خلاصه اشکالات :
در اين نوشته مجموعه به شبهاتي كه يكي از علماي اهل سنت در مقاله خويش در مورد امام زمان عج الله تعالي فرجه الشريف طبق نظر شيعه مطرح كرده است و مي خواهد به وسيله اين شبهات القاء کند که مهدي شيعه همان دجال (مسيح دجال) يا پادشاه يهود است ، پاسخ داده شده است .
خلاصه شبهات :
1- مهدي شيعه به جاي احکام دين ما به احکام آل داود حکم مي کند .
2- مهدي شيعه به زبان عبري يعني همان زبان يهود سخن مي گويد .
3- طرفداران مهدي شيعه يهودي اند ؛ پس او همان مسيح دجال است .
4- مهدي شيعه کوفه را پايتخت خود مي کند ؛ مانند مسيح دجال که به جاي مدينه بيت المقدس را پايتخت قرار مي دهد .
5- مهدي شيعه ، عده اي از مردگان را زنده مي کند تا او را ياري کنند .
6- مهدي شيعه مردگان دشمنانش را زنده نموده عذاب مي کند .
7- مهدي شيعه مانند مسيح دجال خونريز است .
8- مهدي شيعه در جنگ ها از تابوت بني اسرائيل کمک مي گيرد .
9- قدرت ياوران مهدي شيعه از مردمان عادي بيشتر است .
10- در هنگام ظهور مهدي شيعه نعمت فراوان خواهد شد ؛ مانند مسيح دجال که به طرفداران خود نعمت زيادي مي دهد .
11- مهدي شيعه در هنگام ظهور لخت خواهد بود !!!
12- در روايات اهل سنت شيعيان طرفداران دجال ذکر شده اند .
ما در اين متن در هر قسمت هر آنچه را که در مورد آن شبهه در اين مقاله عربي مطرح شده بود در يک جا جمع آوري کرده و يک يک اين شبهات را مطرح نموده به آن ها پاسخ خواهيم گفت :
حكم كردن به حكم آل داود:
أ - مهدي الشيعة الرافضة سيحكم بشريعة داود وآل داود و بتوراة موسى :
روى بخاري الرافضة الكليني في كتاب الحجة من الأصول في الكافي - الجزء الأول ص 397|398 - ما يلي :
1- علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن منصور عن فضل الأعور عن أبي عبيد الحذَاء قال : كنا زمان جعفر عليه السلام حين قبض نتردد كالغنم لا راعي لها، فلقينا سالم بن أبي حفصة فقال لي : يا أبا عبيدة من إمامك ؟ فقلت : أئمتي آل محمد، فقال : هلكت وأهلكت أما سمعتُ أنا وأنت أبا جعفر عليه السلام يقول : من مات وليس له إمام مات ميتة جاهلية ؟ فقلت : بلى لعمري ، ولقد كان قبل ذلك بثلاث أو نحوها لدخلت على أبي عبد الله عليه السَلام فرزق اللهُ المعرفة ، فقلت لأبي عبد الله عليه السَلام : إن سالما قال لي كذا وكذا، قال : يا أيا عبيدة إنَه لا يموت هنا ميت حتى يخلف من بعده من يعمل بمثل عمله ويسير بسيرته ويدعو إلى ما دعا إليه ، يا أبا عبيدة إنَه لم يمنع ما أعطي داود أن أعطي سليمان . ثم قال يا أبا عبيدة إذا قام قائم آل محمد عليه السلام حكم بحكم داود وسليمان ولا يُسأل بيننة.
2- محمَد ين يحي عن أحمد بن محمَد عن محمد بن سنان عن أبان قال : سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول : « لا تذهب الدنيا حتى يخرج رجل مني يحكم بحكومة آل داود ولا يُسأل بيّنة ، يعطي كل نفس حقها » .
3 - محمد عن أحمد بن محمد عن ابن محبوب عن هشام بن سالم عن عمَار الساباطي قال : قلت لأبي عبد الله عليه السَلام : بما تحكمون إذا حكمتم قال : بحكم الله وحكم داود ، فإذا ورد علينا الشَيء الذي ليس عندنا تلقَانا به روح القُدُس .
4 - محمد بن أحمد عن محمد بن خـالد عن النَضر بن سويد عن يحي الحلبي عن عمران بن أعين عن جعيد الهمداني عن عليَ بن الحـسين عليه السَلام قال: سألته بأي حكم تحكمون ؟ قال << بحكم آل داود، فإن أعيانا شيء تلقاا به روح القُدُس .
5 - اًحمد بن مهران رحمه الله عن محمَد بن علىَ عن ابن محبوب عن هشام ين سالم عن عمَار السَاباطي قال قلت لأبي عبد الله عليه السلام : ما منزلة الأئمَة ؟ قال كمنزلة ذي القرنين وكمنزلة يوشع وكمنزلة آصف صاحب سليمان. قلت : فبما تحكمون ؟ قال : بحكم الله وآل داود وحكم محمَد صلى الله عليه وسلم ولتلقَانا به روح القُدُس.
الأصول في الكافي للكليني الجزء الأول ص397-398.
...
3- أنه يحكم بحكم آل داود عليه السلام
...
1- يحكم بشريعة آل داود ، وبقرآن جديد ليس هو الذي بين أيدينا ، ولو سأل سائل فأين شريعة آل داود لوجد الإجابة ولا شك أنه التلمود ، ولذلك يبايع الناس على كتاب جديد ففي كتاب الغيبة للنعماني عن أبي جعفر أنه قال :
« فوالله لكأني أنظر إليه بين الركن والمقام يبايع الناس بأمر جديد شديد ، وكتاب جديد ، وسلطان جديد من السماء .»
الغيبة للنعماني ص107.
پاسخ:
در مورد روايت اول ، بايد ترجمه قسمت آخر آن ( يعني همان قسمت سوال برانگيز که مي گويد مهدي به حکم داود و سليمان حکم مي کند ) مشخص شود :
اي ابا عبيده وقتي که قائم ما قيام کند به همان حکم داود و سليمان حکم مي کند و ( براي حکم کردن ) از شاهد سوال نمي پرسد.
مقصود از حکم داوود و سليمان چيست؟
آيا مقصود جاري کردن احکامي است که بزرگان يهود براي خود وضع کرده بودند ؟ يا مقصود همان طريقه عدالتي است که داوود و سليمان به امر خدا آن را اجرا مي کردند ؟
مقصود از حکم داوود و سليمان قضاوت کردن از روي الهام وفهم الهي است :
اين روايات در مورد طريقه حکم کردن است : زيرا طبق آيات قرآن داوود و آل وي در هنگام حکم کردن از طريق الهام الهي حق را شناخته و به آن حکم مي کردند . به خلاف حکم کردن عادي ؛ زيرا در اين طريق حکم کردن ممکن است دو شاهد به دروغ شهادت دهند و قاضي را گمراه کنند .
وقوله وفصل الخطاب اختلف أهل التأويل في معنى ذلك فقال بعضهم عني به أنه علم القضاء والفهم به
ذكر من قال ذلك حدثني محمد بن سعد قال ثني أبي قال ثني عمي قال ثني أبي عن أبيه عن بن عباس وآتيناه الحكمة وفصل الخطاب قال أعطي الفهم
حدثنا أبو كريب قال ثنا بن إدريس عن ليث عن مجاهد وفصل الخطاب قال إصابة القضاء وفهمه
حدثنا محمد بن الحسين قال ثنا أحمد بن المفضل قال ثنا أسباط عن السدي في قوله وفصل الخطاب قال علم القضاء
حدثني يونس قال أخبرنا بن وهب قال قال بن زيد في قوله وآتيناه الحكمة وفصل الخطاب قال الخصومات التي يخاصم الناس إليه فصل ذلك الخطاب الكلام الفهم وإصابة القضاء والبينات
تفسير الطبري ج23/ص139
و کلام خداوند فصل الخطاب اهل تاويل در مورد آن اختلاف کرده اند . پس عده اي آن را به معني علم قضاء و فهم آن دانسته اند .
کسانيکه اين نظر را دارند :
... فصل خطاب يعني به هدف زدن در قضاوت و فهميدن آن
... فصل خطاب علم قضاوت است .
... فهم و به هدف زدن در قضاء و شهود است .
همين مطلب در تفاسير بسياري از جمله در الدر المنثور ج7/ص154 و تفسير أبي السعود ج7/ص220 و... در ذيل آيه 20 سوره صاد آمده است .
که لازمه به هدف زدن در قضاوت اين است که شخص بتواند بينه و شاهد و مدرک ِ صحيح را از غلط تشخيص دهد . واين همان طريقه قضاوت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف است .
روايتي از رسول خدا در مورد قضاوت از روي فهم الهي والهام و وحي :
در همين زمينه اهل تسنن در صحيح مسلم از رسول خدا روايت جالبي دارند :
فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم إني لم أومر أن أنقب عن قلوب الناس ولا أشق بطونهم قال ثم نظر إليه وهو مقف فقال إنه يخرج من ضئضئ هذا قوم يتلون كتاب الله رطبا لا يجاوز حناجرهم يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرمية قال أظنه قال لئن أدركتهم لأقتلنهم قتل ثمود
صحيح مسلم ج2/ص742 کتاب الزکاة باب ذکر الخوارج وصفاتهم چاپ دار احياء التراث العربي بيروت
رسول خدا فرمودند : من مامور نيستم که راه به قلب هاي مردمان باز کنم ( از قلب هاي ايشان خبر دهم) و نه اينکه دل هاي ايشان را باز گردانم . سپس به او نگاه کرده و گفتند از قبيله اين شخص افرادي بيرون مي آيند که قرآن را ( با نوايي ) تازه مي خوانند اما از گلوهاي ايشان بيرون بيشتر پيش نمي رود ( به قلب ايشان نمي رسد ) از دين خارج مي شوند همانطور که تير از کمان بيرون مي رود .
گفت : گمان مي برم که رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند اگر ( زمان ) ايشان را درک کنم مانند کشتن قوم ثمود ايشان را مي کشتم .
نووي مهمترين شارح صحيح مسلم در شرح اين روايت مي گويد :
قوله صلى الله عليه وسلم انى لم أومر أن أنقب عن قلوب الناس ولا أشق بطونهم معناه أنى امرت بالحكم بالظاهر والله يتولى السرائر
شرح النووي على صحيح مسلم ج7/ص163 چاپ دار احياء التراث العربي بيروت
کلام رسول خدا که فرمودند من مامور نيستم که راه به قلبهاي مردم باز کنم و نه اينکه دلهاي ايشان را باز گردانم معنايش اين است که من مامور شده ام که به ظاهر حکم کنم ( حتي اگر واقع را بدانم لازم نيست که به آن حکم کنم) و خداوند خود در امر درون را به عهده مي گيرد .
کلام رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم واضح است که ايشان مامور نبوده اند که در بر خورد با مردم ( که يکي از مصاديق آن قضاوت است ) به واقع عمل نمايند و اين منافات ندارد با اينکه بتوانند به اختيار خودشان و با اذن الهي به واقع عمل کنند ؛ همانطور که سليمان و داود عليهما السلام چنين مي کرده اند . و در مورد قضاوت هاي امير مومنان علي عليه السلام هم مواردي از اين قبيل ذکر شده است .
آيا قضاوت داوود وسليمان ( پيامبران الهي ) را مي توان با قضاوت دجال ( کافر ) يکي دانست؟
جالب توجه در بعضي از اين روايات اين است که در آنها گفته شده است به حکم خداوند و حکم آل داوود . و اين اشاره به يکي بودن اين دو دارد . و همانطور که از روايت صحيح مسلم به دست آمد حکم خداوند ، همان حکم به واقع است :
«والله يتولي السرائر»
و اين عبارت به خوبي مقصود را واضح مي نمايد .
اما اينکه ايشان ادعا دارند که اين شخصي که به حکم خداوند و ال داوود حکم مي کند دجال است !!!! اين را ايشان بايد اثبات بنمايند با اينکه در کتب اهل سنت آمده است که دجال اصلا خداوند را قبول ندارد و خود را خدا مي داند . اينکه اين دجال چگونه به حکم خداوند و انبيا حکم مي کند جاي تعجب است . نيز اتهام دجالي و دروغي بودن احکام آل داوود نيز از جساراتي است که اين مولف به خود اجازه آن را داده است که قطعا بايد از آن توبه کند .
مقصود از کتاب جديدي که مهدي مي آورد چيست؟
اما آنچه که در آخرين روايت ذکر شده است کتاب جديد مقصود قرآن جديدي نيست ، بلکه همان قرآني است که توسط امير مومنان نوشته شده است - و در آن تمامي شان نزول ها ، تاويل ها و نسخ ها و... ذکر شده است و قرآن موجود در آن همين قرآن ، تنها قرار گيري آيات آن به ترتيب نزول است ؛ اما تفاسير آن غير اين تفاسير موجود در دست اهل سنت است – ؛ همان قرآني که علماي اهل سنت آرزوي ديدن آن را مي کردند :
وقال محمد بن سيرين لما توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم أبطأ علي عن بيعة أبي بكر فلقيه أبو بكر فقال أكرهت إمارتي فقال لا ولكن آليت لا أرتدي بردائي إلا إلى الصلاة حتى أجمع القرآن فزعموا أنه كتبه على تنزيله فقال محمد لو أصبت ذلك الكتاب كان فيه العلم
ابن سيرين گفته است که وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از دنيا رفت علي در بيعت ابو بکر تاخير کرد ، پس ابو بکر گفت : آيا از خلافت من ناراضي هستي؟ گفت: نه ولي من قسم خورده بودم که عبا به دوش نگيرم مگر براي نماز تا اينکه همه قرآن را جمع کنم ؛ پس چنين گمان کرده اند که وي اين کتاب را بر طبق نزول آيات جمع کرده است .
ابن سيرين گفت : اگر به اين کتاب دست مي يافتم ، ( تمام) علم در آن بود.
تاريخ الإسلام ج3 ص637
همين مطلب در کتب ذيل نيز آمده است :
تاريخ الخلفاء ذهبي ج1 ص185 و الصواعق المحرقة ج2 ص375
پس مقصود اين است که مهدي طبق معاني حقيقي قرآن عمل مي کند که براي بيشتر مردم ناشناخته است . و اين با آنچه ادعا کرده بودند که مهدي شيعه قرآن جديدي (تلمود) مي آورد منافات دارد .
صحبت كردن مهدي به زبان عبري :
ب - مهدي المنتظر يتكلم العبرانيةّ :
في كتاب (الغيبة) للنعماني :
«إذا أذَن الإمام دعا الله باسمه العبراني (فانتخب ) له صحابته الثلاثمائة والثلاثة عشر كقزع الخريف ، منهم أصحاب الألوية، منهم من يفقد فراشه ليلا فيصبح بمكة ، ومنهم من يُرى يسير في السحاب نهارا يعرف باسمه واسم أبيه وحليته ونسبه ...»
...
2 - لسان المهدي وهو العبرانية .
...
ومما يؤكد صلة مهدي الرافضة باليهود ما يلي :
1- عندما يخرج مهدي الرافضة ينادي الله باسمه العبراني
پاسخ :
کاش نويسنده اين نوشته کمي با کتاب خداوند متعال و روايات رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم و صحابه آشنايي داشت و چنين کلماتي را نمي نوشت . اسم خداوند به زبان عبراني در قرآن موجود است و آن کلمه « ايل » است . تفسير اين لغت در اکثر تفاسيري که کلمه اسرائيل ، جبرائيل ، ميکائيل و .... را ترجمه کرده اند به وضوح مشخص است . اين روايت مي گويد که مهدي نام خداوند متعال به زبان عبري را ( که خداوند هم اسم خود را در قرآن به زبان عبراني آورده است) بر لب مي آورد . آيا اين به معني دجال بودن وي است ؟
إسرائيل يعقوب عليه السلام ممنوع الصرف للعلمية والعجمة وقد ذكروا أنه مركب من إسرا وهو العبد وإيل اسم من أسماء الله تعالى فكأنه عبدالله وذلك باللسان العبراني فيكون مثل جبرائيل وميكائيل وإسرافيل وعزرائيل عليهم السلام وقيل غير ذلك
التبيان في تفسير غريب القرآن ج1/ص80 و تفسير البحر المحيط ج1/ص325
اسرائيل اسم يعقوب عليه السلام است ممنوع التصرف است زيرا علم و عجمه دارد و گفته اند که اين اسم مرکب است از اسرا به معني عبد و ايل که اسمي از اسماء خداوند است . پس مانند عبد الله است و به زباني عبري است . مانند جبرائيل و ميکائيل و...
و نکته ديگر اينکه آيا اگر شخصي يک يا دو کلمه به زبان ديگري سخن گفت يعني آن زبان ، زبان اصلي وي است ؟
و اگر اين شخص به اقرار خود شما اولين کلمه اي که بعد از ظهور بر زبان مي آورد نام خداست ، آيا مي توان وي را مسيح دجال دانست ؟
طرفداران مهدي شيعه يهودي اند پس او مسيح دجال يا همان حاکم يهود است :
ج - اليهود من أتباع المهدي الشّيعي المنتظر :
روى الشَيخ المفيد في (الإرشاد ، عن المفضّل بن عمر عن أبي عبد الله قال
يخرج مع القائم عليه السلام من ظهر الكوفة سبعة وعشرون رجلا من قوم موسى، وسبعة من أهل الكهف ويوشع بن نون وسليمان وأبو دجـانة الأنصاري والمقداد ومالك الأشتر فيكونون بين يديه أنصارا .
الإرشاد للمفيد ص402 .
3 - أتباعه من اليهود ، فهو ملك اليهود ( المخلص) المنتظر وهو نفسه المسيح الدجال الذي أخبر به الرسول صلى الله عليه وسلم.
پاسخ :
اينكه عده اي از قوم موسى عليه السلام (27 نفر) و اطرافيان وي همراه مهدي مي شوند به اين دليل است كه ايشان به حقيقت دين موسي آشنايي دارند :
وَإذ أخَذَ اللهُ مِيثَاقَ النَبِيّيّنَ لَما آتَيتُكُم مِن كِتَابٍ وَحِكمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُم رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُم لَتُؤمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ
سوره آل عمران آيه 81
و هنگامي که خداوند از پيامبران پيمان گرفت که هرگاه به شما کتاب و حکمتي دادم ، سپس شما را فرستاده اي آمد که آنچه را با شماست تصديق کرد البته به او ايمان آوريد و حتما ياريش کنيد .
مهدي خليفه رسول خداست و به دين وي عمل مي کند و ياري وي جزو دستورات خداوند بر موسي و قوم وي و عيسي و تمامي انبياي گرامي است .
آيا اين به معني دجال بودن مهدي است ؟ يا اينکه اطرافيان موسي و اصحاب کهف و يوشع بن نون وصي موسي و سليمان نبي و... گرد دجال جمع مي شوند . اين شخص ، جرات را بر ضد انبيا به نهايت رسانده است و کاش که خود اهل سنت با وي مقابله مي نمودند .
آيا داشتن 27 نفر سرباز از يهود يعني پادشاهي بر تمام يهود ؟
البته بايد توجه داشت که در اين روايت که سربازان ابتدايي حضرت را بيان مي کند آمده تنها 27 نفر از قوم موسي ، پس نمي توان مهدي را پادشاه يهود - يا همان دجال به نظر مولف- دانست ؛ و اگر بنا باشد به خاطر وجود اين تعداد اندک از طرفداران که منسوب به حضرت موسي هستند ( نه يهودي ، زيرا در روايت دارد اطرافيان موسي پس ظاهرا مقصود اين است که ايشان پس از رجعت اسلام مي آورند ؛ همانطور که ظاهر روايات اطرافيان مهدي در آخر الزمان همين مطلب را مي رساند ) بايد طبق نظر ايشان رسول خدا را نيز العياذ بالله مسيح دجال يهود دانست ؛ زيرا تعداد زيادي از يهود هم به ايشان اسلام آوردند و گرد ايشان جمع شدند .
مهدي ، مهمترين دشمن يهوديان مخالف اسلام :
اما نکته مهم در دشمني اصل يهود با ايشان است ؛ در روايات مهدي هم مهترين دشمن وي يهود شناخته شده است . و مي گويد وي با يهود جنگ مي کند . و حتي ذلت دنيايي يهود که در قرآن هم آمده است به نابودي حکومت ايشان توسط مهدي تاويل شده است .
در اين زمينه به ذيل آيه شريفه
«لَهُم فِي الدُّنيَا خِزيٌ»
آيه 114 سوره بقره
مراجعه شود .
آيا تنها پادشاه يهود مسيح دجال است ؟
اما اينکه ايشان پادشاه يهود را مسيح دجال ناميدند :
ايشان يا به عمد يا از روي جهل خلط صورت داده اند . زيرا در روايات مسلمانان و باقي مذاهب دو مسيح ذکر شده است :
1- المسيح الدجال
2- المسيح المبشر والصديق
5562 حدثنا عبد الله بن يوسف أخبرنا مالك عن نافع عن عبد الله بن عمر رضي الله عنهما أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال أراني الليلة عند الكعبة فرأيت رجلا آدم كأحسن ما أنت راء من آدم الرجال له لمة كأحسن ما أنت راء من اللمم قد رجلها فهي تقطر ماء متكئا على رجلين أو على عواتق رجلين يطوف بالبيت فسألت من هذا فقيل المسيح بن مريم وإذا أنا برجل جعد قطط أعور العين اليمنى كأنها عنبة طافية فسألت من هذا فقيل المسيح الدجال
صحيح البخاري ج5/ص2211 كتاب اللباس باب الجعد
امشب در كنار كعبه به من نشان داده شد ؛ پس مردي را ديدم گندمگون به زيباترين چهره اي که از مردمان ديده اي ؛ و در او جذابيتي بود مانند بهترين جذابيت هايي که ديده ايي ؛ پاهاي کشيده اي داشت که از آن قطرات آب مي ريخت ؛ بر دو مرد يا شانه دو مرد تکيه کرده بود ، و به خانه خدا طواف مي کرد ؛ پس پرسيدم اين کيست گفته شد که مسيح بن مريم است . و مردي را ديدم با موهاي مجعد و پراکنده و چشم لوچ مانند ميوه عنبه نا رسيده ، پس پرسيدم که اين کيست گفته شد مسيح دجال
حاکم الهي بر يهود مسيح مبشر است که در همان زمان مسيح دجال ( آخر الزمان ) از آسمان به زمين آمده و به ياري مهدي مي شتابد ؛ يهوديان اعتقاد دارند که وي هنوز نيامده و مسيحيان مي گويند آمده و کشته شده است . اما مسلمانان مي گويند که وي زنده است و خداوند وي را به آسمان برد و در آخر الزمان پايين آمده و با مهدي به جنگ مسيح دجال مي رود .
خداوند در قرآن مي فرمايد :
وَإن مِن أهلِ الکِتَابِ إلَّا لَيُؤمِنُنُّ بِهِ قَبلَ مَوتِهِ
سوره نساء آيه 159
کسي از اهل کتاب( يهود و نصاري) نيست مگر اينکه قبل از مرگ وي ( عيسي ،در آخر الزمان و بعد از نزول وي) به وي ايمان مي آورند .
الأخبار تظاهرت برفعه وأنه في السماء حي وأنه ينزل ويقتل الدجال
تفسير القرطبي ج6/ص376
اخبار در زمينه بالا رفتن مسيح و اينکه او در آسمان زنده است و اينکه به زمين مي آيد و دجال را مي کشد بسيار زياد است .
نمي دانم آيا نويسنده اين نوشته ، يهودياني را که به عيسي ايمان مي آورند کافر مي داند ؟ يا اين عيسي را همان دجال مي داند؟ يا به نظر ايشان خداوند اشتباه کرده که گفته است اهل کتاب ( يهود و نصاري) به وي ايمان مي آورند ؛ بلکه بايد مي گفت نصاري به وي ايمان مي آورند .
اين در مورد حاکم الهي بر يهود و نصاري ؛
اما حاکم شيطاني بر يهود همان مسيح دجال است .
كه در مورد وي هم روايات بسياري در کتب اهل سنت و صحاح سته موجود است با اين مضامين که يهود وي را به عنوان پادشاه خود بر مي گزينند :
وهم في الحقيقة إنما ينتظرون مسيح الضلالة الدجال فهم أكثر أتباعه وإلا فمسيح الهدى عيسى بن مريم عليه السلام يقتلهم ولا يبقي منهم أحدا
والأمم الثلاث تنتظر منتظرا يخرج في آخر الزمان فإنهم وعدوا به في كل ملة والمسلمون ينتظرون نزول المسيح عيسى بن مريم من السماء لكسر الصليب وقتل الخنزير وقتل اعدائه من اليهود وعباده من النصارى وينتظرون خروج المهدي من أهل بيت النبوة يملأ الأرض عدلا كما ملئت جورا
إغاثة اللهفان محمد بن أبو بکر زرعي متوفي 751 ج2/ص338
يهود و نصاري در واقع انتظار مسيح گمراهي و دجال را مي کشند ، پس ايشان بيشترين اتباع وي هستند ، وگرنه مسيح هدايت و عيسي بن مريم ايشان را مي کشد و از ايشان کسي را زنده نمي گذارد .
مسلمانان، يهود و مسيحيان انتظار منتظري را مي کشند در آخر الزمان ، پس بدرستيکه ايشان وعده داده شده اند به آن در هر امتي . و مسلمانان منتظر نزول مسيح عيسي بن مريم از آسمانند تا صليب را بشکند و خوکها را بکشد و دشمنانش از يهود را بکشد و کساني را که از نصاري وي را پرستيدند بکشد و منتظر خروج مهدي هستند که از اهل بيت نبوت است و زمين را پر از عدل مي کند همانطور که پر از جور شده است .
پس بايد دانسته شود که يهود دو حاکم دارند ؛ حاکم الهي و حاکم شيطاني و نه مهدي حاکم شيطاني بر يهود است و نه مسيح عيسي بن مريم ، بلکه حاکم غير الهي مسيح دجال است و حاکمان الهي همان مسيح و مهدي هستند که بسياري از يهود و ميسحيان به ايشان ايمان آورده همراه با لشکر مهدي مي شوند .
و اگر مقصود مصنف دجالي دانستن اين عده است ، اين عمل در نظر اهل سنت تکفير مسلمانان است .
1050 حدثنا يحيى بن سعيد العطار البصري عن سليمان بن عيسى قال بلغني أنه على يدي المهدي يظهر تابوت السكينة من بحيرة الطبرية حتى يحمل فيوضع بين يديه ببيت المقدس فإذا نظرت إليه اليهود أسلمت إلا قليلا منهم ثم يموت المهدي
الفتن لنعيم بن حماد ج1/ص360
به دست مهدي تابوت سكينه از درياچه طبريه بيرون مي آيد پس حمل مي شود و در جلوي وي در بيت المقدس گذارده مي شود ؛ پس وقتي يهود به آن نظر مي کنند همگي غير از اندکي اسلام مي آورند ؛ سپس مهدي مي ميرد.
اين روايت اهل سنت صريحا اعلام مي کند که بسياري از يهود به خاطر معجزات الهي مهدي به ايشان ايمان مي آورند و مسلمان مي شوند ؛ و لازمه کلام مولف ، کافر و يهودي دانستن همه اين مسلمانان است .
مهدي شيعه کوفه را پايتخت خود مي کند مانند مسيح دجال که بيت المقدس را پايتخت قرار مي دهد :
أدلة أخرى عن السمات اليهودية لمهدي الرافضة:
أولا : عندما يعود مسيح اليهود يضم مشتتي اليهود من كل أنحاء الأرض ويكون مكان اجتماعهم مدينة اليهود المقدسة وهي القدس
وعندما يخرج مهدي الرافضة يجتمع إليه الرافضة من كل مكان ويكون مكان اجتماعهم المدينة المقدسة عند الرافضة الكوفة
...
الأدلة:
1-جاء في بحار الأنوار عن أحد موالي أبي الحسن عليه السلام قال :
سألت أبا الحسن عليه السلام عن قوله تعالى { أينما تكونوا يأت بكم الله جميعا } قال : وذلك والله أن لو قد قام قائمنا يجمع الله إليه شيعتنا من جميع البلدان
وعن رفيد مولى أبي هبيرة عن أبي عبدالله عليه السلام أنه قال له : يا رفيد كيف أنت إذا رأيت أصحاب القائم قد ضربوا فساطيطهم في مسجد الكوفة
پاسخ:
جالب است که خود ايشان دليلي ارائه مي کنند بر دجال نبودن مهدي ؛ چون همگان مي دانند که کوفه ، مکاني غير از قدس است . پس مهدي غير دجال است . البته اين طبيعي است که هر حاکمي محلي را براي حکومت خود قبول کند ؛ حال چون ابو بکر و عمر مدينه را محل خلافت قرار داند اين مي شود شباهت با دجال؟
کوفه پايتخت امير المومنين علي بن ابي طالب عليه السلام :
اين مولف سني يا به عمد و يا از روي جهل مطلبي را بيان مي کند که طعن بر امير المومنين علي بن ابي طالب عليه السلام دارد ؛ زيرا وي مي گويد چون مهدي به جاي مدينه پايتخت را در کوفه قرار مي دهد ، پس او پادشاه و خليفه بر مسلمانان نيست !!! و درست همين کلام وي در مورد امير المومنين علي بن ابي طالب عليه السلام نيز جاري مي شود ؛ زيرا ايشان بودند که پايتخت را از مدينه به کوفه منتقل نمودند و اين مولف سني ناچار است که ايشان را نيز حاکم بر غير مسلمانان بداند !!!
اهل سنت بيت المقدس را محل زندگي مهدي و عيسي مي دانند :
البته در کتب اهل سنت آمده است که مهدي و عيسي در بيت المقدس سکني خواهند گزيد که اگر ادعاي ايشان در مورد مسيح دجال درست باشد ، مهدي و عيساي ايشان بيشتر به دجال شباهت دارند تا مهدي و عيساي شيعه:
ويتسلم الأمر من المهدي ويكون المهدي مع أصحاب الكهف الذين هم من أتباع المهدي من جملة أتباعه ويصلي عيسى وراء المهدي صلاة الصبح وذلك لا يقدح في قدر نبوته ويسلم المهدي لعيسى الأمر ويقتل الدجال ويموت المهدي ببيت المقدس وينتظم الأمر كله لعيسى عليه السلام ويمكث في الأرض بعد نزوله أربعين سنة ثم يموت ويصلي عليه المسلمون
الفواكه الدواني ج1/ص70
او حکومت را از مهدي مي گيرد و به همراه اصحاب کهف جزو همراهان مهدي خواهد بود و عيسي در پشت سر مهدي نماز صبح را مي خواند و اين در مقام نبوتش ضرر نمي زند و مهدي حکومت را به عيسي مي سپارد و او دجال را مي کشد و مهدي در بيت المقدس مي ميرد و امر تمامش به دست عيسي مي افتد و او در زمين بعد از نزولش چهل سال زندگي مي کند سپس از دنيا رفته و مسلمانان بر وي نماز مي خوانند .
1050 حدثنا يحيى بن سعيد العطار البصري عن سليمان بن عيسى قال بلغني أنه على يدي المهدي يظهر تابوت السكينة من بحيرة الطبرية حتى يحمل فيوضع بين يديه ببيت المقدس فإذا نظرت إليه اليهود أسلمت إلا قليلا منهم ثم يموت المهدي
الفتن لنعيم بن حماد ج1/ص360
به دست مهدي تابوت سكينه از درياچه طبريه بيرون مي آيد پس حمل مي شود و در جلوي وي در بيت المقدس گذارده مي شود ؛ پس وقتي يهود به آن نظر مي کنند همگي غير از اندکي اسلام مي آورند ؛ سپس مهدي مي ميرد.
پس جواب اساسي همان است كه در پادشاه يهود گفته شد : که نويسنده بين مسيح دجال و مسيح صديق يا همان عيسي مسيح خلط کرده اند .
مهدي شيعه مانند مسيح دجال عده اي از مردگان را زنده مي کند تا ياور وي باشند:
ثانيا : عند خروج مسيح اليهود يحيي الأموات من اليهود ويخرجون من قبورهم لينضموا إلى جيش المسيح
وعندما يعود مهدي الرافضة يحيي الأموات من الرافضة ويخرجون من قبورهم لينضموا إلى معسكر المهدي
...
2- روى العاملي عن أبي عبدالله عليه السلام
أنه سئل كم يملك القائم قال سبع سنين تطول الأيام …. إلى أن قال : فينبت الله به لحوم المؤمنين وأبدانهم من قبورهم فكأني أنظر إليهم مقبلين من قبل جهينة ينفضون شعورهم من التراب
وعن المفضل بن عمر قال : ذكرنا القائم عليه السلام ومن مات ينتظره من أصحابنا فقال لنا أبو عبدالله عليه السلام : إذا قام أتى المؤمن في قبره فيقال له : يا هذا إنه قد ظهر صاحبك فإن شئت تلحق به فالحق وإن تشأ تقيم في كرامة ربك فأقم
پاسخ:
اين ادعايي است كه ايشان نموده اند كه مسيح يهود يا همان دجال مردگان را زنده مي کند تا به وي بپيوندند!!!
البته اگر مقصود عيسي مسيح باشد که مردگان را به اذن خداوند زنده مي کرد – همانطور که در قرآن آمده است -، وبگويند که ايشان را زنده مي کند تا در راه خدا بجنگند همانطور که مهدي چنين مي کند اين مطلب درست است ، چون در روايات ايشان به صراحت آمده که عيسي مسيح از ياوران مهدي است و حتي پشت سر وي نماز مي خواند و هيچ استبعادي ندارد که همان طور که در گذشته مردگان را زنده کرده ، در آينده هم زنده نمايد :
عيسي مسيح ( صاحب دم مسيحايي ) از ياوران مهدي :
اما اينکه عيسي مسيح از ياوران مهدي است و پشت سر وي نماز مي خواند :
ولابن ماجة في حديث أبي أمامة الطويل في الدجال قال وكلهم أي المسلمون ببيت المقدس وإمامهم رجل صالح قد تقدم ليصلي بهم إذ نزل عيسى فرجع الإمام ينكص ليتقدم عيسى فيقف عيسى بين كتفيه ثم يقول تقدم فإنها لك أقيمت وقال أبو الحسن الخسعي الأبدي في مناقب الشافعي تواترتالأخبار بأن المهدي من هذه الأمة وأن عيسى يصلي خلفه
فتح الباري ج6/ص493