آیت الله جوادی آملی در تفسیر آیه «یرثنی و یرث من آل یعقوب» با مطرح کردن حدیثی که توسط آن به صدقه بودن فدک و در نتیجه به ارث نرسیدن آن به حضرت طاهره صدیقه (سلامالله علیها) احتجاج شده است، این حدیث را جعلی دانستند و در ادامه بحثشان به ارائه ادلهای در باب رد این ادعا پرداختند.آنچه در ادامه میآید متن بیانات ایشان دراینباره است:
نبوّت ارثی نیست ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ رسالت، نبوّت، امامت اینها به عصمت برمیگردد كه اینها ارثی نیست.
در مسئلة ارث(که در آیات قرآن مطرح شده پیامبران ارث میگذارند) اقوال متعددی است؛ گفتند میراث منظور نبوّت است یك، میراث علم و حكمت است دو، میراث مال هست سه, این اقوال سهگانه را در غالب كتابهای تفسیری مخصوصاً در جامع قرطبی آمده منظور نبوّت نیست برای اینكه نبوّت امر ارثی نیست بر اساس ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ ارثی نیست و هیچ كدام از انبیا نبوّت را از نبیّ قبلی ارث نبردند سلسلة انبیای ابراهیمی(علیهم السلام) از وجود مبارك حضرت ابراهیم و انبیای بعدی اینها هر كدام بر اساس اعطای الهی به نبوّت رسیدند نه اینكه ارث برده باشند.
درباره علم و حكمت «العلماء ورثة الأنبیاء» این سرِ جایش محفوظ است كه اینها وارثان انبیا هستند برای اینكه انبیا معلّم كتاب و حكمتاند و اینها هم علم و حكمت را از انبیا به ارث میبرند این هم اختصاصی به هیچ پیغمبری ندارد. میماند مسئله مال، در جریان مسئلة مال كه قول سوم است اختصاصی به ما شیعهها ندارد عدهای هم از اهل سنّت و از قدما و از اصحاب مثل ابنعباس و دیگران اینها این ارث را ارثِ مال دانستند ما باید ببینیم كه این ارث، ارث مال است یا غیر مال. روایتی را مرحوم كلینی(رضوان الله علیه) در كافی نقل میكند كه انبیا درهم و دینار را به ارث نمیگذارند اینها علم را به ارث میگذارند این روایت را كه مرحوم كلینی نقل كرد حق است یعنی بنای انبیا بر این نیست كه اینها مال جمع بكنند مال را به دیگری منتقل بكنند اینها نیست آنچه محور نزاع بین دو فرقه است آن ذیلی است كه جعل شده «ما تركناه صدقه» این «ما تركناه صدقه» را كه آنها نقل كردند سند ندارد و جعلی است و در جوامع روایی معتبر نیامده و در كتاب شریف كافی هم نیست.
آنها این را جعل كردند تا بگویند این فدك و امثال فدك صدقه است وقتی صدقه عمومی شد به بیتالمال میرسد وقتی به بیتالمال شد به حاكم وقت منتقل میشود و همین كار را هم كردند. ما برای اینكه ببینیم این روایت درست است یا نه، اولاً متن این روایت به همین جمله ختم میشود كه مرحوم كلینی در كافی نقل كرده كه انبیا «لا یورّثون» مثلاً درهماً و لا دینار اینها علم ار ارث میگذارند. آن «ما تركناه صدقه» در جوامع روایی معتبر نیست. این یك، و ثانیاً در حجّیت روایت چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد اولاً و بالذّات باید بر كتاب خدا عرضه بشود این دو طایفه روایات است كه هر دو را مرحوم كلینی نقل كرد بزرگان دیگر هم در جوامع روایی ما آوردند یك طایفه مربوط به عنوان نصوص علاجیه است كه در كتابهای اصولی فراوان مطرح است كه اگر دو خبر متعارض بودند چه بكنیم؟ حضرت فرمود: «ما وفّق كتاب الله» میشود حجّت, «ما خالف كتاب الله ضعهوا علی الجدار» و مانند آن، اینها به عنوان نصوص علاجیه است كه روایتهایی كه معارض هماند معیار حجّت و لا حجّت یا ترجیح احدیالحجّتین عرض بر قرآن كریم است. طایفة دیگر روایاتی است كه مطلق است چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد وجود مبارك پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) و همچنین ائمه (علیهم السلام) فرمودند به نام ما حدیث جعل میكنند ولی به نام خدا آیة قرآن را نمیتوانند جعل بكنند «ستكثر علیّ القال» به نام ما روایات جعلی زیاد است هر روایتی كه از ما به شما رسید بر كتاب خدا عرضه كنید اگر مطابق با كتاب خدا نبود مخالف كتاب خدا بود این حجّت نیست و حرف ما نیست.
خدا غریق رحمت كند مرحوم علامه مجلسی (رضوان الله علیه) را ایشان میفرماید طبق همین روایت معلوم میشود كه چیزهایی را به نام پیغمبر جعل كردند برای اینكه این روایت «ستكثر علیّ القال» یا صادر شده یا صادر نشده، اگر صادر شده و پیغمبر فرمود كه به نام من دروغ جعل میكنند معلوم میشود احادیث موضوع داریم و اگر این روایت صادر نشده باشد همین دلیل بر جعل است برای اینكه همین را از پیغمبر نقل كردند لذا ایشان میفرماید این روایت چه صادر شده باشد چه صادر نشده باشد مضمونش حق است. یعنی معلوم میشود كه به نام پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) احادیثی جعل میكنند.
پس هر روایتی چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد باید بر قرآن كریم عرضه بشود. لذا اول ما باید خطوط كلی قرآن را ارزیابی كنیم بعد روایت را بر قرآن عرضه كنیم. وقتی آیات قرآن را بررسی میكنیم میبینیم عموماتی دارد اطلاقاتی دارد و خصوصیّاتی هم عموم و اطلاقش شامل انبیا و غیر انبیا میشود، هم آنچه مخصوص انبیاست عموم و اطلاقش تمام این اطلاقات از ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ از ﴿كُتِبَ عَلَیْكُمُ الصِّیَامُ﴾ از مسئلهٴ جهاد، از مسئلة حج، از مسائل امر به معروف و نهی از منكر همة تكالیف شامل انبیا (علیهم السلام) و معصومین هم میشود.
البته آنها احكام مختص هم دارند نظیر وجوب نماز شب بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مانند آن، ولی ﴿یُوصِیكُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِكُم﴾ این گونه از عمومات شامل پیغمبر میشود مسئلة ارث را تبیین میكند همة اینها مشمولاند یكة اینها عمومات. آیة سورة مباركة «احزاب» كه ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ كه طبقات ارث را تبیین میكند شامل انبیا میشود دو، قصه ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾ دربارة خصوص نبوت است سه، اینجا هم ﴿وَلِیّاً ٭ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ﴾ ظاهرش مال است چهار، برای اینكه ارثِ نبوّت یا ارث علم یا ارث حكمت اینها قرینه میخواهد وقتی عرفاً گفتند ارث یعنی مسئلة مال دیگر، فلان كس وارث است، فلان كس ارث برد یعنی مال دیگر. درست است میشود گفت فلان شخص وارث علم فلان كس است، وارث حكمت فلان كس است ولی معالقرینه است با قرینه میشود ارث را دربارة مسائل علم و حكمت مطرح است ولی بیقرینه همان مسئلة ارث مال است دیگر لغتاً این طور است، عرفاً این طور است، اعتبار عقلا این طور است، پس این چهار دلیل نشان میدهد كه انبیا همانند افراد دیگر مشمول این عموم و اطلاقاتاند.
مهمتر از همه استدلال صدیقة كبرا(سلام الله علیها) است در حضور همه مهاجر و انصار با اطلاع وجود مبارك امام زمانش یعنی علیبنابیطالب(سلام الله علیه) حضرت باخبر بود كه وجود مبارك صدیقه كبرا چگونه دارد احتجاج میكند از كسانی كه این خطبه را حفظ كرد و نقل كرد همان زینب كبرا(سلام الله علیها) بود كه این خطبه را حفظ كرده بود و برای دیگران نقل كرد. یكی از رُوات این خطبه همان زینب كبراست حالا شما ملاحظه بفرمایید این خطبه نورانی حضرت از چند بخش تشكیل میشود و از چند جهت حضرت استدلال میكند. البته این خطبه طلیعهای دارد این بزرگان یعنی معصومین (علیهم السلام) آن بخشی را كه با مردم حرف میزنند بالأخره قابل فهم هست با تبیین، اما آن بخشی كه با خدا حرف میزنند آنها را اوحدی میفهمند این دعاها این طور است، این مناجات شعبانیه این طور است، شما الآن این بیست جلد وسائل را كه میبینید غالب اینها قابل فهم است یعنی كسی پنج، شش سال درس بخواند بالأخره اگر هم به كتاب لغت بخواهد مراجعه كند مقدورش است این روایات را به خوبی میفهمد اما وقتی بخواهد صحیفة سجادیه را مطالعه كند یا نهجالبلاغه را مطالعه كند این طور نیست كه با هفت، هشت سال درس خواندن فقه و اصولی حل بشود.
خطبه مثلاً همین مناجات شعبانیه از این قبیل است آن بخشی كه با خدا حرف میزنند خب توده مردم میخواهد بفهمد میخواهد نفهمند؛ «هَبْ لی كمال الانقطاع» این قطع چیست؟ انقطاع چیست؟ كمال انقطاع چیست؟ حضرت چرا مرحلة سوم را خواسته؟ اینها نه با بنای عقلا حل میشود نه با لغت حل میشود نه با عرف حل میشود اینها با درسهای دیگر حل میشود خطبهها از این قبیل است خطابهها حساب دیگری دارد میبینید وجود مبارك حضرت امیر وقتی خطبه میخواند با خدا حرف میزند حمد و ثنا دارد ازلیّت خدا را تشریح میكند بسیاری از افراد متوجّه نمیشوند. اما وقتی میگوید «یا ایّها الناس! یا ایّها الذین آمنوا» دستور میدهد خب آنها میفهمند. یك خطبه نورانی دارد وجود مبارك حضرت امیر مرحوم كلینی آن خطبه را نقل میكند. چون بسیاری از این خُطَبی كه در نهجالبلاغه آمده است مرحوم صدوق نقل كرده مرحوم كلینی نقل كرده دیگران نقل كردند.
بعدها مرحوم سیّد رضی انتخاب كرده گزیدههایی از آنها را ذكر كرده. خطبهای در كافی شریف در همان جلد اول در مسئلة توحید هست كه مرحوم كلینی (رضوان الله علیه) این خطبه را نقل میكند بعد میگوید كه این مرحوم كلینی مستحضرید كه حرف در كافی خیلی كم دارد غالباً حدیث است. اما بعد از آن خطبه این جملهها را دارد، دارد كه علیبنابیطالب (سلام الله علیه) این خطبه را ایراد كرده این خطبه به قدری اوج دارد كه اگر تمام جن و انس جمع بشوند و در بین آنها پیغمبر نباشد بخواهند مثل این حرف بزنند مقدورشان نیست.
این حرفِ مرحوم كلینی است میگوید كسی كه «بأبی و اُمّی» پدر و مادر من فدای او این مقدورشان نیست. این فرمایش مرحوم كلینی است در اصول كافی در جلد اول در بحث توحید بعد از نقل این خطبه. اصول كافی را عدة زیادی شرح كردند مهمترین شرح برای مرحوم صدرالمتألّهین است بعد مجلسی اول، مجلسی دوم، بعد ملا صالح مازندرانی اینها شروحی بود كه بعدها پیدا شد. گوشههایی از اصول كافی را مرحوم میرداماد استاد ایشان شرح كردند ولی شرح عمیق برای مرحوم ملا صدر است. ایشان به شرح این قسمت كه رسیدند اضافه میكنند میگویند كه جناب كلینی اگر این جمله را اضافه میكرد بهتر بود كه اگر همة جن و انس جمع بشوند و در بین آنها پیغمبران هم باشند اما پیغمبران اولواالعزم نباشند نمیتوانند مثل علی حرف بزنند. یعنی شمای كلینی كه گفتی انبیا هم میتوانند مثل او حرف بزنند بگویید انبیای اولواالعزم وگرنه انبیای دیگر هم بعید است كه این طور بتوانند حرف بزنند.
این از آن خطبههاست. آن خطبه شاهبیتی دارد و بیتالغزلی دارد واسطةالعِقدی دارد كه آن واسطةالعقد را گِرهاش را مرحوم میرداماد در شرح اصولی كافی گشود. آن واسطةالعقد آن شاهبیت آن نقطة برجستة خطبة علی(سلام الله علیه) در خطبة فاطمه(سلام الله علیها) است و عصارة آن مطلب این است كه آن مادهای كه شبهة ازلیت عالم را مطرح میكنند میگویند آیا خدا عالَم را از مادهای خلق كرد پس معلوم میشود ماده قبلاً بود قبل از خدا بود قبل از خلقت خدا بود به خدا محتاج نبود، عالَم را مِن شیءٍ خلق كرد. پس معلوم میشود آن شیء ازلی بود. یا مِن لا شیء خلق كرد لا شیء كه نمیتواند مبدأ چیزی باشد كه خدا از لا شیء چیزی را خلق بكند و شیء هم كه از نقیضین بیرون نیست مِن شیء باشد محال، مِن لا شیء باشد محال این شبهه, آنكه میراداماد(رضوان الله علیه) از خطبة حضرت امیر و همچنین از خطبة حضرت زهرا(سلام الله علیهما) میتوان استفاده كرد و جواب داد این است كه نقیض مِن شیء, مِن لا شیء نیست وگرنه هر دو میشود موجبه نقضی مِن شیء، لا مِن شیء است نه مِن لا شیء شبهه این است كه عالَم را مِن شیء خلق كرد یا مِن لا شیء هر دو محال است مِن شیء خلق كرده باشد محال، مِن لا شیء خلق كرده باشد محال رفع نقیضین هم كه محال. پاسخش این است كه نقیض مِن شیء، لا مِن شیء است «نقیض كلٍّ رفعٌ أو مرفوع» نقیض مِن شیء، مِن لا شیء نیست وگرنه هر دو میشود وجودی. نقیض مِن شیء، لا من شیء است.
این نكته هم در خطبة وجود مبارك حضرت امیر هست هم در خطبة وجود مبارك حضرت زهرا(سلام الله علیها). آغاز این خطبه این است كه بعد از چند جمله «ابتدأ الأشیاء لا مِن شیء» خدا بدیع السماوات و الأرض است. نوآور است. عالَم را از چیزی خلق نكرد. نه از لا شیء خلق كرد «ابتدأ الأشیاء لا مِن شیء» نه من لا شیء این جمله هم در خطبة نهجالبلاغه است هم در خطبة حضرت زهرا(سلام الله علیهما) با این تفاوت كه وجود مبارك حضرت زهرا تقریباً 25 سال قبل از حضرت امیر این را گفته چون خطبههای وجود مبارك حضرت امیر در زمان حكومتشان و خلافتشان این خطبهها را ایراد میكردند وگرنه آن وقتی كه خانهنشین بودند یا كشاورزی میكردند كه جای سخنرانی نداشتند. این خطبه را هم مرحوم كلینی نقل كرده فرمود وقتی كه بار دوم سپاهیانش را برای شام در تتمّة جنگ صفین اعزام كرده بود «فلمّا استنهزّ جُند للشام قام خطیباً» این ایراد كرده تقریباً 25 سال بعد یا نزدیك سی سال این خطبه آن خصیصه را دارد بعد از آن حمد و ثناء و توحید الهی و جریان وحی و نبوّت و اینها و اینكه ایمان اثرش چیست، نماز اثرش چیست، زكات اثرش چیست به این جملهها میرسند. به مسئلة ارث میرسند كه به مهاجر و انصار در مسجد خطاب میكنند. بعد به دستگاه حكومت هم خطاب میكند «أفحكم الجاهلیة یَبقون و مَن أحسن مِن الله حكماً لقوم یؤقنون أفلا تعلمون بلیٰ قد تجلّیٰ لكم كالشمس الزاهیة أننبنته» بعد فرمود: «أیّها المسلمون! أ اُغلبُ علی إرثی یأبن أبیقحافه أفی كتاب الله أن ترث أباك و لا أرث أبیه» در قرآن آمده كه تو ارث میبری ولی من از پدرم ارث نمیبرم؟ «لقد جئت شیئاً فریّا، أ فعلی عمدٍ تركتُم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم إذ یقول: (وَ وَرِث سلیمانُ داوود) و قال فی ماقتسّ مِن خبر یحییبنزكریا إذ قال (فهَب لی مِِن ِلَدُنك ولیّاً یرثنی و یرث مِِن آلِ یعقوب) پس این آیاتی است مربوط به انبیا كه ارث میبرند و همچنین «و قال: ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فی كتاب الله) و قال: ﴿یُوصِیكُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِكُم لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ و قال: ﴿إِن تَرَكَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ﴾ و زعمتم أن لا حُزوة لی و لا أرث مِن أبیه و لا رَحِمَ بیننا أفخصّكم الله بآیةٍ أخرج أبی مِنها» یك آیة خاصّی داریم دلیل مخصوصی داریم كه پدرم ارث نمیگذارد؟! بعد هم آن جملة جگرسوز را فرمود كه مسئلة در و پیكر زدن با این جمله اصلاً قابل قیاس نیست فرمود شما هیچ دلیلی ندارید كه مرا از ارث محروم كنید مگر اینكه بگویید معاذ الله... نقل نكنم.
خب، بعد در آن جملههای بعدی این خطبه را ادامه میدهد در بعد از یك صفحه میفرماید: «أ اُهْضَمُ تُراثَ أبی» به مردم خطاب كرد: «و أنتم بمرأ مِنّی و مسمعٍ و ممتدٍ و مَجمَع» همهتان حاضرید دارید میبینید ارث مرا دارند هضم میكنند شما در نهجالبلاغه میبینید وجود مبارك حضرت امیر وقتی حضرت زهرا(سلام الله علیها) را میخواهد دفن كند این جملهها را گفته در خطبة. 202 نهجالبلاغه آمده است كه هنگام دفن رو كرد به قبر مطهّر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض كرد «السَّلاَمُ عَلَیْكَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِی جِوَارِكَ وَالسَّرِیعَةِ اللِّحَاقِ بِكَ قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِكَ صَبْرِی» تا به این جمله فرمود: «وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَی هَضْمِهَا» این هضم همان است كه در خطبة حضرت زهرا آمده: «أ اُهْضَمُ تُراثَ أبی بمرأ مِنكم» همهتان میبینید روز روشن دارند ارث مرا میبرند اینجا هم حضرت فرمود: «وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَی هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ» بنابراین اطلاقات حاكم است عمومات حاكم است دلیل خاص دربارة ارث انبیا حاكم است مهمتر از همه تفصیل و تبیین و تشریح صدیقه كبرا (سلام الله علیها) حاضر است و قبلاً هم بحث گذشت كه وجود مبارك حضرت زهرا (سلام الله علیها) مطلبی را بفرماید مثل اینكه امیرالمؤمنین فرمود، امام صادق فرمود، امام باقر فرمود معیار حجّیت عصمت گوینده است نه امامت او میخواهد امام باشد میخواهد نباشد. اگر كسی معصوم بود خب قولش حجّت است دیگر، بنابراین این تفصیر كه منظور از ارث، ارثِ مال است میشود مُحكَّم عمومات و اطلاقات هم حاكماند و دلیلی خاصّی هم كه بود تأیید میكند و تفصیلی هم كه از حضرت زهر ا(سلام الله علیها) شده است تبیین میكند.