سیگارش را روشن کرد و نوشت :
تموم این دنیا بر اساس یه انفجار بزرگ به وجود اومده اونوقت شماها توی هر نظم و ترتیبی دنبال چیزی به اسم خدا میگردین!
*
شب، وقتی به خانه برگشت از دیدن سر و روی مرتب و منظم خانه حسابی جا خورد.
شستش خبردار شد که مادرش از سفر بر گشته.