صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 10 از 85

موضوع: زنان نمونه

  1. #1
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض زنان نمونه

    زنان ، بخشى از جامعه انسانى اند كه در حوزه ايمان و كمال ، تفاوتى با مردان ندارند و گاه به چنان مقامى دست مى يابند كه مردان بايد از آنان درس تقوا، شجاعت ، ديانت و خضوع در برابر پروردگار بگيرند.
    قرآن كريم در يك دعوت عمومى مى فرمايد: ((يا ايها الذين آمنوا آمنوا...)) سوره نساء 136
    ، و راه كمال را با استمرار حركت در مسير ايمان ، براى هر زن و مرد ترسيم مى كند و مثالهايى از افراد نمونه را - كه در آن سخن از مرد است و هم زن - براى عبرت افراد جامعه مثل مى زند تا راه صعود به قله بلند ايمان براى زن و مرد روشن تر شود. زنانى از همين جامعه دعوت شده بوده اند كه با تربيت نفس خويش و حركت در راه رضايت محبوب ، چنان ذوب در معشوق شوند كه از آنان بايد به عنوان ((الگو)) نام برد.
    در اين راستا، ((آسيه )) بانويى نمونه و الگويى براى زن و مرد در نفى ستمگرى ، شرك و كفر و نيز گرايش به توحيد و يكتاپرستى است . در حقيقت هر كس در اثبات اين حقيقت تلاش كند، ظلم را در هم شكند و براى رسيدن به مقام قرب الهى استقامت ورزد، ((الگو)) است .
    ((آسيه )) در خانه اى زندگى مى كند كه صاحب آن خانه (فرعون )، ادعاى ((اءنا ربكم الاعلى ))سوره نازعات آيه 24
    دارد و شعار ((ما علمت لكم من اله غيرى )) قصص 38 را سر مى دهد و اين زن در ميان اين ادعا و شعار، سخن از توحيد مى گويد و براى نفى بيدادگرى ، وحشيانه ترين شكنجه ها را تحمل مى كند، تا آن جا كه نامش زينت بخش قرآن مى شود. اين در حالى است كه ((فرعون )) مردى است كه لايق نام ((انسان )) هم نيست .
    ((مريم ))، در ميان بسيارى از مردان ، چنان لياقتى مى گيرد كه چون مادرش پس از تولد مريم به پروردگار مى گويد: ((و انى اعيذها بك و ذريتها من الشيطان )) آل عمران 36
    خدايا! من ، اين دختر و فرزندانش را از شر شيطان ، به تو پناه دادم ؛ خداوند پاسخش مى دهد: ((فتقبلها ربها بقبول حسن )) آل عمران 37 ؛ پس خداوند، او را به نيكويى پذيرفت . در صورتى كه پروردگار درباره ساير مردم مى فرمايد: ((انما يتقبل الله من المتقين )) مائده 27 ، اين جا سخن از پذيرفتن عمل است و در خصوص ‍ حضرت مريم ، گوهر ذات عامل قبول مى شود.
    ((مريم )) يك زن است كه پروردگار او را مى پذيرد و در موردش ‍ مى فرمايد: ((و ليس الذكر كالانثى )) آل عمران 36
    ؛ هرگز پسر، جوهره اين دختر را ندارد و هرگز از مرد، كار اين زن برنمى آيد.
    مرد، بدون زن نمى تواند فرزندى به دنيا آورد. ((مريم )) بدون مرد، عيسى را به دنيا آورد و از او الگويى براى جامعه بشرى ساخت . اين يك خصلت زن است كه بدون او، جامعه رو به نيستى مى رود و با بودن اوست كه موسى از آب ، گرفته مى شود و در دامان ((يوكابد)) رشد مى نمايد تا راهبرى شود كه آن همه عظمت را مديون ((مادر)) خويش است .
    خود پيداست كه زن ، با سير در مسير الهى ، لايق دريافت وحى مى شود و اين لياقت ، خود گواهى بر مدعاى تساوى زن و مرد در پهنه ايمان و تقواست .
    قرآن مجيد در اين مبحث نيز مطالب زيادى دارد:
    درباره حضرت مريم مى گويد: ((اذا قالت الملائكة يا مريم )) آل عمران 42
    و در خصوص وحى به مادر حضرت موسى مى فرمايد: ((و اءوحينا الى اُم موسى )) قصص 7 ؛ و در تبيين وحى به همسر حضرت ابراهيم مى گويد: ((وامراءته قائمة فضحكت فبشرناها باسحاق و من وراء اسحق يعقوب )) هود 71 ؛ هنگامى كه فرشته ها با ابراهيم سخن مى گفتند، همسر او نيز حاضر بود و ايستاده بود و سرور و خوشحالى داشت . پس او را به ((اسحاق )) و پس از او به ((يعقوب )) بشارت داديم .
    در ابتدا اين نشانگر آن است كه خلافت مربوط به انسانيت است ، نه مربوط به شخص . آدم ((خليفة الله )) نبود، بلكه مقام انسانيت ، مشخصه ((خليفة الله )) است و انسانيت به مرد يا زن بودن نيست .
    گاه مرد بر زن ممتاز مى شود و گاه زن بر مرد، كما اين كه گاه مردى براى ساير مردان و گاه يك زن براى ساير زنان ، الگو مى شود. در حقيقت همه اين نمونه ها، الگو براى مردمند. چه اين كه ((مريم )) و ((يوكابد)) و ((ساره ))، الگوهايى براى جامعه انسانى اند و همه از زن و مرد بايد از آنان درس معرفت و دين و ايمان بگيرند.
    آن گاه كه سخن از حضرت ((زهراى مرضيه عليهاالسلام )) مى شود، پيامبران نيز سر تعظيم فرود مى آورند؛ پدر دستش را مى بوسد و در هنگام ورودش ، در برابر او مى ايستد.
    اين حركت رسول خدا صلى الله و عليه و آله دليل بر بالاتر بودن رتبه ((زهرا عليهاالسلام )) از پدر نيست ، لكن از اين راز، تنها خدا و پيامبر و ائمه باخبرند؛ همانگونه كه از راز وحى به او - پس از درگذشت پدر تا لحظه شهادتش - آگاهى نداريم ؛ مهمتر از آن ، على عليه السلام كه امام اوست ، كاتب وحى نازل شده بر ((فاطمه عليهاالسلام )) است !
    (اصول كافى ، ج 2، ص 355)
    و كجا مردان به اين مقام دست مى يابند؟ زنان نيز - حتى زنان نمونه - راهى به شاءن و منزلت ((فاطمه عليهاالسلام ))ندارند. ((فاطمه )) كجا و ((آسيه )) كجا! ((فاطمه )) كجا و ((مريم )) كجا! تا چه رسد به زنانى امثال ((خنساء))، ((سميه ))، ((سوده ))، ((حره ))، ((حكيمه ))، ((جميله )) و يا زن نمونه اى از عصر حاضر به نام ((فهيمه ))!!
    امام حسين عليه السلام به حضرت عباس فرمود: ((چرا مرا برادر صدا نمى زنى ؟))؛ حضرتش عرض كرد: ((زيرا مادر من ، فاطمه كلابيه ، كنيز مادر تو فاطمه عليهاالسلام است !)).
    ترسيم چهره زنان نمونه ، براى تبيين ارزشهاى زن مسلمان است و ((فاطمه عليهاالسلام )) نابترين الگوى همه زنان نمونه است . زن نمونه ، شناختى ارزشى براى همه بانوان است تا با تلاش خود به كسب آن ارزشها نايل شوند؛ و نيز معرفتى است براى همه مردان ، تا بدانند ((الگو شدن )) در مرد بودن نيست . ذات اقدس اله ، عالم را بر محور محبت اداره مى كند و راه محبت را، زن بهتر از مرد درك مى كند؛ چنانچه راه قهر را شايد مرد بهتر از زن درك كند. مناجات محبين را زنانى كه اهل سير و سلوك هستند، بهتر درك مى كنند و مناجات شهادت طلبانه را مردان بهتر از زنان دريافت مى كنند. پس در هر جامعه ، ما به زنان و مردان نمونه نيازمنديم و زنان نيز مى توانند الگو باشند و گاه در بسيارى از ميدانها - از جمله عرصه محبت و دل و جذبه - از مردان - از مردان نيز موفق تر شوند.
    طبيعى است كه اگر براى زنان الگوهايى از خود آنان داشته باشيم در پيشرفت جامعه آنان به سوى كمال مطلق ، موفق تريم ، چه اين كه نياز زن را، زن بهتر درك مى كند. زن مى داند كه جامعه زنان از احاديث ، اشعار عرفانى ، نثر، نظم و ادب عرفانى اثر بيشترى مى پذيرند و از اين رو تلاش مى كند تا با حركت همين عرصه ها به انسانيت خود غنا بخشد و با هماهنگى كامل بين مؤ نث بودن و انسان بودن ، به رتبه اى برسد كه جامعه ، مؤ نث بودن زن را از بعدى انسانى ارزيابى كند. اين براى زنان شيرين است ، چه اين كه براى مردان نيز الگو پذيرى از مردها پرجاذبه است .
    و آن گاه كه زنى ((فاطمه )) شد، هم براى مردان و هم براى جامعه زنان الگوست و براى همه نيز پيروى از ((فاطمه عليهاالسلام )) ارزشمند است و زنانى كه از ((فاطمه عليهاالسلام )) تبعيت كنند، خود نيز نمونه هايى از مردم نمونه اند كه گاه رتبه اى بالاتر از مردان مى يابند و مردان نيز بايد از آنان الگو بگيرند.
    اين مجموعه ، خدمتى هر چند كوچك در اين راستاست . قطعا شخصيتهاى ذكر شده در اين مجموعه الفبايى ، همه زنان نمونه نيستند. چه بسا گوهرهايى كه تاريخ ، نامى از آنان نبرده است و يا در مسير حوادث به فراموشى سپرده اند. زنان بزرگوار و نمونه اى در عصر حاضر وجود دارند كه ما از آنان شناختى نداريم و نيز بزرگ زنانى كه چشم ما در كتب به آنها راه نيافت و يا از حوصله نوشتارمان بيرون بود.
    ما تنها در حوصله مكتوب خودمان با شما همراهيم . اميد است اين جرقه ، حوصله هايى بيافريند كه من و ما را تا شناختى دقيق و كامل از جامعه زنان نمونه ، با خود به همراه ببرد.

    على شيرازى
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض آسيه

    يكى از زنان نمونه ، مؤ منه و صابر، آسيه است .
    وى ، كه دختر مزاحم و همسر فرعون است ، در ميان زرق و برق و تجملات زندگى مى كرد، ولى هرگز تسليم هواى نفس نگرديد و با ايمانى محكم به پروردگار، مدافعى حقيقى براى حضرت موسى عليه السلام در بارگاه فرعون بود.
    آسيه ، در همان دوران كودكى ، حضرت موسى عليه السلام را از آب گرفت و بهتر از مادر، از وى پرستارى كرد و هرگز اجازه نداد به حضرتش آسيبى برسد.
    هنگامى كه حادثه دلخراش همسر و بچه هاى حزبيل به وقوع پيوست ، خداوند عروج عارفانه آن زن پارسا و قهرمان را به ديد آسيه گذاشت و ايمان آسيه از آن صحنه ، قوى تر شد.
    (12)
    وى پس از آن ماجرا، در عالمى از نيايش و راز و نياز با خداى خود بود كه فرعون بر او وارد شد و ايمان مخفى آسيه بر طاغوت زمان آشكار شد.
    آسيه در آن روز، مهر سكوت را شكست ، در مقابل فرعون ايستاد و با كمال قاطعيت گفت : ((اى فرعون ! تا به كى در خواب غفلت فرو رفته اى و مى خواهى بندگان خاص خداوند را در ميان آتش بسوزانى ؟ نمى دانى كه همسر حزبيل در چه جايگاهى وارد شد!))
    فرعون گفت : ((مگر تو هم در مورد خدايى من شك دارى ؟))
    آسيه گفت : ((مگر من به خدايى تو اعتقاد داشتم ؟ من از روزى كه موسى عليه السلام را از رود نيل گرفتم به پيامبرى او معتقد شدم !))
    (13)
    فرعون ابتدا سعى كرد او را با زبان خوش گمراه سازد، ولى نتيجه اى نگرفت ، پس با ارعاب و تهديد وارد شد و با خشم فرياد زد: ((اى آسيه ! تو را به گونه اى بكشم كه هيچكس را تا به حال آن گونه نكشته ام !))
    سپس مادر آسيه را احضار و به او گوشزد كرد: ((دخترت مانند آن زن آرايشگر (همسر حزبيل ) ديوانه شده است ، يا بايد به پروردگار موسى كافر شود و يا دستور مى دهم كه او را بكشند.))
    مادر آسيه دخترش را به گوشه اى برد و به همراهى با فرعون ترغيب كرد.
    آسيه گفت : ((هرگز به خداى موسى كافر نخواهم شد.))
    فرعون دستور داد مردم را جمع كردند و آن گاه به دستور او آسيه را به زمين خواباندند و دست و پايش را به چهار ميخ بستند و سنگ بزرگى بر روى سينه اش قرار دادند.
    (14)
    آسيه در آن حال سخت ، الله ، الله مى گفت و با خدايش مناجات پرمعنايى داشت و نجوا مى كرد: ((رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمين )) (15)؛ پروردگارا! در بهشت نزد خودت خانه اى برايم بنا كن ! و مرا از دست فرعون و عملش نجات بخش و مرا از گروه ستمكاران رهايى ده .
    خداوند در اين لحظه ، پرده از چشم آسيه برداشت و مقام وى را به او نشان داد. آسيه خوشحال و خندان شد.
    فرعون با كمال تعجب گفت : ((همسرم ديوانه شده است ! در ميان اين همه سختى و شكنجه مى خندد!))
    آسيه گفت : ((بخدا سوگند! ديوانه نشده ام ، اكنون شاهد و ناظر جايگاهى هستم كه در بهشت برايم مهيا كرده اند.))
    در همين حال ، آسيه به ديدار حق شتافت و نداى پروردگارش را لبيك گفت .
    (16)



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] كامل ابن اثير، ج 1، ص 71.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحارالانوار، ج 13، ص 165.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] مجمع البيان ، ج 10، ص 319.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] تحريم (66) آيه 11.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] كامل ابن اثير، ج 1، ص 71
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  4. #3
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض آمنه

    آمنه ، دختر وهب بن عبدمناف ، همسر عبدالله بن عبدالمطلب و مادر گرامى پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله و عليه و آله است . وى به پاكى و عفت شهره بود.(17)
    عبدالمطلب ، وى را به عقد فرزندش ، عبدالله ، درآورد و ثمره ازدواج آن دو، نورى بود كه در هفدهم ربيع الاول ، روز جمعه و پس از طلوع فجر، پا به جهان هستى گذاشت .(18)
    در هنگام ولادت فرزند آمنه ، ايوان كسرى شكافت و چند كنگره آن فرو ريخت ، آتش آتشكده فارس خاموش شد؛ درياچه ساوه خشك گرديد؛ بتهاى بتخانه مكه سرنگون شد؛ نورى از وجود آن حضرت به سوى آسمان بلند شد كه شعاع آن فرسنگها راه را روشن كرد و انوشيروان و مؤ بدان خواب وحشتناكى ديدند.(19)
    آمنه مى گويد: ((چون فرزندم به دنيا آمد، نور خيره كننده اى آشكار شد كه شرق و غرب را روشن كرد و من در آن روشنايى قصرهاى شام و بصرى را ديدم .))(20)
    همه اين عظمت ، نشان از لياقت و شرافت و بزرگوارى آمنه دارد. مادرى كه خدا او را براى به دنيا آوردن ((الگوى خلقت )) برگزيده بود. وى در هنگام باردارى ، نورى در خود مشاهده كرد كه گوياى آينده اى روشن براى محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله بود.
    پيامبر، پنج ساله بود كه به همراه ((مادر)) راهى يثرب شد تا آرامگاه پدرش را - كه قبل از تولد او جان به جان آفرين تسليم كرده بود - زيارت كند. آمنه كه براى اولين بار به آرزويش رسيده بود، فرصت را غنيمت شمرد و يكماه در يثرب ماند تا در كنار قبر همسرش ، ((عبدالله )) عقده دل بگشايد و فرزندش نيز، به ياد پدر، ديگان با اشك آشنا سازد.
    هنوز غم زيارت قبر پدر، بر روح پيامبر صلى الله عليه و آله حكمفرما بود كه در هنگامه مراجعت به مكه ، آمنه نيز در ميان راه ، در محلى به نام ((ابواء))
    (21) به سوى معبود شتافت و غمى بر غمهاى رسول خدا صلى الله عليه و آله افزوده شد.



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] تاريخ طبرى ، ج 2، ص 4.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] فروغ ابديت ، ج 1، ص 151 به نقل از الامتاع ، ص 3.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحارالانوار، ج 15، ص 248.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] زندگانى حضرت محمد خاتم النبيين صلى الله عليه و آله ، ج 1، ص 55 به نقل از سيره حلبى .
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سيره حلبى ، ج 1، ص 125.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  5. #4
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض آمنه بيگم

    آخوند ملا محمد صالح مازندرانى ، دانشمندى نامدار است . وى در آغاز تحصيل بسيار تهيدست بود، تا آن جا كه قادر نبود چراغى براى مطالعه خويش بخرد.
    ملا صالح به اصفهان آمد و در سايه كوشش و پشتكار زايدالوصف خود، دروس مقدماتى را به پايان رساند. شور و شوق آن محصل جوان علوم دينى ، چنان او را به كمال رسانيد كه توانست در حوزه درس ملا محمد تقى مجلسى (ره ) حضور يابد و در اندك زمانى ، مورد توجه خاص استادش واقع شد.
    ملا صالح سنين جوانى را پشت سر مى گذاشت و همچنان مجرد مى زيست . استادش ، علامه مجلسى اول ، روا نمى ديد اين دانشمند نابغه كه از مفاخر شاگردان او بود، مجرد باقى بماند.
    روزى بعد از درس ، ملا صالح را در خلوت به حضور طلبيد و به او گفت : ((اگر اجازه مى دهى همسرى برايت انتخاب كنم تا بتوانى تشكيل خانواده دهى و از رنج مجرد زيستن آسوده شوى ))؟
    ملا صالح سر به زير انداخت و با زبان حال ، آمادگى خود را اعلام داشت .
    علامه مجلسى به اندرون خانه رفت و دختر دانشمندش ((آمنه بيگم )) را كه در علوم دينى و ادبى به سر حد كمال رسيده بود، طلبيد و به وى گفت : ((دخترم ! همسرى برايت برگزيده ام كه با وجود فقر و تنگدستى ، بسيار فاضل ، دانشمند و با كمال است ، فقط اين موضوع به اجازه تو بستگى دارد.))
    آمنه بيگم گفت : ((پدر جان ! فقر و تنگدستى ، براى مرد عيب نيست !)) و با اين بيان ، رضايت خود را براى ازدواج با داماد مستمند، ولى دانشمند اعلام كرد.
    عقد آن دو، پس از ساعتى ، با كمال سادگى بسته شد؛ عروس را آراستند و به حجله عروسى بردند.
    هنگامى كه داماد روى عروس را گشود و رخسار زيباى وى را ديد، خدا را شكر كرد و براى مطالعه به گوشه اى رفت . اتفاقا مساءله علمى بسيار مشكلى براى ملا صالح پيش آمده بود كه هر چه فكر و مطالعه مى كرد، موفق به حل آن نمى شد؛ عروس با كنجكاوى خاص خود پى برد كه مساءله چيست و در چه كتابى است !
    داماد بدون اينكه تماسى با عروس حاصل كند، فردا صبح براى تدريس از منزل خارج شد؛ با رفتن داماد عروس برخاست و مساءله را پيدا كرد و آن را با شرح و بسط نوشت و لاى كتاب گذاشت .
    شب دوم ، داماد كتاب را باز كرد و آن نوشته را ديد و به اوج فضل و مقام علمى همسرش ((آمنه )) پى برد؛ بى درنگ پيشانى بر خاك نهاد و سجده شكر به جا آورد؛ به همين جهت از سر شب تا بامداد فردا مشغول عبادت و شكرگزارى بود و مقدمات عروسى تا سه روز به تاءخير افتاد!
    چون مرحوم مجلسى از ماجرا آگاهى يافت ، ملا صالح را خواست و به وى گفت : ((اگر اين دختر مناسب شاءن و باب ميل تو نيست ، صريحا بگو تا دختر ديگرى را برايت عقد كنم ؟!!))
    ملا صالح گفت : ((نه ! علت اين نيست كه دختر دانشمند شما، باب ميل من نباشد، بلكه تاءخير كار فقط به ملاحظه اين است كه خواستم شكر خدا را به مقدارى كه مى توانم به جا آورم كه چنين همسرى به من موهبت كرده است .))
    (22)
    مرحوم مجلسى فرمود: ((اقرار به عجز و ناتوانى ، خود نهايت درجه شكر بندگان است .))
    پس از آن ، جريان زفاف انجام شد و خداوند بر اين دو وجود محترم منت گذاشت و ذريه طيبه اى به آنان داد و جمع زيادى از عالمان ابرار و صالحان نيكوكردار از نسل اين دو بزرگوار به وجود آمدند.
    (23)




    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] ريحانة الادب ، ج 5، ص 146.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سفينة البحار، ج 2، ص 41.



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  6. #5
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض اسماء

    ((اسماء))، دختر ((عميس )) كه مادرش ((خوله )) نام داشت از زنانى است كه در ابتداى پيدايش اسلام ، دعوت پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله را پذيرفت و در سال پنجم بعثت به همراه همسر خود، ((جعفر بن ابيطالب ))، و حدود هشتاد نفر از مردان و زنان باايمان ، براى حفظ دين خود از مكه به حبشه هجرت كرد.
    خداوند در حبشه به وى سه فرزند به نامهاى عبدالله ، محمد و عون عطا كرد و سرانجام پس از سيزده سال اقامت در حبشه ، به مدينه مهاجرت كرد.
    (24)
    در سال هشتم هجرت ، شوهرش ، ((جعفر طيار)) در جنگ موته به شهادت رسيد؛ پس از شهادت جعفر بن ابى طالب - بعنوان فرمانده دلاور سپاه اسلام - پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به منزل وى آمدند و به اسماء فرمودند: ((اسماء! بچه هاى جعفر كجايند؟))
    اسماء، آنان را به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله آورد، نبى گرامى اسلام صلى الله عليه و آله آنها را در بغل گرفته ، بوسيدند، نوازش كردند و اشك ريختند.
    اسماء عرض كرد: ((يا رسول الله صلى الله عليه و آله ، مگر از جعفر به شما خبرى رسيده است ؟))
    پيامبر فرمودند: ((آرى ! امروز جعفر شهيد شده است .))
    با شنيدن اين خبر، صداى گريه در خانه ((جعفرطيّار)) بلند شد؛ همسايه ها خبردار شدند و به خانه اسماء آمدند. پيامبر در ميان آن جمع فرمود: ((اسماء! گريه نكن . خداوند به من خبر داد كه به همسرت دو بال در بهشت عطا كرده است !)).
    اسماء عرض كرد: ((فضايل و خوبيهاى او را هرگز فراموش ‍ نمى كنم !))
    (25)
    اسماء پس از جعفر با ابوبكر ازدواج كرد و از او هم فرزندى به نام ((محمد)) به دنيا آورد؛ پس از ابوبكر نيز، به افتخار همسرى با حضرت على بن ابيطالب عليه السلام نايل شد.(26)
    اسماء همواره در خانه حضرت زهرا عليهاالسلام بود و محرم اسرار آن حضرت شناخته مى شد. وى در شب زفاف فاطمه عليهاالسلام - طبق وصيت حضرت خديجه - براى آن حضرت مادرى كرد و بر اثر توفيق همنشينى و خدمت به آن بانوى مكرم عليهاالسلام لياقت قابلگى امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام را پيدا كرد.
    در آخرين لحظات زندگى حضرت زهرا عليهاالسلام پرستارى دلسوز براى حضرتش بود، آن گونه كه حضرت فاطمه عليهاالسلام سفارش مى كند: ((اى اسماء! آنگاه كه من از دنيا رفتم ، تو بايد با على عليه السلام بدن مرا غسل بدهى !))
    اسماء، شبانه همراه با على عليه السلام بدن پاك حضرت صديقه طاهر عليهاالسلام را غسل مى دهند و كفن مى كنند.
    (27)
    در زمان حكومت حضرت على عليه السلام ، محمد بن ابى بكر، فرزند اسماء، از سوى اميرالمؤ منين عليه السلام به عنوان استاندار عازم مصر مى شود؛ ولى توسط دژخيمان معاويه ، مظلومانه به شهادت مى رسد.
    اين خبر به اسماء مى رسد؛ بسيار ناراحت شده و در خانه خود محلى براى عبادت اختصاص مى دهد و آن قدر گريه مى كند كه از شدت ناراحتى و فشار روحى از سينه اش خون جارى مى گردد.
    (28)
    و بدين ترتيب مادر شهيد بودن افتخار ديگرى است كه بر ساير افتخارات اسماء، همسر شهيد بزرگوار، جعفر بن ابيطالب ، اضافه مى شود. در ضمن ، نقل شصت حديث از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله توسط آن بانوى شجاع و قهرمان (29)، افتخارى ضميمه بر ساير ارزشهاى اوست .


    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] الاستيعاب ، ج 4، ص 235.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] رجال مامقانى ، ج 3، ص 69.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سيره ابن هشام ، ج 1، ص 275.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحارالانوار، ج 43، ص 211.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] الاصابه ، ج 4، ص 231.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اعلام النساء، ص 119.



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  7. #6
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض امّ ابان

    ((امّ ابان ))، دختر ((عتبة بن ربيعه )) است . اين بانوى بزرگوار، از ياران پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و دوستدار واقعى اهل بيت عليهم السلام بود.
    همسر وى در جنگ با روميان ، در دروازه دمشق كشته شد؛ ليكن پدر وى (عتبه ) در جنگ بدر به دست حضرت على عليه السلام از پاى درآمد!
    امّ اءبان ، پس از شهادت شوهرش ، به همسرى ((طلحه )) (فرزند عبدالله ) درآمد. طلحه نيز پس از مجاهدتهاى فراوان به فيض عظماى شهادت نايل شد.
    امّ اءبان از شهادت همسر جديد خود (طلحه ) بى نهايت متاءثر شد و آرزوى شهادت كرد.
    وى صبورانه ، پيكر پاك همسرش را كفن كرد و آن گاه براى خونخواهى ، به مبارزه مسلحانه با كفار پرداخت . در اين هنگام ، نبرد سختى درگرفت . نبردى كه در آن ، دشمن تاب مقاومت در برابر مجاهدتهاى اين بانوى دلاور را نداشت . با هر تيرى كه وى مى انداخت ، يكى از مردان دشمن به هلاكت مى رسيد؛ درگيرى به شدت ادامه داشت كه نگاه امّابان به قاتل همسرش ، ((تومان )) افتاد؛ بى درنگ تيرى به سوى او انداخت ؛ تير به چشم تومان اصابت كرد و وى از درد آن ، چونان ((شتر)) فرياد زده ، روميان را به كمك طلبيد؛ چند تن از روميان به سوى تومان شتافتند؛ ولى امّابان همه آنها را هدف تير قرار داد و به هلاكت رساند.
    امّ ابان ، با شهامت و دليرى ، همچنان هنرنمايى مى كرد و دشمنان خداوند را يكى پس از ديگرى به هلاكت مى رساند، حملات دشمن را دفع مى كرد و به مقاومت خويش ادامه مى داد؛ تا اين كه تيرهاى وى رو به پايان گذاشت . دشمنان از فرصت استفاده و او را اسير كردند.
    امّ ابان ، در يك نبرد تن به تن و با يك حركت سريع ، دست دو نفر از آنان را گرفت و فرياد كشيد. دو تن از رزمندگان اسلام به نامهاى ((عبدالرحمان )) و ((ابان بن عثمان )) با شنيدن صداى وى ، به حمايت از او شتافتند و آن دو كافر را به قتل رساندند.
    (31)



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] رياحين الشريعه ، ج 3، ص 354
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  8. #7
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض امّ اسود

    ((امّ اسود))، دختر ((اعين بن سنس شيبانى )) و خواهر راوى مشهور ((زُراره )) است .
    اين بانوى دانشمند، اولين شخص از قبيله ((اعين )) است كه با اهل بيت عليهماالسلام ارتباط برقرار كرد و به تشيع پيوست .
    ايمان امّاسود، در قبيله او جنب و جوشى به وجود آورد و باعث شد عموم مردان آن قبيله ، به مذهب تشيع گرويدند
    (32) و به مرور زمان ، فقيهان نامدار و دانشمندان بزرگى تحويل جامعه دادند.
    معروف ترين دانشمندان و راويان حديث از قبيله ((اعين ))، زراره ، برادر امّ اسود است كه خواهر در مقام و منزلت او نقش به سزايى دارد.
    زين الدين بن على بن احمد عاملى ، فقيه بزرگ شيعه (شهيد دوم )، نام آن بانوى متقى و پارسا را در كنار نام مردان بزرگ و دانشمند قبيله ((اعين )) مى آورد و مى گويد: امّاسود از ياران امام صادق عليه السلام و از افراد نمونه و ممتاز خاندان ((اعين )) است .
    (33)
    وى به هنگام مرگ برادرش (زراره ) در كنار او حضور داشت ، بعد از جان دادن برادر، امّاسود، چشم زراره را بر هم مى گذارد و مى بندد.(34)
    اين بانوى بزرگوار، از نظر فرهنگى ، خدمت بزرگى به جامعه اسلامى كرده است .



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اعلام النساء، ص 127.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] الدرايه ، ص 137.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بهجة الآمال ، ج 7، ص 536.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  9. #8
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض امّ البنين

    روزى حضرت على عليه السلام به برادر خود، عقيل ، توصيه فرمودند:
    ((زنى براى من انتخاب كن كه از شجاع زادگان باشد، زيرا مى خواهم از وى فرزند شجاع به دنيا بيايد.))
    عقيل ، ((فاطمه كلابيه )) دختر ((حزام بن خالد)) را انتخاب كرد و به حضرت عرض كرد: ((ايشان همان كسى است كه شما مى خواهيد.))
    (35)
    وقتى كه اميرالمؤ منين عليه السلام از وى ، صاحب چهار پسر به نامهاى ، حضرت عباس عليه السلام ، عبدالله ، جعفر و عثمان شدند، فاطمه را ((امّ البنين )) خواندند.
    اين چهار فرزند دلاور، در كربلا در ركاب حضرت امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند. وقتى خبر شهادت آنان ، در مدينه به امّ البنين رسيد، گفت : ((از امام حسين عليه السلام مرا خبر بدهيد! فرزندانم و آنچه زير آسمان كبود است ، فداى حسين عليه السلام باد. چرا ابتدا از حال حضرت ابى عبدالله عليه السلام مرا مطلع نمى سازيد؟))
    اين شدت علاقه به امام ، تنها دليل كوچك شمردن شهادت فرزندان خود در برابر شهادت سالار شهيدان ، حسين بن على عليه السلام بود.
    (36)



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] حماسه حسينى ، ج 2، ص 88.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] تنقيح المقال ، ج 3، ص 70.

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  10. #9
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض امّ الخير

    ((امّ الخير))، دختر ((حريش بن سراقه بارقى ))، از زنان نامى كوفه است . وى ، اهل نماز و عبادت و رزمنده اى سلحشور و سخنورى كم نظير بود كه در جنگ صفين ، با استفاده از آيات قرآن ، مبارزان و عاشقان دفاع از حريم دين را تشجيع و تقويت مى كرد.
    به همين جرم ، معاويه نامه اى براى فرماندار كوفه مى نويسد و از وى مى خواهد كه امّ الخير را با كمال احترام به سوى او روانه كند.
    فرماندار كوفه ، فرمان معاويه را به امّ الخير مى رساند. سپس وى را به طرف شام حركت مى دهد و خود نيز تا قسمتى از بيرون شهر، دختر حريس را مشايعت مى كند و به هنگام وداع به او مى گويد: ((امير تو را براى اين خواسته كه درباره من پرسشهايى بنمايد، بنابراين گفته هاى تو درباره من ، براى او سند و مدرك خواهد شد؛ استدعا دارم كه گزارش بد به او ندهى ، و اگر چنين كنى ، هميشه ممنون تو خواهم بود و برايت هر چه بخواهى انجام مى دهم .))
    امّ الخير در پاسخ مى گويد: ((تو فكر مى كنى كه با اين گونه كلمات و وعده ها، مى توانى مرا از راه راست منحرف كنى ؟ زهى خيال باطل ! مطمئن باش نه خوبيهاى تو سبب مى شود كه من بديها و ظلمهايت را ناديده بگيرم و نه خيانت و اعمال ناپسند تو موجب مى شود كه من خدمات تو را فراموش كنم . بدان كه حقايق را، چه خوب و چه بد، خواهم گفت .))
    امّ الخير پس از چهار روز تحمل رنج سفر، به شام رسيد و بر معاويه وارد شد.(37) معاويه از وى در خصوص جنگ صفين و ايراد خطبه هاى آتشين او در آن روزها پرسيد.
    امّالخير گفت : ((من آن سخنان را از قبل تهيه نكرده بودم ، بلكه سخنانى بود كه در هنگام نبرد بر زبانم جارى شد و اكنون نيز از آن چيزى به ياد ندارم .))
    معاويه به اطرافيان خود، رو كرد و گفت : ((آيا كسى سخنان اين زن ، در جنگ صفين را به خاطر دارد؟))
    مردى از ميان جمع برخاست و پاسخ داد: ((اى امير! من قسمتى از سخنان او را به ياد دارم .))
    معاويه گفت : ((هر چه مى دانى بگو.))
    سپس آن مرد توضيح داد: من امّ الخير را در جنگ صفين ديدم كه بر شترى سوار بود و فرياد مى زد: اى مردم ! از پروردگارتان بترسيد كه زلزله رستاخيز امر عظيمى است .(38)
    خداوند حق را براى شما روشن كرد و راه را به شما نشان داد و نشانه ها را برافراشت ... حالا كجا مى رويد؟ آيا مى خواهيد از على بن ابيطالب عليه السلام فرار كنيد؟... آيا از اسلام بيزار شده ايد؟ و يا از حق برگشته ايد؟ آيا نشنيده ايد كه قرآن مجيد مى فرمايد: ((ما همه شما را قطعا آزمايش ‍ مى كنيم تا معلوم شود مجاهدان واقعى و صابران از ميان شما چه كسانى هستند؟))(39)
    آن گاه در آن حادثه سنگين صفين ، امّ الخير سر به آسمان بلند كرد و گفت : ((خدايا! صبر تمام شد، يقين كم شد و ترس و وحشت منتشر شد. خدايا! دلها به دست تو است ، تو دلهاى اينان را متحّد كن .
    اى مردم ! بشتابيد به حضور امام عادل ، كسى كه مورد رضا و اهل تقواست . آنان كه در برابر على عليه السلام صف كشيده اند، كينه هاى بدر و صفين و احد، در دل دارند. معاويه بر آن است تا انتقام كشته هاى امويان را بگيرد.
    ((فقاتلو ائمة الكفر انهم لاايمان لهم لعلهم ينتهون )) (40)؛ با پيشوايان كفر پيكار كنيد، چرا كه آنها پيمانى ندارند، شايد از راه خلاف بازگردند.
    اى مهاجران و انصار! با بينش دل و ايمان راسخ بجنگيد كه پيروزى شما را بر اهل شام مى بينم ، مردم شام ، آخرت را به دنيا فروختند؛ اما طولى نخواهد كشيد كه پشيمان شوند؛ ولى پشيمانى سودى ندارد.
    اى مردم ! اگر از على جدا شويد و از او فاصله بگيريد، به كدام سو خواهيد رفت ؟(41)
    پس از سخنان آن مرد و نقل سخنان امّ الخير در روز صفين ، معاويه رو به دختر حريش كرد و گفت : ((تو از اين سخنان جز كشتن من هدفى نداشتى ، اكنون سزاى تو اين است كه كشته شوى !))
    امّ الخير جواب داد. ((به خدا قسم ، اين كمال سعادت من است كه مرگم به دست كسى واقع شود كه خداوند او را شقى و تيره روز كرده است .))



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] چهره زن در آيينه تاريخ اسلام ، ص 89.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] حج (22) آيه 1.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] محمد (47) آيه 31.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] توبه (9) آيه 12.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اعيان الشيعه ، ج 3، ص 476.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  11. #10
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض امامه

    ((امامه ))، همسر عوف بن محلم شيبانى ، از سخنوران زمان خود به شمار مى رفت .
    وى دخترى به نام ((امّاياس )) داشت كه رئيس قبيله ((كنده ))، از او خواستگارى كرد. در مراسم ازدواج امّاياس ، جشن مفصلى ترتيب يافت ، گوسفندها قربانى شد و بيشتر افراد قبيله داماد و عروس ، در آن شادمانى شركت كردند.
    آنگاه كه زنان قبيله كنده ، براى بردن عروس ، به خانه امّاياس آمده بودند، امامه ، دخترش را بدرقه كرد و در آخرين لحظات ، گفتارهاى سودمندى براى فرزندش بيان كرد و گفت :
    ((دخترم ! اگر زنى از داشتن شوهر بى نياز بود، قبل از او، پدر و مادرش بايد از يكديگر بى نياز مى بودند و اگر چنين بود، او به وجود نمى آمد.))
    و ادامه داد: ((مردان براى زنان و زنان به خاطر مردان ، آفريده شده اند. قانون زوجيت در جهان حاكم است و سرپيچى از قانون آفرينش ، جنگ با هستى خويشتن است . بنابراين ، دخترم ! تو نيز به پيروى از اين قانون ؛ بايد ازدواج كنى و چنين هم كردى . و اكنون به خانه شوهر مى روى .
    فرزندم ! آشيانه اى را كه در آن پرورش يافته بودى ، ترك مى كنى و خانه اى را كه تا كنون نمى شناختى ، در پيش دارى كه در آن با همدم تازه اى بايد به سر برى .))
    ((دخترم ! اكنون اگر خواهان سعادت خويش هستى ، به نصايح مادرانه من گوش كن تا در خانه جديد نيز، مانند خانه پدر، عزيز و محترم باشى .
    دخترم ! براى شوهرت ، بهترين ياور باش ، تا او نيز براى تو نزديكترين دوست باشد.))
    پس ادامه داد: ((هم اينك نصيحتهايى به تو مى كنم كه برايت بهترين جهيزيه است ؛ جهيزيه اى كه تمام نمى شود و فايده اش در همه عمر به تو مى رسد و خوشبختى تو و فرزندان و شوهرت را تاءمين مى كند:
    1. در زندگى قناعت پيشه كن و از هوس هاى بيجا كه شوهرت را خسته مى كند و احيانا از عهده انجام آن بر نمى آيد و زندگى شيرين را در كام هر دو تلخ مى كند، بپرهيز.
    2. معاشرت و همزيستى با توافق كامل ، شيرين است ؛ بنابراين ، سعى كن همه جا و همه وقت ، در كليه مسائل مشترك ، با هم يكدل باشيد و اگر گاهى اختلاف سليقه اى پيش آمد، چه مانعى دارد كه تو از حق خود بگذرى و سخن همسرت را بشنوى ؟!
    3. چشم براى ديدن و بينى ، براى بوييدن است . انسان از ديدن مناظر زيبا لذت مى برد و از تماشاى منظره هاى زشت ، نفرت دارد. از بوييدن انواع عطرها، بهره مى برد و از بوييدنيهاى بد، سخت ناراحت مى گردد. بنابراين به تو سفارش مى كنم كه مواظب باش چشم همسرت كه در خانه بر صورت و اندام تو مى افتد، يا خانه و اثاث آن را تماشا مى كند، در جايى از آن زشتى نبيند.
    دخترم ! هميشه در آرايش خود و خانه ات دقت كن ! همه چيز و همه جا زيبا و منظم باشد تا مورد نفرت شوهرت قرار نگيرى . ممكن است گاهى لوازم آرايش نداشته باشى ، ولى در هر حال آب پاك در دسترس تو هست ، نگذار چرك به زيبايى تو لطمه وارد سازد و بوى زننده اى شوهرت را ناراحت كند.
    4. اوقات غذا و خواب شوهر و فرزندانت را منظم كن . غذا را به وقت آماده ساز كه گرسنگى او را ناراحت نكند. چه بسا در حالت ناراحتى ، عصبانى شود و موجبات ناراحتى تو را نيز فراهم سازد و آنگاه با يك غفلت كوچك ، صفا از خانه شما رخت بربندد. بى خوابى نيز كسالت آور است و اگر شوهرت در خانه استراحتش تاءمين نشود، از خانه مى گريزد.
    5. كدبانو باش . مال و ثروت ، خانه و اثاث آنرا خوب محافظت كن و از تباهى آن بپرهيز.
    6. حق ساير نان خورهاى شوهر را رعايت كن ، اعم از خويشاوندان و كاركنان و كارگران ؛ زيرا نشانه حسن تدبير و زيركى بانوى خانه ، در آن است كه خويشاوندان را به جاى خود بشناسد و حقوق آنان را رعايت كند و كاركنان را نيز خشنود سازد و نگذارد در خانه او در حق كسى ظلم شود.
    7. در حفظ اسرار خانواده و شوهرت بكوش ؛ زيرا فاش كردن راز، نوعى خيانت تلقى مى گردد. از اينگونه خيانت بر حذر باش كه با آبروى تو بستگى دارد.
    8. با شوهرت همدردى و حسن معاشرت داشته باش ؛ اگر روزى براى شوهرت گرفتارى پيش آمد و او را ناراحت ديدى ، از او دلجويى كن و اظهار شادى و سرور مكن ؛ و هرگاه او را شادمان يافتى ، خود را غمگين جلوه مده كه اين صفت حاكى از كدورت و دلسردى است .))
    و سپس به دخترش ؛ امّ اياس گفت : ((اگر مى خواهى در زندگى زناشويى ، كامياب باشى ، رضايت شوهر را بر رضايت خود مقدّم بدار.))
    و در پايان افزود: ((اكنون كه پندهاى مادرت را شنيدى و آماده به كار بستن شدى ، برو كه خداوند نگهدار تو باد.))
    امّ اياس ، كه تا آن لحظه ، سراپا گوش بود و به سخنان مادرش توجه داشت و در حالى كه از شرم و حيا، گونه هايش سرخ شده بود و صدايش مى لرزيد، لب به سخن گشود و مادرش (امامه ) را مخاطب قرار داد و گفت : ((اى مادر! آنچه از خير و نيكى برايم گفتى ، از جان و دل پذيرفتم و آن گونه همسرى براى شوهرم خواهم بود كه تو آرزو مى كنى !))
    (42)



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اسرارالبلاغه ، ص 329.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نگاه تاريخي به وضعيت زن در اسلام
    توسط vorojax در انجمن مباحث مرتبط با حجاب ، عفاف و امور بانوان
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 16-08-2011, 14:03
  2. حیا و خودآرایی و تاثیر آن در سلامت روانی زنان
    توسط paradise در انجمن مباحث مرتبط با حجاب ، عفاف و امور بانوان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 19-05-2011, 09:27
  3. سيرى دوباره در آيات حجاب
    توسط محبّ الزهراء در انجمن مباحث مرتبط با حجاب ، عفاف و امور بانوان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 31-12-2010, 15:25

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه