ولی فقیه ، انبیاء و مردم
استاد انصاری شیرازی كه خود از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی و از مدرسان كتاب اسفار آخوند ملاصدرا هستند، از حضرت امام خمینی (ره) نقل میكنند كه ایشان فرمودهاند: « انقلاب اسلامی را دو كتاب شكل داده است : اسفار اربعة صدرالمتألهین و جواهرالكلام نجفی ».1
بنابراین برخلاف تصورات معمول كه بر جنبههای فقهی ولایت فقیه تأكید دارد، به نظر میرسد از نگاه احیاگر اندیشه ولایت فقیه در دوران معاصر و بنیانگذار حكومت جمهوری اسلامی در ایران، اندیشه ملاصدرای شیرازی و آنچه او به عنوان حكمت متعالیه در زمینه فلسفه اسلامی مطرح نموده، از جایگاه ویژهای در فهم سیاست اسلامی و مقوله ولایت فقیه برخوردار است.
بر اساس آنچه در كتاب ولایت فقیه آمده، حضرت امام(ره) حتی آن هنگام كه به طرح مباحث ولایت فقیه در نجف اشرف- در بهمن ماه 1348 هجری شمسی- مشغول بودند، ادله ی نقلی و فقهی را تنها به عنوان شاهد بر این نظریه مورد توجه قرار میدادند. از دیدگاه ایشان "ولایت فقیه از موضوعاتی است كه تصور آنها موجب تصدیق میشود و چندان به برهان احتیاج ندارد. به این معنی كه هركس عقاید و احكام اسلام را حتی اجمالاً دریافته باشد، چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصور آورد، بیدرنگ تصدیق خواهد كرد و آن را ضروری و بدیهی خواهد شناخت. اینكه امروز به ولایت فقیه چندان توجهی نمیشود و احتیاج به استدلال پیدا كرده، علتش اوضاع اجتماعی مسلمانان عموماً و حوزههای علمیه خصوصاً میباشد."2
از آنچه امام(ره) در مقدمهی بحث ولایت فقیه آوردهاند، به روشنی پیداست كه در اندیشهی ایشان، عقلانیت كلی حاكم بر اندیشهی اسلامی كه فراتر از عقلانیت مندرج در اصول فقه و... است، در پرداختن به ولایت فقیه، جایگاهی اساسی دارد. به عبارت دیگر در تعابیر ایشان در اینباره میتوان گونهای عقلانیت كلامی- فلسفی را آشكارا مشاهده نمود.
حضرت امام بالافصله پس از ضرورت و بداهت ولایت فقیه، به نقش حوزههای علمیه از یكسو و استعمارگران از سوی دیگر در بد معرفی كردن اندیشه و فلسفهی سیاسی اسلام و زمینهسازی برای نهادینه شدن كاستیها و كجرویها، اشاره میكنند و آن را عامل اصلی در ضروری و بدیهی ننمودن ولایت فقیه در زمانهی خود میدانند.
یكی از استادان و پژوهشگران جامعهشناسی معاصر ضمن نقد دلایل كسانی كه امام را از معدود فقهای مطرح كنندهی ولایت فقیه دانسته یا دایرهی ولایت فقیه را محدود به امور جزئی پنداشتهاند، به این نكته اشاره میكند كه "مطابق نگرش صدرایی، ولایتفقیه، بسطیافتهی نبوت و امامت و تجلی ولایت آنهاست. در نگاه سلسلهمراتبی ملاصدرا3 كه تنها تصورش موجب تصدیقش میشود، چگونه ضرورت نبوت توجیه میشود؟ پاسخ این است كه با همان ضرورت، امامت توجیه میشود و به همان ضرورت، ولایت فقیه توجیه میشود."4
گرچه در میان پژوهشگران عرصهی فلسفهی سیاسی و اندیشهی سیاسی اسلام، دربارهی امكان و كیفیت فلسفه و اندیشهی سیاسی ملاصدرا مناقشات بسیاری در جریان است. چالش كلی "كاربردی نشدن فلسفهی اسلامی" و عدم شكلگیری "فلسفههای مضاف" (از جمله فلسفهی سیاسی اسلام) بهصورت منسجم و مدون، در كنار نقش استعمارگران و شرقشناسان در پوشیده نگاه داشتن ابعاد اجتماعی و سیاسی دین در تاریخ معاصر ایران، باعث سایه افكندن تردیدها و سؤالهای بسیاری بر اندیشهی سیاسی اسلام و بحث ولایت فقیه و به تبع آن مباحث سیاسی و اجتماعی در فلسفهی ملاصدرا شده است.
آیتالله جوادی آملی كه از شارحان برجستهی اندیشهی صدرایی در دوران معاصر بهشمار میرود، معتقد است: "به دو دلیل نمیتوانیم برای تأمین خواستههایمان بهطور مستقیم به سراغ حكمت متعالیه برویم:
1. حكمت متعالیه ، فلسفه ای مطلق و فلسفه ی سیاسی ، فلسفه ای مضاف است و هیچ فلسفه ی مطلقی جز در ارائه ی مبانی ، پاسخگوی نیاز فلسفه های مضاف نیست.
2. از میزان عمیق و وسیع حكمت متعالیه نباید توقع داشت كه مواد جزئی سیاست را تبیین كند. بلكه باید از این ذخیره ی اساسی مبانی را استخراج كنیم. در آن صورت میتوانیم با آن مبانی، مواد سیاست و امثال آن را بفهمیم."5
بنابراین ایشان به تعدیل سطح انتظارات از حكمت متعالیه در زمینهی ارائهی مواد اندیشهی سیاسی و در عین حال اجتهاد برای استخراج این مواد از مبانی این فلسفهی مطلق، قائل هستند. بر این اساس، به نظر میرسد اندیشهی سیاسی صدرالمتألیهن بیش از هرچیز از راه فراهم آوردن مبانی اندیشهی سیاسی- بهویژه ارائهی طرحی انسانشناسانه با آمیختن قرآن و عرفان و برهان- به شكلگیری پایهها و بنیادهای اندیشهی سیاسی معاصر و بحث ولایت فقیه كمك نموده است.
به عبارت دیگر صدرا گرچه در موارد معدودی به نقش سیاسی فقها در دوران غیبت نیز پرداخته، اما مهمترین خدمت او به فلسفهی سیاسی اسلام، آنجاست كه با ارائهی گونهای از حكمت نظری و جهانبینی در دستگاه فلسفی خود، نوعی از حكمت عملی و جهانسازی را نیز پیش روی ما مینهد كه در آن، بیش از هرچیز به اخلاق و سیاست توجه میشود.
در حكمت متعالیه، پاسخ پرسش بنیادی "انسان كیست؟" كه مبنای شكلگیری و جهتیابی علوم انسانی و اجتماعی قرار میگیرد، "حیّ متألّه" است. بدیهی است كه ارائهی این تصویر از انسانِ حقیقی، بایدهایی را برای زندگی اجتماعی و سامان سیاسی به دنبال خواهد داشت كه ملاصدرا خود در موارد متعددی به آن اشاره نموده است. از نگاه صدرا، "ولایت سیاسی" از آن پیامبران و امامان است كه دانش و توان هدایت بشر بهسوی چنین سرانجامی (حیّ متأله شدن) را دارا هستند. مجتهدان نیز در عصر غیبت، قائم مقام ائمهی هُدی هستند:
"بدان كه نبوت و رسالت از جهتی منقطع میگردد و از جهتی دیگر باقی است... خدای متعال حكم مبشرات و الهامات و حكم ائمهی معصومین علیهمالسلام و همچنین حكم مجتهدان را برای برای افتاء و ارشاد عوام باقی گذاشت اما اسم و نام نبی و رسول را از آنان سلب فرمود. ولی حكم آنان را تأیید و تثبیت نمود و آنان را كه علم به احكام الهی ندارند، مأمور نمود كه از اهل علم و از اهل ذكر سؤال كنند... بنابراین مجتهدان پس از امامان معصوم علیهمالسلام در مورد احكام دین، آنگونه كه از طریق اجتهاد دریافتهاند، فتوا میدهند؛ هرچند در فتاوا با هم اختلاف داشته باشند."6
البته ممكن است عبارات فوق تنها با "ولایت افتاء" مرتبط پنداشته شوند نه "ولایت سیاسی"؛ اما در پاسخ میتوان گفت: "اولاً سیاق بحث، ریاست بر امور دینی و دنیوی و تعیین مصلحت این دو است؛ ثانیاً از آنجا كه خلافت و حكومت برای پیامبر و امام بود، طبق عبارات فوق میتوان آن را برای مجتهدین هم كه جانشین پیامبر و ائمه هستند، استظهار كرد؛ ثالثاً در عبارات فوق به "ولایت قضایی" هم تصریح نشده است، اما میدانیم كه در داشتن ولایت قضایی برای مجتهدین، اتفاق نظر وجود ندارد؛ رابعاً فقراتی داریم كه در آنها بر زعامت و ولایت سیاسی دانایان در همهی ادوار تأكید شده است. طبیعی است كه این مستندات شامل مجتهدین هم میشود و یا به عبارت دیگر، تصریح ملاصدرا در باب زعامت مجتهدین در فقدان نبی و امام، مفسّر مستنداتی است كه در آنها از سروری حكما و دانایان سخن رفته است."7
نمونهای از این مستندات، در رسالهی كسر اصنام الجاهلیة آمده است: "حكیم الهی و عارف ربانی، سرور عالم است و به ذات كامل خود كه منوّر به نور حق و فروغگیرنده از پرتو الهی است، سزاوار است تا نخستین مقصود خلقت باشد و فرمانروا بر همگی خلایق؛ و مخلوقات دیگر به طفیل وجود او، موجود و فرمانبردار اوامر اویند."8
البته روشن است كه مجتهد در نظر ملاصدرا، علاوه بر معرفت كامل به اسلام باید در تمامی ابعاد، انسانی خودساخته و به تعبیر وی "حكیم الهی و عارف ربانی" باشد. وی اصرار دارد كه الفاظی چون حكیم، شیخ، فقیه و... در معانی اصلی خود بهكار روند، نه در معانی جعلی و تحریف شده.9
"صدرا در مبدأ و معاد میگوید: علما وسایل بین انبیا و مردم هستند و در شواهدالربوبیة میگوید: مجتهدان این سمت را بر عهده دارند. از تلفیق ایندو فرمایش برمیآید كه حتی در عصر حضور هم، علما واسطه هستند. در این صورت به تعبیر صدرالمتألهین، اختلاف مجتهدین با یكدیگر، شبیه اختلاف شرایع و مناهج انبیا است. با این تفاوت كه انبیا معصوم هستند و عصمت مطرح است و در مجتهدان سخن از عدالت است. از همین روست كه حكمت متعالیه، یك ولایت فقیه متعالیه ترسیم كرده است."10
با اینهمه، هنوز هم در اصول و فروع فلسفهی سیاسی برآمده از حكمت متعالیه بحث و جدل در جریان است؛ مانند آنچه پیرامون مسئلهی اقتدارگرایی و مردمسالاری از سوی برخی پژوهشگران مطرح شده است. (نگ كنید به: داوود فیرحی؛ قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام؛ نشر نی؛ 1378)
به هر روی، گرچه شرایط تاریخی و اجتماعی فراوانی دست به دست هم داد و زمینهی پیروزی نهضت اسلامی مردم ایران را فراهم آورد، اما تنها شخصی كه در دوران معاصر توانست اندیشهی ولایت فقیه را احیا و آن را در صحنهی واقعی زندگی اجتماعی مسلمانان وارد كند، خود علاوه بر اینكه فقیه بود، از حكیمان روزگار بهشمار میرفت. بنابراین گرچه ولایت فقیه برای همهی فقیهان و علاقهمندان به مباحث دینی مفهومی آشنا بود اما تحقق آن در دوران معاصر، تنها به دست فردی میتوانست صورت گیرد كه نگاه حقیقتگرایانه و انسانشناسانهی خود را از حكمت متعالیهی صدرایی برگرفته بود.
آیتالله جوادی آملی تأكید میكند: "صدرالمتألهین برای فقیهی كه فیلسوف نباشد، ولایت قائل نیست. بلكه ولایت را برای فقیهی میداند كه جامع فقهین- فقه اكبر و فقه اصغر- باشد؛ مانند امام خمینی رضوانالله علیه. بنابراین فرق ولایت فقیه حكمت متعالیه با ولایت فقیه سایر حكمتها این است كه در حكمت متعالیه، جامع بین فقهین است ولی در حكمتهای دیگر، فقیه به همین صورت تكبعدی نیز میتواند در جایگاه ولی قرار گیرد."11
اما به نظر میرسد گذشته از اولین بارقههای "دوران تأسیس حكومت اسلامی" كه شخصیت حكیم رهبر انقلاب- به معنای فلسفی آن- اهمیت بسیاری داشته، در طول "دوران مبارزه" و سپس "دوران تثبیت جمهوری اسلامی" لایههای فقاهتی در اندیشهی ولایت فقیه بیشتر خود را نشان داده است. این امر را بهطور ویژه میتوان در مسئلهی "تعیین مصلحت عمومی" و تعبیهی نهادی چون "مجمع تشخیص مصلحت نظام" در ساختار قدرت جمهوری اسلامی ایران كه در دوران حیات امام(ره) صورت گرفت، مشاهده نمود.
به عبارت دیگر شاید نتوان تضمین نمود كه ولیفقیه همواره و در هر شرایط زمانی و مكانی، یك حكیم- به معنای فلسفی معهود آن- باشد، اما این مسئله با ابتنای حاكمیت سیاسی اسلام- كه در عصر ما در قالب جمهوری اسلامی تحقق یافته- بر مبانی حكمت متعالیهی صدرا در تضاد قرار نمیگیرد.
سیر و سلوك عقلی و معرفتی، به دایرهی كسانی كه رسماً به عنوان حكیم یا عارف شناخته میشوند، محدود نیست و فقیهی كه رهبری جامعهی اسلامی را بر عهده میگیرد، با هدایت مردم و اصلاح امور، در واقع به طی مسیر به سوی حق گام برمیدارد كه آخرین مرحله از سفرهای چهارگانهی مورد نظر ملاصدرا در دستگاه حكمت متعالیه است.
"از دیدگاه ملاصدرا، عارف ربانی، فیلسوف و حكیم متأله در سفر چهارم به میان مردم میآید. او با احساس تكلیف درصدد است تا به هدایت و اصلاح جامعه بپردازد. وقتی مطالب مربوط به این سیر را میخوانیم، اینگونه به نظر میرسد كه امام(ره) آن را پیش روی خود قرار داده و پیاده كرده است. مأموریت او این است كه جامعه را اصلاح كند. پس سیاست به معنای صرف اِعمال قدرت كه جامعهشناسان سیاسی مطرح میكنند، نیست. بلكه به معنای هدایت و اصلاح است. این نكته جالب است كه این اصلاح، بخشی از سیر و سلوك عرفانی عارف است؛ یعنی اگر این اتفاق نیافتد، عرفان عارف، كامل نمیشود. در اینجاست كه پیوند میان فرد و جامعه در اندیشهی ملاصدرا و امام نمود مییابد؛ یعنی امام با اصلاح مردم، در حال سلوك عارفانه است."12
* هفته نامه پنجره ؛ شماره 31/ ویژه نامه 4 خوانش از ولایت فقیه / مصطفی غفاری
پینوشت:
1. به نقل از حجتالإسلام حمید پارسانیا در نشست "حكمت متعالیه و فلسفه سیاسی در ابران معاصر" كه در تاریخ 12 بهمن 1385 در پژوهشكده علوم و اندیشهی سیاسی برگزار شده است.
2. امام خمینی؛ ولایت فقیه؛ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی؛ 1385؛ ص 9
3 . نگاه سلسلهمراتبی در برابر نگاه دوگانهانگار كه پیش از ملاصدرا میان فیسلوفان، متكلمان و عارفان رواج داشت، قرار دارد.
4 . عماد افروغ؛ انقلاب صدرایی؛ پگاه حوزه؛ شماره 217
5. عبدالله جوادی آملی؛ سیاست حكمت متعالیه؛ پگاه حوزه؛ شماره 216
6 . ملاصدرا؛ شواهدالربوبیة؛ ص 509
7 . اندیشه سیاسی صدرالمتألهین؛ نجف لكزایی؛ بوستان كتاب قم؛ 1381؛ ص 139
8 . ملاصدرا؛ عرفان و عارفنمایان (كسر اصنام الجاهلیة)؛ ترجمه محسن بیدارفر؛ صص61 تا 63
9. اندیشه سیاسی صدرالمتألهین؛ نجف لكزایی؛ بوستان كتاب قم؛ 1381؛ ص 140
10 . عبدالله جوادی آملی؛ سیاست حكمت متعالیه؛ پگاه حوزه؛ شماره 216
11. همان
12 . عماد افروغ؛ انقلاب صدرایی؛ پگاه حوزه؛ شماره
وبلاگ یک استکان چای داغ