صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از 11 به 18 از 18

موضوع: كرامات الحسين (ع ) ،معجزات سيّد الشهداء (ع ) بعد از شهادت

  1. #11
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض درخت خون گريه مى كند

    شگفت انگيزتر اينكه آثار دگرگونى اجسام از شهادت آقا امام حسين ع پس از گذشت چهارده قرن هنوز در گوشه و كنار به چشم مى خورد يكى از آنها جارى شدن خون از درخت چنار زر آباد است . زر آباد يكى از قصبات قزوين و در نزديكى قلعه الموت است كه هر سال روز عاشورا هزاران نفر براى مشاهده چنار خونبار به آنجا مى روند و روان شدن خون را از درخت به چشم خود مى بينند.
    آية اللّه فقيد سيد موسى زرآبادى در كتاب كرامات به تفصيل از جارى شدن خون از درخت چنار در روز عاشورا گفتگو كرده از پدرش سيد على و از جدش سيد مهدى نقل كرده كه در هيچ سالى اين موضوع تعطيل نشده است ، اين كتاب چاپ شده و خطّى آن در كتابخانه پسرش سيد جليل زرآبادى در قزوين موجود است . آية اللّه مظفّرى فشرده آن را در كتاب ايضاح الحجّة آورده است مرحوم آية اللّه العظمى مرعشى نجفى در حاشيه عروه به هنگام بر شمردن خون هاى پاك مى نويسد:
    همچنين است خونى كه از درختى موجود در قريه زرآباد از توابع قزوين خارج مى شود. نويسنده سطور مقدمةً خصائص الحسينيه سال گذشته با جمعى از دوستان به زرآباد رفته و روان شدن خون را از اين درخت با چشم خود ديده است و از خوانندگان كتاب دعوت مى كند كه روز عاشورا را به زرآباد رفته اين درخت را با چشم خود ببينيد اين درخت در كنار قبر مطهر امام زاده اى مشهور به على اصغر بن موسى بن جعفر ع قرار دارد و ظاهرا بيش از ششصد يا هفتصد سال از عمرش گذشته است در سال گذشته كه اين ناچيز افتخار حضور داشته درست لحظه اذان صبح خون جارى شد و بيش ‍ از چهار ساعت ادامه داشت .
    (9)

    شهر پر ولوله آفاق پر از شور ونواست

    ماتم كيست خدايا كه جهان پرغوغاست

    گرچه در روضه فردوس نباشد غم و رنج

    اهل فردوس غمينند خدايا چه عزاست

    ماتم كيست كه خون مى رود از چشم رسول

    عرش ماتمكده جبريل امين نوحه سراست

    اى دريغا كه شد از سم ستوران پامال

    تن شاهى كه از او آدم و عالم برپاست

    از چپ و راست بجز نيزه و شمشيرنديد

    هرچه افكند در آن دشت نظراز چپ و راست

    زين مصيبت نه همى خلق كه خلق ملكوت

    جاى اشك از مژه ارخون مى فشانند رواست
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #12
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض بدن حضرت رقيه ع

    مرحوم شيخ احمد كافى اين شهيد گمنام و سرباز واقعى امام زمان و عاشق ولى عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشريف و واعظ شهير و شهيد در راه دين رضوان اللّه تعالى عليه فرمود: مرحوم سيد هاشم رضوان اللّه تعالى عليه يكى از علماء بزرگ شيعه شام بود كه سه دخترداشته ، مى گويد يكى از دخترهايم خواب رفت يك شب بيدار شد صدا زد: بابا در شب بى بى رقيه را خواب ديدم . بى بى به من فرمود: دختر به بابات سيدهاشم بگو آب آمده در قبر من و بدن من نارحت است قبر مرا تعمير كنيد. بابا اعتنائى نكرد، مگر مى شود با يك خواب دست به قبر دختر امام حسين ع زد.
    فردا شب دختر و سطى همين خواب را ديد: باز بابا اعتنايى نكرد. شب سوم دختر كوچولوى سيد اين خواب را ديد شب چهارم خود سيد هاشم مى گويد خوابيده بودم يك وقت ديدم يك دختر كوچولو دارد مى آيد اين دختر از نظر سِنّى كوچك است اما آنقدر با اُبهت است باصولت و جلالت دارد مى آيد رسيد جلوى من به من فرمود سيد هاشم مگر بچه هايت به تو نگفتند كه من ناراحتم قبر مرا تعمير كن ؟
    گفت : من با وحشت از خواب پريدم رفتم والى شام را ديدم جريان را گفتم والى نامه نوشت به سلطان عبد الحميد، سلطان جواب نوشت براى والى كه ما جراءت نمى كنيم اجازه نبش قبر بدهيم به همين آقاى سيد هاشم بگوئيد خودش اگر جراءت مى كند قبر را نبش كند و بشكافد پائين برود قبر را تعمير كند مادست نمى زنيم سيد هاشم چند تا از علماى شيعه را ديد، اينها حرم را قُرُقْ كردند، ضريح را كنار گذاشتند كلنگ به قبرزدند، مقدار كمى كه قبر را كندند آثار رطوبت پيدا شد، پائين تر رفتند، ديدند آب آمده در قبر بدن بى بى در كفن لاى آب افتاده ، سيد هاشم رفت پائين دستهايش را برد زير بدن اين سه ساله ، بدن را با كفن از توى آبها آورد بيرون ، روى زانويش ‍ گذاشت ، آب قبر را كشيدند، نزديك ظهر شد، بدن را گذاشتند در يك پارچه سفيد نماز خواندند، غذا خوردند، دو مرتبه آمد بدن را گرفت روى دستش ، تا غروب اينها مشغول بودند، تا سه روز قبر را تعمير كردند، و به جاى آب گُلاب مصرف مى كردند، و گِل درست مى كردند و قبر را مى ساختند، جلوگيرى از آن آبها شد و قبر ساخته شد، يك تكه پارچه ديگر سيدهاشم از خودش آورد، روى كفن انداخت ، بدن را برداشت ، در قبر گذارد. علماى شيعه مى گويند در اين چند روز همه گريه مى كردند سيد هاشم هم همينطور، اما روز سوم وقتى سيد هاشم بدن را در قبر گذاشت و آمد بيرون ديگر داد مى زد گفتم سيد هاشم چى شده چرا فرياد مى زنى ؟ گفت به خدا ديدم آنچه شنيده بودم ، اين كلمه را بگويم امروز آتشت بزنم هِى داد مى زد رفقا به خدا ديدم آنچه شنيده بودم . گفتيم سيد هاشم چه ديدى ؟ گفت به خدا وقتى اين بدن را بردم در قبر دستم را از زير بدن بيرون كشيدم يك مقدار گوشه كفن عقب رفت ديدم هنوز بدنش ‍ كبود و سياه است ، هنوز جاى آن تازيانه ها روى بدن اين سه ساله باقى است .
    (10)

    عمه جون بياببين مهمون برامون آمده

    يك سَرِ غرقه به خون تو غمسرامون اومده

    بگو بچه ها ديگه گريه و زارى نكنين

    از عزا بيرون بيان آخه بابامون اومده

    مادر على بياد سراغ اكبر بگيره

    اينكه توى طبقه از كربلامون اومده

    نبايد كسى ديگه تو اين خرابه بمونه

    اونكه ما رو ببره به خونهامون اومده

    بگو بچه ها بيان پاها مونونشون بديم

    اونكه مرهم بزاره به زخم پامون اومده

    عمه جون هرچى مى خواى شكايت ازدشمنابكن

    اونكه ويران كنه كاخ دشمنامون اومده

    امشب از هر طرفى صداى يا حسين مياد

    كربلائى كه شده نوحه سرامون اومده
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  4. #13
    حق آب و گل داره یاصاحب الزمان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    نوشته ها
    1,875
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط golenarges نمایش پست ها
    مرحوم شيخ احمد كافى اين شهيد گمنام و سرباز واقعى امام زمان و عاشق ولى عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشريف و واعظ شهير و شهيد در راه دين رضوان اللّه تعالى عليه فرمود: مرحوم سيد هاشم رضوان اللّه تعالى عليه يكى از علماء بزرگ شيعه شام بود كه سه دخترداشته ، مى گويد يكى از دخترهايم خواب رفت يك شب بيدار شد صدا زد: بابا در شب بى بى رقيه را خواب ديدم . بى بى به من فرمود: دختر به بابات سيدهاشم بگو آب آمده در قبر من و بدن من نارحت است قبر مرا تعمير كنيد. بابا اعتنائى نكرد، مگر مى شود با يك خواب دست به قبر دختر امام حسين ع زد.
    فردا شب دختر و سطى همين خواب را ديد: باز بابا اعتنايى نكرد. شب سوم دختر كوچولوى سيد اين خواب را ديد شب چهارم خود سيد هاشم مى گويد خوابيده بودم يك وقت ديدم يك دختر كوچولو دارد مى آيد اين دختر از نظر سِنّى كوچك است اما آنقدر با اُبهت است باصولت و جلالت دارد مى آيد رسيد جلوى من به من فرمود سيد هاشم مگر بچه هايت به تو نگفتند كه من ناراحتم قبر مرا تعمير كن ؟
    گفت : من با وحشت از خواب پريدم رفتم والى شام را ديدم جريان را گفتم والى نامه نوشت به سلطان عبد الحميد، سلطان جواب نوشت براى والى كه ما جراءت نمى كنيم اجازه نبش قبر بدهيم به همين آقاى سيد هاشم بگوئيد خودش اگر جراءت مى كند قبر را نبش كند و بشكافد پائين برود قبر را تعمير كند مادست نمى زنيم سيد هاشم چند تا از علماى شيعه را ديد، اينها حرم را قُرُقْ كردند، ضريح را كنار گذاشتند كلنگ به قبرزدند، مقدار كمى كه قبر را كندند آثار رطوبت پيدا شد، پائين تر رفتند، ديدند آب آمده در قبر بدن بى بى در كفن لاى آب افتاده ، سيد هاشم رفت پائين دستهايش را برد زير بدن اين سه ساله ، بدن را با كفن از توى آبها آورد بيرون ، روى زانويش ‍ گذاشت ، آب قبر را كشيدند، نزديك ظهر شد، بدن را گذاشتند در يك پارچه سفيد نماز خواندند، غذا خوردند، دو مرتبه آمد بدن را گرفت روى دستش ، تا غروب اينها مشغول بودند، تا سه روز قبر را تعمير كردند، و به جاى آب گُلاب مصرف مى كردند، و گِل درست مى كردند و قبر را مى ساختند، جلوگيرى از آن آبها شد و قبر ساخته شد، يك تكه پارچه ديگر سيدهاشم از خودش آورد، روى كفن انداخت ، بدن را برداشت ، در قبر گذارد. علماى شيعه مى گويند در اين چند روز همه گريه مى كردند سيد هاشم هم همينطور، اما روز سوم وقتى سيد هاشم بدن را در قبر گذاشت و آمد بيرون ديگر داد مى زد گفتم سيد هاشم چى شده چرا فرياد مى زنى ؟ گفت به خدا ديدم آنچه شنيده بودم ، اين كلمه را بگويم امروز آتشت بزنم هِى داد مى زد رفقا به خدا ديدم آنچه شنيده بودم . گفتيم سيد هاشم چه ديدى ؟ گفت به خدا وقتى اين بدن را بردم در قبر دستم را از زير بدن بيرون كشيدم يك مقدار گوشه كفن عقب رفت ديدم هنوز بدنش ‍ كبود و سياه است ، هنوز جاى آن تازيانه ها روى بدن اين سه ساله باقى است .
    (10)

    عمه جون بياببين مهمون برامون آمده

    يك سَرِ غرقه به خون تو غمسرامون اومده

    بگو بچه ها ديگه گريه و زارى نكنين

    از عزا بيرون بيان آخه بابامون اومده

    مادر على بياد سراغ اكبر بگيره

    اينكه توى طبقه از كربلامون اومده

    نبايد كسى ديگه تو اين خرابه بمونه

    اونكه ما رو ببره به خونهامون اومده

    بگو بچه ها بيان پاها مونونشون بديم

    اونكه مرهم بزاره به زخم پامون اومده

    عمه جون هرچى مى خواى شكايت ازدشمنابكن

    اونكه ويران كنه كاخ دشمنامون اومده

    امشب از هر طرفى صداى يا حسين مياد

    كربلائى كه شده نوحه سرامون اومده

    ای وای من از این داستان

    ای وای ای وای



    بر مشامت گر رسید از قبر من بوی بهشت
    کن یقین پای نگارم بر مزارم رفته است


  5. #14
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض نظر امام حسين ع به حسينيّه ها

    در سال هزار و سيصد و پنجاه و يك شمسى هيئت كربلائيهاى مقيم يزد در صدد تشكيلات دينى و تبليغاتى برآمدند و به همين منظور مسجد كوچكى را كه به مساحت پنجاه متر مربع بيش نبود اختيار نمودند، در ابتدا افراد شركت كننده انگشت شمار بودند اما بر اثر حسن نيّت و پايدارى آنها بر تعداد افراد روز بروز افزوده مى شد تا بجائى رسيد كه قابل تحسين و اعجاب بود به همين مناسبت برادران كربلائى جهت برنامه هاى دينى و تهيه نيازمنديهاى ضرورى هيئت به فكر جاى وسيع تر افتادند چون آن مسجد ديگر پاسخ گوى آن افراد نبود و از طرفى چون به عزاداران اطعام مى دادند مسجد گنجايش پذيرائى از عزاداران را نداشت لذا در سدد پناهگاهى برآمده كه بتوانند بنحو دلخواه و خوبى برنامه عزاداراى و روضه خوانى را اداره كنند و هم با طبخ غذا به ضيافت عمومى عزاداران و مردم بپردازند از قضا در همان محله حسينيّه اى بود معروف به عمارت ناظم كه نظر برادران را جلب توجه ميكرد زيرا آن مكان براى اجراى برنامه هاى مذهبى و مردم مناسب بود چون عمارت ناظم حسينيّه اى بزرگ و دوطبقه و با سبك معمارى سنّتى بسيار زيبايى كه به همّت يكى از تجّار خيّر و خدمتگذارى بنام مرحوم حاج محمد صادق ناظم التجار رحمة اللّه عليه كه محبّت و ارادتى نسبت به آقاى خود حضرت سيد الشهداء ابى عبداللّه الحسين ع داشته بنا كرده تا عاشقان كوى حسينى ع بتوانند هر موسم جهت عزادارى استفاده كنند. بعد از فوت آن مرحوم نظارت بناء به عهده فرزندش مرحوم حاج احمد كه او نيز مردى نامى و محترم و سرشناس و خير بود و اگذار شده بود بعضى از مسئولين هيئت براى كسب اجازه و استفاده از حسينيّه به نزد ايشان رفتند و چون او مريض و بسترى بود اجازه استفاده و اطعام داد، ولى براى طبخ غذا اجازه نداد، ناگزير هيئت براى تهيّه غذا محلّ ديگرى را انتخاب كردند كه آنجا طبخ شود و بعد اطعام در حسينيّه باشد و اين كار نيز مشكل بود پانزده روز از اين ماجرا گذشته بود كه يك روز فرزند حاج احمد آقا ناظم بنام على ناظم در حالى كه هيجان و تاءثر در چهره اش نمايان بود و پرده اى از اشك چشمانش را پوشانده بود به نزد ما آمد و گفت مسئول هيئت كيست ؟
    بعد از معرفى با صداى گره خورده و شمرده شمرده گفت من آمده ام شما را به حسينيّه دعوت كنم تا اينكه بطور كامل برنامه عزادارى و طبخ غذا را انجام دهد. ما حيرت زده گفتيم پدر شما كه متولى حسينيه بود اجازه طبخ غذا را نداد شما چگونه اجازه مى دهيد؟ يك وقت ديدم به گريه افتاد و در حالى كه بريده بريده حرف مى زد گفت : چند روز قبل پدرم از دنيا رفت و من او را در خواب ديدم كه به من گفت تمام اختيارات حسينيّه را به برادران كربلايى واگذار كن كه آنها مورد عنايت سالار شهيدان آقا سيد الشهداء ابا عبداللّه الحسين ع هستند بله هركه با آقا امام حسين ع حساب باز كند آقا به او عنايت دارد و شيفتگان كوى خود و اين عاشقان دلباخته را به خانه خود پذيرفته تا بر شور وارادة و اميد آنها نسبت به حضرتش زيادتر گردد.



    يا حسين اى پسر فاطمه اى روح عدالت

    تو كريمى و من آورده سويت دست گدائى

    من كه عمرى زغمت اشك فشانم ز دو ديده

    دارم اميد دم مرگ به ديدار من آئى

    يادم آمد كه لب تشنه بگفتى جگرم سوخت

    تشنه لب سروپيكرت افتاد جدائى

    تا قيامت به عزاى تو بگريند ملايك

    مادرت بر شهداى تو كند نوحه سرائى

    داغ عباس و على اكبر و ياران شهيدت

    سوخت يك عمر دل سوخته كرببلائى
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  6. #15
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض بيمه حسينى ع

    تازه به حسينيه مذكور آمده بوديم به خاطر كمبود روشنائى در فضاى عمارت و احتياج به پريز اضافى در آشپزخانه كابل مسى و ضخيمى با فشار قوى در مسير و گذرگاه واردين از كنار ديوارها و بعضى را از زير قاليها عبور داده بوديم غافل از اينكه در روز عاشورا به خاطر زيادى جمعيت و ازدحامى كه به وجود مى آيد ناچار بوديم فرشهاى بعضى از نقاط حسينيّه را جمع كنيم تا پايمال نشود روز سيزده محرم كار هيئت تمام شد و كليه اثاث ضبط شد نوبت به جمع كردن كابل مسى شد كه از درب ورودى حسينيّه تا انتهاى آشپزخانه امتداد داشت در موقع حلقه كردن كابل ناگهان متوجه شديم مقدارى از آن در اثر پايمال شدن زير پاى مردم چنان ضربه و فشار ديده كه روكش كابل از بين رفته بطورى كه تمام سيمهاى مسى آن قسمت ظاهر شده و كليه سيمهاى مثبت و منفى با آن قدرت فوق العاده جريان الكتريسيته باهم تماس داشته و به بركت و نظر آقا سيد الشهداء ع هيچ عكس العملى از قبيل خاموشى و غيره در بر نداشته و بايد گفت سيم مسى كابل كه از نظر قانون علمى خود هادى جريان الكتريسيته بوده و براى انتقال سريع برق آنهم برق قوى آمادگى و اثر فورى داشته چگونه با پاى برهنه عرق كرده عزاداران ملاطفت ورزيده و نه تنها كسى را در اثر برق زدگى نكُشته بلكه جرقه اى هم نزده است چرا كه عزاداران و عاشقان كوى حسينى با اعتقادات پاك خود جانشان در سازمان قدرت آن حضرت گوئى بيمه شده است .
    هرچند كه ما گناهكاريم حسين
    اميد به كس جز تو نداريم حسين
    عمريست كه از خون و پيام و هدفت
    در سنگر اشك پاسداريم حسين
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  7. #16
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض نجات از مرگ

    حسينيّه مذكور داراى دو طبقه بود كه هم كف سالن سخنرانى و سينه زنى و محلى براى اطعام بود و زير زمين كه مجزّا و جدا از ساختمان و آخر عمارت قرار داشت كه آشپزخانه حسينيه را تشكيل مى داد و در مجاورت آشپزخانه با زير به عمق چهار متر قرار دارد كه در حكم انبار ساختمان به شمار مى رفت و چون در بيشتر بناى عمارت خشت خام و آجر به كار رفته بود، در برابر رطوبت و آب زود مقاومت خود را از دست مى دهد و لذا در اثر شست وشوى ظروف و ديگهاى وقفى و نظافت قسمتى از زمين وآشپزخانه و ديوار انبار خيس خورده و بناگاه حدود دو متر مربع از زمين فرو رفته و تا عمق چهار مترى زير زمين پيش مى رود در حالى كه در آن هنگام يكى از دوستان ما آقاى جمال طرازى كه با بعضى از رفقا براى نظافت و شستشوى آمده بود درست در همان قسمت ويران شده قرار داشت و در همان موقعى كه زمين زير پايش مى لرزد تا ويران شود قرار داشت . در همان موقع زمين زير پايش مى لرزد ايشان با گفتن يا حسين به گوشه اى پرتاب شده و بيهوش مى شود و از مرگ حتمى نجات مى يابد چون اگر با سردر عمق چهار مترى زيرزمين سقوط كرده بود خروارى گِل و خاك و آجر او را در خود مدفون ساخته بى جان مى ساخت ولى چون حساب با آقا اباعبداللّه الحسين ع است نجات پيدا كرد.


    خلق شد هستى از براى حسين ع

    هست اين گفته خداى حسين

    روى آور به درگه لطفش

    كه بود عرش حق سراى حسين
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  8. #17
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض اهانت به عزاداران

    در روز عاشورا مردم از اطراف و اكناف شهر و روستاها به حسينيّه ها هجوم آورده بودند كه اقامه عزادارى كنند و بعد از عزادارى سفره اى پهن مى كردند و اطعام مى دادند خوب چون جمعيت زياد بود در حسينيه هم جانبود مردم در كوچه گاهى براى نوبت گرفتن و تناول غذا مانع از عبور و مرور ماشين و خودروها مى شدند تا اينكه وارد كوچه شوند و گاهى از ازدحام عبور وسائل طول ميكشيد در اين اوقات ماشينى از راه مى رسد و شلوغى مانع رفتن او مى شود يكى از سرنشينان آن ماشين به تندى مى پرسد چه خبر است كه اين گذر آنقدر شلوغ است ؟
    يكى ميگويد: مردم آمده اند از غذاى امام حسين ع تناول كنند. آن سرنشين كه زنى تهرانى بود گفت خاك برسرتان گُشنه گداها خجالت نمى كشيد؟ برويد گم شويد چه شلوغى كرده اند؟!
    اين زن به ظاهر اشرافى باگستاخى و بى حيائى به خود اجازه ميدهد كه به مهمانان آقا ابى عبداللّه الحسين ع زخم زبان بزند تا به اين وسيله راه باز شود و برود، ولى فرداى آن روز كه روز يازدهم محرم بود ميگويد من در قسمت آخر آشپزخانه حسينيّه به نظافت و نظم اثاثها مشغول بودم تازه خورشيد ميخواست سوبزند كه احساس ‍ كردم كسى درب حسينيّه را مى زند من خيال كردم رفقاهستند درب را باز كردم زنى را ديدم كه چهره اى اشك آلود و پريشان التماس كنان كه اجازه دهيد داخل حسينيّه شوم ، گفتم چرا، گفت مرا راه دهيد براى شما ميگويم ، وقتى كه وارد شد انگشت خود را با آب دهان ترمى كرد و مى ماليد بر روى چهار چوب درب حسينيّه و ميخورد و مرتب مى گفت آقاجان حسين جان غلط كردم نفهميدم مرا ببخش و با اين كلمات در پيشگاه امام حسين ع عذر خواهى مى كرد و بعد، از كيف دستى خود دستمالى درآورد مقدارى از خاك درگاه را در آن ريخته آن را گره زده و در كيفش نهاد و بعد از من درخواست كرد كه اگر غذائى از ديروز باقى مانده به من بده ، من گفتم خير چيزى از غذاى ديروز نمانده بايد همان ديروز براى صرف غذا مى آمديد ديدم آن زن مقدارى به سر و صورت خود زد و اشك ريزان ، با صداى گره خورده گفت ديروز از تهران براى ديدار فاميلم به يزد آمدم ماشين ما از اين كوچه ميگذشت جمعيت فشرده بود گفتم براى چه اين مشكل بوجود آمده ؟ گفتند در حسينيّه نهار ميدهند، من هم از روى نادانى و غرور حرفهاى ناروايى زدم . ولى شب در عالم خواب ديدم كه هوا بيرحمانه گرم است و من از شدت تشنگى گلويم مى سوزد و چشمهايم فضا را تيره مى بيند و مى خواهم از جوار همين حسينيّه بگذرم در عالم رؤ يا ديدم درب حسينيه باز است و سيد بزرگوارى در كنار چهار چوب در ايستاده وهر كسى كه عازم حسينيّه است از اين آقا براتى و اجازه نامه اى ميگيرد و داخل مى شود و همچنين روبروى آن آقا بانوئى مجلل به همين كيفيت نوشته اى به زنان ميدهد تا وارد شوند من پيش رفتم به آن خانم گفتم نوشته اى هم به من بدهيد تا وارد شوم ايشان با حالى متاءثر فرمود شما به مهمانهاى ما اهانت كرده اى چطور انتظار دست خط ما را دارى ؟
    من از شدت شرمندگى و عطش از خواب بيدار شدم و تا صبح خواب به چشمم راه نيافت و با خود فكر ميكردم كه در چه محلى به عزاداران جسارت كردم تا اينكه ماجراى روز گذشه در نظرم آمد، حالا اگر غذائى وجود دارد به من بدهيد.
    گفتم : هيچ غذائى وجود ندارد ديدم رفت تكه هاى نان كه آلوده بود بدست گرفت و شست و خورد و در و ديوار حسينيّه را با گريه مى بوسيد بطورى كه مرا سخت منقلب و گريان ساخت و ميگفت اى خاندان عصمت و طهارت و اى عزيز زهرا مرا ببخش .


    دلم مى خواد كبوتر بام حسين بشم من

    فداى صحن و حرم ونام حسين بشم من

    دلم مى خواد پربزنم توصحن و بارگاهش

    دلم مى خواد فدابشم ميون قتلگاهش

    دلم مى خواد پروانه شم پربزنم بسويش

    بسوزم از شراره شمع وصال رويش

    دلم مى خواد به خون پيكرم وضوبگيرم

    مدال افتخار نوكرى از او بگيرم

    دلم مى خواد چو لاله اى نشكفته پرپربشم

    شهد شهادت بنوشم مهمان اكبر بشم

    دلم مى خواد حسين فاطمه بياد در برم

    سربزارم به دامنش اون لحظه آخرم
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  9. #18
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض انكار ثواب گريه

    مرحوم علامه بزرگوار و عالم جليل القدر شيعه محدث اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السلام زنده كننده اسلام مرحوم علامه مجلسى رضوان اللّه تعالى عليه از بعضى از اهل وثوق از سيد على حسينى رحمة اللّه عليه نقل فرمود: من مجاور برقبرمولايم آقا على بن موسى الرضا ع بودم ، چون روز عاشورا شد مردى از دوستان ما، كتاب مقتل آقا امام حسين ع را شروع كرد به خواندن تا به اين روايت رسيد كه حضرت باقر ع فرمود: هركس در مصائب آقا سيد الشهداء اباعبداللّه الحسين ع از چشمهايش باندازه پرپشه اى اشك ريزد حق تعالى گناهان او را مى آمرزد، اگر چه بقدر كف درياباشد. در آن مجلس مرد جاهلى كه مدعى علم بود حاضر بود و بعقل ناقص خود اعتقاد تمام داشت گفت گمان نكنم اين حديث صحيح باشد، زيرا چطورى مى شود كه گريه كردن بر آن حضرت اينقدر ثواب داشته باشد؟ ما با او به بحث و مجادله زيادى پرداختيم ولى او دست از ضلالت خود برنداشت و برخواست رفت چون صبح شد يك وقت ديدم او با يك اضطراب و حالتى آمد و نزد ما نشست و از ما معذرت خواست و از گفته هاى ديروز خود نادم وپشيمان بود علت را سؤ ال كرديم گفت وقتى از شما جدا شدم و شب شد به بستر رفته و خوابيدم درعالم خواب ديدم قيامت برپاشده ، و همه مردم را در يك صحرا جمع كرده اند و ترازوهاى اعمال را آويخته اند و صراط را بروى جهنم كشيده اند و ديوانهاى عمل را گشوده اند و آتش جهنم را افروخته اند و قصرهاى بهشت را بجلوه در آورده اند در آن وقت تشنگى شديدى بر من غالب شد چون نظر كردم بطرف راست خود ديدم حوض كوثر است و برلب حوض دومرد و يك زن مجلله ايستاده اند كه نور جمال ايشان صحراى محشر را روشن كرده و لباس هاى سياه پوشيده اند و ميگريند، از مردى كه نزديكم بود، پرسيدم اينها كيستند كه كنار حوض كوثر ايستاده اند؟ گفت : آقا رسول اكرم ص و آقا اميرالمؤ منين على ع و آن زن مجلله فاطمه زهرا سلام اللّه عليها است گفتم چرا لباسهاى مشكى و سياه پوشيده اند و ميگريند؟ گفت مگر نمى دانى كه امروز روز عاشورا است و روز شهادت آقا سيد الشهداء ابا عبداللّه الحسين ع است ؟ من جلو رفتم وقتى نزديك حضرت بى بى عالم فاطمه زهرا سلام اللّه عليها شدم ، گفتم اى بى بى جان اى دختر رسول اللّه تشنه ام ، آن حضرت از روى غضب بمن نظر كرد و فرمود: تو آنكس نيستى كه فضيلت گريه كردن بر مصيبت فرزند دلبندم نورعين و ديده و چشم من شهيد مظلوم حضرت اباعبداللّه الحسين ع را انكار كردى ؟ از وحشت از خواب بيدار شدم واز گفته خود پشيمان شدم و حالا از شما معذرت ميخواهم و از تقصير من بگذريد.

    اين چه غوغائى است جبريل از پرش خون مى چكد

    حضرت زهرا ز چشمان ترش خون مى چكد

    يا رسول اللّه بدشت كربلا بنما نظر

    بين چسان خون خدا از پيكرش خون مى چكد

    چشم حق باشد اميرالمؤ منين كز ديدگان

    از براى نوگلان پرپرش خون مى چكد.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ به شبهات: شهادت حضرت زهراء (سلام الله عليها)
    توسط monji_2008 در انجمن پاسخ به شبهات دیگر ادیان ومذاهب
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 04-05-2011, 12:22
  2. چگونگی شهادت جوانان هاشمی در روز عاشورا
    توسط mahdishata در انجمن عاشورا خون خدا جاری در رگهای تنزیل[ویژه نامه محرم]
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 16-12-2010, 22:18
  3. معرفى شهداى نهضت حسينی
    توسط محبّ الزهراء در انجمن عاشورا خون خدا جاری در رگهای تنزیل[ویژه نامه محرم]
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-12-2010, 23:55
  4. شهادت در نگاه شهیدان
    توسط monji_2008 در انجمن جبهه و جنگ
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 18-10-2010, 16:32
  5. فضیلت سوره های قرآن همراه با توضیح
    توسط ali20 در انجمن مباحث قرآنی
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 07-09-2009, 08:50

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه