ولايت انحصاري پيامبر و ائمه در اسلام
نویسنده: آیت الله محمد تقی مصباح یزدی
ولایت در اسلام، منحصر به رسول اكرم (صلی الله علیه وآله)
مسلمانان و كسانی كه از «ولایت رسول الله(صلی الله علیه وآله)« برخوردار شده اند، در این كه باید شناختهای دینی خود را از پیامبر(صلی الله علیه وآله) دریافت كنند اختلافی ندارند. اختلاف در این است كه پس از آن حضرت سخن چه كسی حجت است و برای شناختهایمان باید به چه كسی رجوع كنیم. اكثر مسلمانان معتقدند كه بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) كسی كه بتواند به ما به طور مستقیم شناخت صحیح و یقینی بدهد وجود ندارد! بنابراین سخن هیچ كس حجت نیست و ما حجتی غیر از قرآن كه كلام خدا است نداریم! در مقابل، گروهی دیگر معتقدند كه ادله متعددی وجود دارد كه تكلیف مسلمانان را پس از پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) روشن كرده است؛ نظیر این آیه: انّما ولیكم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلاه و یوتون الزّكاه و هم راكعون؛1
و هم چنین حدیث معروف ثقلین: انّی تار ك فیكم الثّقلین كتاب اللّه و عترتی...
در این حدیث، عترت پیامبر، ع دل و هم سنگ كتاب خدا معرفی شدهاند. از این رو از آن استفاده میشود كه اعتبار سخن آنان همانند كلام خدا میباشد. به همین دلیل هم هست كه ما شیعیان به خاندان پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) همانند خود آن حضرت عشق میورزیم؛ چه این كه ائمه اطهار(علیهم السلام) همانند پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) در نزد خدا دارای قرب و منزلت هستند. ولایت الهی كه ابتدا در رسول خدا(صلی الله علیه وآله) تحقق یافته، پس از آن حضرت در كسی جلوه گر میشود كه پیامبر(صلی الله علیه وآله) منزلت او را نسبت به خود، مانند منزلت هارون(علیه السلام) به موسی(علیه السلام) دانسته است؛ یعنی آن كسی كه پیامبر(صلی الله علیه وآله) خطاب به او فرمود: انت منّی بمنزله هارون من موسی الاّ انّه لانبی بعدی؛ تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی، جز این كه بعد از من پیامبری نیست. بر اساس اسناد و مدارك معتبری كه شیعه و سنّی نقل كردهاند، پیامبر(صلی الله علیه وآله) این حدیث را خطاب به امیرالمومنین علی(علیه السلام) فرموده است. بر اساس این حدیث، همانگونه كه حضرت هارون(علیه السلام) جانشین حضرت موسی(علیه السلام) بود، حضرت علی(علیه السلام) نیز جانشین پیامبر(صلی الله علیه وآله) است و تفاوت آنها فقط در «نبوت» و «امامت» است. از این رو اهل بیت(علیهم السلام) دل رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به شمار میروند.
بدین ترتیب اگر كسی در پذیرش «ولایت خدا» صادق باشد، لازمه آن، پیروی از پیغمبر اكرم(صلی الله علیه وآله) و پذیرش ولایت آن حضرت است. هم چنین، اگر كسی در پذیرش «ولایت رسول خدا» صادق باشد، لازمهاش پذیرش «ولایت ائمه اطهار(علیهم السلام)« و پیروی از آنان است؛ چرا كه آنان جانشینان آن حضرت و اطاعتشان به منزله اطاعت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) است. تبیین این نكته برای مردم، بسیار ضروری است؛ چرا كه فقط در این حالت دین مردم كامل گشته و اعتقادات آنان از نقص و كمبود در امان خواهد بود. هم چنان كه در روایات فراوان و متعدد وارد شده، دین بدون پذیرش ولایت پیامبر و ائمه(علیهم السلام) دین كاملی نخواهد بود.
پس از كسب «معرفت و شناخت» نسبت به ائمه اطهار(علیهمالسلام)، در مرحله بعد نوبت به «عمل» میرسد. لازم است در مقام عمل نیز معصومان(علیهمالسلام) را الگوی خویش قرار داده، از آنان پیروی كنیم. برای مسلمانان فرماندهای وجود دارد كه باید فرمان او را اطاعت و به دنبال او حركت كنند؛ یعنی همان چیزی كه پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) در روز غدیر بدان توصیه كرد: من كنت مولاه فهذا علی مولاه. این همان چیزی است كه بر اساس آن، دین كامل گردید: الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم السلام دیناً. اهمیت این مساله به حدی بود كه جا داشت پیغمبر اكرم(صلی الله علیه وآله) آن تشریفات را در غدیر فراهم سازد. آن حضرت دست كم هفتاد هزار نفر را در صحرای خشك و در زیر آفتاب سوزان نگاه داشتند تا پیام ولایت به آنان ابلاغ گردد. آیه قرآن نازل شد كه اگر این پیام را به مردم نرسانی رسالت تو ناتمام و دین ناقص است.
پر واضح است كه صرف دوست داشتن علی(علیه السلام) چندان اهمیت نداشت كه آن همه تشریفات برای آن فراهم گردد و یا بر اساس آن، دین كامل گردد. این دوستی ای است كه باید با پیروی عملی از آن بزرگوار و فرمان برداری از آن حضرت همراه باشد. این دوستی هیچ گاه با دوستی دشمنان خدا و رسول سازگاری ندارد: لاتجد قوماً یومنون باللّه و الیوم الاخر یوادّون من حادّ اللّه و رسوله و لو كانوا آباءهم او ابناءهم او خوانهم او عشیرتهم اولئك كتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه و یدخلهم جنّات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها رضی اللّه عنهم و رضوا عنه اولئك حزب اللّه الا انّ حزب اللّه هم المفلحون؛ قومی را نیابی كه به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند و (در عین حال) كسانی را كه با خدا و رسولش مخالفت كرده اند ـ هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند ـ دوست بدارند. در دل اینها است كه (خدا) ایمان را نوشته و آنها را با روحی از جانب خویش تایید كرده است، و آنان را به بهشت هایی كه از زیر [درختان] آن جویها روان است در میآورد؛ همیشه در آن جا ماندگارند؛ خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند؛ اینانند حزب خدا. آری، حزب خدا است كه رستگارانند.
در این آیه خدا به پیامبرش میفرماید: نمیتوانی مردمی را پیدا كنی كه ایمان به خدا و قیامت داشته باشند و در عین حال با دشمنان خدا دوستی داشته باشند! امكان ندارد كسانی كه در قلب و دل خویش به دشمنان خدا احساس تمایل میكنند و مخفیانه با آنان سر و سرّی دارند، ایمان به خدا و قیامت داشته باشند. گرچه خودشان قسم یاد میكنند كه ایمان داریم، ولی قرآن میفرماید دروغ میگوید: اذا جاءك المنافقون قالوا نشهد انّك لرسول اللّه و اللّه یعلم انّك لرسوله و اللّه یشهدا نّ المنافقین لكاذبون؛7 چون منافقان نزد تو آیند، گویند: «گواهی میدهیم كه تو واقعاً پیامبر خدایی.« و خدا [هم ] میداند كه تو واقعاً پیامبر او هستی، و خدا گواهی میدهد كه منافقان سخت دروغ گویند. منافقان ادعا میكنند كه جز اراده خیر، صلاح و اصلاحات، قصد دیگری نداریم! ولی قرآن میگوید: خدا شهادت میدهد كه این عده دروغ میگویند. آنان جز منافع مادی خویش، چیزی دیگر را انتظار ندارند. آنان میترسند كه دشمنان مسلط شوند و آن گاه كلاهشان پس معركه باشد؛ از این رو از هم اینك برای ارباب خوش رقصی میكنند: فتری الّذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم یقولون نخشی ان تصیبنا داره فعسی اللّه ان یاتی بالفتح او امر من عنده فیصب حوا علی ما اسرّوا فی انفسهم نادمین؛ میبینی كسانی كه در دلهایشان بیماری است، در دوستی با آنان شتاب میورزند. میگویند: «می ترسیم به ما حادثه ناگواری برسد.» امید است خدا از جانب خود فتح یا امر دیگری را پیش آورد تا از آنچه در دل خود نهفته داشتهاند پشیمان گردند. منافقان میگویند: شاید حادثهای پیش آید و مصیبتی به ما رسد و آن گاه سرمان بی كلاه بماند! اما خداوند میفرماید: باشد كه خدا ورق را برگرداند و آن تهدیدات علیه خود دشمنان تحقق یابد و مكر الهی طومار آنان را در هم بپیچد. در آن روز كسانی كه با دشمنان خدا رابطه برقرار كرده و با آنان هم نوایی میكنند سخت پشیمان میگردند. با عنایت الهی، دیر نیست آن روزی كه آمریكا رسوا شود و هیمنه ابرقدرتیاش در هم بشكند. در آن روز كسانی كه تا پیش از آن دم از این میزدند كه چاره ای جز ارتباط با آمریكا نداریم، نخواهند توانست از خجالت سر بلند كنند و چاره ای ندارند جز این كه به اشتباه خود اعتراف كرده و رابطه با آمریكا را نفی كنند. مومنان به خدا و قیامت، با دشمنان خدا دشمن اند و هرگز با آنان رابطه دوستی برقرار نمی كنند. اینان همان «حزب اللّه»اند كه دارای ولایت حقیقی هستند و در نهایت، پیروزی و رستگاری از آنان خواهد بود:و من یتولّ اللّه و رسوله و الّذین آمنوا فانّ حزب اللّه هم الغالبون؛و هر كس خدا و پیامبر او و كسانی را كه ایمان آورده اند ولی خود بداند (پیروز است، چرا كه) حزب خدا تنها پیروزمندانند.
منابع : روزنامه كيهان، شماره 19892 به تاريخ 15/1/90، صفحه 8