إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ" مصدر" توفى" به معناى گرفتن چيزى بطور تام و كامل است، و به همين جهت در موت استعمال مىشود، چون خداى تعالى در هنگام مرگ آدمى، جان او را از بدنش مىگيرد و قرآن در اين باره تعبيراتى دارد كه از آن جمله فرموده: "تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا" «1» يعنى مىميرانند و نيز فرموده:
" وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ، أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ تا آنجا كه پاسخ مىدهد: قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ" «2».
و نيز فرموده: " اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها، فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى" «3».
[معناى" توفى" و تفاوت مورد استعمال اين كلمه با كلمه" موت"]
و دقت در دو آيه اخير اين نكته را نتيجه مىدهد كه كلمه" توفى" در قرآن به معناى مرگ نيامده، بلكه اگر در مورد مرگ استعمال شده تنها به عنايت" گرفتن" و" حفظ كردن" بوده.
به عبارتى ديگر كلمه" توفى" را در آن لحظهاى كه خداى تعالى جان را مىگيرد، استعمال كرده تا بفهماند جان انسانها با مردن باطل و فانى نمىشود و اينها كه گمان كردهاند مردن، نابود شدن است جاهل به حقيقت امرند، بلكه خداى تعالى جانها را مىگيرد و حفظ مىكند تا در روز بازگشت خلايق به سوى خودش دو باره به بدنها برگرداند و اما در مواردى كه اين عنايت منظور نيست و تنها سخن از مردن است، قرآن در آن جا لفظ موت را مىآورد نه لفظ توفى را، مثلا مىفرمايد:" وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ" «4»، و يا فرموده: " لا يُقْضى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا" «5»، و آيات بسيارى ديگر از اين قبيل، حتى آياتى كه در باره مردن خود عيسى ع وارد شده كلمه موت را به كار برده، مانند آيه: " وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا" «6» و آيه:
" وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً" «7»، پس كلمه" توفى" از اين جهت صراحتى در مردن ندارد.
علاوه بر اينكه قرآن كريم آنجا كه ادعاى يهود مبنى بر اينكه عيسى را كشتند را رد مىكند نيز مؤيد اين گفتار ما است چون در آنجا مىفرمايد:" وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ، وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ، يَقِيناً، بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ، وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً، وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً" «8»، چون يهود ادعا مىكرد كه مسيح عيسى بن مريم ع را كشتند و همچنين نصارا نيز بطورى كه از انجيلها استفاده مىشود اينطور معتقدند كه" يهوديان آن جناب را دار زدند و كشتند، ولى چيزى كه هست اينكه: بعد از كشته شدنش خداى تعالى او را از قبرش بيرون آورد و به آسمان برد" و حال آنكه آياتى كه ملاحظه كرديد داستان كشتن و به دار آويختن را به كلى تكذيب مىكند.
و آنچه از ظاهر آيه: " وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ ..." بدست مىآيد اين است كه: " عيسى ع نزد خدا زنده است و نخواهد مرد تا آنكه همه اهل كتاب به وى ايمان بياورند". و بنا بر اين پس توفى آن جناب در آيه مورد بحث به معناى گرفتن عيسى ع از دست يهود خواهد بود، اما در عين حال آيه شريفه صريح در اين معنا نيست، و تنها ظهورى در آن وجود دارد كه انشاء اللَّه در تتمه اين بحث در آخر سوره نساء از نظر خوانندگان خواهد گذشت.
" وَ رافِعُكَ إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا" كلمه" رفع" به معناى بلند كردن و برداشتن است، بر خلاف كلمه" وضع" كه در معناى نهادن به كار مىرود. و طهارت، كه" مطهر" اسم فاعل از باب تفعيل آن است، به معناى پاكى است، بر خلاف قذارت كه در معناى ناپاكى استعمال مىگردد. و ما قبلا گفتارى در معناى طهارت داشتيم.
[منظور از" رفع عيسى به سوى خدا" و" تطهير او از كافران"]
و از آنجايى كه در آيه شريفه كلمه" رافعك" مقيد به قيد" الى" شده معلوم مىشود كه منظور از اين رفع، رفع معنوى است نه رفع صورى و جسمى، چون خداى تعالى در مكانى بلند قرار نگرفته تا عيسى ع را به طرف خود بالا ببرد، او مكانى از سنخ مكانهاى جسمانى كه اجسام و جسمانيات در آن قرار مىگيرند ندارد، به همين جهت دورى و نزديكى نسبت به خداى تعالى هم دورى و نزديكى مكانى نيست، پس تعبير مذكور نظير تعبيرى است كه در آخر همين آيه آورده و فرموده: " ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ ..."، مخصوصا اگر منظور از توفى قبض روح باشد كه خيلى روشن خواهد بود كه منظور از رفع، رفع معنوى است يعنى ترفيع درجه و تقرب به خداى سبحان، نظير تعبيرى كه قرآن كريم در باره شهدا يعنى كشته شدگان در راه او آورده و فرموده:
" أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ" «9»، كه منظور از كلمه" عند" ظرف مكانى نيست، بلكه تقرب معنوى است و باز نظير تعبيرى كه در سوره مريم در شان ادريس ع آورده فرموده: "وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا" «10»، كه منظور از مكان در آن جمله مكانت و منزلت است، نه مكان مادى.
و چه بسا گفته باشند كه مراد از" رفع عيسى ع به سوى خدا بالا بردن روح و جسم عيساى زنده به آسمان است" چون از ظاهر قرآن شريف بر مىآيد كه خداى تعالى عيسى ع را در حالى كه زنده بود به آسمان مادى و جسمانى بالا برده و مقام قرب خداى سبحان و محل نزول بركات و مسكن ملائكه مكرم هم همين آسمان مادى است و شايد در آينده انشاء اللَّه موفق شويم بحثى پيرامون معناى آسمان ايراد كنيم.
در آيه شريفه اول" توفى" آن گاه" رفع" و سپس" تطهير از كافران" ذكر شده و تطهير از كافران را فرع و تابع رفع قرار داده و اين مىرساند كه منظور از تطهير هم تطهير معنوى است نه ظاهرى، چون گفتيم منظور از" رفع" رفع معنوى است، پس تطهير عيسى دوريش از كفار و مصونيتش از معاشرت با ايشان و افتادنش در جامعه آلوده به قذارت كفر و جحود است.
_______________________________
(1) فرستادگان ما او راى مىگيرند." سوره انعام، آيه 61".
(2) (پرسيدند آيا بعد از آنكه در قبر پوسيديم و گم شديم دو باره خلقتى جديد به خود مىگيريم؟ ...
بگو: شما گم نمىشويد بلكه فرشته مرگ كه موكل بر شما است تحويلتان مىگيرد." سوره سجده، آيه 11".
(3) خدا جانها راى در هنگام مردنشان مىگيرد و نيز جان آن كس راى كه نمرده و به خواب رفته، آن گاه اگر مرگش رسيده باشد ديگر به بدنش بر نمىگرداند و نزد خود نگه مىدارد و اگر نرسيده باشد رهايش مىكند" سوره زمر، آيه 42".
(4) محمد ص تنها رسولى است كه به سوى شما گسيل شده و قبل از او رسولانى بسيار بودند و مردند، آيا اگر او هم بميرد يا كشته شود شما عقبگرد مىكنيد و به كفر سابقتان بر مىگرديد" سوره آل عمران، آيه 144".
(5) اهل جهنم عذابشان تمام نمىشود تا بميرند" سوره فاطر، آيه 36".
(6)" سوره مريم، آيه 33".
(7) و هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر آنكه بطور قطع قبل از مردنش به او ايمان مىآورد و روز قيامت او گواه بر آنان است" سوره نساء، آيه 159".
(8) و اينكه گفتند ما مسيح عيسى بن مريم فرستاده خدا را كشتيم، در حالى كه او را نه كشتند و نه به دار آويختند و ليكن بر ايشان مشتبه شد، (كس ديگرى را كشتند، خيال كردهاند عيسى بوده) و محققا كسانى كه در اين باره اختلاف كردهاند، هر دو طايفه در شكند و يقين به اين معنا ندارند، و به جز پيروى از گمان، مدركى ندارند و هيچ كس از اهل كتاب نيست مگر آنكه قبل از مردن به عيسى ع ايمان مىآورند، و او در روز قيامت عليه آنان گواه خواهد بود." سوره نساء آيات 159- 157".
(9) بلكه (شهيدان راه خدا) زنده به حيات ابدى شدند و در نزد خدا متنعم خواهند بود." سوره آل عمران، آيه 169".
(10) ما او را به مكانى بلند بالا برديم." سوره مريم، آيه 57".
ترجمه الميزان، ج3، ص:326
یک بار دیگر میگویم، توفی فقط به معنای گرفتن جان نیست؛ توفی یعنی چیزی را به طور کامل گرفتن. آیۀ 55 آل عمران میگوید ای عیسی ما تو را میگیریم و به آسمان میبریم.
حالا از آنجایی که در جامعۀ ما جا افتاده که فوت را مرگ حساب میکنند و توفی را قبض روح به حساب میاورند دال بر این ادعای شما نیست. این که فوت در زبان عام به معنای مرگ به کار میرود، بخاطر اینستکه حین مرگ ، روح فرد به طور کامل اخذ میشود و توفی برای روحش به کار میرود. ولی این بدان معنا نیست که هر جا بگویند توفی یعنی قبض روح و گرفتن جان.
دوستان توجه کنند که برخی لغات از عربی به فارسی آماده اند ولی معنای عربی خود را از دست داده اند و در بین فارسی زبانان معنای دیگری پیدا نموده اند. به دو مثال زیر توجه کنید:
کلمۀ "عزیز" که در زبان فارسی مسطلح است اساسا با اصل عربی خود اختلاف معنایی دارد و در زبان عربی مترادف با قدرتمند و مقتدر است. کلمۀ "عزیز" در زبان فارسی مترادف با "حبیب" در زبان عربی است!!
کلمۀ "کثیف" نیز که یک واژۀ عربی است در زبان عربی به معنای "انبوه و پرپشت" است ولی در زبان فارسی به معنای "آلوده" است.
پس مراقب باشیم که لغات عربی را اشتباه ترجمه نکنیم
نساء 157 و 158: « ... وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا ـــــ بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا».
«... و او را نه کشتند و نه به صلیب کشیدند بلکه چنین برای آنها جلوه نمود. و کسانی که در مرگ وی دچار اختلاف شدند نیز در آن شک دارند، از نحوه مرگ او چیزی نمیدانند فقط گمان خود را دنبال میکنند. بطور یقین او را نکشتند ــــ بلکه خدا او را به طرف خود بالا برد. خدا البته قدرتمند است ولی با حکمت کار میکند».
در آیه دو نکته وجود دارد یکی نکشتن مسیح و دیگری به صلیب نکشیدن وی.
منظور از نکشتن مسیح اینست که چنانکه در گذشته مرسوم بوده که وقتی کسی را صلیب می کرده اند با ابزار خاصی ساقهای وی را می شکسته اند تا زودتر بمیرد، ساقهای مسیح را نشکسته اند.
و به صلیب کشیدن دوتا معنی دارد. یکی بمعنی: بستنِ به صلیب و بالا بردن با آن و دیگری کشتنِ بوسیله صلیب. چنانکه مثلاً تیرباران کردن دوتا معنی دارد. یکی: شلیک کردن تیر به طرف کسی و دیگری کشتن کسی با تیر.
اینکه آیه میگوید مسیح را به صلیب نکشیدند به این معنی نیست که وی را به صلیب نبسته اند و بالای صلیب نبرده اند بلکه به این معنی است که وی را بوسیله صلیب نکشته اند. یعنی مسیح پیش از اینکه درد و رنج و سختی صلیب او را بکشد خودش فوت کرده بوده است.
در سوره آل عمران آیات 54 و 55 می خوانیم:« وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ(54) إِذْ قَالَ اللَّهُ يَاعِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ ...
«(با صلیب کردن مسیح) می خواستند (پیامبری) وی را نقش بر آب کنند و خدا نیز نقشه آنها را نقش بر آب نمود. خدا در نقش بر آب کردنِِ نقشه از همه ماهرتر است ـــ هنگامی که خدا گفت: ای عیسی من تو را فوت می کنم و به سوی خودم بالا می برم، ...».
آیه میگوید که مخالفین مسیح می خواسته اند مسیح را صلیب کرده و بکشند و به این طریق اثبات کنند که وی پیامبر نیست، (از نظر خودشان نقشه پیامبری مسیح را نقش بر آب کنند)، خدا هم نقشه آنها را نقش بر آب نموده و او را فوت نموده است. و فوت البته با موت (بمعنی مرگ) فرق میکند. فوت مرحله پیش از موت است، بعبارتی فوت حالت شبه مرگ است. مانند خواب و بیهوشی و حالاتی که مثلاً با تنفس و شوک فرد به زندگی بر می گردد.
به این شکل حضرت مسیح از نظر قرآن نه کشته شده و نه مرده است بلکه فوت کرده است و به آسمان بالا رفته است