ زدم. جواب: اصلاً همچنين چيزي را بنده در عمرم نگفتهام كه أهل سنت در ايران مجموعاً 2 ميليون نفر هستند. آماري در آنجا عرض كردم و گفتم كه مثلاً در استان سيستان و بلوچستان چند نفر هستند و در استان كردستان چند نفر هستند و در استان خراسان چند نفر هستند و آمار را عرض كردم و نوارش هم موجود است و متن اين نوار هم در سايت مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ـ www.valiasr-aj.com موجود است و صداي من الآن موجود است. نبايد پشت سر آدم زنده إفتراء بست. من عرض كردم كه قريب 10٪ مردم ايران أهل سنت هستند. در همانجا هم گفتم كه حدود 7 ميليون و اندي در ايران سني هستند. شما فكرتان در جايي ديگر بوده است و به جاي عدد 7، عدد 2 را نوشتهايد. شما نبايد اينطور بيگدار، جلوي ميليونها انسان إفتراء ببنديد. اين زيبنده بزرگواري مانند حضرتعالي نيست.
* * * * * * *
سؤال 6 : من از امام باقر (عليه السلام) چند روايت ميخوانم. 1. درباره بيعت حضرت علي (عليه السلام)، حضرت علي (عليه السلام) ميفرمايد: و بيعة أبو بكر كما ... فبيعة عثمان فبيعة، إن ذلك في بيتي ثم ... . با أبو بكر بيعت كردم، همانگونه كه شما بيعت كرديد و با عمر بيعت كردم، همانگونه كه شما بيعت كرديد و در بيعت با او وفادار بودم و با عثمان بيعت كردند و من هم با او بيعت كردم. مستدرك نهج البلاغه، شيخ كاشف الغطاء، چاپ لبنان، ص 119 و 120 2. امام باقر (عليه السلام) ميفرمايد: و لست بمنكر فضل أبي بكر و ... ؟ اين روايت هم در كشف الغمة إربلي، ج 3، ص 78 آمده است. 3. آيه قرآن كه ميفرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ سوره مائده / آيه 54 سؤال من اين است كساني كه بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مرتدّ شدند، خداوند خيلي زود قومي را ميآورد، آن قوم چه كساني بودند كه بعد از 25 سال كه آنها حكومت كردند و نوبت علي شد؟ آيا اگر أبو بكر ـ نعوذ بالله ـ ظالم يا كافر بود، ميآمد خليفه اسلام به دست بگيرد كه براي مسلمانان سرافراز بودند و چند كشورها را گرفتند مانند حضرت عمر كه شما برادران شيعه ميگوييد اصلاً به ايران نيامده، وقتي حضرت عمر به ايران آمد و ... . من دوست دارم همين الآن جواب مرا بدهيد. جواب 6 : شما كتاب صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152، كتاب الجهاد، باب الفيء را بخوانيد كه از قول خود جناب عمر بن خطاب نقل ميكند كه به حضرت علي (عليه السلام) و عباس گفت: فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم قال أبو بكر: أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم ... فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا ... ثم توفي أبو بكر و أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا ... . وقتي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، أبو بكر گفت: من جانشين رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هستم و شما دو نفر [علي و عباس] عقيدهتان درباره او اين بود كه او دروغگو و گنهكار و حيلهگر و خائن بود و وقتي أبو بكر از دنيا رفت، من جانشين رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و جانشين أبو بكر شدم و شما دو نفر عقيدهتان درباره من اين بود كه من دروغگو و گنهكار و حيلهگر و خائن هستم. در صحيح بخاري، جلد 5، صفحه 82 و صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 154 صراحت دارد كه أمير المؤمنين (عليه السلام) تا 6 ماه بيعت نكرد: و لم يكن يبايع تلك الأشهر. اين نظريه آقايان أهل سنت است. اگر واقعاً حضرت علي (عليه السلام) خلافت أبو بكر را مشروع و صحيح ميدانست، در اين 6 ماه چرا بيعت نكرد؟ يا بايد بگوييد كه ـ نستجير بالله ـ حضرت علي (عليه السلام) مقصر بوده و كار خلاف كرده است، كه خودتان هم اين را قبول نداريد و حضرت علي (عليه السلام) را جزء عشره مبشره ميدانيد و اگر بگوييد كه حضرت علي (عليه السلام) خلافت أبو بكر را قبول نداشته است، همانطور كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هم به هيچوجه بيعت نكرد و با حالت غضب از دنيا رفت. شما رفتهايد عبارتي را از كتاب كشف الغمة به غلط ميخوانيد و اين روايات خودتان را رها كردهايد. شما رفتهايد از كتابهاي دست سوم و چهارم، روايات ضعيف ميآوريد. ما وقتي حرف ميزنيم، بررسي ميكنيم و از صحيح بخاري و صحيح مسلم روايت ميآوريم و جلد و صفحه و شماره حديث را ميگوييم و اگر از كتابهاي ديگر ميآوريم، بررسي سندي ميكنيم و ميگوييم كه اين روايت از ديدگاه آقايان أهل سنت، صحيح يا ضعيف است و تمام اين قضايا را مطرح ميكنيم. شما اگر راست ميگوييد، يك روايت از كتابهاي شيعه بياوريد و بررسي سندي بكنيد و مثلاً بگوييد در كتاب الكافي فلان روايت هست و كليني (ره)، علامه مجلسي (ره)، علامه حلي (ره) و شيخ طوسي (ره) هم گفتهاند روايت صحيح است. وگرنه هر روايتي را آوردن و نقل كردن، كار هر نقالي است و ارزشي ندارد.