صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از 31 به 35 از 35

موضوع: واقعه بئرذات العلم و آمدن زعفر جنى به كربلا

  1. #31
    حرفه ای افتان و خیزان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    آشفته بازار
    نوشته ها
    906
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض


    امان از دل حسین(ع)





    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]



  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #32
    حق آب و گل داره یاصاحب الزمان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    نوشته ها
    1,875
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط علی-110 نمایش پست ها
    آمدن زعفر جنى به كربلا

    سالها گذشت تا اينكه زعفر جنى در بئرالعلم مجلس عيش و عروسى بجهت خود مهيا كرد و بزرگان طايفه جن را دعوت نموده و خودش بر تخت شادى و عيش نشسته كه ناگاه شنيد از زير تختش صداى گريه و زارى ميآيد زعفر گريست كه در موقع شادى من چنين گريه ميكند ايشان را خواست دو جن حاضر شدند سبب گريه آنها را پرسيد گفتند اى امير چون تو ما را بفلان شهر فرستادى از قضا عبور ما بشط فرات كه عرب آنرا نينوا ميگويند و كربلا افتاد ديديم در آنجا لشكر زيادى جمع شده و مشغول قتال و جدال هستند چون نزديك آن دو لشكر شديم ديديم ميان معركه جنگ حسين بن على (ع ) پسر آن آقاى بزرگوار كه ما را مسلمان كرده يكه و تنها ايستاده و اعوان و انصارش تماما كشته شده و خود آن بزرگوار غريب تكيه بر نيزه بيكسى داده و نظر به يمين و يسار مينمود و ميفرمود: اما من ناصر ينصرنا اءما من معين يعيننا، و مى شنيديم كه اهل و عيال آن بزرگوار صداى العطش بلند كرده اند چون اينواقعه را ديديم فورى خود را به بئر ذات العلم رسانيديم تا ترا خبر كنيم كه اگر دعوى مسلمانى ميكنى پسر پيغمبر را الان مى كشند.

    زعفر تا اين سخنان را شنيد تاج شاهى را از سر بدور افكند لباس دامادى را از بدن بدور انداخت طوايف جن را با حربه هاى آتشين برداشت و با عجله بطرف كربلا روان شدند خود زعفر براى طلبه اى از علوم دينيه كه در بندى مفصلا شرح حال او را ميدهد نقل ميكند كه وقتى ما وارد زمين كربلا شديم ديديم چهار فرسخ از چهار فرسخ را لشكر دشمن فرا گرفته و صفوف ملائكه بسيارى را ديديم كه منصور ملك با چندين هزار ملك از يك طرف نصر ملك با چندين هزار ملك از طرف ديگر جبرئيل با چندين هزار ملك و در يك طرف ديگر ميكائيل با چندين هزار ملك و از طرف ديگر اسرافيل ملك رياح ملك بحار ملك جبال ملك دوزخ ملك عذاب هر كدام با لشكريان خود منتظر اذن و فرمانند.

    ارواح يكصد و بيست و چهار هزار پيغمبر از آدم تا خاتم همه صف كشيده مات و متحيرند خاتم انبياء آغوش گشوده ميفرمايد: ولدى العجل العجل انا مشتاقون ، ولى خامس آل عبا يكه و تنها ميان ميدان با زخمهاى فراوان و جراحات بى پايان ايستاده پيشانيش شكسته سر مجروح سينه سوزان ديده گريان ، هر نفس كه ميكشد خون از حلقه هاى زره ميجوشد اصلا اعتنايى به هيچيك از ملائكه نميكند و مرا هم كسى راه نميدهد كه خدمت آنحضرت برسم همانطور كه از دور نظاره ميكردم و در كار آنحضرت حيران بودم ناگاه ديدم آقا سر غربت از نيزه همه ملائكه بسوى من نظر افكندند و كوچه دادند تا من خودم را خدمت آنحضرت رسانيدم و عرض كردم كه من با سى و ششهزار جن آمده ايم تا يارى شما را بكنيم حضرت فرمود زعفر زحمت كشيدى خدا و رسولش از تو راضى باشند خدمت تو قبول درگاه باشد ولى لازم نيست برگرديد. گفتم قربانت گردم چرا اذن نميدهى ؟ فرمود شما آنها را مى بينيد ولى آنها شما را نمى بينند و اين از مروت دور است . زعفر گفت اجازه بفرما ما همه شبيه آدم ميشويم اگر كشته شويم در راه رضاى خدا كشته شديم حضرت فرمود زعفر اصلا ديگر مايل بزندگانى نيستم و آرزوى ملاقات پروردگار را دارم . يعنى زعفر بعد از كشته شدن على اكبر و عباس و قاسم ماندن در دنيا چه فايده اى دارد شما بجاى خود برگرديد و بجاى نصرت و يارى من گريه و عزادارى براى من بكنيد كه اشك عزاداران من مرهم زخمهاى منست .

    زعفر ميگويد من به امر امام مايوس برگشتم چون بمحل خود رسيديم بساط عيش برچيديم و اسباب عزا فراهم آورديم مادرم بمن گفت پسرم چه ميكنى و كجا رفتى كه اينطور ناراحت برگشتى گفتم مادر پسر آن پدرى كه ما را مسلمان كرد حالش در كربلا چنين و چنانست رفتم ياريش كنم اذن نداد چون امر امام واجب بود برگشتم ، مادر چون اين بشنيد گفت اى فرزند ترا عاق ميكنم فرداى قيامت من جواب مادرش فاطمه را چه بگويم ؟

    زعفر گفت مادر من خيلى آرزو داشتم كه جانم را فداى او كنم ولى اجازه نداد، مادر گفت بيا من به همراه تو ميآيم و دامنش را ميگيرم و التماس ميكنم شايد اذن بدهد كه تو در ركابش شهيد شوى ، مادر از پيش و من با لشكريان از عقب بطرف كربلا روان شديم چون رسيديم صداى تكبير از لشكر شنيديم چون نظر كرديم ديديم سر آقا حسين بالاى نيزه و دود و آتش از خيام حرم حسينى بلند است مادرم خدمت امام سجاد رسيد اذن خواست تا با دشمنان جنگ كند حضرت اذن نداد و فرمود در اين سفر همراه ما باشيد اطفال ما را در بالاى شتران شبها نگهدارى كنيد آنان قبول كردند تا شهر شام با اسراء بودند تا حضرت آنها را مرخص كرد.

    -------------------
    شرح زيارت عاشورا

    حضرت آيت الله حاج سيداحمد ميرخانى (ره )




    آخ آخ چقدر برای این روایت تو هیئت گریه کردیم .

    در وادی محبّت ، خدا خودش میدونه
    محبّت تو مولا زد در دلم جوونه

    آب روان بنوشم ، گویم به آه سوزان :
    دوسِت دارم حسین جان
    فدات بشم حسین جان


    ( علیه السلام )


    بر مشامت گر رسید از قبر من بوی بهشت
    کن یقین پای نگارم بر مزارم رفته است


  4. #33
    یه دنگ سایت به نامشه لیلا53 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,501
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    اگه روایت کمک خواستن سلطان قیس رو هم اگه داشتی این جا قرار بده

    اونم عشق و محبت اقا رو به شیعیانش نشون می ده

    کسانی که توی مشکل اقاشون رو صدا می زنند امیدوار باشند که اقادم اخر به داد سلطان قیس رسید
    :rose:من که از مینای عشقت مست مستم یا علی:rose:
    لاف یکرنگی زنم چون حق پرستم یا علی :rose:
    شعله عشق تو و بغض عدویت دائما
    گشته مانوس دلم جانم فدایت یاعلی:rose:

  5. #34
    یه دنگ سایت به نامشه لیلا53 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,501
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    اما داستان زعفر جنی

    داستانی که من بارها و بارها خوندم ولی نمی تونم تصور کنم که 4 فرسخ د ر4 فرسخ یعنی چقدر

    خوب هر کی کربلا رفته باشه می دونم محیط حرم حضرت عباس(ع) تا تل زینبیه

    زیاد نیست

    بقیه اشم که خونه است یا هتل یا کوچه

    کی می دونه 4 فرسخ چقدر می شه ؟
    :rose:من که از مینای عشقت مست مستم یا علی:rose:
    لاف یکرنگی زنم چون حق پرستم یا علی :rose:
    شعله عشق تو و بغض عدویت دائما
    گشته مانوس دلم جانم فدایت یاعلی:rose:

  6. #35
    یه دنگ سایت به نامشه لیلا53 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,501
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    راستی این بگم روضه برادرمون moznebرو کامل کنم

    نمی دونم کربلا رفتی یا نه ؟

    اما وقتی از در باب القبله وارد می شی

    رو به سمت صحن و سرا که می خواهی بری

    انگار ازدحام جمعیت نمی زاره جلو بری
    با این که همه جا خلوت و ساکته ولی انگار

    هنوز هم صدای شیهی اسبها

    صدای سم پای اسبها

    و صدای گریه ای بچه ها


    صدای شیون و ناله

    به گوش می رسه

    اگه چشمهات رو خوب باز کنی می بینی گرد و غبار ی بلند

    به سمت قتله گاه که بری تازه می فهمی که سنگ ها هم بلدن خون گریه کنند

    تازه اون موقع می فهمی که چقدر برای اقاو سرور و مولات کم گذاشتی

    اقا جان مولاجان اگه از غمت اتش بگیرم کمه

    اگه ازدرون بسوزم و خاکستر بشم کمه

    اگه از غم رقیه ات بمیرم کمه

    یا حسین
    :rose:من که از مینای عشقت مست مستم یا علی:rose:
    لاف یکرنگی زنم چون حق پرستم یا علی :rose:
    شعله عشق تو و بغض عدویت دائما
    گشته مانوس دلم جانم فدایت یاعلی:rose:

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تاریخ بارگاه امام حسین(ع)
    توسط dendelak در انجمن اماکن مذهبی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-02-2011, 00:42
  2. معرفى شهداى نهضت حسينی
    توسط محبّ الزهراء در انجمن عاشورا خون خدا جاری در رگهای تنزیل[ویژه نامه محرم]
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-12-2010, 23:55
  3. عمل به تکلیف‌ در واقعه كربلا
    توسط مرتضی سعادتی در انجمن عاشورا خون خدا جاری در رگهای تنزیل[ویژه نامه محرم]
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 11-12-2010, 15:44
  4. تشرف سيد مهدى قزوينى در راه كربلا
    توسط hossein moradi در انجمن تشرف یافتگان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 17-09-2010, 21:07

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه