ابروي او
ماه امشب کامل است و آسمان گيسوي او
سيزده شب ماه ها در آرزوي روي او
ماه معصومم اگرچه رو گرفت از چشمه ها
از وراي ابرها هم مي رسد سوسوي او
پشت پلکم خم شد از اين غم که عمري چشم من
بر تمام خلق رو انداخت الا روي او
چشم طماعي ندارم گرچه ماهم کامل است
قانعم حتي به يک ديدار با ابروي او
گاه خورشيد آرزو دارد که شب روشن شود
تا زمين يک دم ببيند ماه را پهلوي او
صابر موسوي