بخش اول
پاسخ:
مدارك توهينها و ناسزاگوئي عایشه نسبت به اصحاب رسول خدا صلي الله عليه وآله را در دو بخش نقل خواهيم كرد :
صحابهاي كه عایشه به آنها ناسزا گفته است:
صحابهاي كه عایشه آنها را لعن كرده است:
صحابهاي عایشه به آنان دشنام داده است :
سكوت عایشه در برابر دشنام به اميرمومنان علي عليه السلام :
عن عَطَاءِ بن يَسَارٍ قال جاء رَجُلٌ فَوَقَعَ في علي وفي عَمَّارٍ رضي الله عنهما عِنْدَ عَائِشَةَ فقالت أَمَّا علي فَلَسْتُ قَائِلَةً لك فيه شَيْئاً واما عَمَّارٌ فإني سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول لاَ يُخَيَّرُ بين أَمْرَيْنِ الا اخْتَارَ أَرْشَدَهُمَا
مسند أحمد بن حنبل ج 6 ص 113 ش 24864
از عطاء بن يسار روايت شده است که شخصي آمد و در نزد عائشه به علي × و عمار دشنام داد ؛ پس عائشه گفت : اما در مورد علي چيزي به تو نميگويم ؛ اما در مورد عمار از رسول خدا ’ شنيدم که ميفرمود : وي اگر در بين دو کار مخيّر شود بهترين آنها را انتخاب مي کند
دشنام او به زينب بنت جحش (همسر رسولخدا ص) و اهل بيت عليهم السلام:
گذشت كه در صحيح بخاري و مسلم و ساير صحاح سته ، روايتي عجيب آمده است كه ميگويد زنان رسول خدا ’ به خاطر محبت بي اندازه آن حضرت نسبت به عائشه ، حسادت بسيار پيدا كرده و فاطمه زهرا ÷ را به نزد رسول خدا ’ فرستادند تا آن حضرت با پدر خويش سخن گفته و از حضرت بخواهند كمي عدالت داشته باشند !
رسول خدا ’ با فاطمه زهرا ÷ سخن گفته و آن حضرت را نيز قانع ميكنند ؛ اين كار بر ساير زنان حضرت گران آمده ، زينب دختر جحش كه از همسران آن حضرت است ، به نزد حضرت ’ آمده و به عائشه در جلوي حضرت دشنام ميدهد ؛ در اين هنگام رسول خدا ’ به عائشه دستور ميدهند كه اي عائشه تو نيز به او دشنام بده !
وقتي كه عائشه در دشنام دادن بر زينب بنت جحش پيروز ميشود ، رسول خدا ’ خندان ميگويند : او دختر ابوبكر است !
... فَأَرْسَلْنَ زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ فَأَتَتْهُ فَأَغْلَظَتْ وَقَالَتْ إِنَّ نِسَاءَكَ يَنْشُدْنَكَ اللَّهَ الْعَدْلَ في بِنْتِ بن أبي قُحَافَةَ فَرَفَعَتْ صَوْتَهَا حتى تَنَاوَلَتْ عَائِشَةَ وَهِيَ قَاعِدَةٌ فَسَبَّتْهَا حتى إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَيَنْظُرُ إلى عَائِشَةَ هل تَكَلَّمُ قال فَتَكَلَّمَتْ عَائِشَةُ تَرُدُّ على زَيْنَبَ حتى أَسْكَتَتْهَا قالت فَنَظَرَ النبي صلى الله عليه وسلم إلى عَائِشَةَ وقال إِنَّهَا بِنْتُ أبي بَكْرٍ
صحيح البخاري ج 2 ص 911 ش 2442 كتاب الهبة بَاب من أَهْدَى إلى صَاحِبِهِ وَتَحَرَّى بَعْضَ نِسَائِهِ دُونَ بَعْضٍ
او (زينب بنت جحش) به نزد پيامبر ’ آمده و به درشتي سخن گفت ! و افزود كه زنان تو از تو ميخواهند كه عدالت را بين زنان اجرا كني ! و صداي خويش را بالا برد ! و سپس سخن خود را به سوي عائشه متوجه كرده در حالي كه او نشسته بود ، به عائشه دشنام داد ! و كار را به جايي رساند كه پيامبر ’ به عائشه نگاه كرده و فرمودند : آيا پاسخ ميدهي ؟
عائشه شروع به پاسخ كرده آنقدر به زينب جواب داد تا او را مجبور به سكوت كرد !
پيامبر ’ به عائشه نگاه كرده و فرمودند : او دختر ابوبكر است !!!
همين روايت را مسلم با كمي اختلاف در مضمون ذكر كرده است :
... قالت عَائِشَةُ فَأَرْسَلَ أَزْوَاجُ النبي صلى الله عليه وسلم زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ زَوْجَ النبي صلى الله عليه وسلم ... فقالت يا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَزْوَاجَكَ أَرْسَلْنَنِي إِلَيْكَ يَسْأَلْنَكَ الْعَدْلَ في ابْنَةِ أبي قُحَافَةَ قالت ثُمَّ وَقَعَتْ بِي فَاسْتَطَالَتْ على وأنا أَرْقُبُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَأَرْقُبُ طَرْفَهُ هل يَأْذَنُ لي فيها قالت فلم تَبْرَحْ زَيْنَبُ حتى عَرَفْتُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَا يَكْرَهُ أَنْ أَنْتَصِرَ قالت فلما وَقَعْتُ بها لم أَنْشَبْهَا حين أَنْحَيْتُ عليها قالت فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَتَبَسَّمَ إِنَّهَا ابْنَةُ أبي بَكْرٍ
صحيح مسلم ج 4 ص 1891 ش 2442 كتاب فضائل الصحابه باب في فضل عائشه
... زنان پيامبر زينب دختر جحش ، همسر پيامبر را به نزد آن حضرت فرستادند ... او گفت : اي رسول خدا ! همسران تو مرا فرستادهاند و از تو ميخواهند كه در مورد عائشه عدالت را اجرا كني ! و سپس به من دشنام داد . و مدتي طولاني چنين كرد .
من به رسول خدا ’ نگاه مي كردم كه آيا به من با چشم اشاره ميكند !
مدتي طول نكشيد كه دانستم پيامبر ’ راضي است كه انتقام بگيرم!
وقتي كه من به زينب دشنام دادم ، چنان به سمت او هجوم (لفظي) بردم كه او را شكست دادم !
پيامبر ’ در حال خنده گفتند : او دختر ابوبكر است !!!
ابي داود نيز اين روايت را به صورت ذيل نقل مي كند كه پيامبر صريحا به عائشه دستور دادند كه به زينب دشنام بدهد ! و عائشه نه تنها به زينب ، بلكه به خانواده امير مومنان علي × دشنام داد !
قال ابن عَوْنٍ: وَزَعَمُوا أنها كانت تَدْخُلُ على أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ قالت: قالت أُمُّ الْمُؤْمِنِينَ : دخل عَلَيَّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَعِنْدَنَا زَيْنَبُ بِنْتُ جَحْشٍ فَجَعَلَ يَصْنَعُ شيئاً بيده فقلت: بيده حتى فَطَّنْتُهُ لها فَأَمْسَكَ وَأَقْبَلَتْ زَيْنَبُ تُقَحِّمُ لِعَائِشَةَ رضي الله عنها فَنَهَاهَا فَأَبَتْ أَنْ تَنْتَهِيَ فقال لِعَائِشَةَ: سُبِّيهَا فَسَبَّتْهَا فَغَلَبَتْهَا فَانْطَلَقَتْ زَيْنَبُ إلى عَلِيٍّ رضي الله عنه فقالت: إِنَّ عَائِشَةَ رضي الله عنها وَقَعَتْ بِكُمْ وَفَعَلَتْ فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ فقال لها إِنَّهَا حِبَّةُ أَبِيكِ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ فَانْصَرَفَتْ ...
سنن أبي داود ج 4 ص 274 ش 4898
ابن عون – كه علما اعتقاد دارند كه او به نزد عائشه ميرفته است- از عائشه روايت مي كند كه گفت : روزي پيامبر ’ به نزد من آمده و زينب دختر جحش نيز در پيش ما بود ؛ رسول خدا با دست خويش كاري كردند (كه در مقابل زينب شايسته نبود) ، من با دست به رسول خدا اشاره كرده و او را از وجود زينب آگاه كردم .
زينب به نزد عائشه آمده و شروع به دشنام كرد ، رسول خدا ’ او را از اين كار بازداشتند اما او قبول نكرد !!!! به همين سبب رسول خدا ’ به عائشه گفتند : تو نيز به او دشنام بده !!! عائشه به زينب دشنام داد و دشنام او از دشنام زينب قويتر افتاد !!!
زينب به نزد علي عليه السلام رفته و گفت عائشه به شما دشنام داد و چنين كرد ؛ فاطمه ÷ به نزد پيامبر ’آمد ؛ پيامبر ’ به او فرمودند : قسم به پروردگار كعبه عائشه محبوبه من است ! به همين سبب فاطمه بازگشت !!!
واضح است كه چنين روايتي براي اثبات فضل عائشه ، جعل شده است ، اما به چه قيمتي ؟!
دشنام عائشه به عثمان بن عفان :
از جمله كساني كه مورد دشنام عائشه واقع شده اند ، عثمان بن عفان است ؛ و در اين زمينه روايات فراواني در كتب اهل سنت وجود دارد :
اولين كسي كه عثمان را نعثل ناميد عائشه بود!
1- لما انتهت عائشة رضي الله عنها إلى سرف راجعة في طريقها إلى مكة لقيها عبد بن أم كلاب وهو عبد بن أبي سلمة ينسب إلى أمه فقالت له مهيم قال قتلوا عثمان رضي الله عنه فمكثوا ثمانيا قالت ثم صنعوا ماذا قال أخذها أهل المدينة بالاجتماع فجازت بهم الأمور إلى خير مجاز اجتمعوا على علي بن أبي طالب فقالت والله ليت أن هذه انطبقت على هذه أن تم الأمر لصاحبك ردوني ردوني فانصرفت إلى مكة وهي تقول قتل والله عثمان مظلوما والله لأطلبن بدمه فقال لها ابن أم كلاب ولم فوالله إن أول من أمال حرفه لأنت ولقد كنت تقولين اقتلوا نعثلا فقد كفر قالت إنهم استتابوه ثم قتلوه وقد قلت وقالوا وقولي الاخير خير من قولي الأول فقال لها ابن أم كلاب :
فمنك البداء ومنك الغير ومنك الرياح ومنك المطر
وأنت أمرت بقتل الإمام وقلت لنا إنه قد كفر
فهبنا أطعناك في قتله وقاتله عندنا من أمر
ولم يسقط السيف من فوقنا ولم تنكسف شمسنا والقمر
الفتنة ووقعة الجمل ج 1 ص 115 - الإمامة والسياسة ج 1 ص 48 - تاريخ الطبري ج 3 ص 12 – الكامل في التاريخ ج 3 ص 100- تاريخ مختصر الدول ج 1 ص 55 – الفخري في الآداب السلطانية ج 1 ص 29
وقتي عائشه در مسير بازگشت از مکه به سرف رسيد در آنجا عبد بن امکلاب را ديد ؛ پس به وي گفت : خبر مهمي است ؛ عثمان را کشتهاند ؛ و سپس هشت روز توقف کردند ؛ عائشه پرسيد بعد از آن چه کردند ؟
پاسخ داد : بهترين کار ؛ همه ايشان گرد علي جمع شدند .
عائشه گفت : کاش آسمان به زمين آمده بود و مردم با علي بيعت نميکردند !!!
من را برگردانيد ؛ پس به سمت مکه به راه افتاد و مي گفت : قسم به خدا عثمان را مظلوم کشتند !!! قسم به خدا من خونخواه وي خواهم بود !!!
پس ابن ام کلاب به او گفت : چگونه ؟ قسم به خدا اولين کسي که نام عثمان را تغيير داد تو بودي !!! و تو بودي که مي گفتي : نعثل (پيرمرد يهودي خرفت کنايه از عثمان) را بکشيد که کافر شده است !!!
عائشه گفت : ايشان قبل از مرگ وي را توبه داده و سپس کشتهاند !!!
درست است که قبلا سخناني گفته ام اما سخن فعلي من از سخن قبلي من بهتر است !!!
پس ابن ام کلاب به وي گفت :
همه کارها از تو شروع شد و حال خودت مي خواهي آن را عوض کني !!!
اگر بادي بود از تو بود و اگر باراني از تو (همه طوفانها از تو برخواست)
تو بودي که به کشتن امام دستور دادي
و به ما گفتي که او کافر شده است
پس ما از تو در کشتن او اطاعت کرده
و قاتل همان كسي است كه به كشتن او دستور داد
و به خاطر کشتن او نه از آسمان شمشيري آمد تا ما را نابود کند
و نه خورشيد و ماه گرفت (کنايه از اينکه عثمان مظلومانه کشته نشد)
2- أول من سمّى عثمان نعثلاً عائشة
شرح نهج البلاغة ج 6 ص 131
اولين کسي که عثمان را نعثل (پيرمرد يهودي خرفت) ناميد عائشه بود .
عثمان تا قبل از كشته شدن ، نعثل بود ! بعد از قتل مظلوم !
1- أن عثمان رضي الله عنه أخر عن عائشة رضي الله عنها بعض أرزاقها فغضبت ثم قالت يا عثمان أكلت أمانتك وضيعت الرعية ...
فقال عثمان رضي الله عنه ضرب الله مثلا للذين كفروا امرأة نوح وامرأة لوط الآية فكانت عائشة رضي الله عنها تحرض عليه جهدها وطاقتها وتقول أيها الناس هذا قميص رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يبل وقد بليت سنته اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا
ثم إن عائشة ذهبت إلى مكة فلما قضت حجها وقربت من المدينة أخبرت بقتل عثمان فقالت ثم ماذا فقالوا بايع الناس علي بن أبي طالب فقالت عائشة قتل عثمان والله مظلوما وأنا طالبة بدمه والله ليوم من عثمان خير من علي الدهر كله
المحصول رازي ج 4 ص 492
عثمان ، سهم ماهيانه عائشه را به تاخير انداخت ؛ وي خشمگين شد و گفت : اي عثمان ؛ امانت را خوردي و مردم را نابود کردي و...
عثمان به وي گفت : خداوند براي کفار دو نفر را به عنوان نمونه معرفي کرده است زن نوح و زن لوط (زنان دو پيغمبر ؛ تو نيز مانند ايشاني)
به همين سب عائشه در مقابله با عثمان بسيار تلاش ميکرد و مي گفت : اي مردم اين لباس رسول خدا است که هنوز کهنه نشده است ولي سنت وي را کهنه کردند ؛ نعثل را بکشيد که خدا او را بکشد !!!
عائشه به مکه رفت ؛ وقتي حجش تمام شد و به نزديکي مدينه رسيد باخبر شد که عثمان را کشته اند ؛ پرسيد بعد از آن چه شد ؟ گفتند : با علي بيعت کردهاند !!!
پس عائشه گفت : قسم به خدا عثمان را مظلومانه کشتند ؛ من نيز به خدا قسم که خونخواه او هستم ؛ و روزي از زندگي عثمان بهتر از تمام دنيا بود !!!
2- ومنه حديث عائشة اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا تعني عثمان وهذا كان منها لما غاضبته وذهبت إلى مكة
النهاية في غريب الأثر ابن اثير ج 5 ص 79 - لسان العرب ج 11 ص 670 - تاج العروس ج 31 ص 14
از همين موارد است کلام عائشه که ميگفت : نعثل را بکشيد خدا او را بکشد و مقصودش عثمان بود ؛ و اين زماني بود که از دست عثمان خشمگين بوده و به مکه رفته بود .
3- فقالت أم سلمة : إنك كنت بالأمس تحرضين على عثمان ، وتقولين فيه أخبث القول ، وما كان اسمه عندك إلا نعثلاً
شرح نهج البلاغة ج 6 ص 133
ام سلمه به عائشه گفت : تو تا ديروز مردم را به جنگ با عثمان فرا ميخواندي و به او بدترين سخن ها را ميگفتي و نام او در نزد تو نعثل بود !!!
4- وكتب لعائشة رضي الله عنها أما بعد فإنك قد خرجت من بيتك تزعمين أنك تريدين الإصلاح بين المسلمين وطلبت بزعمك دم عثمان وأنت بالأمس تؤلبين عليه فتقولين في ملا من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم اقتلوا نعثلا فقد كفر قتله الله واليوم تطلبين بثأره فاتقى الله وارجعي إلى بيتك وأسبلي عليك سترك قبل أن يفضحك الله ولا حول ولا قوة إلى بالله العلي العظيم
السيرة الحلبية ج 3 ص 356
(علي ×) به عائشه نامه نوشت که : تو از خانه بيرون آمدهاي و گمان ميکني که قصد اصلاح بين مسلمانان را داري و گمان ميکني که طالب خون عثمان هستي ؛ و تا ديروز مردم را بر ضد وي تحريک ميکردي و در بين اصحاب رسول خدا ’ ميگفتي : نعثل را بکشيد که کافر شده است خدا او را بکشد !!!
اما امروز آمدهاي خونخواه وي شدهاي ؟
از خدا بترس و به خانهات برگرد و حجاب خويش را در برگير قبل از آنکه خدا تو را رسوا سازد
ولا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم
عدم نهي عائشه از دشنام به عثمان :
عده اي عثمان را در حضور عائشه لعنت مي کردند اما وي ممانعت نشان نداد :
عن أبي سعيد أن ناسا كانوا عند فسطاط عائشة فمر عثمان إذ ذاك بمكة قال أبو سعيد: فما بقي أحد منهم إلا لعنه أو سبّه غيري وكان فيهم رجل من أهل الكوفة فكان عثمان على الكوفي أجرأ منه على غيره فقال يا كوفي أشتهى أقدم المدينة كأنه يتهدده ...
مصنف ابن أبي شيبة ج6 ص196 ش 30628 و ج 7 ص 518 ش 37684
از ابو سعيد روايت شده است که عدهاي از مردم در کنار خيمه عائشه بودند که عثمان عبور کرد ؛ هيچ کدام از ايشان به غير از من نماند مگر آنکه عثمان را لعن يا سب کرد ؛ يکي از اهل کوفه نيز در بين ايشان بود که عثمان در مقابل او جرات بيشتري داشت ؛ پس گفت : اي کوفي ! دوست دارم به مدينه بيايي و با اين جمله او را تهديد کرد !!!...
دشنام عائشه به صفيه (همسر رسول خدا)