صفحه 5 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 41 به 50 از 97

موضوع: دوره كامل قصه هاى قرآن

  1. #41
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض ميقات موسى و انحراف بنى اسرائيل

    ميقات موسى و انحراف بنى اسرائيل
    وواعدنا موسى ثلثين و اتممناها بعشر فتم ميقات ربه اربعين ليلة ...
    (سوره اعراف : 143)
    در دورانى كه بنى اسرائيل در مصر بسر ميبرند و فرعون بر آنها تسلط كامل داشت ، موسى با آنها وعده ميداد كه چون خداوند متعال فرعون را بهلاكت برساند و سيادت و آقائى بشما بدهد، كتابى از طرف خداوند خواهم آورد كه راهنما شما باشد.
    در اين هنگام كه فرعون غرق شد، موسى از خداوند در خواست كتاب كرد. باو وحى رسيد كه به ميعاد پروردگار بكوه طور بيايد و سى شب در آنجا بماند و سپس كتاب قانون آسمانى خود را دريافت كند.
    موسى ، برادرش هارون را به جانشينى خود تعيين كرد و از ميان قوم بيرون آمد و به ميقات پروردگار شتافت ، در آنجا بنا به مصالحى ، ده شب بر مدت تعيين شده ، از طرف خداوند افزوده شد و موسى چهل شب از ميان قوم غايب بود.
    در اين مدت سامرى وقت را غنيمت شمر و طلاهاى بنى اسرائيل را گرفت و ذوب كرد و مجسمه يك گوساله ساخت و مردم را به پرستش گوساله طلائى خود دعوت كرد، به مردم گفت اين است خداى شما و خداى موسى . بيائيد و او را سجده كنيد.
    هارون هر چه بنى اسرائيل را موعظه كرد، نتيجه نداد و آنها گوساله را به خدائى گرفتند و در برابر آن به سجده افتادند.
    در كوه طور پس از پايان ميقات ، خداوند الواحى كه عبارت از توراة بود به موسى عطا فرمود و خبر انحراف بنى اسرائيل و گوساله پرستى ايشان را به او اطلاع داد.
    موسى بسوى بنى اسرائيل آمد و از دور فريادها و ضجه هائى شنيد دانست اين صداى مردم است كه دور گوساله مى رقصند و مى نوازند و او را پرستش ‍ مى كنند. وقتى بر آنها وارد شد، غضبناك گرديد و الواح را بر زمين انداخت و گريبان برادرش را گرفت و گفت چرا گذاشتى بنى اسرائيل گمراه شوند و چرا مانع نشدى و با مفسدين نجنگيدى تا آتش فتنه را خاموش شود و مردم محفوظ بماند.
    هارون با يك دنيا اندوه و تاءسف گفت برادر جان ! گريبان مرا مگير و بر من غضب مكن ، اين مردم مرا ضعيف شمردند و به سخن من اعتنا نكردند و نزديك بود مرا بكشند، تو با اين رفتار خود زبان دشمنان را به روى من باز مكن . من ترسيدم اگر اقدام به جنگ كنم تو بگوئى كه ميان بنى اسرائيل تفرقه انداختى .
    كم كم غضب موسى فرو نشست و دست به علاج واقعه زد و قبل از هر چيز به سراغ مايه فساد رفت و سامرى را مورد خطاب قرار داد و گفت : چرا اينكار را كردى و بنى اسرائيل را گمراه نمودى ؟
    گفت : من ديدم آنچه را مردم نديدند و در روز غرق شدن فرعون مشتى از خاك زير قدم مركب فرشته خدا جبرئيل را برداشتم و آنرا در دهان گوساله ريختم ، به صدا در آمد و مردم او را سجده كردند.
    موسى رو به بنى اسرائيل كرد و گفت : مردم ! مگر خداوند به شما وعده نداده بود كه اگر در ايمان خود ثابت قدم باشيد، به سعادت و نيكبختى خواهيد رسيد؟!
    آيا خواستيد غضب خداوند شما را فرو گيرد كه از عهد و پيمان من سرپيچى كرديد؟! گفتند: ما به اختيار خود از فرمان تو سر نتافتيم و اگر سامرى ما را منحرف نمى كرد، در راه حق ثابت قدم بوديم ولى سامرى اين گوساله را از زر و زيورهاى ما ساخت و ما را گمراه نمود. آنگاه بنى اسرائيل از كرده خود اظهار ندامت و پشيمانى كردند و از خداوند طلب آمرزش ‍ نمودند و گفتند: اگر خدا رحم نكند و ما را نيامرزد و از زيانكاران خواهيم بود.
    موسى گفت : شما با پرستيدن گوساله به خودتان ستم كرده ايد، اينك به درگاه خدا برويد و از پيشگاه احديتش طلب مغفرت كنيد!
    اما سامرى كه اين فتنه بزرگ را بوجود آورده بود خداوند او را به عذابى گرفتار كرد كه نتواند با مردم تماس بگيرد و در اجتماعات شركت كند، از معاشرت و همنشينى مردم ناراحت بود و مجبور شد در بيابانها مانند وحشيان زندگى كند، و در آخرت عذاب دردناكى براى او مهيا فرمود.
    موسى گوساله طلائى او را سوزانيد و در دريا ريخت و به اين ترتيب آثار اين جرم نابود گرديد.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #42
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض بقره بنى اسرائيل

    بقره بنى اسرائيل
    و اذ قال موسى لقومه ان الله يامركم ان تذبحوا بقره ...
    در بنى اسرائيل پيرمرد ثروتمندى بود كه فقط يك پسر داشت ، چون از دنيا رفت ، تمام هستى و ثروت او منتقل به همان پسر شد، پسر عموهايش به او حسد بردند و از فقر خود و غناى او دچار ناراحتى گشتند.
    بدين جهت براى تصرف اموال بى حساب او، شبى وى را به مهمانى دعوت كردند و مخفيانه او را كشتند و جسدش را در يك محله پرجمعيت انداختند.
    روز بعد گريبانها چاك زدند و خاك بر سر ريختند و چند نفر را به اتهام قتل پسر عموى خود دستگير كردند، آن چند نفر بى گناه راهى به جز مراجعه به موسى نيافتند و بدينجهت به حضور موسى رفتند و از او در خواست كردند پرده از كار بردارد و ميان آنها قضاوت كند.
    موسى از خداوند مطلب را جويا شد، و سپس به آنها گفت خداوند دستور مى دهد كه شما گاوى ذبح كنيد و زبان او را بر مقتول بزنيد، زنده مى شود و قاتل خود را معرفى مى كند.
    بنى اسرائيل كه داراى روح مسامحه و اهمال و بهانه جوئى بودند گفتند: اى موسى ما را مسخره مى كنى ؟! گفت : به خدا پناه مى برم كه من از جاهلان باشم و بندگان خدا را استهزا كنم .
    اگر بنى اسرائيل همان روز - بدون چون و چرا - گاوى ذبح مى كردند، خيالشان آسوده مى شد، ولى آنها در تعيين گاو بهانه گيرى كردند، خداوند هم بر آنها سخت گيرى كرد.
    گفتند اى موسى از خدا بپرس كه چگونه گاوى است كه بايد ذبح كنيم ؟! گفت خداوند مى فرمايد: گاويست نه پير. نه جوان بلكه ميانه بين جوانى و پيرى است .
    گفتند: از خداوند جويا شو كه رنگ آن چگونه است موسى پس از سؤ ال ، گفت : رنگ آن زرد درخشنده ايست كه بينندگان را به سرور مى آورد.
    باز بنى اسرائيل گفتند از خدا سؤ ال كن كه توضيح بيشترى درباره آن بدهد، زيرا امر اين گاو بر ما مشتبه شده ، موسى گفت خداوند مى گويد: گاويست كه براى شخم زدن زمين و آب كشيدن از چاه آماده نشده و از هر عيبى برى و رنگ آن زرد خالص است .
    گفتند اينك حقيقت مطلب را بيان كردى ، و سپس براى بدست آوردن چنين گاوى به جستجو پرداخته و در تمام بنى اسرائيل تنها يك گاو با اين خصوصيات پيدا كردند و به قيمت گران خريدند و با ذبح گاو قاتل شناخته شده و به كيفر جنايت خود رسيد.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  4. #43
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض قارون

    قارون
    ان قارون كان من قوم موسى قبعى عليهم ...
    (سوره قصص : 76)
    قارون از قوم موسى و از خويشان نزديك او بود، در ابتداى كار مردى صالح و با تقوا بود ولى چون مدت توقف بنى اسرائيل و سرگردانى آنها در تيه به طول انجاميد، قارون از قوم كناره گيرى كرد و به صنعت كيميا گرى و طلا سازى پرداخت و به واسطه اين عمل ثروت بيشمار و گنجينه هاى از طلا براى خود تهيه كرد، كليدهاى خزائن قارون را چند تن از مردان نيرومند حمل مى كردند.
    ثروت و گنجينه ها،قارون را به سركشى و طغيان و تكبر كشانيد و او را به لب پرتگاه بدبختى رسانيد. به مؤ منين به نظر حقارت مى نگريست و به داشتن ثروت ، بر آنها افتخار مى كردند و بزرگى مى فروخت .
    مردم كوته نظر هم وقتى تجملات و تشريفات زندگانى قارون را مى ديدند، به او حسرت مى بردند و با خود مى گفتند اى كاش ما هم مانند قارون چنين ثروت و دستگاهى مى داشتيم زيرا او رااز زندگى استفاده كامل مى كند.
    خردمندان قوم مى گفتند: واى بر شما، به اين ظواهر فريبنده زندگى قارون حسرت نبريد، همانا ثواب خداوند براى مردم با ايمان ، بسى گرانبهاتر و بالاتر از اينها است .
    جمعى از روشن دلان بنى اسرائيل ، وقتى تندرويهاى قارون را ديدند او را نصيحت كردند و گفتند: اى قارون ! به اين زرد سرخ دنيا خورسند مباش زيرا خداوند چنين كسان را دوست ندارد تو بااين ثروت عظيم و نعمتهاى بى پايانى كه خدابتوارزنى داشته آخرت را آباد كن و قدمى براى خدا بردار، از دنيا بهره بردارى كن و همانطور كه خداوند به تو احسان كردن ، تو با بندگان او نيكى و احسان كن ، به راه فساد مرو و مفسده جو مباش زيرا پروردگار مفسيدين را دشمن دارد.
    قارون گفت : من اين ثروت را خودم ، به واسطه علمى كه دارم (كيميا) تهيه كرده ام ، ولى گويا نمى دانست كه خداوند ملتها و امتهائى از او نيرومندتر و غنى تر بودند، به واسطه گناهشتم بهلاكت رسانيد و هلاك كردن او هم در پيشگاه خدا امرى است سهل و آسان .
    بارى ، ثروت و مال ، سركشى قارون را بجائى رسانيد كه موسى به خيمه او وارد شد، لبخندى تمسخرآميز زد و پيغمبر آسمانى خدا را كوچك شمارد، موسى با مهربانى و لطف از او پرسيد: چرا در مجمع بنى اسرائيل كه براى توبه و انابه به درگاه خدا تشكيل شده شركت نكرده اى قارون جواب او را با مسخرگى و رذالت داد، موسى افسرده از خيمه او بيرون آمد و بيرون خيمه روى زمين نشست ، قارون دستور داد مقدارى خاكستر و آب آلوده بر سر و لباسهاى موسى ريختند.
    موسى به درگاه خدا از اهانتى كه قارون به او روا داشته بود شكايت كرد، خداوند متعال در مقابل سركشى و طغيان قارون و اهانت به مقدسات ، او و تمام گنجينه هايش را به زمين فرو برد و به عذاب ابدى گرفتارش ساخت .
    در آنحال كسانى كه به زندگانى او حسرت مى بردند، با سرور و خوشحالى به گفتند چه خوب شد كه ما مثل قارون نبوديم و به عذاب خداوند مبتلا نشديم .
    آرى ، سعادت و نيكبختى و بهشت جاويد، مخصوص كسانى است كه در دنيا سركشى و طغيان نكنند و در زمين فساد برپا ننمايند.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  5. #44
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض تيه + چهل سال سرگردانى

    تيه چهل سال سرگردانى
    و اذقال موسى لقومه يا قوم اذكروا نعمة الله عليكم اذ جعل فيكم انبياء...
    (سوره مائده : 20)
    كم كم بنى اسرائيل به سرزمين مقدس (فلسطين ) نزديك شدند.
    فلسطين كشورى است كه خداوند وعده فرموده آنرا به بنى اسرائيل عطا كند و پادشاهى آن سرزمين را بايشان تفويض نمايد و زمامدارانيكه در آن حكومت ميكنند براند.
    بنى اسرائيل كه سالها در ذلت و خوارى زندگى كرده بودند، روح مردانگى و شهامت در آنها مرده بود، دچار ترس و بيم شدند و هر قدمى كه به طرف فلسطين ميرفتند، مرگ را جلوى چشم خود ميديدند و ياراى جنگ و مقاومت با پادشاهان را در خود نمى يافتند.
    اين ترس و اضطراب موقعى به منتهى درجه رسيد كه جاسوسان موسى از فلسطين برگشتند و از قوة و قدرت سربازان و مردم آن مرز و بوم سخن گفتند.
    موسى هرچه آنها را براى رفتن به فلسطين تشويق كرد نتيجه نداد و جواب دادند كه تو با خدايت برويد با آنها جنگ كنيد، ما اينجا نشسته ايم . وقتى وقتى آنها فلسطين را تخليه كردند و رفتند ما خواهيم آمد.
    موسى درمانده شد و شكوه بدرگاه خدا برد و عرضه داشت : پروردگارا! من تنها اختيار خودم و برادرم را دارم . تو ميان ما و اين مردم حكم كن .
    خداوند به او وحى فرستاد كه سرزمين فلسطين بر آنها حرام است و چهل سال بايد در بيابانها سرگردان باشند .
    شايد سرگردانى چهل ساله بنى اسرائيل بدين جهت بود كه تربيت شدگان دامان ذلت و خوارى بميرند و آن روحيه هاى ضعيف و زبون نابود شود و نسل جوان كه ذلت فرعونيان روح آنرا نكشته ، قدم در ميدان بگذارد و با شهامت و مردانگى ، سرزمين موعود را تصرف كنند.
    چهل سال در آن بيابان گذشت . موسى وهارون در همان بيابان از دنيا رفتند و پس از آن مدت ، بنى اسرائيل بر رهبرى يوشع بن نون ، جانشين موسى ، قدم در فلسطين گذاشتند و با مردانگى آنرا متصرف شدند.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  6. #45
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض وفات هارون و موسى

    وفات هارون و موسى
    دوران تبليغ بسر آمد و ماءموريت آسمانى موسى وهارون خاتمه يافت ، به دستور خداوند، هر دو به كوه (هور) رفتند و در آنجاهارون از دنيا رفت و موسى جسد وى را به خاك سپرد چون ميان بنى اسرائيل برگشت و خبر وفات هارون را به بنى اسرائيل گفت : وى را متهم به قتل هارون كردند، خداوند براى اينكه بنى اسرائيل بدانند موسى او را نكشته ؛ پرده از جلوى چشم آنان برداشت ،هارون را با بدن سالم ، روى تختى ميان زمين و آسمان ديدند و دانستند كه او مرگ طبيعى از دنيا رفته است .
    چندى گذشت ، موسى هم به امر حق تعالى بر فراز كوه (نبو) رفت و از آنجا نگاهى به سرزمين فلسطين و بيت المقدس كرد و در همان مكان قبض ‍ روح شد و دفن گرديد.
    يوشع بن نون كه از اسباط يوسف بود، به امر بنى اسرائيل قيام كرد و آنان به رهبرى او به سرزمين موعود قدم گذاشتند ولى چون بنى اسرائيل به مخالفت امر خداوند عادت كرده بودند، در اين مورد هم بر خلاف امر او رفتار كردند و به عذاب خداوند مبتلا شدند.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  7. #46
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض داود

    داود
    الم تر الى الملاء من بنى اسرائيل من بعد موسى اذ قالوا لبنى لهم ابعث لنا ملكا نقاتل فى سبيل الله ...
    (سوره بقره : 246)
    بنى اسرائيل ، با رهبرى يوشع ابن نون ، قدم در سرزمين فلسطين گذاشتند و در آنجا سكونت اختيار كردند. يوشع تا آخر عمرش را ميان بنى اسرائيل گذارنيد و به امور دينى و اجتماعى آنها قيام كرد. پس از وفات يوشع ، قضات بنى اسرائيل امور آنها را اصلاح مى كردند، و از زمان وفات موسى تا حدود سيصد و پنجاه سال ، بنى اسرايئل پادشاهى نداشتند و اصلاح امور، به دست قاضيها بود و پيامبران آن دوران هم راهنماى قشات و واسطه ميان آنها و خداوند بودند.
    در اين دوران بنى اسرائيل در معرض حملات ملت هاى همسايه خود از قبيل عمالقه ، مديانى ها، فلسطينيها و ديگران بودند، گاهى آنان و گاهى هم بنى اسرائيل در اين جنگها غالب مى شدند .
    در اواسط قرن چهارم پس از وفات موسى بود كه بنى اسرائيل اقدام به جنگ با فلسطينيها نمودند و در اين جنگ تابوت عهد را كه صندوقى بود جاى اوراق تورات و ودايع نبوت همراه داشتند كه باعث پيروزى آنها شود، ولى فلسطينها غلبه كردند و بنى اسرائيل را شكست دادند.
    بنى اسرائيل پس از آن روز كه تابوت عهد را از دست دادند به ذلت و بدبختى افتادند و سالها در منتهاى زبونى بسر بردند ولى ناگهاى به خود آمدند و از زندگى ذلت بار خود احساس ناراحتى كردند بدين جهت نزد پيامبر زمان خود (صمويل ) آمدند و اظهار داشتند كه پادشاهى براى ما معين كن تا ما در ركاب او با دشمنان خود وارد جنگ شويم و سيادت از دست رفته خود را به دست آوريم . صمويل كه از اخلاق و روحيات بنى اسرائيل آگاه بود و مى دانست آنها مردمى سست و بى اراده و ناپايدارند به آنها گفت : من مى ترسم كه وقتى خداوند فرمان جنگ را بر شما بنويسد، شما سستى كنيد و پشت به جنگ دهيد و نافرمانى خداوند كنيد و بالنتيجه گرفتار عذاب خدا شويد. گفتند: براى چه سستى كنيم با اينكه دشمنان ، ما را از وطن و خانه و فرزندانمان جدا كرده اند و تمام دواعى جنگ در ما موجود است و بنابراين محال است كه ما در جنگ اهمال كنيم .
    صمويل گفت : خداوند متعال طالوت را پادشاه گردانيد كه تحت سرپرستى او با دشمنان خود بجنگيد.
    طالوت جوانى زيبا و آراسته و از نواده هاى بنيامين فرزند يعقوب بود در تمام بنى اسرائيل ، جوانى به شايستگى او يافت نميشد ولى از نظر مادى ، تهيدست بود و ثروتى نداشت .
    بنى اسرائيل تهيدستى و فقر او را عيبى بزرگ شمردند و گفتند: چگونه او بر ما پادشاه شود، با اينكه ما از او شايسته تريم و بعلاوه او ثروتى ندارد و جوانى فقير و تهيدست است .
    صمويل گفت : خداوند او را برگزيده و بر شما پادشاه قرار داده و از نظر علم و دانش و نيروى بدنى ، به او فزونى عطا فرموده است و نشانه پادشاهى او اينست كه تابوت عهد را به شما برگرداند.
    از روزيكه فلسطينى ها تابوت عهد را از بنى اسرائيل گرفتند، تا روزيكه بدست طالوت با مقدماتى ، بميان بنى اسرائيل برگشت ، بيست سال و هفت ماه طول كشيد.
    طالوت با آوردن تابوت عهد، پادشاهى خود را ثابت كرد و بنى اسرائيل با رهبرى او بسوى فلسطين حركت كردند. هنگام حركت ، طالوت به آنها گفت :
    خداوند شما را آزمايش مى كند به نهرى كه بزودى به آن مى رسيم . كسانيكه از آن آب بياشامند، از من نيستند و كسانيكه از آشاميدن آب آن خوددارى كنند، از پيروان من خواهند بود.
    در آن بيابان ، تشنگى و عطشى شديد بر بنى اسرائيل غلبه كرد و چون به آن نهر رسيدند، بيشتر آنها نتوانستند خوددارى كنند و از آن نوشيدند ولى تعداد كمى از آنان ، بر نفس خويش مسلط شدند و لب به آن آب نزدند و اطاعت خدا را بر هواى نفس ترجيح دادند.
    طالوت و آن چند نفر از نهر گذشتند ولى چون شماره نفراتشان كم بود، با خود مى گفتند: ما را تاب مقاومت و جنگ جالوت و سپاهيانش نيست . جالوت مردى است شجاع و نيرومند و داراى سپاهى مجهز. ما كجا و آن گروه نيرومند كجا؟
    مؤ منان قوم ، آنها را دلدارى داده مى گفتند: چه بسيار اتفاق افتاده كه يك سپاه كوچك بر لشگرى بزرگ باذن خدا، غلبه كرده و پيروز شده اند. بنابراين ، كمى افراد دليل بر شكست خوردن نيست .
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  8. #47
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض پيروزى بدست داود

    پيروزى بدست داود
    و لما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علينا صبرا
    (سوره بقره : 251)
    در ميان سپاه طالوت ، كودكى نو رسيده بود كه داود نام داشت . او براى جنگ ، با بنى اسرائيل نيامده بود، بلكه چون سه برادر بزرگ او در اين سپاه بودند، پدرش او را همراه برادران فرستاده بود كه پس از پايان جنگ ، خبر سلامتى برادران را براى پدر ببرد.
    در يكى از روزهاى جنگ ، داود خردسال مشاهده كرد كه از سپاه مخالف جالوت بميدان آمده و مبارزه مى طلبد، ولى از بنى اسرائيل هيچ كس ‍ جرئت جنگ و هماوردى او را پيدا نمى كند و بدين جهت جالوت ميان ميدان فرياد مى كشد و عظمت خود را بر بنى اسرائيل به نمايش مى گذارد.
    داود از يك نفر پرسيد: اگر كسى جالوت را بكشد، پاداش او چه خواهد بود؟ او در جواب گفت : پادشاه جائزه بزرگ به او عطا مى كند و دختر خود را نامزد او مى گرداند و خاندانش سيادت و بزرگى پيدا مى كنند.
    داود كه خود را در مقابل چنين پاداشهاى بزرگى ديد، هوس جنگ بسرش ‍ افتاد. با اينكه پيش از آن ، هرگز چنين فكرى بخاطرش نرسيده و تمرين جنگ نكرده ود. در آنحال با شتاب خود را به شاه رسانيد و اذن جنگ خواست . شاه او را از اين عمل خطرناك بيم داد. داود گفت :
    من خود را قادر بر جنگ با اين مرد مى بينم ، زيرا چندى پيش شيرى به گله گوسفندان پدرم حمله كرد، من او را كشتم ، خرسى هم با او همراه بود، خرس را هم از پاى در آوردم .
    طالوت لباس رزم بر او پوشانيد واو را به ميدان فرستاد. داود از پوشيدن لباسهاى سنگين جنگ ، احساس ناراحتى كرد. آنها را از تن در آورد و با لباس ‍ عادى ، قدم به ميدان گذاشت و تنها چيزى كه همراه داشت ، پنج قطعه سنگ كه از بيابان انتخاب كرده و يك عصاى كوچك شبانى بود.
    چون مقابل جالوت رسيد، سنگى در فلاخن گذاشت و بنام خداوند، بطرف جالوت رها كرد. سنگ با شدت تمام ، بر پيشانى جالوت خورد و بلافاصله جالوت نقش زمين شد. داود شمشير او را برداشت و سر از بدنش جدا كرد و نزد طالوت آورد.
    سپاه جالوت ، پس از كشته شدن پادشاه خود، تاب مقاومت نياوردند و فرار كردند و طالوت هم از داود تقدير كرد و وعده همسرى دختر خود را به او داد.
    رفته رفته ، داود در پيشگاه طالوت مقامى ارجمند پيدا كرد. او دختر خود (ميكال ) را به داود داد و فرماندهى ارتش را به او محول نمود. از طرفى هم رفاقت و دوستى محكمى بين داود و (يونالنان ) پسر طالوت بر قرار گرديد و در اجتماع هم روز بروز بر عظمت داود افزوده ميشد.
    در اثناء اين حوادث ، صمويل پيغمبر آن زمان وفات يافت و همانطوريكه او به داود خبر داده بود، سلطنت طالوت پس از قتل وى ، به داود منتقل گرديد.
    داود در زمان سلطنت خود، جنگها كرد و كشورهائى را ضميمه خاك بنى
    اسرائيل نمود و در تمام جنگها موفقيت و پيروزى با او بود.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  9. #48
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض معجزات داود

    معجزات داود
    و لقد اتينا داود منا فضلا يا جبال او بى معه و الطير و النا له الحديد...
    (سوره سبا: 10)
    گذشته از سلطنتى كه خداوند به داود عطا فرموده بود، نعمت هاى ديگرى نيز به وى اعطا شد كه در حقيقت نشانه پيامبرى و نبوت او به شمار مى رفت به طوريكه قرآن كريم آن را ذكر فرموده عبارت است از:
    1- كوهها با او تسبيح مى گفتند، يعنى هنگامى كه داود به تسبيح و ذكر خدا مشغول مى شد، قطعات سنگ با او هم صدا مى شدند و صداى تسبيح آنها هم شنيده مى شد.
    2- پرندگان هم مانند كوهها با داود تسبيح خدا مى گفتند.
    3- خداوند آهن را در دست او مانند موم نرم قرار داد كه بدون آتش و وسائل ، آن را به هر صورتى كه مى خواست در مى آورد و هر چه مى خواست از آن مى ساخت .
    4- خداوند علم ساختن زره آهنى را به وى آموخت كه از حلقه هاى كوچك آهن پيراهنى بسازد كه در عين راحتى بدن را نيز از خطرهاى حربه دشمن محفوظ دارد. پيش از آن روز مردم به جاى زره قطعه هاى بزرگ آهن را به بدن خود مى بستند و اين قطعه آهنها، موجب ناراحتيهائى بر آنها مى شد ولى با ساخته شدن زره به دست داود، اين مشگل حل گرديد.
    5- خداوند پايه هاى سلطنت او را محكم نمود و او را بر تمام دشمنانش ‍ پيروزى بخشيد به طوريكه داود در هيچ موردى با هيچ دشمنى نجنگيد مگر اينكه غالب شد و هيچكس با او دشمنى نكرد مگر اينكه شكست خورد.
    6- خداوند حكمت (نبوت ) و فصل خطاب (تميز بين حق و باطل ) را به وى عطا فرمود.
    7- خداوند زبور را به او عطا كرد و داود آن را با صوت دلنشين خود مى خواند و دلهاى مردم را به سوى خداوند متوجه مى نمود.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  10. #49
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض دو داستان از داود

    دو داستان از داود
    داستان اول كه سسيمان هم در آن شركت دارد آن است كه : گوسفندان مردى ، به باغ انگور مردى ديگر شبانه داخل شدند و تمام خوشه هاى انگور باغستان آن مرد را خوردند. صاحب باغ داورى نزد داود آورد و قضاوت را از او خواستار شد، در آن هنگام از طرف خداوند به داود الهام شد كه فرزندان خودت را جمع كن و حكم اين قضيه را از آنها جويا شود. هر كدام توانستند جواب صحيح بگويند، جانشينى تو نصيب او خواهد شد.
    داود فرزندان خود را جمع كرد و مطلب را از آنها جويا شد. همه از جواب عاجز ماندند. جز سليمان يازده ساله كه در جواب گفت : گوسفندان را به صاحب باغ بسپاريد كه از شير و پشم و نتاج آنها بهره مند شود، تا باغستان به صورت اول درآيد و انگور دهد، وقتى باغ به حالت اول برگشت ، آنرا به صاحبش تحويل دهند و صاحب گوسفندان ، گله خود را باز پس گيرد. اين قضاوت سليمان از طرف خداوند تاءييد شد و به اين وسيله جانشينى سليمان مسلم گرديد.
    داستان دوم اين است كه داود روزها را تقسيم كرده و هر روزى را براى كارى اختصاص داده بود. يك روز براى عبادت ، يك روز براى قضاوت بين مردم ، يك روز براى موعظه و نصيحت و يك روز هم براى استراحت خود.
    در روز استراحت ، دربانها نمى گذاشتند كسى به خانه داود قدم بگذارد، در يكى از روزهاى استراحت ، دو فرشته به صورت بشر از سقف اطاق داود بر او فرود آمدند، داود از ديدن وضع آنها دچار ترس و بيم شد ولى آنها گفتند: نترس ما دو نفريم كه براى قضاوت و داورى نزد تو آمده ايم اينك بين ما حكم كن :
    اين برادر من است كه نود و نه ميش دارد و من يك ميش دارم به من مى گويد آن ميش خودت را به من واگذار كن ! داود گفت : او به تو ستم كرده كه يك ميش تو را خواسته از تو بگيرد و بسيارى از مردم به يكديگر ظلم مى كنند. مگر كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند و آنها خيلى اندكند.
    در اين موقع ناگهان متوجه شد كه در قضاوت شتاب كرده و پيش از آنكه از مدعى دليل بخواهد و از مدعى عليه هم سؤ الاتى بكند حكم نموده است . بدين جهت در پيشگاه خداوند به سجده افتاده و از عجله و شتاب خود استغفار كرد.
    در خاتمه اين بحث بى مناسبت نيست گفته شود كه در ذيل آيه شريفه : و هل اتاك نبا الخصم ... آنچه از روايات اهل بيت عليهم السلام استفاده مى شود همان است كه ما ذكر كرديم ولى جمعى از سنيان به استناد تورات تحريف شده داستان اورابا و همسرش را نقل مى كنند و به داود پيامبر معصوم ، نسبتهاى ناروائى مى دهند كه مسلما حاضر نيستند چنان نسبتى به خود آنها داده شود. راستى اف بر مردمى كه در اثر جهل ، دامان پاك انبيا خدا را به چنين لكه هاى ننگى آلوده مى كنند و چنين نسبتهاى ناروائى به رهبران آسمانى مى دهند!
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  11. #50
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض نتايج اين داستان داود

    نتايج اين داستان
    از تاريخ داود نتايجى بزرگ مى توان بدست آورد كه ما به بعضى از آنها اشاره مى كنيم :
    اول - آنكه خداوند داود را از ميان بنى اسرائيل انتخاب كرد و به دست او كارهاى بزرگى انجام داد كه بر حسب ظاهر چنان كارهاى بزرگى از او ساخته نبود، او كودكى بود كه شبانى مى كرد. خداوند جالوت را بدست او هلاك كرد، در حالى كه شجاعان از مبارزه با او به خود مى لرزيدند. داود خردسال او راكشت نه با شمشير و سلاح جنگى ، بلكه با قطعه سنگ گوچگى كه از فلاخن خود رها نمود. از اينجا استفاده مى شود كه خداوند هر كس را كه بخواهد انتخاب مى كند و به هر كس بخواهد مزاياى غظيم مى بخشد، و ديگر آنكه به گردنكشان مى فهماند كه خدا آنچنان قادرى است كه مى تواند كه دست ضعيف ترين افراد و بوسيله كوچكترين اشياء از پاى درآورد.
    دوم - آنكه اششخاص ضعيف نبايد از پيروزى و نيل به مقامات ارجمند ماءيوس باشند، بلكه بايد با توكل و توجه به خداوند فعاليت كنند و براى رسيدن به هدف بكوشند.
    سوم - آنكه غلبه داود بر جالوت ، او را تغيير نداد و خودپسندى و كبر، در حريم دل او راه نيافت ، بلكه اين پيروزى بر تواضع داود و بيشتر به شكر گزارى پرداخت .
    چهارم - آنكه اطاعت خداوند و شكر گزارى نعمتهاى او موجب ازدياد نعمتها مى شود زيرا به واسطه اطاعت و مقام شكر داود بود كه خداوند نعمتهاى ديگرى به او عنايت كرد. آهن را در دست او نرم قرار داد و صنعت زره سازى به او آموخت و فرزندى مانند سليمان به او عطا كرد كه وارث علم و دانش و تخت و تاج او شود.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

صفحه 5 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 15 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 15 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 25-11-2011, 01:55
  2. چرا نام امام على و ساير ائمه*در قرآن نيامده است؟!
    توسط vorojax در انجمن مباحث ديگر بخش اسلامی
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 09-07-2011, 05:05
  3. پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 04-03-2011, 17:26
  4. مراتب انس با قرآن
    توسط محبّ الزهراء در انجمن مباحث قرآنی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 25-02-2011, 11:50
  5. آداب تلاوت قرآن
    توسط vorojax در انجمن آداب
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 29-08-2008, 04:34

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه