شیطان شناسی در قرآن
منابع مقاله:
مجله معرفت، شماره 62، قاسمی، علی محمد؛
مقدّمه
از آن جا که انسان موجودی است ذاتا طالب کمال نهایی و سعادت ابدی و همیشه در اندیشه شناخت کمال ابدی و نهایی و راه های وصول به آن و نیز شناخت موانع نیل به آن و کیفیت برطرف کردن آن هاست و نیز از آن جا که شیطان را یکی از موانع مهم در راه نیل به کمال نهایی خود می داند، همیشه سعی دارد تا این موجود پلید را به خوبی شناخته، راه های مبارزه با او را نیز بشناسد و از این رو، به لحاظ تاریخی، مسأله شیطان و کیفیت خلقت و فلسفه آفرینش او، برنامه های او برای اغوای انسان و دام های گسترده و ابزار و وسایل اغواگری اش، مسأله حزب شیطان و کیفیت مبارزه با آن و مسائل دیگری از این قبیل همزاد انسان است. همیشه و در هر جا سخن از شیطان بوده، سؤالات متعددی نیز درباره او مطرح می شده است.
آفرینش شیطان
از آیات متعدد قرآن استفاده می شود که ماده اولیه شیطان(1) «آتش» بوده است؛ مثلاً، در آیه ای می فرماید: «و اذقلنا للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابلیس کانَ من الجنّ ففسق عن امر ربّه.» (کهف:5)
چنان که ملاحظه می شود، این آیه شریفه، ابلیس را از جن می داند. ابلیس اسم خاص همان شیطانی است که اغواگر حضرت آدم بود و خدای تعالی در قرآن گاهی با عنوان «ابلیس» و گاهی با عنوان «شیطان» از او تعبیر می کند.(2)
از سوی دیگر، آیاتی خلقت جن را از آتش می داند: «والجانَّ خلقناه من نار السّموم» (حجر:27)؛ «و خلق الجانّ من مارجٍ من نارٍ» (الرحمن: 15) خود شیطان هم خلقت خود را از آتش می داند، آن جا که خداوند از او سؤال می کند: چه چیزی مانع سجده کردن تو بر آدم شد، گفت: «انا خیرٌ منه خلقتنی من نارٍ و خلقته من طینٍ.» (ص: 76) در جای دیگر، می گوید: «ءَاسجدُ لمن خلقت طینا» (اسراء:61)
اما این که منظور از «آتش» همین آتش معمولی است یا آتش دیگری شبیه این، از قرآن چیزی به دست نمی آید.
ممکن است گفته شود: اصل معنای جنّ ستر و پوشش است و از این رو، به جنین هم «جنین» گفته می شود؛ چرا که در پوشش رحم مادر قرار دارد و مستور است. جنیان را هم به دلیل مستور بودنشان «جنّ» گویند.
به بهشت و باغ نیز «جنّت» گویند؛ چون تحت پوشش شاخه های درختان است. بر دیوانگی هم به دلیل مستوربودن عقل و شکوفا نبودن آن «جنون» اطلاق می شود.
پس با توجه به آنچه گفته شد، می توان گفت: ملائکه هم جن هستند؛ زیرا مستور از چشمان هستند و به صرف این که قرآن می فرماید: کان من الجنّ ففسق عن امرِ ربّه (کهف: 50) نمی توان به وسیله آن اثبات کرد که ابلیس از فرشتگان نبوده؛ چرا که ممکن است به دلیل مستور بودن فرشتگان، بر ابلیس هم، که از آن ها بوده جن اطلاق شده باشد.
اما چنین برداشتی خلاف ظاهر آیه شریفه است. علاوه بر آن، در هیچ آیه ای واژه «جن» بر ملائکه اطلاق نشده است، بلکه جن در قرآن نام طایفه ای از موجودات مکلّف است که معمولاً در برابر «انس» قرار گرفته؛ مانند: «یا معشر الجنِّ و الانس الَم یأتِکم رسلٌ منکم یقصّون علیکم آیاتی وینذرونکم لقاءَ یومکم هذا»(انعام:130)؛
«و ما خلقتُ الجنَّ و الانس الاّ لیعبدون» (ذاریات: 56)؛
«و لقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجنِّ و الانس.» (اعراف: 179)
بنا به قول بعضی از مفسّران،(3) گاهی هم «جن» در برابر فرشتگان قرار گرفته است؛ مانند: «و یومَ نحشرهم جمیعا ثم نقولُ للملائکةِ هؤلاءِ ایّاکم کانوا یعبدون قالوا سبحانک انت ولیُّنا من دونهم بل کانوا یعبدون الجنِّ.» (سبا: 41) از آنچه گفته شد، جواب این سخن هم که «شیطان نخست فرشته بود، ولی پس از امتناع از سجده بر آدم و تمرّد از امر الهی از درگاه احدیت رانده شد و به اضلال و اغوای خلق پرداخت»(4) نیز روشن می گردد.
آیا ابلیس از فرشتگان بود؟
ممکن است توهّم شود که ابلیس نیز فرشته ای از فرشتگان الهی بوده؛ زیرا در بعضی از آیات مربوط به سجده فرشتگان بر آدم علیه السلام و امتناع ابلیس از سجده بر آن حضرت، فرشتگان مستثنی منه و ابلیس مستثنی قرار گرفته است.(5) علاوه بر این، ابلیس هم نگفت من از فرشتگان نیستم تا سجده کنم وآنگهی، امام علی علیه السلام می فرماید: «ما کان اللّه سبحانه لیدخل الجنة بشرا بامر اخرجٍ به منها ملکا»(6)
جواب این توّهم: اولاً، قرآن تصریح دارد که ابلیس از جن است درآن جا که می فرماید: «کان من الجنّ ففسق عن امر ربّه» (کهف: 50) ثانیا، از آن جا که ابلیس مدت طولانی در بین فرشتگان بود، در زمره آن ها درآمده بود، و این که قرآن می فرماید: «و اذقلنا للملائکةِ اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس» می تواند از همین مقوله باشد.
ثالثا،آفرینش شیطان ازآتش است، اماخلقت فرشتگان از نور.(7)
رابعا، قرآن تصریح دارد به این که فرشتگان نافرمانی خدا نمی کنند: «لا یعصون اللّه ما امرهم» (تحریم: 6)؛ «لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون» (انبیاء:26). اما با وجود این، به تصریح قرآن، شیطان از فرمان خدا سرپیچی کرد: «ابی واستبکر و کان من الکافرین» (بقره: 34)؛ «کان من الجنّ ففسق عن امر ربّه» (کهف: 50)؛ «فسجدوا الاّ ابلیس ابی» (طه: 116)؛ «الاّ ابلیس ابی ان یکون مع الساجدین» (حجر: 30)؛ «الاّ ابلیس استکبرو کان من الکافرین»(ص:74)؛ «انّ الشیطان کان للرّحمن عصّیا.» (مریم: 44) خامسا، قرآن شیطان را دارای ذریّه می داند، آن جا که می فرماید: «واذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربّه افتتخذونه و ذرّیّته اولیاء من دونی و هم لکم عدوٌ بئس للظالمین بدلاً.» (کهف: 50) اما چنین چیزی برای فرشتگان ثابت نشده است.
سادسا، قرآن می فرماید: ملائکه برای کسانی که در زمین هستند از درگاه الهی طلب مغفرت و بخشش می کنند: «و الملائکةُ یسبّحون بحمد ربّهم و یستغفرون لمن فی الارض و بالاسحار هم یستغفرون» (ذاریات: 18) و در جای دیگر می فرماید: «الذین یحملون العرش و من حوله یُسبّحون بحمد ربّهم و یؤمنون به و یستغفرون للّذین آمنوا ربّنا وسعت کلّ شی ءٍ و علما فاغفر للّذین تابوا واتّبعوا سبیلک وقهم عذاب الجحیم.» (غافر: 7) ولی در آیات متعددی، شیطان را دشمن آشکار انسان می داند و انسان را از پی روی او برحذر می دارد: «و انّ الشیطان للانسان عدوٌ مبینٌ» (یوسف: 5)؛ افتتخذونه و ذرّیّته اولیاء من دونی و هم لکم عدّوٌ.» (کهف: 50)(8)
فلسفه آفرینش شیطان
چرا خداوند شیطان را آفرید تا هم آدم علیه السلام و هم فرزندان او را فریب داده، اغوا کند؟ اگر خلق نمی کرد، مسلّما هیچ یک از بندگان او معصیت و نافرمانی نمی کردند و به طور کلی، آدمیان از شرّ او در امان بودند. پس چرا او را خلق کرد؟
جواب: اولاً، خداوند شیطان را جبرا شیطان (به عنوان موجودی شریر و موذی) نیافرید؛ بلکه شیطان پس از خلقت آن قدر عبادت خدا را انجام داد که در زمره فرشتگان قرار گرفت. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: «واعتبروا بما کان من فعل اللّه بابلیس اذ احبط عمله الطویل و جهده الجهید و قد کان قد عبداللّه ستة آلافٍ لا یدری امن سنی الدّنیا امّن سنی الاخرة عن کبر ساعةٍ واحدةٍ فمن ذا بعد ابلیس یسلم عن اللّه بمثل معصیتة.»(9)
پس این خود شیطان بودکه بااختیارات خودازامرالهی تخلف کردوازسجده برآدم امتناع نمودوبدین روی،مطرودرحمت الهی شد.(10) ثانیا، خداوند انسان را در برابر فریب ها و اغواگری های شیطان بی دفاع نگذاشته، بلکه او را به نیروهای عقلانی و وحیانی مسلّح نموده است؛ از یک سو، به وسیله عقل و از سوی دیگر، از طریق وحی از ترفندهای شیطانی آگاهی پیدا کرده است.(11) ثالثا، وجود شیطان برای انسان به یک لحاظ، نعمت است و نه نقمت؛ چرا که خود وسیله ای برای پیشرفت و تکامل بشری است؛ زیرا اگر انسان با نیروهای مخالف و بازدارنده از صراط مستقیم به مبارزه برخیزد، مسلّما در تربیت روح و روان و تکامل معنوی او تأثیر فوق العاده ای خواهد داشت. از سوی دیگر، یکی از سنّت های الهی «امتحان» است؛ به این معنا که اراده خدا بر این تعلّق گرفته که همه بندگانش را به انحای گوناگون بیازماید: «احسب النّاسُ ان یترکوا و هم لا یفتنون.» (عنکبوت: 2)(12) خلقت شیطان هم خود وسیله ای برای آزمایش انسان هاست؛ زیرا انسان با توجه به این مسأله سعی می کند با انواع مکر و حیله های او مبارزه کند و با کمک و استمداد از عقل و وحی الهی، در برابر انواع توطئه ها و برنامه ها و نیرنگ های شیاطین انس و جن مقاومت کند و تسلیم نشود و بدین وسیله به عالی ترین مراتب کمال و سعادت انسانی نایل شود. بله، او می تواند با اختیار خود، اسیر شعارهای شیطانی و مغلوب هواهای نفسانی خویش گشته، به دانی ترین مراتب حیوانی سقوط کند. و معمولاً افراد بی ایمان نسبت به معاد این چنین هستند: «و لتُصغی الیه افئدة الّذین لایؤمنون بالاخرة و لیرضوه و لیقترفوا ما هم مقترفون.» (انعام:113)
آیا انسان در برابر شیطان مجبور است؟
نه تنها انسان با علم حضوری، پی به مختاربودن خود می برد(13) و نه تنها آیات متعددی از قرآن دلالت بر اختیار انسان می کنند،(14) بلکه آیات فراوان دیگری نیز دلالت دارند که انسان در برابر شیطان مسلوب الاختیار نیست، بلکه شیطان از طریق تزیین (آراستن، زیباجلوه دادن)(15)، وسوسه(16)، دعوت(17)، تسویل (فریفتن)(18) استزلال (لغزاندن)(19)، افتنان (به فتنه انداختن)(20) اضلال (گمراه کردن)(21)، ایحاء (القا کردن سخن، وحی کردن، وسوسه کردن)(22) وعده دروغ(23) و مانند آن انسان را به نافرمانی خدا سوق می دهد و این همه، از لوازم شیطنت است. باید توجه داشت که اگر در بعضی از آیات اشاره به سلطه شیطان بر بعضی افراد شده،(24) این سلطه تکوینی نیست و از این رو، شیطان در قیامت، به هنگام رویارویی با پیروان خود می گوید: «انّ اللّه وعدکم وعدالحقّ و وعدتکم فاخلقتکم و ما کان لی علیکم من سلطانٍ الاّ ان دعوتکم فاستجبتم لی فلاتلومونی ولوموا انفسکم و ما انتم بمصرخیّ انّی کفرت بما اشرکتمون من قبل...»(ابراهیم:22)
البته روشن است که سلطه در آیه شریفه، اطلاق دارد و شامل هر نوع سلطه ای می شود، چه سلطه بر ابدان باشد و چه سلطه بر افکار و اندیشه ها.
دعوت شیطانی و تزیین اعمال و تسویل و وسوسه توسط شیطان ممکن است در انسان میل و شوق به گناهان ایجاد کند و انسان هم پس از آن به راحتی تن به معصیت و نافرمانی خدا دهد، ولی این به معنای مسلوب الاختیار کردن انسان نیست ،بلکه او مخیّر است که دل و فکر خود را جایگاه و سنگر شیطان قرار دهد یا جایگاه ذکرالهی. بسیارند کسانی که حاضر نیستند، حتی یک لحظه، قلب خود را جایگاه وساوس شیطانی قرار دهند؛ دل های آن ها لبریز از ایمان به خداست و همیشه بر او توکّل دارند و از این رو، شیطان هم بر آن ها هیچ سلطه ای ندارد: «انّه لیس سلطانه علی الّذین آمنوا و علی ربّهم یتوکلّون» (نحل: 99) او بر بندگان خدا (کسانی که واقعا بنده او هستند) هیچ سیطره ای ندارد، مگر بر پیروان گمراه خود: «انّ عبادی لیس لک علیهم سلطانٌ الاّ من اتّبعک من الغاوین» (حجر:42)