نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: آيا لعن كردن خلفاء و اصحاب جايز است ؟

  1. #1
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض آيا لعن كردن خلفاء و اصحاب جايز است ؟

    پاسخ :

    مقدمه

    ‏ يكى از اتّهاماتى كه همواره از طرف اهل سنّت به شيعه نسبت داده شده ، داستان سبّ ولعن بعضى از اصحاب و ياران پيامبر اكرم ( ص ) است ، كه اين امر در طول تاريخ باعث رنجهاى فراوان و گرفتاريهاى بى‏شمارى براى شيعه گرديده است ، و ما براى توضيح و پاسخ از اين تهمت ناروا ناگزيريم مطالبى هر چند مختصر جهت روشن شدن افكار و انديشه‏هاتقديم نماييم ، اميدواريم اهل انصاف قضاوتى خداپسندانه از مجموع مطالب مطرح شده داشته باشند .

    1 - سبّ خلفا ابزارى براى فتوا به قتل شيعه

    ‏ الف : به شهادت تاريخ وسيره‏نويسان ، سلاطين وخلفاء مستبدّ هميشه از اين موضوع براى قتل عام ونابودى شيعه استفاده كرده‏اند همانگونه كه صاحب كتاب «المنتظم » به اين نكته اشاره كرده و مى‏گويد : حكّام وسردمداران قدرت هر وقت كه مى‏خواستند فردى شيعى مذهب را تعقيب و دستگير وسپس او را مجازات كنند به جرم فحش وناسزا به أبو بكر وعمر بود ، نه اينكه چون پيرو على ( ع ) است ، ويا از آن حضرت دفاع كرده است‏

    المنتظم : 2 / ( ص )36 ، وضوء النبى ( ص ) . .

    ‏ ب : ابن اثير در حوادث سال 407 هـ مى‏نويسد : در اين سال در تمام شهرهاى آفريقا شيعيان را به جرم سبّ ولعن شيخين ( أبو بكر و عمر ) از بين بردند

    الكامل : 9 / 110 .

    ‏ ج : سرخسى از فقهاء بزرگ اهل سنّت اين چنين فتوا داده است : هر كس در باره خلفا سخنى بگويد كه در آن طعن و اعتراض باشد ، ملحد و بى‏دين است و از مسلمانى خارج شده است ، و دواى درد چنين شخصى اگر توبه نكند ، شمشير است

    اصول السرخسى : 2 / 134 .

    ‏ د : فاريابى از دانشمندان اهل سنت مى‏گويد : كسى كه أبو بكر را سبّ و شتم كند كافر است ومن بر جنازه او نماز نمى‏خوانم . سؤال كردند : چنين شخصى گوينده «لا إله إلّا اللّه » است ، پس با جنازه او چه كنيم؟

    ‏ گفت : دست به بدنش نزنيد ، بلكه به وسيله چوب او را برداريد و در ميان خاك پنهان كنيد

    المغنى : 2 / 419 ، الشرح الكبير : 10 / 64 - الصارم المسلول از ابن تيميّة : 575 .

    ‏ أخرج الخطيب عن أبى هريرة قال : سمعت رسول اللّه ( ص ) يقول : إنّ للّه تعالى فى السماء سبعين ألف ملك يلعنون من شتم أبا بكر وعمر

    تاريخ بغداد : 5 / 280 . .

    ‏ أبو هريره مى‏گويد : از پيامبر ( ص ) شنيدم كه فرمود : هر كس أبو بكر و عمر را سبّ و لعن كند ، هفتاد هزار فرشته در آسمان او را لعنت مى‏كنند.

    ‏ زمينه صدور فتواهايى خشن بر ضدّ شيعه ، احاديثى است كه با استفاده از نام پيامبر اكرم ( ص ) ساخته شده است ، و جالب است كه شما بار ديگر سخن سرخسى را مرور كنيد كه گفت : كسى كه أبو بكر و عمر را لعنت كند اگر توبه نكند دواى او شمشير است ، و سپس به اين فتواى خشن‏تر بنگريد كه مى‏گويد : «وأنّه إذا تاب لا تقبل توبته بل يجب قتله »

    رسائل ابن عابدين : 1 / 364 . .

    ‏ اگر توبه هم كرد پذيرفته نمى‏شود ، بلكه بايد كشته شود .

    نتيجه اين سخنان اعمّ از احاديث دروغينى كه در فضائل ساختگى اشخاص در لابلاى كتابهاى حديثى و تفسيرى و تاريخى نوشته شده و يا فتواهايى كه به قلم مدّعيان فقاهت صادر شده ، جز قتل و خون ريزى انسانهاى بى‏گناه نبوده است .

    ‏ به يك نمونه از جنايات تاريخى كه محصول اين انديشه‏هاى دروغين است اشاره مى‏كنيم و قضاوت را به شما خواننده محترم واگذار مى‏كنيم .

    ‏سلطان مراد چهارمين پادشاه عثمانى در صدد جنگ افروزى عليه ايران بود ، و لذا به بعضى از دانشمندان اهل سنّت متوسّل شد تا جهت شعله ور كردن فتنه جنگ داخلى بين مسلمانان فتوايى از آنان بگيرد ، ولى هيچ يك از علماء و دانشمندان جرأت اين كار را نداشت و به خود اجازه نداد تا مسبّب قتل و خون ريزى شود ، امّا يك جوان دين فروش به نام «نوح افندى » كه بويى از فقه و انسانيّت به مشامش نرسيده بود ، در كمال وقاحت و بى‏شرمى فتوايى صادر كرد كه در آن ابتدا كفر شيعه را ثابت و سپس قتل او را واجب مى‏كرد ، متن فتواى او چنين است : «من قتل رافضيّاً واحداً وجبت له الجنّة » .

    ‏ هر كس يك نفر از شيعيان را بكشد بهشت بر او واجب مى‏شود .

    ‏ با صدور اين فتوا دهها هزار نفر به قتل رسيدند ، و تنها در حادثه خونين «حلب » چهل هزار نفر از شيعيان اين شهر كشته شدند

    رجوع كنيد به مجلّه تراثنا ج 6 ، ص 32 ، ( موقف الشيعة من هجمات الحضومى ) .

    2 - دو حكم متفاوت در سبّ و لعن

    در ادامه اين بحث به نقل دو حديث ساختگى از منابع اهل سنّت در فضيلت تراشى نسبت به خليفه اوّل و دوم ( أبو بكر و عمر ) مى‏پردازيم و قضاوت را به اهل انصاف مى‏سپاريم .

    ‏ حديث اوّل به نقل از أنس بن مالك از رسول خدا ( ص ) است كه فرمود :

    ‏ «من سبّ أبا بكر قتل ولا يستتاب » كسى كه به أبو بكر فحش و ناسزا به دهد بدون اينكه وادار به توبه شود بايد كشته شود . «ومن سبّ عمر قتل ولا يستتاب » فحش دهنده به عمر نيز بدون مجال توبه ، بايد كشته شود ، «ومن سبّ عثمان أو عليّاً جلد الحدّ » ولى اگر كسى به عثمان و يا على ناسزا بگويد ، فقط حدّ كه تازيانه است بر او جارى مى‏شود .

    ‏ اين اختلاف فاحش از كجاست ، و چرا؟ حتماً بايد خوشحال و راضى هم باشيم كه لااقل حضرات اسم على را در كنار عثمان آورده و او را در اين حكم شريك عثمان قرار داده‏اند .

    به فلسفه و علّت اختلاف ، و تفاوت دو حكم دقّت كنيد .

    ‏ قيل : يا رسول اللّه! ولم ذاك ؟ قال : لأنّ اللّه خلقنى وخلق أبا بكر وعمر من تربة واحدة ، وفيها ندفن‏

    تاريخ مدينة دمشق : 14 / 122 .

    ‏ كسى سؤال كرد ، اى رسول خدا! چرا گوينده ناسزا به أبو بكر وعمر بايد كشته شود ، امّا به عثمان و على نه؟ پيامبر فرمود : خداوند ، من و أبو بكر و عمر را از خاك خاصّى آفريده است ، و آن دو از اين امتياز بهره‏مند هستند و در همان خاك هم با من دفن خواهند شد .

    ‏ براى ساختگى بودن اين حديث ، نيازى به بحث نيست ، بلكه جمله پايانى حديث گواهى صادق بر بى‏هنرى سازندگان است .

    ‏ علاوه بر اين كه رجال شناسان اهل سنت به ساختگى بودن اين حديث تصريح نموده‏اند .

    ذهبى از استوانه‏هاى علمى اهل سنت مى‏گويد : اين حديث ساختگى است و ابن عَدى گفته : اين مصيبت از ناحيه يعقوب بن جهم است كه دست به جعل اين حديث زده است

    قال الذهبى : هذا الحديث موضوع فقال ابن عدى : البلاء فيه من يعقوب بن الجهم الحمصى . ميزان الاعتدال : 4 / 450 رقم 9809 ، ترجمة يعقوب بن الجهم ، الكامل فى ضعفاء الرجال : 7 / 150 ، وهكذا عن ابن الجوزى فى الموضوعات : 1 / 328 ، وعن ابن حجر فى لسان الميزان : 6 / 306 رقم 1096 . .

    حديث دوم : خطيب بغدادى از أنس بن مالك و او از پيامبر اكرم ( ص ) نقل مى‏كند كه فرمود : پل صراط كه در قيامت همه از آن عبور خواهند كرد ، گردنه و گذرگاه سختى دارد كه هيچ كس به دون اجاز و اذن على از آن نخواهد گذشت تا آنجا كه از قول على بن ابى طالب مى‏نويسد : «سمعته من رسول اللّه ( ص ) ، قال لى : يا عليّ لا تكتب جوازاً لمن سبّ أبا بكر وعمر ، فإنّهما سيّدا كهول أهل الجنّة بعد النبيّين » .

    ‏ از پيامبر ( ص ) شنيدم كه به من فرمود : اى على براى كسانى كه أبو بكر و عمر را سبّ كرده‏اند اجازه عبور از اين گردنه هولناك را ننويس چرا كه اين دو نفر بعد از پيامبر الهى آقا و سرور پيران بهشت مى‏باشند تاريخ بغداد : 10 / 357 .

    ‏ خطيب بغدادى بعد از نقل حديث ، مى‏گويد : «هذا الحديث موضوع من عمل القصّاص ، وضعه عمر بن واصل او وضع عليه واللّه أعلم » .

    ‏ اين حديث ساختگى است ، وسازنده آن عمر بن واصل و يا كسى است كه از زبان او ساخته است

    تاريخ بغداد : 10 / 358 . .

    3 - دو نظريّه متناقض در باره قاتلين على ( ع ) و عثمان

    از حوادث مهمّ تاريخ اسلام خصوصاً آنچه كه مربوط به دوران خلافت خلفاى ثلاثة و مولا امير المؤمنين ( ع ) مى‏باشد داستان قتل عثمان و شهادت مولاى متقيان حضرت على ( ع ) است كه روش نقد و بررسى مورخان و نويسندگان اهل سنّت با عامل يا عاملان اين حوادث خواندنى و شنيدنى است .

    ‏ ابتدا سخنان بزرگان اهل سنّت را در باره قاتلين عثمان بخوانيد و سپس آنچه كه در باره ابن ملجم مرادى لعنه اللّه قاتل عليّ بن أبي طالب ( ع ) سروده‏اند ملاحظه نماييد :

    ‏ ابن حزم آندلسى مى‏گويد : قاتلان عثمان ، انسانهايى فاسق ، ملعون و محارب با خدا و رسول بودند و آگانه دامن خود را به خون كسى آغشته كردند كه ريختن آن حرام بود

    فسّاق ، ملعونون ، محاربون ، سافكون دماً حراماً عمداً .

    الفِصَل : 4 / 161 . .

    ‏ ابن تيميه مى‏گويد :

    قوم خوارج ، مفسدون فى الأرض ، لم يقتله إلّا طائفة قليلة باغية ، ظالمة ، وأمّا الساعون فى قتله فكلّهم مخطئون ؛ بل ظالمون باغون معتدون‏

    منهاج السنّة : 6 / 245 ، 296 ، 297 .

    ‏ كسانى كه عثمان را كشتند ، گروهى از دين خارج شده و مفسد فى‏الأرض بودند ، آنان گروهى اندكى كه طغيان‏گر و ظالم بودند ، و كسانى كه آنان را در قتل عثمان نيز كمك كردند همه آنان خطاكار بلكه ستمگر و متجاوز بودند .

    ‏ ابن كثير مى‏گويد : شكّى نيست كه قاتلان عثمان مفسد فى الأرض بوده و از انسانهاى نادان و خيانت پيشه و ستمگرانى كه بر امام خويش قيام كرده بودند ، مى‏باشند

    هؤلاء الذين خرجوا على أمير المؤمنين عثمان رضى اللّه عنه من جملة المفسدين فى الأرض . . . البغاة الخارجين على الإمام . . . الجهلة ، المتعنتون ، خونة ، ظلمة ، مفترون .

    البداية والنهاية : 7 / 208 ، حوادث سنة 35 هـ .

    ‏ بنابراين و با توجه به نقل سخنان سه نفر از مشهورترين تحليل‏گران حوادث و مسائل تاريخى ، نتيجه اين مى‏شود كه شورشيان عليه عثمان و قاتلين او انسانهايى از دين خارج شده و ظالم و ستمگر و خون ريز معرّفى مى‏شوند ، و امّا متقابلاً بخوانيد و ببينيد كلمات و سخنانى از همين افراد در باره قاتل مجسّمه ايمان و خداپرستى ، مظهر عدل و انصاف ، استوره انساندوستى حضرت مولى الموحّدين عليّ بن أبي طالب ( ع ) .

    ‏ ابن حزم آندلسى در باره عبد الرحمان بن ملجم مرادى قاتل عليّ بن أبى طالب ( ع ) مى‏گويد :

    لا خلاف بين أحد من الأمّة فى أنّ عبد الرحمان بن ملجم ، لم يقتل عليّاً2 إلّا متأوّلاً مجتهداً مقدّراً أنّه على صواب ، وفى ذلك يقول : . . . . » .

    اختلافى بين امت اسلام نيست كه عبد الرحمان بن ملجم ، على را از روى اجتهاد و تفسير كشت و معتقد بود كه عملش صحيح و مورد رضايت خداوند است ، و سپس شعر عمران حطّان را آورده كه خطاب به ابن ملجم مى‏گويد :

    يا ضربة من تقيّ ما أراد بها * إلا ليبلغ من ذي العرش رضواناً

    ‏ إنّى لأذكره حيناً فأحسبه * أوفى البريّة عند اللّه ميزاناً

    ‏ المحلى لابن حزم : 10 / 484 ، مختصر المزنى : 256 ، المجموع للنورى : 19 / 197 ، الجوهر النقى : 8 / 58 ، مغنى المحتاج : 4 / 124 .

    ‏ آفرين بر ضربتى كه از دست مرد پرهيزكارى فرود آمد ومقصد آن ، رسيدن به خشنودى خداوند صاحب عرش بود .

    ‏ من هر گاه از او ياد مى كنم پندارم كه ميزان عمل او در نزد خدا از همه آفريدگان سنگين تر است .

    ‏ ابن تيميه مى‏گويد :

    والذى قتل عليّاً كان يصلّى ويصوم ، ويقرأ القرآن ، وقتله معتقداً أنّ اللّه ورسوله يحبّ قتل علىّ ، وفعل ذلك محبّة للّه ورسوله فى زعمه ، وإن كان فى ذلك ضالاً مبتدعاً »

    منهاج السنّة : 1 / 153 .

    قاتل على اهل نماز و روزه بود و قرآن مى‏خواند ، على را كشت در حالى كه مى‏دانست خدا و رسول ، كشتن على را دوست دارند ، و اين كار را نكرد مگر به جهت حبّ و دوستى خدا و رسول ، اگر چه آدمى گمراه و بدعتگذار بود .

    و در جاى ديگرى از كتابش مى‏گويد :

    قتله واحد منهم وهو عبد الرحمان بن ملجم المرادى مع كونه من أعبد الناس وأهل العلم »

    منهاج السنّة : 5 / 47 . .

    على را يكى از خوارج به نام عبد الرحمن كه از عابدترين انسانها بود به قتل رساند و او مردى دانشمند بود .

    اين است نمونه‏اى از تعريفها و تمجيدها نسبت به قاتل اوّلين وصىّ و جانشين پيامبر اكرم ( ص ) عليّ بن أبي طالب ( ع ) ، و ما در اين مختصر در صدد بحث و مناقشه طولانى نيستيم ، فقط نظر شما خواننده محترم را به يك حديث آن هم به نقل از كتب حديثى اهل سنّت كه آن را حديث صحيح نيز مى‏دانند جلب مى‏كنيم :

    احمد حنبل در مسندش از عبد اللّه بن نُمَير از عمّار ياسر نقل مى‏كند كه در غزوه ذات العشيره در كنار على بودم ، پيامبر اكرم ( ص ) به ما فرمود :

    ألا أحدّثكما بأشقى الناس رجلين؟ قلنا : بلى يا رسول اللّه! قال : أحيمر ثمود الذى عقر الناقة ، والذى يضربك يا عليّ! على هذه ، يعني قرنه ، . . . »

    مسند أحمد : 4 / 263 ، طبع دار الصادر - بيروت . .

    ‏آيا دوست داريد كه دو تن از شقى‏ترين انسانها را به شما معرفى‏نمايم؟ عرض كرديم : آرى ، فرمود : اوّلى ، كسى است كه ناقه صالح پيامبر را پى نمود ، و - خطاب به على بن ابى طالب فرمود : - دومى ، كسى است كه با شمشير ، فرقت را مى‏شكافد ، و اين محاسن را با خون سرت رنگين مى‏سازد .

    4 - لعن و سبّ أمير المؤمنين عليه السلام

    يكى از ظلمهاى بزرگى كه در حق مولا أمير مؤمنان حضرت على ( ع ) روا داشته‏اند ، دشنامها وبدگوئيهاى فراوان در باره آن حضرت است . و بنيانگذار اين روش زشت و ضدّ دينى و اخلاقى كسى نيست جز معاوية بن أبى سفيان كه مفتخر به خال المؤمنين است كه عده‏اى جاهل و يا معاند ، از اعمال و كردار او با عظمت ياد مى‏كنند .

    او كسى است كه در پايان نمازهايش چه جمعه و غير جمعه و بر بالاى منبر هنگام سخنرانى از على ( ع ) به زشتى ياد مى‏كند و حتّى فرمانى هم براى ديگر سخنرانان در دور افتاده‏ترين شهرها صادر مى‏كند تا به شايسته‏ترين بنده خدا فحش و ناسزا بگويند .

    حَمَوى از دانشمندان اهل سنّت مى‏گويد : عليّ بن أبي طالب در منابر شرق و غرب كشور اسلامى سبّ و لعن مى‏شد حتّى در دو شهر مقدّس ، يكى محلّ ولادت او ، و ديگرى محلّ هجرت و همراهى او با پيامبر يعنى شهر مدينه ، در منبرها بر او نفرين و به بدى ياد مى‏كردند

    معجم البلدان : 3 / 191 ، و5 / 38 .

    زمخشرى و سيوطى دو تن از بزرگان و دانشمندان سنّى مذهب مى‏گويند :

    در دوران بنو اميّه بر بالاى بيش از هزار منبر على را لعنت مى‏كردند ، و پايه گذار اين سنّت ، شخص معاويه بود

    بيع الأبرار زمخشرى : 2 / 186 ، النصاع الكافية لمحمد بن عقيل : 79 ، عن السيوطى ، النص والاجتهاد : 496 . .

    چرا اين همه نا سزا؟!

    و اكنون اين سؤال كه ريشه در اعماق دردهاى روحى و روانى هر مسلمان با غيرت دارد مطرح مى‏شود كه :

    ‏ مگر عليّ بن أبي طالب ( ع ) از أصحاب و ياران رسول خد ( ص ) نبود؟

    ‏ مگر آن حضرت از خلفا و جانشينان پيامبر خدا شمرده نمى‏شد؟

    مگر داماد پيامبر گرامى ( ص ) و همسر پاره تن آن حضرت نبود؟

    ‏ مگر او - نستجير باللّه - مسلمان نبود؟ مگر نه اين است كه رسول گرامى فرمود : هر گونه ناسزا گفتن به مسلمان موجب فسق است : «سباب المسلم فسوق »

    صحيح بخارى : 171 ح 48 ، كتاب الايمان - باب خوف المؤمن من أن يحبط عمله . صحيح مسلم : 1 / 58 ، باب قول النبى ( ص ) : «سباب المسلم فسوق » . .

    پس چرا سبّ و لعن على ( ع ) جنبه شرعى و قانونى به خود مى‏گيرد؟

    معاويه چگونه حكومتى تشكيل داده كه پايه‏هاى آن بايد با سبّ على ( ع ) استوار مى‏گردد كه بنا به نقل ابن عساكر ، مروان به امام زين العابدين ( ع ) گفت : هنگام محاصره عثمان ، كسى همانند على ( ع ) از وى دفاع ننمود . حضرت فرمود : پس چرا اين همه او را در بالاى منابر ناسزا مى‏گوييد؟

    ‏ مروان پاسخ داد : اساس حكومت ما ، استوار نمى‏گردد مگر با اين ناسزاها .

    «ما كان فى القوم أحد أدفع عن صاحبنا من صاحبكم يعنى عليا عن عثمان قال قلت فما لكم تسبونه على المنبر قال لا يستقيم الأمر إلا بذلك‏

    تاريخ مدينة دمشق لابن عساكر : 42 / 438 ، الصواعق المحرقة ص 33 ، النصائح الكافية ص 114 عن الدار قطنى ، شرح نهج البلاغة : 13 / 220 .

    ‏ چه اتفاقى در تاريخ اسلام مى‏افتد كه وقتى عمر بن عبد العزيز تصميم مى‏گيرد از لعن على ( ع ) جلوگيرى كند ، مردم از گوشه و كنار مسجد فرياد بر مى‏آورند «تركت السنّة ، تركت السنّة » هان ، سنت پيامبرا را ترك كردى!!

    قال ابن عقيل : إنّ عمر بن عبد العزيز لما ترك تلك البدعة المنكرة ، وهى التطاول على مقام أمير المؤمنين على عليه السلام فى خطبة الجمعة أرتج المسجد بصياح من فيه بعمر بن عبد العزيز تركت السنة تركت السنة .

    العتب الجميل ص 74 - 75 ، النصايح الكافية : 116 تهنئة الصديق المحبوب لحسن بن على السقاف : 59 ، ط . دار الإمام النووى - عمان - الأردن ، شرح نهج البلاغه لابن أبى الحديد : 13 / 222 .

    شكنجه خود دارى كنندگان از ناسزا به حضرت

    ‏ از آنجايى كه دانستن حق مردم است ، چه بهتر خوانندگان گرامى بدانند كه وقتى عطيه فرزند سعد وى از راويان صحيح بخارى و صحيح ترمذى و سنن ابوداود مى‏باشد . از ناسزا گفتن به على ( ع ) خود دارى كرد ، حجاج بن يوسف دستور داد وى را 400 ضربه شلاق زده و سر و ريش او را تراشيدند

    فكتب الحجاج إلى محمد بن القاسم الثقفى أن أدع عطيّة فإن لعن على بن أبى طالب وإلّا فاضربه أربعمائة سوط واحلق رأسه ولحيته ، فدعاه فأقرأه كتاب الحجاج فأبى عطيّة أن يفعل فضربه أربعمائة سوط وحلق رأسه ولحيته - إلى أن قال : - توفى سنة إحدى عشرة وماأة وكان ثقة إن شاء اللّه .

    الطبقات : 6 / 304 ، ترجمة عطيّة بن سعد بن جنادة العوفى ، باب الطبقة الثانية ممن روى عن عبد اللّه بن عمر . تهذيب التهذيب 7 / 226 ( 7 / 201 ) ط .

    همچنين ابو يحيى اعرج كه از روات صحاح سته مى‏باشد بخاطر امتناع از سبّ على ( ع ) به دستور حجاج ، پاشنه پاى او را قطع كردند و پس از آن به معرقب ( پاشنه بريده ) شهرت يافت‏

    قال ابن حجر : إنّما قيل له المعرقب لأنّ الحجاج أوبشر بن مروان عرض عليه سبّ على ( ( ع ) ) فأبى ، فقطع عرقوبه ، قال ابن المدينى : قلت لسفيان : فى أى شئ عرقب ؟ قال : فى التشيّع .

    تهذيب التهذيب : 10 / 134 ترجمة أبو يحيى الأعرج المعرقب .

    انتقام از على چرا؟

    كسى نيست سؤال كند كه مگر على ( ع ) چه گناهى مرتكب شده بود كه مستحق اين چنين روشهاى خشن غير انسانى و ضدّ اسلامى در حق او روا مى‏داريد؟

    مگر در ركاب پيامبر اكرم ( ص ) جنگيدن گناه است؟

    مگر براى اعتلاى كلمه اسلام تلاش كردن جرم است؟

    مگر در جهت نابودى دشمنان اسلام وقرآن مبارزه كردن معصيت است؟

    ‏ آيا نه اين است كه اينان كينه‏اى را كه از شخص رسول اكر ( ص ) داشتند بر على ( ع ) وارد ساختند كه كه على ( ع ) مى‏فرمايد :

    كلّ حقد حقدته قريش على رسول اللّه ( ص ) أظهرته فيّ ، وستظهره في ولدى من بعدى ، مالى ولقريش ؟! إنّما وترتهم بأمر اللّه ورسوله ، أ فهذا جزاء من أطاع اللّه ورسوله إن كانوا مسلمين »

    شرح نهج البلاغة : 20 / 328 .

    تمام كينه هايى كه قريش از پيامبر گرامى ( ص ) داشتند بر من روا داشتند و پس از من نيز ، در حق فرزندان من روا خواهند داشت ، آخر مرا با قريش چه كار؟!

    اگر من با آنان جنگيدم ، به دستور خدا و رسول او بود ، آيا همين است پاداش كسى كه از خدا و رسولش اطاعت كند؟!!

    فاطمه زهرا ( س ) در خطبه آتشين خود فرمود :

    «وما الذى نقموا من أبى حسن ! نقموا واللّه نكير سيفه!! »

    بلاغات النساء لابن طيفور : 20 ، السقيفة وفدك للجوهرى : 120 ، شرح نهج البلاغة لابن أبى الحديد : 16 / 233 ، معانى الأخبار للصدوق : 355 ، الأمالى للشيخ الطوسى : 375 ، .

    اين چه انتقامى است از على مى‏گيرند؟! به خدا سوگند اين انتقام شمشير او است كه بر ضد مشركان و كفار به كار بست!!!

    گيريم على در حق دودمان بنواميه كوتاهى كرده بود و آنان را كه 20 سال كمر همت به نابودى اسلام و قتل پيامبر بسته بودند ، به سزاى اعمال خود نرسانده بود و همگى آنان را كه قرآن شجرة ملعونه ناميده به درك نفرستاده بود ، پس همنامان على چه جرمى مرتكب شده بودند كه مستحق وحشيانه‏ترين برخورد اين دودمان شده بودند .

    كشتن مولود همنام على چرا؟

    آرى! يكى از بالاترين ننگى كه بر پيشانى بنواميه تا ابد نقش بسته همين است كه رجال شناسان در شرح حال «على بن رَباح » مى‏نويسند:

    «كانت بنو أميّة إذا سمعوا بمولود إسمه على ، قتلوه فبلغ ذلك رباحاً فغيّر إسم بنيه »

    سير أعلام النبلاء : 5 / 102 ، 7 / 413 ، تهذيب الكمال : 20 / 429 ، تهذيب التهذيب : 7 / 281 ، ترجمة على بن رباح .

    بنو امية وقتى مى‏شنيدند خانواده‏اى اسم نوزاد خود را به نام على نهاده وى را بدون هيچ جرم و گناهى به قتل مى‏رساندند!!! وقتى اين خبر به گوش «رَباح » رسيد نام فرزندش را تغيير داد .

    نسل كشى شيعه به چه جرمى؟

    آرى يكى ديگر از لكه‏هاى ننگ تاريخ بنو اميه اين است كه بنا به نقل ابن ابى الحديد سنى معتزلى ، به دستور معاويه ، دوستان و شيعيان على را از زير هر سنگ و كلوخى بيرون كشيدند و دست و پاهاى آنان را بريده و با آهن گداخته به چشمان آنان سرمه كشيدند و بر بالاى شاخه‏ها خرما به دار آويختند :

    «فقتلهم تحت كلّ حجر ومدر ، وأخافهم ، وقطع الأيدى والأرجل ، وسمل العيون ، وصلبهم على جذوع النخل وطرفهم وشرّدهم عن العراق ، فلم يبق بها معروف منهم »

    شرح نهج البلاغة لابن أبى الحديد : 11 / 44 ، النصايح الكافية : 72 .

    و بنا به نقل همو از امام باقر ( ع ) كه فرمود :

    «فقتلت شيعتنا بكلّ بلدة ، وقطعت الأيدى والأرجل على الظنّة ، وكان من يذكر بحبّنا والانقطاع إلينا ، سجن ، أو نهب ماله ، أو هدمت داره » .

    شيعيان ما را در هر دهى و دهكده‏اى يافتند به قتل رساندند و دست و پاى آنان را مثله كردند و هر كس كه به ما اظهار محبت مى‏كرد ، زندانى كردند ، اموال او را مصادره نمودند و خانه او را ويران ساختند .

    و كار را به جايى رساندند كه اگر به يك نفر زنديق و ملحد و يا كافر مى‏گفتند بهتر از اين بود كه او را شيعه بنامند .

    «حتى إنّ الرجل ليقال له : زنديق ، أو كافر ، أحبّ إليه من أن يقال شيعة على »

    شرح نهج البلاغة : 11 / 43 .

    على مظلوم تاريخ

    اگر در اين قسمت سخن به درازا كشيد ، از خوانندگان گرامى پوزش مى‏طلبم چون رشته كلام بدينجا كه رسيد نتوانستم عنان قلم را كنترل كنم و بدون اختيار قطره‏اى از مظلوميت بى پايان همه مظلوم تاريخ را بيان كردم و ذره‏اى از شعله هاى آتش سوزان درونى خود را اظهار كردم .

    آخر چگونه مى‏شود كه اين ناله جانسوز على را كه در طول تاريخ طنين افكنده ، شنيد و فرياد بر نياورد :

    «ما زلت مظلوماً منذ قبض اللّه نبيه صلى اللّه عليه واله والى يوم الناس هذا »

    الشافى فى الإمامة ج 3 ص 110 ، شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد ج 20 ص 283 ، ورجوع شود به : الامامة والسياسة ، تحقيق الشيرى ج 1 ص 68 ، تحقيق الزينى ج 1ص 49 ، بحار الأنوار ج 29 ص‏628 .

    . پس از رحلت رسول اكرم ( ص ) ، مظلوميت همواره با من قرين بوده و لحظه‏اى از من جدا نگشته است .

    آخر مگر على ( ع ) نيست كه به هنگام خطبه خواندن ، صداى مظلومى را مى‏شنود كه ناله «وا مظلمتاه » سر مى‏دهد ، حضرت او را به نزد خود مى‏خواند و مى‏فرمايد : اگر به تو يك مورد ظلم روا شده ، در حق من به تعداد تمام ذرّات عالم ستم روا گرديده . بيا باهم فرياد «وا مظلوماه » سر دهيم و نفرين خود را ، نثار ستم پيشگان خود نماييم .

    «بينا على - عليه السلام - يخطب إذ قام أعرابى ، فصاح وامظلمتاه ! فاستدناه على - عليه السلام - ، فلمّا دنا ، قال له : إنّما لك مظلمة واحدة ، وأنا قد ظلمت عدد المدر والوبر ، قال : وفى رواية عباد بن يعقوب ، أنّه دعاه ، فقال له : ويحك ! وأنا واللّه مظلوم أيضا ، هات فلندع على من ظلمنا »

    شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 4 ص 106 . الغارات ج 2 ص 768 ، كتاب الأربعين محمد طاهر القمى الشيرازى ص 191 .

    آخر مگر مى‏شود اين ناله جگر سوز على ( ع ) را از خاطره‏ها برد كه فرمود : در برابر آن همه ظلم‏ها و بيدادها ، صبر پيشه كردم در حالى كه خار در چشم و استخوان در گلويم بود و مى‏نگريستم كه چگونه حق و ميراث مرا به غارت مى‏برند :

    صبرت وفى العين قذى وفى الحلق شجى أرى تراثى نهباً

    نهج البلاغه ، خطبه 3 .

    5 - روايات و احاديث شيعه و نهى از سبّ و لعن

    در اين بخش از نوشتار بعد از پرداختن به موضوع تهمتى كه اهل سنّت در سبّ و لعن همه أصحاب پيامبر به شيعه نسبت داده‏اند ، بدون هيچ توضيح و تفسيرى به بحث از روايات و سخنان ائمّه اهل بيت ( ع ) مى‏پردازيم و به نمونه‏هاى مختلف و متنوع اشاره مى‏كنيم .

    الف - در بين احاديث و روايات ثبت شده از زبان أئمّه معصومين ( ع ) بخشى از آن به نهى و دورى از سبّ و لعن و يا فحش و نفرين به افراد مسلمان است ، مانند اين حديث كه علّامه بزرگوار شيخ طوسى در كتاب ارزشمندش أمالى از پيامبر خدا نقل كرده است كه آن حضرت در توصيه‏هايى كه به ابوذر داشتند ، فرمود :

    «يا أباذر! سباب المسلم فسوق ، وقتاله كفر »

    أمالى طوسى : 537 ، وسائل الشيعة : 12 / 281 .

    اى ابوذر! دشنام دادن و لعن مسلمان باعث فسق و جنگ با او سبب كفر مى‏شود .

    ب - در بعضى ديگر از احاديث اهل بيت ( ع ) سبّ مؤمن حرام شمرده شده است ، همانگونه كه شيخ انصارى ( ره ) با استناد به آن فتواى به حرمت داده است و مى‏گويد :

    «سبّ المؤمن حرام فى الجملة بالأدلّة الأربعة ، لأنّه ظلم وإيذاء وإذلال »

    فحش دادن و ناسزا گفتن به مؤمن حرام است فى الجمله ، چون ظلم و اذيّت و آزار و كوچك و حقير ساختن او است ،

    ابو بصير از امام باقر ( ع ) و آن حضرت از جدّش رسول خدا ( ص ) نقل مى‏كند كه فرمود :

    «سباب المؤمن فسوق وقتاله كفر ، وأكل لحمه معصية ، وحرمة ماله كحرمة دمه »

    سبّ مؤمن فسق و جنگ با او كفر است ، خوردن گوشت او گناه ، و مالش مانند خون او حرام است‏

    كافى : 2 / 36 ح 2 ، ومن لا يحضره الفقيه : 3 / 569 ، و4 / 377 .

    ج - و در رواياتى ديگر از فحش دادن مذمت شده است مانند اين حديث از حضرت باقر ( ع ) كه فرمود :

    إنّ اللّه يبغض الفاحش المتفحّش .

    كافى : 2 / 324 .

    خداوند دشمن انسانهاى بدزبان و فحّاش است .

    د - رواياتى كه در آن ائمّه معصومين ( ع ) شيعيان و پيروانشان را منزّه از بدزبانى و فحش مى‏دانند ، مانند اين حديث از امام سجّاد و باقر ( ع ) و به نقل از مولا على بن ابى طالب ( ع ) كه آن حضرت در وصيتى فرموده است :

    «ولا تتكلّموا بالفحش فإنّه لا يليق بنا ولا بشيعتنا ، وإنّ الفاحش لإ؛ يكون صديقاً »

    مستدرك الوسائل : 12 / 82 ح 13575 ، دعائم الاسلام : 2 / 352 .

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض RE: آيا لعن كردن خلفاء و اصحاب جايز است ؟

    به ناسزا سخن نگوييد ، چون سزاوار شأن و مقام ما و شيعيان ما نيست ، و همانا فحش دهنده راستگو نمى‏باشد .

    و امام صادق ( ع ) به دوستان و يارانش سفارش مى‏كند و دستور مى‏دهد : به كسى ناسزا نگوئيد و از بدگوئى و فحش دادن به ديگران دورى كنيد ، تا هنگام ملاقات با ديگران بگويند:

    «رحم اللّه جعفراً ، قد أدّب أصحابه ، فأحسن تأديبهم »

    مأساة الزهراء ( س ) : 1 / 368 .

    خدا جعفر را بيامرزد ، چه نيكو يارانش را تربيت كرده است .

    هـ - حضرت امام على بن ابى طالب ( ع ) پيروانش را از دشنام دادن به دشمنى مانند معاويه و لشكريانش برحذر مى‏دارد و مى‏فرمايد :

    «إنّى‏أكره لكم أن تكونوا سبّابين »

    من دوست ندارم كه شما فحش و ناسزا به آنان بگوئيد ، و اگر بجاى فحش أعمال ناشايست آنان را با منطق و برهان بيان كنيد زيباتر و به عدالت نزديكتر خواهد بود

    نهج البلاغه : خ 206 ، شرح ابن ابى الحديد : 11 / 21 .

    و فرزند آن امام بزرگوار امام صادق ( ع ) وقتى كه مى‏شنود يكى از ياران آن حضرت در مسجد با صداى بلند از دشمنان اهل بيت بدگوئى مى‏كند مى‏فرمايد :

    «ما له لعنه اللّه! تعرّض بنا ، قال اللّه سبحانه وتعالى : (وَلَاتَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ )... . »

    بحار الانوار : 71 / 217 .

    چه شده است او را ، خدا لعنتش كند ، چرا زبان دشمنان ما را عليه ما باز مى‏كند؟ مگر سخن وحى را در كتاب حق قرآن مجيد نشنيده است كه خداوند مى‏فرمايد : به افرادى كه غير از خدا را مى‏خوانند ناسزا نگوئيد ، زيرا آنها متقابلاً بدون علم و آگاهى به خدا ناسزا خواهند گفت .

    ‏ 6 - نهى از سبّ در احاديث اهل سنّت :

    الف - عبد اللّه بن مسعود از پيامبر اكرم ( ص ) نقل مى‏كند كه آن حضرت فرمود :

    «سباب المسلم فسوق »

    صحيح بخارى : 171 ح 48 ، كتاب الايمان - باب خوف المؤمن من أن يحبط عمله . صحيح مسلم : 1 / 58 ، باب قول النبى ( ص ) : «سباب المسلم فسوق » .

    سبّ و لعن مسلمان موجب فسق است .

    ب - ابو هريرة از رسول خدا ( ص ) نقل مى‏كند كه فرمود :

    «إيّاكم والفحش فإنّ اللّه يبغض الفاحش المتفحّش »

    مسند الحميدى : 2 / 490 ، صحيح ابن حبّان : 12 / 507 ، الجامع الصغير للسيوطى : 1 / 283 ح 1853 ، كنز العمال : 3 / 598 ح 8088 .

    از فحش و ناسزا گوئى دورى كنيد ، زيرا خداوند دشمن انسانهاى فحّاش و بد زبان است .

    ج - عن رسول اللّه ( ص ) قال : يا عائشة! إنّ اللّه لا يحبّ الفاحش المتفحّش »

    سنن أبى داود : 2 / 435 ، المستدرك : 1 / 12 ، سنن نسائى : 6 / 482 .

    پيامبر خدا ( ص ) به عايشه فرمود : خداوند فحش دهنده بدزبان را دوست ندارد .

    7 - لعن و نفرين به صاحبش برمى‏گردد

    الف - ابو حمزه ثمالى مى‏گويد : از حضرت باقر العلوم ( ع ) شنيدم كه فرمود :

    «إنّ اللعنة إذا خرجت من فيّ صاحبها تردّدت بينهما ، فإن وجدت سماغاً ، وإلّا رجعت على صاحبها »

    كافى : 2 / 360 ، وسائل الشيعة : 12 / 301 .

    لعن و نفرين وقتى كه از دهان شخص خارج مى‏شود اگر اهلش را نيافت به صاحبش برمى‏گردد .

    ب - ابن حجر عسقلانى از ابو داود و او از ابو الدرداء با سندى خوب نقل مى‏كند كه : لعنت و سبّ افراد به طرف آسمان بالا مى‏رود ، درهاى آسمان به رويش بسته مى‏شود ، پس برمى‏گردد به زمين و به چپ و راست مى‏رود ، اگر اهلش را پيدا نكرد ، به شخص لعنت كننده برمى‏گردد

    فتح البارى : 10 / 389 ، مسند احمد : 1 / 408 ، كنز العمّال : 3 / 617 ح 8193 .

    8 - سبّ و لعن در قرآن

    قبل از پرداختن به بحث و گفتگو در آيات قرآن لازم مى‏دانيم تا از جهت لغت به موضوع بحث كه لعن و سبّ است نيز به پردازيم .

    «السبّ فى اللغة هو الشتم أو قبيح الكلام » .

    معنى سبّ در لغت تعرّض به ديگران با سخن زشت و ناپسند است .

    راغب مى‏گويد :

    «أنّ السبّ : الشتم الوجيع »

    سبّ به معناى سخن زشت دردآور است .

    «وأمّا اللعن : فهو إن كان من اللّه سبحانه فمعناه الطرد من الرحمة ، وإن كان من الناس فمعناه الدعاء بالطرد »

    رجوع كنيد به المفردات : 471 ، مجمع البحرين : 6 / 309 ، الصحاح : 4 / 2196 ، النهاية : 4 / 330 ، لسان العرب : 1 / 455 ، و12 / 318 .

    و امّا لعن اگر در سخن خدا باشد به معناى دور كردن از رحمت است ، و اگر از طرف مردم بود به معناى دور شدن است .

    همانگونه كه در لغت بين لعن و سبّ فرق گذاشته شده است ، با تتبّع در آيات قرآن هم اين فرق ديده مى‏شود ، در حاليكه كلمه «لعن » 37 مرتبه با نسبت دادن آن به خدا ، و يك مرتبه به مردم آمده است . ولى كلمه ( سبّ ) يك مرتبه و در آيه 108 سوره أنعام آمده است

    ( وَلَاتَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوَا )

    به كسانى كه غير از خدا را مى‏خوانند دشنام ندهيد ، زيرا آنان متقابلاً به خدا ناسزا خواهند گفت .

    بنابراين در بررسى آيات قرآن به چند دسته و طائفه از آياتى كه در موضوع سبّ و لعن است برخرد مى‏كنيم .

    الف - گروه اوّل آياتى است كه لعن را به شيطان يا ابليس متوجه مى‏سازد مانند اين آيه :

    ( وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِى إِلَى‏ يَوْمِ الدِّينِ ) ص / 78 .

    و مسلّماً لعنت من تا روز داورى و قيامت بر تو خواهد بود .

    ب - گروه دوم آياتى كه لعن و سبّ خداوند را متوجه دشمنان اسلام و كفّار نموده است مانند :

    ( إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَفِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا ) ص / 78 . ‏ أحزاب / 64 .

    خداوند كافران را لعن كرده و براى آنان آتش سوزاننده‏اى آماده نموده است .

    و به اهل كتاب و خصوصاً يهود مانند :

    ( لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن بَنِى إِسْرَءِيلَ عَلَى‏ لِسَانِ دَاوُدَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ) مائدة / 78 .

    كافران بنى اسرائيل ، بر زبان داود و عيسى بن مريم ، لعن و نفرين شدند .

    و به دشمنان اسلام كسانى كه به عنوان منافق لباس دين پوشيده‏اند مانند :

    ( وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَفِقِينَ وَالْمُنَفِقَتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَلِدِينَ فِيهَا هِىَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ ) توبة / 68 .

    خداوند به مردان و زنان منافق و كفّار ، وعده آتش دوزخ داده ، جاودانه در آن خواهند ماند ، و خدا آنها را از رحمت خود دور ساخته است ، و عذاب هميشگى براى آنهاست .

    و به كسانى كه با اعمال و كارهاى ناپسندشان وسيله آزار و اذيّت خدا و رسول را فراهم مى‏آورند مانند :

    ( إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الدُّنْيَا وَالْأَخِرَةِ ) أحزاب / 57 .

    آنها كه خدا و پيامبرش را آزار مى‏دهند ، خداوند آنان را از رحمت خود در دنيا و آخرت دور ساخته است .

    و به كسانى كه با اخلاق و اعمال فاسدشان نظم جامعه اسلامى را مختل و برهم زده و حقوق مسلّم ديگران را پايمال مى‏كنند ، مانند :

    الف - آنهايى كه قطع رحم كرده و پيوند مهر و محبّت را با اعضاء خانواده و فاميل از بين مى‏برند

    ( فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُواْ فِى الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُواْ أَرْحَامَكُمْ* أُوْلَل-ِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى‏ أَبْصَرَهُمْ ) محمّد / 23 و 22 .

    اگر از دستورات الهى رويگردان شويد انتظار مى‏رود كه در زمين فساد و قطع پيوند خويشاوندى كنيد ، آنها كسانى هستند كه خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته است .

    ب - كسانى كه ستمگرى و ظلم را حرفه خويش ساخته و از تجاوز به ديگران و زورگويى دست بردار نيستند .

    ( أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّلِمِينَ ) هود / 18 .

    اى لعنت خدا بر ظالمان باد .

    ج - كسانى كه به زنان صالح و مؤمن تهمت بى‏عفّتى زده ، و آبرويشان را ريخته و دامن پاك آنان را با نيش بدزبانى آلوده مى‏كنند

    ( إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَتِ الْغَفِلَتِ الْمُؤْمِنَتِ لُعِنُواْ فِى الدُّنْيَا وَالْأَخِرَةِ ) نور / 23 .

    كسانى كه زنان پاكدامن و بى‏خبر از هر گونه آلودگى و مؤمن را متهم مى‏سازند ، در دنيا و آخرت از رحمت الهى بدورند .

    د - و كسانى كه جان انسانهاى مؤمن را مى‏گيرند و دستشان به خون آنان آلوده مى‏گردد

    ( وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ‏و جَهَنَّمُ خَلِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ‏و وَأَعَدَّ لَهُ‏و عَذَابًا عَظِيمًا ) نساء / 93 .

    و هر كس فرد با ايمانى را از روى عمد به قتل برساند ، مجازات او دوزخ است ، در حاليكه جاودانه در آن مى‏ماند ، و خداوند بر او غضب مى‏كند ، و او را از رحمتش دور مى‏سازد ، و عذاب عظيمى براى او آماده ساخته است .

    هـ - شجره ملعونه در قرآن

    در تفسير اين آيه از كتاب خدا ( وَمَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتِى أَرَيْنَكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْءَانِ ) إسراء / 60 .

    و ما آن رؤيايى را كه به تو نشان داديم ، فقط براى آزمايش مردم بود ، همچنين شجره ملعونه ( درخت نفرين شده ) را كه در قرآن ذكر كرده‏ايم.

    مفسّرين در تفسير اين آيه نوشته‏اند كه شجره ملعونه حكم بن ابى العاص است ، و رؤيايى كه پيامبر در عالم خواب ديد بالا رفتن فرزندان مردان حكم يكى پس از ديگرى بر منبر آن حضرت بود تفسير كبير : 20 / 237 ، الجامع لأحكام القرآن : 10 / 281 و 286 ، روح المعانى : 5 / 105 و 107 ، و تفسير قرطبى : 10 / 286 .

    ‏ 9 - لعن در سنّت نبوى

    پژوهشگران حديث نبوى كه تحقيقات و تفحّص ارزشمندى پيرامون سخنان و فرمايشات پيامبر اكرم ( ص ) داشته‏اند ، تقريباً تعداد سيصد عنوان در موضوع لعن كه فقط از اين كلمه استفاده شده است استخراج نموده و در معرض مطالعه و ديد ديگران قرار داده‏اند ، كه اين نكته دليلى روشن بر اهميّت موضوع در سيره نبوى است‏ موسوعة أطراف الحديث النبوىّ ( ص ) : 6 / 594 ، مادّه «لعن » .

    ‏ به چند نمونه توجّه كنيد :

    الف - لعن و نفرين پيامبر ( ص ) نسبت به بنو اميّه

    در بين فرمايشات و سخنان پيامبر اكرم ( ص ) علاوه بر نهى از سبّ و لعن انسانها خصوصاً افراد با ايمان ، مواردى ديده مى‏شود كه آن حضرت اشخاص و يا گروههايى را مورد لعن و نفرين قرار داده است . از جمله حكم بن العاص ، كه جبير بن مطعم مى‏گويد : با رسول خد ( ص ) كنار حجر نشسته بودم ، حكم بن ابى العاص در حال گذر از نزديك ما بود ، پيامبر فرمود : واى بر امّت من از فرزندان و آنچه در صلب اين مرد است‏ المعجم الأوسط للطبرانى : 2 / 144 . .

    و زمانى كه معاويه براى فرزندش يزيد از مردم بيعت مى‏گرفت ، مروان گفت : اين روش ابو بكر و عمر بود ، عبد الرحمن بن ابو بكر در جوابش گفت : سنّت و روش هرقل و قيصر است .

    مروان متقابلاً گفت : اين آيه را خداوند در باره تو نازل فرمود : ( وَالَّذِى قَالَ لِوَلِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَآ ) أحقاف / 17 . ، و كسى كه به پدر و مادرش مى‏گويد : أفّ بر شما .

    سخنان اين دو نفر بگوش عائشه رسيد ، گفت : مروان دروغ مى‏گويد ، رسول خدا پدرش را لعنت كرد ، در حاليكه او در صلب پدرش بود أحقاف / 17 . ‏ در المنثور سيوطى : 6 / 41 ، أسد الغابة : 2 / 34 ، سنن الكبرى نسائى : 6 / 459 ، تفسير ابن كثير : 4 / 172 ، المستدرك على الصحيحين للحاكم : 4 / 481 .

    فخر رازى اين حديث را دليل صحيح بودن تفسير شجره ملعونه در باره حكم و فرزندانش مى‏داند ، و مى‏گويد : «وممّا يؤكّد هذا التأويل قول عائشة لمروان : لعن اللّه أباك وأنت فى صلبه » ، آنچه كه اين تفسير را تقويت مى‏كند ، سخن عائشه است به مروان ، كه گفت : خداوند پدرت را لعنت كرد ، در حاليكه تو در صلب او بودى‏ التفسير الكبير : 20 / 237 .

    صاحب كتاب تفسير الدرّ المنثور نقل مى‏كند كه عائشه به مروان گفت : شنيدم كه رسول خدا ( ص ) به پدرت و جدّت ابو العاص بن أميّه مى‏گفت : «إنّكم الشجرة الملعونة فى القرآن » ، شما درخت نفرين شده در قرآن هستيد الدرّ المنثور : 4 / 191 .

    امام حسن مجتبى ( ع ) به مروان فرمود : «لقد لعن اللّه أباك الحكم وأنت فى صلبه على لسان نبيّه ، فقال : لعن اللّه الحكم وما ولد » خداوند بر زبان پيامبرش پدرت حكم را لعنت كرد و تو در صلب او بودى ، فرمود : خدا لعنت كند حكم را و آنچه از او به دنيا آيد البداية والنهاية : 8 / 284 ، كنز العمال : 11 / 257 ، تاريخ مدينة دمشق : 57 / 244 ، سير أعلام النبلاء : 3 / 478 .

    و عبد الرحمان بن ابو بكر به مروان گفت : خداوند پدرت را لعنت كرد و تو در صلب او بودى‏ تفسير قرطبى : 16 / 197 . .

    ب - لعنت كردن پيامبر اكرم ( ص ) ابو سفيان و معاويه را

    اظهار ناراحتى و عدم رضايت پيامبر از بعضى چهره‏هاى سرشناس صدر اسلام دليلى قاطع بر انحراف آنان از سيره و روش آن حضرت است ، مخصوصاً اگر اين عدم رضايت به شكل لعن و نفرين باشد ، از جمله اين افراد ابو سفيان و معاويه است ، پدر و پسرى كه منشأ بسيارى از فتنه‏ها و آشوب بوده و حوادث دردناكى براى اسلام و امّت اسلام آفريدند .

    عبد اللّه بن عمر مى‏گويد : پيامبر از مكانى در حال عبور بود ، چشمش به ابو سفيان افتاد كه سوار بر شتر بود و معاويه و برادرش يكى پيشاپيش و ديگرى پشت سر در حركت بودند فرمود : «اللّهمّ العن القائد والسائق والراكب » .

    بار خدايا آنكه سواره است و آن دو كه همراه او و پياده هستند را لعنت كن ، افرادى كه اين حديث را از عبد الله بن عمر شنيدند ، سؤال كردند : آيا خودت از پيامبر شنيدى يا كسى ديگر برايت تعريف كرده است؟ گفت : آرى خودم شنيدم ، و اگر دروغ بگويم ، گوشهايم كر شوند همانگونه كه دو چشمم كور شده است‏

    تاريخ الامم والملوك : 10 / 58 ، حوادث سال 284 هـ ، كتاب صفين : 247 ، چاپ مصر .

    مشابه اين حديث با نقلهاى متفاوت در كتب روائى و تاريخى آمده است كه خواننده محترم با مراجعه به اين كتابها مى‏تواند آن را ملاحظه نمايد وتعة صيفى : 217 ، معانى الاخبار : 345 ، الغدير : 3 / 252 ، عن تاريخ الطبرى : 11 / 357 .

    پس از شايع شدن اينگونه احاديث ، دستهاى پيدا و پنهان حديث سازان از باند بنو اميّه فعّاليتى عجيب را شروع كرد ، و براى جلوگيرى از آثار مخرّب اين سخنان و جلوگيرى از آبروريزى اين باند ، سخنانى در توجيه و تأويل اين حديث مشهور سرِ زبانها انداخت از جمله اينكه : پيامبر همچون ديگران دچار خطا و اشتباه مى‏شود و گاه به جهت غلبه غضب ، سخنانى مى‏گويد كه مخالف و در تضاد با سخنان ديگر او است ، مانند اين حديث كه فرموده است : «إنّى لم أبعث لعّاناً » من مبعوث نشده‏ام تا لعّان باشم و به كسى نفرين كنم ، و يا اين حديث : «سباب المسلم فسق » سبّ كننده مسلمان فاسق است ، و لذا از آن حضرت حديث نقل كردند كه فرمود : خداوندا هر مؤمنى را كه من سبّ و لعنش كرده‏ام آن را وسيله تقرّب به خودت در قيامت قرار ده‏ صحيح مسلم : 7 / 157 . .

    و در احاديث ديگرى نفرين خودش را به افراد مؤمن وسيله كفّاره گناهان او ، و پاكى و طهارت از آلودگيهاى گناه قرار داده است‏ صحيح مسلم : 7 / 157 ، و8 / 26 ، وتذكرة الحفّاظ : 2 / 699 .

    در حاليكه اين توجيهات ناشيانه با منطق قرآن كه مى‏فرمايد : ( وَمَا يَنْطِقُ عَنْ الْهَوى‏ ) رسول ما سخن باطل و از روى هواى نفس نمى‏گويد ، سازگارى ندارد ، و نيز با اين حديث از عبد اللّه بن عمرو عاص كه مى‏گويد : آنچه پيامبر مى‏گفت مى‏نوشتم تا در ذهنم باقى بماند و آن را فراموش نكنم ، قريش از اين كار مرا نهى كرد ، گفتند : هر چه مى‏شنوى مى‏نويسى! و حال آنكه رسول خدا بشرى است كه در هنگام خشم و غضب نيز سخن مى‏گويد .

    بعد از آن چيزى ننوشتم و موضوع را به پيامبر گفتم .

    فرمود : «اكتب ، فو الذى نفسى بيده ما خرج منه إلاّ حقّ » ، وأشار بيده إلى فيه .

    بنويس ، سوگند به آن كسى كه جانم در دست او است از دهان من جز سخن حق خارج نمى‏شود

    مسند احمد : 2 / 162 ، المستدرك على الصحيحين : 1 / 105 ، تفسير ابن كثير : 4 / 264 ، تاريخ مدينة دمشق : 31 / 260 .

    ج - لعنت كردن بعضى از صحابه به بعضى ديگر

    1 - ابو بكر در محضر پيامبر لعنت مى‏شود .

    ابو هريرة مى‏گويد : مردى در حضور پيامبر ابو بكر را سبّ و لعن مى‏كرد و آن حضرت متعجّبانه مى‏خنديد

    تفسير ابن كثير : 4 / 129 ، مسند احمد : 2 / 436 ، الدر المنثور : 6 / 11 .

    و در نقلى ديگر آمده است : ( أنّ رجلاً سبّ أبا بكر عند النبى ( ص ) والنبيّ لا يقول شيئاً ) . شخصى در حضور رسول خدا ( ص ) ابو بكر را لعنت مى‏كرد و آن حضرت هيچ سخنى نمى‏گفت .

    ابن حجر نيز مى‏گويد : در حضور پيامبر شخصى ابو بكر را سبّ مى‏گفت‏ تاريخ النمازى : 2 / 102 ، سبل السلام : 4 / 197 .

    از ابو برزه نقل شده است كه : مردى ابو بكر را سبّ كرد ، به ابو بكر گفتم : آيا اجازه مى‏دهى گرنش را بزنم؟ گفت : بعد از پيامبر خدا هيچ كس حق ندارد به جهت سبّ و لعن كسى را بكشد ، و اين حكم فقط مخصوص رسول خدا بود سنن نسائى : 7 / 110 .

    2 - سبّ و شتم عمار ياسر و خالد بن وليد

    عمّار و خالد بن وليد در محضر پيامبر به يكديگر ناسزا و فحش مى‏دادند ، عمّار تندروى كرد ، خالد ناراحت شد و گفت : اى رسول خدإ؛ آيا اجازه مى‏دهى تا اين عبد و غلام به من ناسزا بگويد؟ به خدا سوگند اگر تو نبودى او جرأت جسارت به من را نداشت .

    پيامبر فرمود : خالد! دست از عمّار بردار ، هر كس به عمّار ناسزا بگويد ، خدا به او ناسزا خواهد گفت ، و هر كس او را ناراحت كند ، خدا را ناراحت كرده است‏ أسباب النزول : 118.

    ‏ 3 - عياض بن حمّار

    عياض بن حمّار را شخصى سبّ و لعن كرد ، به پيامبر عرض كرد : ديدى اين مرد مرا سرزنش كرد ، در حاليكه او از جهت نسب و شرافت از من پائين‏تر است؟ رسول خدا ( ص ) فرمود : «المستبان شيطانان يتهاتران ويتكاذبان » مسند احمد : 4 / 162 ، السنن الكبرى : 10 / 235 .

    دو نفر كه به همديگر ناسزا مى‏گويند هر دو شيطان هستند ، دشنام مى‏دهند و دروغ مى‏گويند .

    در حضور عائشه از بعضى صحابه پيامبر كه از دنيا رفته بودند بدگوئى شد ، گفت : به شما دستور داده شده است تا براى گذشته‏گان طلب مغفرت و آمرزش كنيد ، و شما اكنون از آنان بدگوئى مى‏كنيد المعجم الأوسط للطبرانى : 5 / 254 .

    سبّ و لعن بعضى از اصحاب رسول خدا ( ص ) نسبت به بعضى ديگر گويا امرى رائج و معمول بوده است كه گاه در حضور پيامبر نيز اين عمل انجام شد ، و عكس العمل آن حضرت نيز متفاوت گزارش شده است . مانند رفتار عمر با عبد اللّه بن أبى ، منافق مشهور كه با همه شهرتش از نفاق بازى و تظاهر به مسلمانى ، وقتى كه عمر به پيامبر مى‏گويد : اجازه بده تا گردن اين منافق را بزنم ، فرمود : دست از اين كار بردار تا نگويند محمد يارانش را به قتل مى‏رساند

    صحيح بخارى : 6 / 66 ، و67 ، صحيح مسلم : 8 / 19 ، باب نصر الأخ ظالماً أو مظلوماً ، سنن الترمذى : 5 / 90 ، ومسند احمد : 3 / 393 .

    و همچنين در قضيّه ذو الخويصره كه پيامبر فرمود : او و يارانش قرآن مى‏خوانند ، اگر چه از حنجره آنان تجاوز نمى‏كند چونان خارج شدن تير از كمان

    صحيح مسلم : 3 / 109 ، باب ذكر الخوارج .

    و در داستان «حاطب » كه عمر به پيامبر گفت : اجازه بده تا گردن اين منافق را بزنم‏ مسند ابو يعلى : 1 / 321 ، سبل السلام : 4 / 188 ، تاريخ ابن خلدون : 2 / 42 .

    و سخن عمر نيز به ابو هريره كه گفت : «يا عدوّ اللّه وعدوّ كتابه ، سرقت مال اللّه » ؛ . اى دشمن خدا و دشمن كتاب خدا ، تو اموال خدا را دزديدى‏ طبقات ابن سعد : 4 / 335 ، معجم البلدان : 1 / 348 . ‏با اينكه فقيهان . اهل سنّت فتوا داده‏اند كه هر كس به شخص ديگرى بگويد : اى منافق ، و اى دشمن خدا ، بايد تازيانه بر او بزنند كشف القناع للبهوتى : 6 / 143 .

    ابن ابى الحديد گفته است : عمر بن خطاب وقتى كه خالد بن وليد مالك بن نويره را به قتل رساند به او گفت : اى دشمن خدا به حريم زندگى فردى مسلمان تجاوز كردى ، خودش را كشتى و با زنش همبستر شدى ، به خدا سوگند اگر بر تو دست يابم سنگسارت مى‏كنم‏ شرح ابن ابى الحديد : 1 / 178 .

    حسّان بن ثابت ، هند همسر ابو سفيان را لعنت كرده است‏ شرح ابن ابى الحديد : 1 / 178 . و على بن ‏ ابو طالب ( ع ) روزى كه عثمان به قتل رسيد عبد اللّه بن زبير را به جرم اينكه از عثمان دفاع نكرد لعنت كرد مروج الذهب : 2 / 54 . .

    ‏ 10 - آثار نوشته شده در بديهاى شيخين

    يكى از روشهاى ديگر در يادآورى نقصهاى گفتارى و رفتارى افراد استفاده از نوشتن و ضبط آن است كه در طول تاريخ در اين زمينه آثارى مكتوب از اهل قلم و تصنيف به رشته تحرير در آمده است ، از آن جمله راجع به مسلمانان صدر اسلام و ياران پيامبر اكرم و چهره‏هاى سرشناس كه به فصلهايى كوتاه از رفتار و كردار آنان پرداخته‏اند ، مانند ابن خراش كه دو جلد در باره زشتكاريهاى خليفه اول و دوم نوشت ، و چون مورد اعتماد و اطمينان بود و به دروغگويى از نقل حوادث و گزارشات تاريخى متّهم نبود ، او را به طرفدارى از اهل بيت پيامبر ( ص ) متّهم نمودند ، و اشخاصى از قبيل او را كه به نقل زشتكاريها پرداخته‏اند به همين اتّهام مورد حمله و هجوم قرار داده‏اند الكامل فى ضعفاء الرجال : 5 / 519 ، تهذيب التهذيب : 2 / 83 . .

    و گاهى آثارى از اين قبيل در ميان شعله‏هاى آتش به خاكستر تبديل مى‏شد ، مانند كتاب «ابو عوانه » - وضّاح بن خالد - احمد بن حنبل در باره او مى‏نويسد : «ابو عوانه » كتابى در معايب اصحاب پيامبر نوشت ، سلام بن ابى مطيع كتاب را از او گرفت و در آتش سوزاند العلل و معرفة الرجال لأحمد بن حنبل : 1 / 254 . .

    ابو العبّاس بن عقده نيز از كسانى است كه كتاب در باره زشتكاريهاى صحابه مى‏نوشت ، و با اينكه از دروغگوئى تبرئه شده است به نوشته‏هايش اعتماد نكرده‏اند لسان الميزان : 1 / 263 ، و264 ، و265 ، ميزان الاعتدال : 1 / 138 .

    11 - نام كسانى كه صحابه را شتم كرده‏اند

    ذهبى در ترجمه و شرح حال ابو صلت هروى بعد از اينكه از او تجليل و تعريف كرده است مى‏نويسد : «إلّا أنّ ثمّ أحاديث يرويها فى المثالب » آدم خوبى است ولى در سخنانش از شيخين بدگويى مى‏كند سير أعلام النبلاء : 11 / 447 - 448 .

    و در شرح حال «رواجنى » بعد از اعتراف به وثاقت و مورد اطمينان و اعتماد بودنش مى‏نويسد : او از مسلمانان صدر اسلام بدگوئى و شماتت مى‏كرد ، اگر چه تعمّدى در دروغگوئى نداشت‏ سير أعلام النبلاء : 11 / 537 - 538 .

    ابن حجر در شرح حال جعفر بن سليمان به نقل از ابن حبّان مى‏نويسد : جعفر از چهره‏هاى موثّق و مورد اعتماد در نقل حديث است ، فقط يك عيب دارد و آن هم تمايل او به اهل بيت ( ع ) است . و ازدى گفته است : جعفر انسان دروغگوئى نيست ولى نسبت به گذشتگان بى‏مهرى كرده ، و گوشه‏هايى از اعمال ناشايست آنان را بازگو نموده است‏ تهذيب التهذيب : 2 / 83 .

    عمرو بن ثابت ، و اسماعيل بن عبد الرحمن اسدى ، و تليد بن سليمان ، و عمرو بن شمر ، و محمّد بن عبد اللّه شيبانى ، و زياد بن منذر ، و سالم بن ابى حفصه ، و على بن بذيمه ، و عمرو بن حمّاد قنّاد ، و افرادى ديگر نيز در موضوع سبّ و شتم بعضى از صحابه سخنان و مطالبى دارند كه در كتابهاى معتبر اهل سنّت از آنها ياد شده است

    صحيح مسلم : 1 / 12 ، تهذيب التهذيب : 1 / 273 - 274 ، سير أعلام النبلاء : 18 / 12 ، لسان الميزان : 4 / 366 ، 5 / 231 ، تهذيب الكمال : 10 / 136 ، 21 / 594 ، الكامل فى ضعفاء الرجال : 6 / 545 .

    نويسنده: دكتر سيد محمد حسيني قزويني

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه