صفحه 10 از 20 نخستنخست 12345678910111213141516171819 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 91 به 100 از 197

موضوع: به یاد مادرم؛ لالایی برای مادر با گویش مازندرانی و فارسی

  1. #91
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    سرود مادر....

    در بوسه هاي مادر
    خورشيد نور باران
    آغاز روز تازه
    لبخند بامدادان


    در خنده هاي مادر
    عطر خوش گلستان
    زيبايي طبيعت
    شادابي بهاران.

    مادر تو روح و جاني
    مادر تو جاوداني
    با من تو مهرباني
    با من تو همزباني


    مادر تو بهتريني
    مادر تو نازنيني
    مادر تو دلنشيني
    بر حلقه ام نگيني.

    مادر هميشه بيدار
    مادر هميشه در كار
    باشد براي فرزند
    مادر هميشه غم خوار
    مادر هميشه خوش قلب
    مادر هميشه دل سوز
    مادر هميشه روشن
    خورشيد عالم افروز.

    در چشم هاي مادر
    آبي آسماني
    روياي سبز نوروز
    معناي زندگاني


    در اشك هاي مادر
    پاكي آب باران
    رنگين كمان روشن
    آواي چشمه ساران.

    مادر زعشق سرشار
    روح نثار و ايثار
    در راه كودكانش
    مادر بود فداكار


    مادر چراغ خانه
    گرماي آشيانه
    مهرش درون قلبم
    ماناست جاودانه.

    مادر هميشه بيدار
    مادر هميشه در كار
    باشد براي فرزند
    مادر هميشه غم خوار
    مادر هميشه خوش قلب
    مادر هميشه دل سوز
    مادر هميشه روشن
    خورشيد عالم افروز.

    در نغمه هاي مادر
    لالايي محبت
    شعر بلند پيوند
    آواي انس و الفت


    در پند هاي مادر
    شيريني سعادت
    آسايش دو گيتي
    شادي بينهايت.

    مادر تو صبح پاكي
    برتر ز آب و خاكي
    در مشرق محبت
    خورشيد تابناكي


    تو مايه غروري
    سرچشمه سروري
    سرشار شعر و شوري
    بخشندهً شعوري.

    مادر هميشه بيدار
    مادر هميشه در كار
    باشد براي فرزند
    مادر هميشه غم خوار
    مادر هميشه خوش قلب
    مادر هميشه دل سوز
    مادر هميشه روشن
    خورشيد عالم افروز.

    مادر دلش رحيم است
    قلبش مرا حريم است
    روحش پناهگاهم
    در لحظه هاي بيم است


    قلبش طپد برايم
    خود را كند فدايم
    پر ميشوم ز شادي
    چون ميكند صدايم.

    بخشنده جوانيست
    معناي زندگانيست
    لبخندش آسمانيست
    شادي جاودانيست


    آرامش نسيم است
    بخشنده و كريم است
    در بوستان هستي
    چون گل پر از شميم است.

    مادر هميشه بيدار
    مادر هميشه در كار
    باشد براي فرزند
    مادر هميشه غم خوار
    مادر هميشه خوش قلب
    مادر هميشه دل سوز
    مادر هميشه روشن
    خورشيد عالم افروز.

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #92
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    نامه ای به مادرم(پاسخم ده که منتظرم)

    صد قصه عشق بودی و می خواندمت مدام

    رفتی و ماند صد قصه عشق ناتمام

    چهل روز در نبودت اشک مهمان ناخوانده چشمهامان بود

    چهل شب به یادت و به امید دیدن چهره مهربانت

    چشمهامان را میزبان خواب کردیم

    و یاد مهربانیت مثل همیشه تسلی خاطر داغدیده امان شد.



    سلام بر عشق قشنگم بعد از خدا و اولیاء خدا محمد(ص) و اهل بیتش

    سلام مادر.

    مادر!

    بیش از چهل روز و چهل شب است که از من دوری

    دوری نه اینکه به یادت نباشم

    نه اینکه صدایت نزنم

    نه اینکه فراموشت کرده باشم

    بیش از چهل روز است که

    سیمای مهربانت را از پشت پلکهای اشک آلودم به تماشا ننشسته ام

    بیش از چهل روز است که

    صدای دلنشین و مهربانت را با گوشهایم نشنیده ام

    بیش از چهل روز است که

    دیگر بر دستهای گرم و مهربانت بوسه نزده ام

    بیش از چهل روز است که

    چشم در چشم تو ندوخته ام

    و از چشمه نگاه دلربایت سیراب نشده ام

    مادر!

    من تشنه ام

    در عطش حضورت می سوزم

    می دانی من بی تو کویری سوخته ام

    در بیابانی که روزی با حضور تو گلستانی از عشق و امید بود

    مادر!

    اولین بار است که

    دیگر ثانیه ها را ورق نمی زنیم

    عقربه ها را به تماشا نمی نشینیم

    و هفته ها را به سختی پشت سر می گذاریم

    بیش از چهل روز است که

    وقتی پا به خانه می گذارم

    پشت در نیمه باز اتاق تو را منتظر آمدنم نمی بینم

    که تسبیح به دست ورد مهربانی می خواندی

    و چشم به در داشتی تا دستهایم را محکم بفشاری

    و از گرمای وجودت سیرابم کنی

    جانی دوباره به من ببخشی

    و لبخندت را که خلاصه همه خوبیها بود به چهره ام بپاشی

    تا با طراوت و متبسم گردد

    مادر!

    خانه برایم سرد سرد است

    از سرمای نبودت به خود می لرزم

    تو تاب و توانم بودی

    با گرمای وجودت سردی نبود

    لرز نبود و تنهائی آزرمان نمی داد

    مادر!

    چه ناباورانه پر کشیدی

    وقتی که هنوز جرعه جرعه از مهربانی تو عشق می نوشیدم

    وقتی که هنوز چون پرنده ای بی بال و پر از دست تو پرواز را می آموختم

    من هنوز پر پروازم کامل نبود

    هنوز بی تو بر زمین می افتم

    و دستهای مهربان تو را برای بلند شدن می طلبم

    دستهایت را از من دریغ مکن

    نگاهت را از من نگیر

    در خویش می گریم

    و در عمق وجودم نبودت را فریاد می زنم

    و تو می شنوی

    تو حس می کنی

    چون مادری

    و باز هم دعایم می کنی

    آرامشم می بخشی

    و از خدا بهترین ها را برایم طلب می کنی

    مقدس تر و دلرباتر

    دعایت را مثل همیشه بدرقه راهم کن

    مادر!

    من به تو نیاز دارم چون لب تشنه ای که

    در کویری بی آب جرعه ای آب می خواهد.

    (مادرم دوستت دارم)

  4. #93
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    مادر دلتنگتم خیلی...کاش...

    نگاهت:

    باران را برایم تفسیر کرد!

    بارانی که:

    کویر عطشناک

    لحظه هایم را

    سراب می نمود!

    و من!

    در رد نگاهت

    به جستجو نشسته ام



    پا برهنه

    دویدم

    در برهوت

    لحظه هائی که:

    مات رفتنت مانده بودم



    تو را خواستم!

    چون مست خواب دیده ای که:

    جرعه ای آب

    از سبوی شکسته

    می نوشد

    همه ترسم

    از این بود که:

    تو را ننوشم

    از جام عشقت

    سیراب نشوم

    و تو!

    باز از

    آشیان دستانم

    پر بکشی

    و من تنها

    پروازت را

    به خاطر بسپارم!

  5. #94
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    عشق مادر ....

    این داستان یک داستان واقعی و کاملا تاثیرگذار است






    اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت

    یك روز اون اومده بود دم در مدرسه كه به من سلام كنه و منو با خود به خونه ببره

    خیلی خجالت كشیدم. آخه اون چطور تونست این كار رو بامن بكنه ؟

    به روی خودم نیاوردم، فقط با تنفر بهش یه نگاه كردم و فورا از اونجا دور شدم

    روز بعد یكی از همكلاسی ها منو مسخره كرد و گفت، هووو، مامان تو فقط یك چشم داره!

    فقط دلم میخواست یك جوری خودم رو گم و گور كنم.

    كاش زمین دهن وا میكرد و منو ، كاش مادرم یه جوری گم و گور میشد

    روز بعد بهش گفتم، اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال كنی چرا نمی میری ؟!!!

    اون هیچ جوابی نداد....

    حتی یك لحظه هم راجع به حرفی كه زدم فكر نكردم، چون خیلی عصبانی بودم.

    احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت

    دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ كاری با اون نداشته باشم

    سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم

    اونجا ازدواج كردم، واسه خودم خونه خریدم، زن و بچه و زندگی

    از زندگی، بچه ها و آسایشی كه داشتم خوشحال بودم

    تا اینكه یه روز مادرم اومد به دیدن من

    اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه هاشو

    وقتی ایستاده بود دم در، بچه ها به اون خندیدند

    و من سرش داد كشیدم كه چرا خودش رو دعوت كرده كه بیاد اینجا اونم بی خبر

    سرش داد زدم، چطور جرات كردی بیای به خونه من و بچه ها رو بترسونی؟!

    گم شو از اینجا! همین حالا

    اون به آرامی جواب داد، اوه خیلی معذرت میخوام.

    مثل اینكه آدرس رو عوضی اومدم، و بعد فورا رفت و از نظر ناپدید شد

    یك روز، یك دعوت نامه اومد در خونه من در سنگاپور

    برای شركت در جشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه

    ولی من به همسرم به دروغ گفتم كه به یك سفر كاری میرم

    بعد از مراسم، رفتم به اون كلبه قدیمی خودمون البته فقط از روی كنجكاوی

    همسایه ها گفتن كه اون مرده

    ولی من حتی یك قطره اشك هم نریختم

    اونا یك نامه به من دادند كه اون ازشون خواسته بود كه به من بدن

    ای عزیزترین پسر من، من همیشه به فكر تو بوده ام.

    منو ببخش كه به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم

    خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میای اینجا

    ولی من ممكنه كه نتونم از جام بلند شم كه بیام تو رو ببینم

    وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینكه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم

    آخه میدونی ... وقتی تو خیلی كوچیك بودی، تو یه تصادف، یك چشمت رو از دست دادی

    به عنوان یك مادر، نمی تونستم تحمل كنم و ببینم كه تو داری بزرگ میشی با یك چشم

    بنابراین چشم خودم رو دادم به تو

    برای من اقتخار بود كه پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور كامل ببینه

    با همه عشق و علاقه من به تو ، دوستت دارم

  6. #95
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    زندگی شاید همین بی تابی من است…

    مادرم سینی چایی در دست
    گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من

    خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
    لب پاشویه نشست

    پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد

    شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین

    با خودم می گفتم:

    زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست

    زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

    رود دنیا جاریست

    زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

    وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم

    دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

    هیچ!!!

    زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

    شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

    شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

    زندگی درک همین اکنون است

    زندگی شوق رسیدن به همان

    فردایی است، که نخواهد آمد

    تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

    ظرف امروز، پر از بودن توست

    شاید این خنده که امروز، دریغش کردی

    آخرین فرصت همراهی با امید است

    زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک

    به جا می ماند



    زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ

    زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

    زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

    زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

    زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

    زندگی، فهم نفهمیدن هاست

    زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

    تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست

    آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

    فرصت بازی این پنجره را دریابیم

    در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

    پرده از ساحت دل برگیریم

    رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

    زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است

    وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست

    زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند

    چای مادر، که مرا گرم نمود

    نان خواهر، که به ماهی ها داد

    زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم

    زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت

    زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست

    لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست

    من دلم می خواهد



    قدر این خاطره را دریابیم.


  7. #96
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    وقتی که تو نیستی

    من حزن هزار آسمان بی اردی بهشت را گریه می کنم.



    فنجانی قهوه در سایه های پسین،

    عاشق شدن در دی ماه،

    مردن به وقت شهریور.



    وقتی که تو نیستی

    هزار کودک گمشده در نهان من

    لای لای مادرانه تو را می طلبند



    درها بسته و کوچه ها مغمومند.

    پس چشم کدام خسته از آواز من

    خواهد گریست؟

    (سید علی صالحی)

  8. #97
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
    وسعت تنهاییم را حس نکرد

    در میان خندهای تلخ من
    گریه های پنهانیم را حس نکرد

    در هجوم لحظه های بی کسی
    درد بی کس ماندنم را حس نکرد

    آنکه با آغاز من مانوس بود
    لحظه ی پایانیم را حس نکرد

  9. #98
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    صبر کن...


    صبر کن عشق زمینگیر شود، بعد برو

    یا دل از دیدن تو سیر شود، بعد برو



    ای کبوتر به کجا؟ قدر دگر صبر بکن

    آسمان پای پرت پیر شود، بعد برو



    تو اگر کوچ کنی بغض گلو میشکند

    خنده کن،عشق نمک گیر شود، بعد برو



    یک نفر حسرت لبخند تو را می بارد

    صبر کن گریه به زنجیر شود، بعد برو



    خواب دیدی شبی از راه سوارت آمد

    باش تا خواب تو تعبیر شود، بعد برو ...

  10. #99
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    مادر، اي لطيف ترين گل بوستان هستي، اي باغبان هستي من، گاهِ روييدنم باران مهرباني بودي که به آرامي سيرابم کند. گاهِ پروريدنم آغوشي گرم که بالنده ام سازد. گاهِ بيماري ام، طبيبي بودي که دردم را مي شناسد و درمانم مي کند. گاهِ اندرزم، حکيمي آگاه که به نرمي زنهارم دهد. گاهِ تعليمم، معلمي خستگي ناپذير و سخت کوش که حرف به حرف دانايي را در گوشم زمزمه مي کند.

    گاهِ ترديدم، رهنمايي راه آشنا که راه از بيراهه نشانم دهد. مادر تو شگفتي خلقتي، تو لبريز از عظمتي؛ تو را سپاس مي گويم و مي ستايمت.

  11. #100
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    كيست مادر؟ نقشه ايجاد ما

    كيست مادر؟ باني بنياد ما


    قلب او سرچشمه اميد هاست


    سينه او مشرق خورشيدهاست


    رمز عشق جاوداني مادر است


    كيمياي زندگاني مادر است



صفحه 10 از 20 نخستنخست 12345678910111213141516171819 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 16 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 16 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نقد فیلم پست چی سه بار در نمیزند.
    توسط matine313 در انجمن متفرقه از دنیای صوت و تصویر
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 26-03-2013, 10:23
  2. دلایل تاریخی آیت الله خامنه ای برای عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر
    توسط محبّ الزهراء در انجمن مباحث سیاست داخلی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 06-03-2013, 07:47
  3. وقتی شیخ شوشتری برای خدا شریک قائل شد!
    توسط محبّ الزهراء در انجمن اخلاق
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 27-02-2013, 11:45
  4. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-04-2012, 16:59
  5. قدرت و ثروت
    توسط علی-110 در انجمن مباحث سیاست داخلی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 31-10-2011, 00:50

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه