صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 10 از 12

موضوع: عيد قربان بر تمامي مسلمانان مبارك

  1. #1
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض عيد قربان بر تمامي مسلمانان مبارك





    عيد قربان كه پس از وقوف در عرفات (مرحله شناخت) و مشعر (محل آگاهي و شعور) و منا (سرزمين آرزوها، رسيدن به عشق) فرا مى رسد، عيد رهايى از تعلقات است. رهايى از هر آنچه غيرخدايى است. در اين روز حج گزار، اسماعيل وجودش را، يعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنيوى پيدا كرده قربانى مى كند تا سبكبال شود.
    صدای پای عید می آید. عید قربان عید پاک ترین عیدها است عید سر سپردگی و بندگی است. عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است. عید قربان عید نزدیک شدن دلهایی است که به قرب الهی رسیده اند. عید قربان عید بر آمدن روزی نو و انسانی نو است.

    و اکنون در منايي، ابراهيمي، و اسماعيلت را به قربانگاه آورده اي اسماعيل تو کيست؟ چيست؟ مقامت؟ آبرويت؟ موقعيتت، شغلت؟ پولت؟ خانه ات؟ املاكت؟ ... ؟
    اين را تو خود مي داني، تو خود آن را، او را – هر چه هست و هر که هست – بايد به منا آوري و براي قرباني، انتخاب کني، من فقط مي توانم " نشانيها " يش را به تو بدهم:
    آنچه تو را، در راه ايمان ضعيف مي کند، آنچه تو را در "رفتن"، به "ماندن" مي خواند، آنچه تو را، در راه "مسئوليت" به ترديد مي افکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگي اش نمي گذارد تا " پيام" را بشنوي، تا حقيقت را اعتراف کني، آنچه ترا به "فرار" مي خواند آنچه ترا به توجيه و تاويل هاي مصلحت جويانه مي کشاند، و عشق به او، کور و کرت مي کند ابراهيمي و "ضعف اسماعيلي" ات، ترا بازيچه ابليس مي سازد. در قله بلند شرفي و سراپا فخر و فضيلت، در زندگي ات تنها يک چيز هست که براي بدست آوردنش، از بلندي فرود مي آيي، براي از دست ندادنش، همه دستاوردهاي ابراهيم وارت را از دست مي دهي، او اسماعيل توست، اسماعيل تو ممکن است يک شخص باشد، يا يک شيء، يا يک حالت، يک وضع، و حتي، يک " نقطه ضعف"!
    اما اسماعيل ابراهيم، پسرش بود!
    سالخورده مردي در پايان عمر، پس از يک قرن زندگي پر کشاکش و پر از حرکت، همه آوارگي و جنگ و جهاد و تلاش و درگيري با جهل قوم و جور نمرود و تعصب متوليان بت پرستي و خرافه هاي ستاره پرستي و شکنجه زندگي. جواني آزاده و روشن و عصياني در خانه پدري متعصب و بت پرست و بت تراش! و در خانه اش زني نازا، متعصب، اشرافي: سارا.
    و اکنون، در زير بار سنگين رسالت توحيد، در نظام جور و جهل شرک، و تحمل يک قرن شکنجه "مسئوليت روشنگري و آزادي"، در "عصر ظلمت و با قوم خوکرده با ظلم"، پير شده است و تنها، و در اوج قله بلند نبوت، باز يک " بشر" مانده است و در پايان رسالت عظيم خدايي اش، يک " بنده خدا" ، دوست دارد پسري داشته باشد، اما زنش نازا است و خودش، پيري از صد گذشته، آرزومندي که ديگر اميدوار نيست، حسرت و يأس جانش را مي خورد، خدا، بر پيري و نااميدي و تنهايي و رنج اين رسول امين و بنده وفادارش – که عمر را همه در کار او به پايان آورده است، رحمت مي آورد و از کنيز سارا – زني سياه پوست – به او يک فرزند مي بخشد، آن هم يک پسر! اسماعيل، اسماعيل، براي ابراهيم، تنها يک پسر، براي پدر، نبود، پايان يک عمر انتظار بود، پاداش يک قرن رنج، ثمره يک زندگي پرماجرا، تنها پسر جوان يک پدر پير، و نويدي عزيز، پس از نوميدي تلخ.
    و اکنون، در برابر چشمان پدر – چشماني که در زير ابروان سپيدي که بر آن افتاده، از شادي، برق مي زند – مي رود و در زير باران نوازش و آفتاب عشق پدري که جانش به تن او بسته است، مي بالد و پدر، چون باغباني که در کوير پهناور و سوخته ي حياتش، چشم به تنها نو نهال خرّم و جوانش دوخته است، گويي روئيدن او را، مي بيند و نوازش عشق را و گرماي اميد را در عمق جانش حس مي کند.
    در عمر دراز ابراهيم، که همه در سختي و خطر گذشته، اين روزها، روزهاي پايان زندگي با لذت " داشتن اسماعيل" مي گذرد، پسري که پدر، آمدنش را صد سال انتظار کشيده است، و هنگامي آمده است که پدر، انتظارش نداشته است!
    اسماعيل، اکنون نهالي برومند شده است، جواني جان ابراهيم، تنها ثمر زندگي ابراهيم، تمامي عشق و اميد و لذت پيوند ابراهيم!
    در اين ايام ، ناگهان صدايي مي شنود :
    "ابراهيم! به دو دست خويش، کارد بر حلقوم اسماعيل بنه و بکُش"!
    مگر مي توان با کلمات، وحشت اين پدر را در ضربه آن پيام وصف کرد؟
    ابراهيم، بنده ي خاضع خدا، براي نخستين بار در عمر طولاني اش، از وحشت مي لرزد، قهرمان پولادين رسالت ذوب مي شود، و بت شکن عظيم تاريخ، درهم مي شکند، از تصور پيام، وحشت مي کند اما، فرمان فرمان خداوند است. جنگ! بزرگترين جنگ، جنگِ در خويش، جهاد اکبر! فاتح عظيم ترين نبرد تاريخ، اکنون آشفته و بيچاره! جنگ، جنگ ميان خدا و اسماعيل، در ابراهيم.
    دشواري "انتخاب"!
    کدامين را انتخاب مي کني ابراهيم؟! خدا را يا خود را ؟ سود را يا ارزش را؟ پيوند را يا رهايي را؟ لذت را يا مسئوليت را؟ پدري را يا پيامبري را؟ بالاخره، "اسماعيلت" را يا " خدايت" را؟
    انتخاب کن! ابراهيم.
    در پايان يک قرن رسالت خدايي در ميان خلق، يک عمر نبوتِ توحيد و امامتِ مردم و جهاد عليه شرک و بناي توحيد و شکستن بت و نابودي جهل و کوبيدن غرور و مرگِ جور، و از همه جبهه ها پيروز برآمدن و از همه مسئوليت ها موفق بيرون آمدن و هيچ جا، به خاطر خود درنگ نکردن و از راه، گامي، در پي خويش، کج نشدن و از هر انساني، خدايي تر شدن و امت توحيد را پي ريختن و امامتِ انسان را پيش بردن و همه جا و هميشه، خوب امتحان دادن ...
    اي ابراهيم! قهرمان پيروز پرشکوه ترين نبرد تاريخ! اي روئين تن، پولادين روح، اي رسولِ اُلوالعَزْم، مپندار که در پايان يک قرن رسالت خدايي، به پايان رسيده اي! ميان انسان و خدا فاصله اي نيست، "خدا به آدمي از شاهرگ گردنش نزديک تر است"، اما، راه انسان تا خدا، به فاصله ابديت است، لايتناهي است! چه پنداشته اي؟
    اکنون ابراهيم است که در پايان راهِ دراز رسالت، بر سر يک "دو راهي" رسيده است: سراپاي وجودش فرياد مي کشد: اسماعيل! و حق فرمان مي دهد: ذبح! بايد انتخاب کند!
    "اين پيام را من در خواب شنيدم، از کجا معلوم که ..."! ابليسي در دلش "مهر فرزند" را بر مي افروزد و در عقلش، " دليل منطقي" مي دهد.
    اين بار اول، "جمره اولي"، رمي کن! از انجام فرمان خود داري مي کند و اسماعيلش را نگاه مي دارد،
    "ابراهيم، اسماعيلت را ذبح کن"!
    اين بار، پيام صريح تر، قاطع تر! جنگ در درون ابراهيم غوغا مي کند. قهرمان بزرگ تاريخ بيچاره اي است دستخوش پريشاني، ترديد، ترس، ضعف،پرچمدار رسالت عظيم توحيد، در کشاش ميان خدا و ابليس، خرد شده است و درد، آتش در استخوانش افکنده است.
    روز دوم است، سنگيني "مسئوليت"، بر جاذبه ي "ميل" ، بيشتر از روز پيش مي چربد. اسماعيل در خطر افتاده است و نگهداريش دشوارتر.
    ابليس، هوشياري و منطق و مهارت بيشتري در فريب ابراهيم بايد بکار زند. از آن "ميوه ي ممنوع" که به خورد "آدم" داد!
    ابليس در دلش "مهر فرزند" را بر مي افروزد و در عقلش "دليل منطقي" مي دهد.
    "اما ... من اين پيام را در خواب شنيدم، از کجا معلوم که ..."؟
    اين بار دوم، "جمره وسطي"، رمي کن!
    از انجام فرمان خودداري مي کند و اسماعيل را نگه مي دارد.
    "ابراهيم! اسماعيلت را ذبح کن"! صريح تر و قاطع تر.
    ابراهيم چنان در تنگنا افتاده است که احساس مي کند ترديد در پيام، ديگر توجيه نيست، خيانت است، مرز "رشد" و "غي" چنان قاطعانه و صريح، در برابرش نمايان شده است که از قدرت و نبوغ ابليس نيز در مغلطه کاري، ديگر کاري ساخته نيست. ابراهيم مسئول است، آري، اين را ديگر خوب مي داند، اما اين مسئوليت تلخ تر و دشوارتر از آنست که به تصور پدري آيد. آن هم سالخورده پدري، تنها، چون ابراهيم!
    و آن هم ذبح تنها پسري، چون اسماعيل!
    کاشکي ذبح ابراهيم مي بود، به دست اسماعيل، چه آسان! چه لذت بخش! اما نه، اسماعيلِ جوان بايد بميرد و ابراهيمِ پير بايد بماند.، تنها، غمگين و داغدار...
    ابراهيم، هر گاه که به پيام مي انديشد، جز به تسليم نمي انديشد، و ديگر اندکي ترديد ندارد، پيام پيام خداوند است و ابراهيم، در برابر او، تسليمِ محض!
    اکنون، ابراهيم دل از داشتن اسماعيل برکنده است، پيام پيام حق است. اما در دل او، جاي لذت" داشتن اسماعيل" را، درد "از دست دادنش" پر کرده است. ابراهيم تصميم گرفت، انتخاب کرد، پيداست که "انتخابِ" ابراهيم، کدام است؟ "آزادي مطلقِ بندگي خداوند"!
    ذبح اسماعيل! آخرين بندي که او را به بندگي خود مي خواند!
    ابتدا تصميم گرفت که داستانش را با پسر در ميان گذارد، پسر را صدا زد، پسر پيش آمد، و پدر، در قامت والاي اين "قرباني خويش" مي نگريست!
    اسماعيل، اين ذبيح عظيم! اکنون در منا، در خلوتگاهِ سنگي آن گوشه، گفتگوي پدري و پسري!
    پدري برف پيري بر سر و رويش نشسته، ساليان دراز بيش از يک قرن، بر تن رنجورش گذشته، و پسري، نوشکفته و نازک!
    آسمانِ شبه جزيره، چه مي گويم؟ آسمانِ جهان ، تاب ديدن اين منظره را ندارد. تاريخ، قادر نيست بشنود. هرگز، بر روي زمين چنين گفتگويي ميان دو تن، پدري و پسري، در خيال نيز نگذشته است. گفتگويي اين چنين صميمانه و اين چنين هولناک!
    -"اسماعيل، من در خواب ديدم که تو را ذبح مي کنم..."!
    اين کلمات را چنان شتابزده از دهان بيرون مي افکند که خود نشنود، نفهمد. زود پايان گيرد. و پايان گرفت و خاموش ماند، با چهره اي هولناک و نگاههاي هراساني که از ديدار اسماعيل وحشت داشتند!
    اسماعيل دريافت، بر چهره ي رقت بار پدر دلش بسوخت، تسليتش داد:
    -"پدر! در انجامِ فرمانِ حق ترديد مکن، تسليم باش، مرا نيز در اين کار تسليم خواهي يافت و خواهي ديد که – اِنْ شاءَالله – از – صابران خواهم بود"!
    ابراهيم اکنون، قدرتي شگفت انگيز يافته بود. با اراده اي که ديگر جز به نيروي حق پرستي نمي جنبيد و جز آزادي مطلق نبود، با تصميمي قاطع، به قامت برخاست، آنچنان تافته و چالاک که ابليس را يکسره نوميد کرد، و اسماعيل – جوانمردِ توحيد – که جز آزادي مطلق نبود، و با اراده اي که ديگر جز به نيروي حق پرستي نمي جنبيد، در تسليم حق، چنان نرم و رام شده بود که گوي، يک " قرباني آرام و صبور" است!
    پدر کارد را بر گرفت، به قدرت و خشمي وصف ناپذير، بر سنگ مي کشيد تا تيزش کند!
    مهر پدري را، درباره عزيزترين دلبندش در زندگي، اين چنين نشان مي داد، و اين تنها محبتي بود که به فرزندش مي توانست کرد. با قدرتي که عشق به روح مي بخشد، ابتدا، خود را در درون کُشت، و رگ جانش را در خود گسست و خالي از خويش شد، و پر از عشقِ به خداوند.
    زنده اي که تنها به خدا نفس مي کشد!
    آنگاه، به نيروي خدا برخاست، قرباني جوان خويش را – که آرام و خاموش، ايستاده بود، به قربانگاه برد، بر روي خاک خواباند، زير دست و پاي چالاکش را گرفت، گونه اش را بر سنگ نهاد، بر سرش چنگ زد، - دسته اي از مويش را به مشت گرفت، اندکي به قفا خم کرد، شاهرگش بيرون زد، خود را به خدا سپرد، کارد را بر حلقوم قربانيش نهاد، فشرد، با فشاري غيظ آميز، شتابي هول آور، پيرمرد تمام تلاشش اين است که هنوز بخود نيامده، چشم نگشوده، نديده، در يک لحظه "همه او" تمام شود، رها شود، اما...
    آخ! اين کارد!
    اين کارد... نمي برد!
    آزار مي دهد،
    اين چه شکنجه ي بي رحمي است!
    کارد را به خشم بر سنگ مي کوبد!
    همچون شير مجروحي مي غرد، به درد و خشم، برخود مي پيچد، مي ترسد، از پدر بودنِ خويش بيمناک مي شود، برق آسا بر مي جهد و کارد را چنگ مي زند و بر سر قرباني اش، که همچنان رام و خاموش، نمي جنبد دوباره هجوم مي آورد،
    که ناگهان،
    گوسفندي!
    و پيامي که:
    " اي ابراهيم! خداوند از ذبح اسماعيل درگذشته است، اين گوسفند را فرستاده است تا بجاي او ذبح کني، تو فرمان را انجام دادي"!
    الله اکبر!
    يعني که قرباني انسان براي خدا – که در گذشته، يک سنت رايج ديني بود و يک عبادت – ممنوع! در "ملت ابراهيم" ، قرباني گوسفند، بجاي قرباني انسان! و از اين معني دارتر، يعني که خداي ابراهيم، همچون خدايان ديگر، تشنه خون نيست. اين بندگان خداي اند که گرسنه اند، گرسنه گوشت! و از اين معني دارتر، خدا، از آغاز، نمي خواست که اسماعيل ذبح شود، مي خواست که ابراهيم ذبح کننده اسماعيل شود، و شد، چه دلير! ديگر، قتل اسماعيل بيهوده است، و خدا، از آغاز مي خواست که اسماعيل، ذبيح خدا شود، و شد، چه صبور! ديگر، قتل اسماعيل، بيهوده است! در اينجا، سخن از " نيازِ خدا" نيست، همه جا سخن از " نيازِ انسان" است، و اين چنين است " حکمتِ" خداوند حکيم و مهربان، "دوستدارِ انسان"، که ابراهيم را، تا قله بلند "قرباني کردن اسماعليش" بالا مي برد، بي آنکه اسماعيل را قرباني کند! و اسماعيل را به مقام بلند "ذبيح عظيم خداوند" ارتقاء مي دهد، بي آنکه بر وي گزندي رسد!
    که داستان اين دين، داستان شکنجه و خود آزاري انسان و خون و عطش خدايان نيست داستان "کمال انسان" است، آزادي از بند غريزه است، رهايي از حصار تنگ خودخواهي است، و صعود روح و معراج عشق و اقتدار معجزه آساي اراده بشريست و نجات از هر بندي و پيوندي که تو را بنام يک «انسان مسئول در برابر حقيقت"، اسير مي کند و عاجز، و بالأخره، نيل به قله رفيع "شهادت"، اسماعيل وار، و بالاتر از "شهادت" - آنچه در قاموس بشر، هنوز نامي ندارد – ابراهيم وار! و پايان اين داستان؟ ذبح گوسفندي، و آنچه در اين عظيم ترين تراژدي انساني، خدا براي خود مي طلبيد؟ کشتن گوسفندي براي چند گرسنه اي!
    موسم عيد است. روز شادى مسلمانان. روز قبولى در جشن بندگى خداوند. اى مسلمان حج گزار و اى كسى كه در شكوهمندترين آيين دينى از زخارف دنيا دور شدى و به او نزديكتر. ايام حج را نشانه اى از پاكيزگى ، رهايى، آزادگى، آگاهى و معنويت بدان. بدان كه زمين سراسر حجى است كه تو در آنى و بايد با سادگى، وقوف در جهان درون و بيرون و قربانى كردن همه آرزوهاى پوچ دنيوى، خود را براى سفر بزرگ آماده كنى. انسان مسافر چند روزه كاروان زندگى است. سلام بر ابراهيم، سلام بر محمد و سلام بر همه بندگان صالح خداوند.

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    یه دنگ سایت به نامشه لیلا53 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,501
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    عید شما هم پیشا پیش مبارک

    انشا لله توی ثواب حجاج شریک باشید
    :rose:من که از مینای عشقت مست مستم یا علی:rose:
    لاف یکرنگی زنم چون حق پرستم یا علی :rose:
    شعله عشق تو و بغض عدویت دائما
    گشته مانوس دلم جانم فدایت یاعلی:rose:

  4. #3
    کاربر ممتاز M.javaheri آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2011
    محل سکونت
    زیر سایه امام زمان (عج)
    نوشته ها
    607
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    این عید رو به همه مسلمین و همه دوستان نور آسمانی تبریک میگم
    خدایا شکرت به خاطر حضور ... تو زندگیم.
    خودت یاورمون باش تو همه مراحل زندگیمون:gol:



  5. #4
    کاربر کوشا Mr.Lover آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    274
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    سلام
    عید رو به همه تبریک عرض می کنم



  6. #5
    حق آب و گل داره خادم اهلبیت آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    خوزستان آوردگاه سرخ دلیران
    نوشته ها
    1,812
    تشکر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 ارسال

    پیش فرض

    آنگاه که به همه ی مخلوقات نشان داد که انسان را به کمالی می رسانم که اگر فرمانش دهم حاضر است برترین محبوب خویش را قربان سازد ، آنروز را بر همگان عید نامید .
    عید سعید قربان بر آنان که نفس را می کشند تا فرمان خالق خویش را احیا کنند ، مبارکباد



    حسین من انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولی لمن والاکم و عدوا لمن عاداکم . الی یوم القیامه کانال شعر من در ایتا : شعر (اسرار درون )

  7. #6
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان خادم الزینب آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    محل سکونت
    مازندران
    نوشته ها
    13,433
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    بسم الله الرحمن الرحیم
    امام سجاد علیه السلام در دعای روز عرفه:
    خدایا با بیدار کردن من در شب برای بندگی ات و خلوت شب زنده داری برای تو و آرام گرفتنم به تو و آوردن نیازها و خواسته هایم به درگاه تو، شبم را آباد گردان.



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    دعا بکن؛
    ولی اگر اجابت نشد؛
    با خدا دعوا نکن؛
    میانه ات با او به هم نخورد؛
    چون تو جاهلی؛
    و او عالم و خبیر ...


    چیزی و نفهمیدی منکرش نباش...

  8. #7
    مدیر انجمن جنگ نرم و پزشکی منتقمُ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2013
    محل سکونت
    خـراب آبـاد
    نوشته ها
    8,630
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    خدایا مقدر فرما آنچه دراین عید ذبح میشود منیّت من باشد به پای خدایی تو...
    صحیفه سجادیه
    عشق عاشق را به بیماری می کشاند، بیمار زرد روی است و خواب و خور ندارد و از درد می نالد و می گرید.
    سلامت دنیا بیماری است و بیماری اش شفا و سلامت، چراکه بنیان دنیا در عادات است و سلامت حقیقی، هرچه هست در ترک عادات است و عتق از ملکات ...

    (التماس دعا)


  9. #8
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

  10. #9
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    پیش فرض



    خنجر شوق بر حنجر نفس

    عيد قربان جلوه گاه تعبد و تسليم ابراهيميان حنيف است .
    فصل قرب يافتن مسلمآنان به خداوند، در سايه عبوديت است .

    اگر ابراهيم خليل ، در اجراى فرمان پروردگارش ،
    خنجر بر حنجر اسماعيل مى نهد،
    اگر اسماعيل ذبيح ، پدر را در اجراى امر خدايى ،
    تشويق و ترغيب مى كند،
    اگر شيخ الانبياء در نهادن كارد بر حلقوم فرزندش ،
    لحظه اى ترديد و توقف نمى كند؛
    همه و همه ، نشانه مسلمانى آن پدر و پسر
    و شاهد صداقت در عقيده و عشق ،
    و وفادارى در قلمرو بندگى است .

    عيد قربان ، مجراى فدا كردن عزيزترين يعنى خدا است .
    عيد قربان ، مجراى فيض الهى و بهانه عنايت رحمانى
    به بندگان مومن و مسلم و مطيع است .

    قربانى تو در اين چيست ؟

    در راه خدا، چه چيز فدا مى كنى ؟

    با چه وسيله ، به استان پروردگار، تقرب مى جويى ؟

    و كدام فديه را به قربانگاه صدق ، عشق ، اخلاص و وفا مى آورى ؟


    براى اولياء الله عيد قربان مجمع الشواهد صدق در گفتار،
    كردار، ادعا و عمل است .
    تو نيز، اگر بتوانى رضاى خويش را فداى رضاى حق كنى ،
    اگر بتوانى از خواسته دل در راه خواسته دين چشم بپوشى ،
    اگر بتوانى از داشته ها و خواسته ها بگذرى ،
    آنگاه ، به مرز عبوديت و به حوزه قربانگاه قدم نهاده اى .

    مگر خليل الرحمان چه كرد؟
    تو نيز اگر پير و مشى و مرام ابراهيمى ،
    نبايد هيچ چيز از آنچه دارى و به آن دلبسته اى ،
    همچون زن و فرزند، مال و منال ،
    پول و پس انداز، خانه و خادم ماشين و مسكن ، و...
    حجاب چهره جانت ، مانع بندگى و فرمانبرداريت شود
    و آنگاه كه پاى دين و خدا به ميان آيد،
    بسادگى و بصراحتى ابراهيمى
    و بصداقتى اسماعيلى درگذرى و امر مولا را مقدم بدارى .

    بگذر از فرزند و مال و جان خويش
    تا خليل الله دورانت كنند
    سر بنه در كف ، برو در كوى دوست
    تا چو اسماعيل ، قربانت كنند

    اينجاست كه قربانى وسيله قرب مى شود
    و عيد قربان روز تقرب به خداوند.
    آن هم نه قرب مادى و جسمى
    كه خدا از محدوده حس و جسم بيرون است
    بلكه قرب معنوى وتقرب ارزشى كه در سايه ايمان و عمل است .
    آنچه انسان را به خدا نزديك مى كند، طاعت است .
    و آنچه از ساحت قرب ربوبى دور مى سازد، معصيت است .


    خدا به ما نزديك است ، حتى نزديكتر از رگ كردن ،
    كه خود فرموده است :
    "و نحن اقربب اليه من حبل الوريد"
    ما از او دوريم ، چرا كه به جرم و گناه ،
    گرفتاريم و مجرم هرگز محرم نخواهد شد.

    دوست نزديكتر از من به من است
    وين عجبتر كه من از وى دورم


    اگر پاى از مرز طاعت فراتر ننهيم ،
    اگر با تيغ گناه ، دامن عصمت ندريم ،
    اگر دست تعدى ، به حريم حرمات الله نگشاييم ،
    آنگاه خواهيم ديد كه هر جا باشيم در قربانگاهيم
    و هر سو كه برويم ، به او تقرب پيدا مى كنيم ،
    و هر روزمان عيد قربان مى شود.
    بفرموده حضرت على :
    كل يوم لا يعصى الله فيه فهو يوم عيد
    هر روزى كه در آن ، خدا نافرمانى نشود روز عيد است .

    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

  11. #10
    حرفه ای *آفتاب* آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    نوشته ها
    651
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض



    عـــــــیدتان مبـــــــــــارک

    منم آنكه دلتنگ ِ توأم ..
    اللهم عجل لولیک الفرج

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. سفر به بانکوک ارزانتر از مشهد
    توسط safaeei در انجمن مباحث مرتبط با زندگی ، خانواده و اجتماع
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 25-07-2012, 12:45
  2. اسلام در اروپا: بازگشتی دوباره اما متفاوت
    توسط vorojax در انجمن مباحث ديگر بخش اسلامی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 05-02-2012, 23:50
  3. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 28-08-2011, 16:47
  4. وضعیت اسلام و مسلمانان در ژاپن
    توسط paradise در انجمن اخبار جهان اسلام
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 23-08-2011, 14:43
  5. پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 12-08-2011, 11:21

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه