اهل سنت اشكال كردهاند كه روايت «فَنَظَرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام إِلَى بَيَاضٍ عَلَى ثَوْبِ الْمَرْأَةِ وَبَيْنَ فَخِذَيْهَا» با عصمت اميرمؤمنان عليه السلام در تعارض است، در جواب اين شبهه چه پاسخى ميتوان داد؟
پاسخ:
اصل متن روايت :
علي بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي الْمُعَلَّى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ أُتِيَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ بِامْرَأَةٍ قَدْ تَعَلَّقَتْ بِرَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ وَکَانَتْ تَهْوَاهُ وَلَمْ تَقْدِرْ لَهُ عَلَى حِيلَةٍ فَذَهَبَتْ فَأَخَذَتْ بَيْضَةً فَأَخْرَجَتْ مِنْهَا الصُّفْرَةَ وَصَبَّتِ الْبَيَاضَ عَلَى ثِيَابِهَا بَيْنَ فَخِذَيْهَا ثُمَّ جَاءَتْ إِلَى عُمَرَ فَقَالَتْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ أَخَذَنِي فِي مَوْضِعِ کَذَا وَکَذَا فَفَضَحَنِي قَالَ فَهَمَّ عُمَرُ أَنْ يُعَاقِبَ الْأَنْصَارِيَّ فَجَعَلَ الْأَنْصَارِيُّ يَحْلِفُ وَأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام جَالِسٌ وَيَقُولُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ تَثَبَّتْ فِي أَمْرِي فَلَمَّا أَکْثَرَ الْفَتَى قَالَ عُمَرُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام يَا أَبَا الْحَسَنِ مَا تَرَى فَنَظَرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام إِلَى بَيَاضٍ عَلَى ثَوْبِ الْمَرْأَةِ وَبَيْنَ فَخِذَيْهَا فَاتَّهَمَهَا أَنْ تَکُونَ احْتَالَتْ لِذَلِکَ فَقَالَ ائْتُونِي بِمَاءٍ حَارٍّ قَدْ أُغْلِيَ غَلَيَاناً شَدِيداً فَفَعَلُوا فَلَمَّا أُتِيَ بِالْمَاءِ أَمَرَهُمْ فَصَبُّوا عَلَى مَوْضِعِ الْبَيَاضِ فَاشْتَوَى ذَلِکَ الْبَيَاضُ فَأَخَذَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فَأَلْقَاهُ فِي فِيهِ فَلَمَّا عَرَفَ طَعْمَهُ أَلْقَاهُ مِنْ فِيهِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى الْمَرْأَةِ حَتَّى أَقَرَّتْ بِذَلِکَ وَدَفَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِ الْأَنْصَارِيِّ عُقُوبَةَ عُمَرَ.
امام صادق (ع) مىفرمايد : زنى نزد عمر آورده شد كه به مردى از انصار دل بسته بود و به او عشق ميورزيد ؛ ولى هر چه كوشيد جوان را جلب توجه و عطف نظر كند نتوانست ، تخم مرغى را شكسته با سفيده آن جامه خود را از بين دو ران آلوده ساخت و بدين وسيله جوان را متهم كرده او را نزد عمر برد و گفت : اى خليفه ! اين مرد مرا رسوا نموده است عمر تصميم گرفت جوان انصارى را عقوبت دهد ، مرد پيوسته سوگند ياد مى كرد كه هرگز مرتكب فحشايى نشده است و از عمر مى خواست تا در كار او دقت و تحقيق نمايد ، عمر به اميرالمومنين عليه السلام که در آن جا حضور داشت رو كرده و گفت : يا على ! نظر شما در اين قضيه چيست ؟
آن حضرت به سفيدى جامه زن به دقت نظر افكنده وى را متهم نموده و فرمود: آبى بسيار داغ روى آن بريزند و چون ريختند سفيدى جامه بسته شد، پس امام على عليه السلام (براى فهماندن حاضران) اندكى از آن را در دهان گذاشت و چون طعمش را چشيد آن را به دور افكند و سپس به زن رو كرده، او را سرزنش نمود تا اين كه زن به گناه خود اعتراف نمود و از اين راه مكر و خدعه زن را آشكار كرد و به بركت آن حضرت، مرد انصارى از عقوبت عمر رها گرديد.………..,,,..
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الكافي، ج7، ص422، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
اين روايت علاوه بركتاب کافى ، در منابع ذيل نيز آمده است :
الطوسي ،أبي جعفر محمد بن الحسن ( المتوفى 460 ه)، تهذيب الأحكام في شرح المقنعة للشيخ المفيد ، ج 6 ص 304 باب 92- باب من الزيادات في القضايا ،تحقيق: السيد حسن الموسوي الخرسان ، ناشر: دار الكتب الاسلامية تهران بازار سلطاني ، التصحيح الشيخ محمد الآخوندي 1390 ه ق.
الحر العاملي ، محمد بن الحسن ،(متوفاى1104 ه )، وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، ج 27 ص 281 باب 21- باب جملة من القضايا و الأحکام ،تحقيق و نشر : مؤسسة آل البيت ( ع) لإحياء التراث - قم المشرفة الطبعة : الثانية - جمادي الآخرة 1414 ه .
النوري الطبرسي ، ميرزا حسين (متوفاى1320هـ)، مستدرك الوسائل ومستنبط المسائل ، ناشر : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث - بيروت – لبنان ، ج 17 ص 387 باب 17- باب جملة من القضايا و الأحکام ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث،چاپ : الثانية،سال چاپ : 1408 - 1988 م
المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، تحقيق: محمد الباقر البهبودي،ج 40 ص 303 باب 97- قضاياه صلوات الله عليه و ما...، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م.
اين روايت از چند جهت جاى دقت و تأمل دارد كه در ادامه به آن اشاره ميگردد :
گفتار اول : بررسي سند روايت:
اين روايت از نظر سند مشكل دارد ؛ زيرا در سند آن ، أبو العلاء يا أبو المعلى وجود دارد كه فردى مجهول است ؛ چنانچه علامه مامقانى در كتاب تنقح المقال در شرح حال او مينويسد:
أبو المعلى روي في باب النوادر من كتاب الأحكام من الكافي عن عمر بن يزيد عنه عن أبيعبد الله عليه السلام ولم أقف على اسمه ولا حاله.
ابو معلى در باب نوادر ازكتاب فروع كافى از عمر بن يزيد واز ابو عبدالله روايت نموده است اما اسم وحال اورا پيدا نكردم .
المامقاني، الشيخ عبد الله، تنقيح المقال، ج3، باب الميم من فصل الكني، ص35، طبع في المطبعة المرتضوية، النجف الأشرف ـ 1352هـ .
در نيتجه اين روايت ارزش استناد و استدلال را ندارد.
گفتار دوم : بررسي دلالت روايت:
مخالفان اهل بيت عليهم السلام از اين روايت استفاده كردهاند كه اميرمؤمنان عليه السلام به بين دو ران زن نگاه كرده است و در نتيجه با عصمت آن حضرت در تضاد است؛ چون چگونه امكان دارد كه يك فرد معصوم به بين دو ران يك زن نگاه كند و ...
اما با دقت در متن روايت، متوجه ميشويم كه امام عليه السلام به بين دو ران نگاه نكرده است؛ بلكه به لباس زن در محل بين دو ران او نگاه كرده و روى لباس او آب داغ ريخته است. شواهدى در اصل روايت وجود دارد كه ما به اخصار به آنها اشاره خواهيم كرد:
الف: تخم مرغ بر روي لباس ريخته شده است:
در روايت آمده است كه :
«وَصَبَّتِ الْبَيَاضَ عَلَى ثِيَابِهَا بَيْنَ فَخِذَيْهَا».
سفيدى تخم مرغ را بر لباسش (نه روى خود رانش) در بين رانهايش ريخت .
در روايت آمده است كه تخم مرغ را روى لباسش ريخت ، نه روى خود رانش؛ و امام عليه السلام نيز به محل ريختن تخم مرغ كه روى لباس بوده است، نگاه كرده است، نه به خود ران:
فَنَظَرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام إِلَى بَيَاضٍ عَلَى ثَوْبِ الْمَرْأَةِ وَ بَيْنَ فَخِذَيْهَا ... .
پس اميرالمومنين به سفيدى كه در روى لباس زن و در محل بين دو ران او قرار داشت نگاه كرد!
آن گاه امام على عليه السلام فرمود :
فَقَالَ ائْتُونِي بِمَاءٍ حَارٍّ قَدْ أُغْلِيَ غَلَيَاناً شَدِيداً فَفَعَلُوا ...
برايم آب جوشى که از جوش نيفتاده ، بياوريد و آوردند و حضرت دستور داد آب جوش را به جايى که سفيدى بود و زن ادعا مىکرد آب منى مرد است ريختند و معلوم شد که سفيده تخم مرغ است.
از اين تكه روايت استفاده ميشود كه اصلا بدن زن برهنه نبوده و در نتيجه امام عليه السلام نيز به بدن برهنه او نگاه نكرده است؛ بلكه به محل ريختن تخم مرغ كه روى لباس بوده نگاه كرده است.
به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه آب جوشى كه ريخته شده است، قطعا روى خود بدن زن نبوده است؛ بلكه روى لباس او بوده است و گرنه با ريختن آب جوش روى بدن زن، پايش ميسوخت و هيچ حاكمى حق ندارد به شخص مدعى آسيب برساند.
اين مطلب نيز شاهدى ديگرى است كه امير مؤمنان عليه السلام به خود بدن نگاه نكرده است .
ب : روايت مربوط به تعزير است:
اين روايت ، مربوط به بحث زنا نيست ! دقت در متن روايت نشان ميدهد كه زن با ظاهر سازى ادعا كرده است كه اين انصارى در فلان مكان من را گرفت و من را رسوا كرد (يعنى چسپاندن بدن از روى لباس)! و سپس با همان صورت به نزد خليفه آمد! يعنى مستقيما به نزد خليفه آمده است تا از جوان انصارى شكايت كند !
شاهد بر اين مطلب نيز اين است كه در روايت از كلمه «عقوبت» استفاده شده است نه از كلمه «حد». اگر بحث از زنا بود، بايد بر او حد جارى ميكرد نه اين كه او را عقوبت (تعزير) نمايد .
ج : كلمه « فخذيه » ملازم با برهنه بودن ران نمي باشد:
كلمه «فخذيه» هميشه دلالت بر برهنه بودن ران نميكند، شبيه اين متن در كتب اهل سنت به صورت ذيل آمده است كه :
حدثنا موسى بن إسماعيل حدثنا حماد بن سلمة عن عبيد الله بن عمر عن القاسم : أن عمر طلق جميلة فجاءت أمها فذهبت بابنه عاصم فجاء عمر فأخبر فرفع فرسه فلحقها فضمته بين فخذيها.
عمر ، جميله را طلاق داد ؛ او به نزد مادر خويش رفت و پسرش عاصم را نيز همراه خود برد !عمر آمد و خبر دار شد ؛ به سرعت اسب خويش را برداشته و به دنبال او رفت ! اما آن زن ،پسر را بين دو ران خويش قرار داد !
أبو إسحاق الحربي ، إبراهيم بن إسحاق ( الوفاة: 285 )، غريب الحديث للحربي ، ج 1 ص 200 ، دار النشر : امعة أم القرى - مكة المكرمة - 1405 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. سليمان إبراهيم محمد العايد.
روشن است كه از اين روايت استفاده نميشود كه عمر فرزندش را بين ران خود؛ در حالى كه برهنه بوده است، گذاشته باشد.
آيا كسى در ترجمه اين روايت ميگويد كه بين دو ران ، حتما بايد چسبيده به پوست باشد ؟!
اين قرائن نشان ميدهد كه مستشكل نميتواند به صورت قطعى در ترجمه روايت بگويد كه «حضرت به پوست ران آن زن نگاه كردهاند» تا اشكال وارد شود ! بلكه آنچه با ظاهر روايت نيز مناسب است ، اين است كه حضرت به پارچه در محل بين دو ران نگاه كردند ! همين وجود احتمال ديگر در ترجمه ، براى رفع اشكال ، كافى است !
گفتار سوم : لزوم رعايت ضوابط شهادت وكار شناسي در اسلام:
حتى اگر فرض بگيريم كه مقصود نگاه كردن به پوست و بين دو ران باشد ، باز ممكن است از باب قضاوت ، اين مطلب نه تنها جايز ، و بلكه واجب باشد ! لذا در ماجراى مغيره آمده است که :
عمر در مدينه در حضور مغيره از شاهدانى که واقعه را به او گزارش کرده بودند يکى يکى و جداگانه تحقيق و پرسش کرد. ابوبکره گفت :
«... أنه رآه بين رجلي أم جميل وهو يدخله ويخرجه كالميل في المكحلة ».
[از ترجمه جملات فوق معذوريم.]
شبل و نافع نيز چنين اقوالى را تکرار کردند. چون نوبت به شهادت برادر چهارمشان «زياد» رسيد و او از در وارد شد، عمر تا اورا ديد گفت:
«فلما نظر إليه عمر قال أما إني أرى وجه رجل أرجو أن لا يرجم رجل من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم على يده ولا يخزى بشهادته»
من ميبينم صورت مردى را كه اميد دارم كه سنگسار نشود مردى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله را بر دست او و خوار نشود بشهادت او.
البلاذري ، أحمد بن يحيى بن جابر (الوفاة: 279) ، فتوح البلدان ، ج 1ص 340، تحقيق : رضوان محمد رضوان ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1403.
و چون ازاو پرسيد که چه ديده است، زياد گفت : قال رأيته جالسا بين رجلي امرأة فرأيت قدمين مخضوبتين تخفقان واستين مكشوفتين وسمعت خفزانا شديدا.
ديدم نشسته ميان دو پاى زنى ... (از ترجمه معذوريم)
عمر گفت: آيا ديدى او را «... رأيت كالميل في المكحلة قال لا قال فهل تعرف المرأة قال لا... »، پس گفت: نه
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي 310هـ)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 2، ص 493 ،ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ.
چونکه زياد بن معبد البجلى صحنه اى مثل ديگران نديده بود، شرط اصلى گواهى زنا تحقق نيافت و مغيره مجازت نشد. سه برادر ديگر متهم به گواهى ناحق به قصد بيآبرو کردن يک مسلمان شدند و عمر دستور داد به هرکدامشان هشتاد تازيانه زدند.
ابوبکره پس از حد خوردن گفت : من دوباره شهادت مىدهم که مغيره اين عمل را انجام داده است . عمر خواست او را دوباره حد بزند ، ولى على (ع) مانع شد و فرمود : اگر او را حد بزنى براى رفيقت مغيره حد را جارى خواهم کرد .
فقال أبو بكرة بعد أن ضرب فإني أشهد أن المغيرة فعل كذا وكذا فهم عمر بضربه فقال له علي عليه السلام إن ضربته رجمت صاحبك ...
أبو الفرج الأصبهاني الوفاة: 356هـ)، الأغاني ، ج 16 ص 108 ،دار النشر : دار الفكر للطباعة والنشر - لبنان ، تحقيق : علي مهنا وسمير جابر.
ابن منظور ، محمد بن مكرم الأفريقي المصري (المتوفى : 711هـ) مختصر تاريخ دمشق ، ج 7 ص 382، دار النشر :
عمر در مراسم حج به اين مطلب اعتراف نمود که ابوبكره شهادتش درست بوده و لذا به مغيره گفت : ...والله ما أظن أبا بكرة كذب عليك وما رأيتك إلا خفت أن أرمى بحجارة من السماء .
به خدا ! ما شك نداشتيم كه ابوبكره راست مى گويد و ديدم كه تو مى ترسيدى سنگى از آسمان بر سرت فرود آيد.
أبو الفرج الأصبهاني الوفاة: 356هـ) ، الأغاني ، ج 16 ص 109 ، دار النشر : دار الفكر للطباعة والنشر - لبنان ، تحقيق : علي مهنا وسمير جابر.
كارشناسى ، يكى از مهمترين دلايل اثبات است كه در غالب دعواها مورد استناد قرار ميگيرد وكمتر موضوع دعوايى ميتوان يافت كه در آن موضوعات تخصصى كه نياز به بررسى فنى توسط كارشناس دارد، مطرح نباشد. از اين رو، ارجاع به كارشناس و صدور قرار كارشناسى به اقدامى متداول در رسيدگى به دعاوى تبديل شده است.
بسيارى از آراى قضايى نيز مبتنى بر نظر كارشناس و مستند به آن است؛ حتى اگر پاسخ قبلى را قبول نكنند و بگويند كه حضرت على به بين دو ران آن زن نگاه كرده است ميگوييم اهميت ويژه كارشناسى در رسيدگى به دعاوي، عمر را بر آن داشت که از امام على به عنوان کارشناس در قضيه مغيره و ام جميل نظرش را بدهد . همان گونه که شهود صحنه ماجراى غير اخلاقى مغيره را در نزد عمر به عنوان شاهد گزارش نمودهاند و از نظر مبانى فقه کيفرى اسلام هم ديدن صحنه جرم و بازگو نمودن آن به عنوان شهود و کار شناس نه تنها حرام نيست؛ بلکه لازم وضرورى است واگر ديدن صحنه براى کار شناس وشهود از نظرفقه مشکل داشت ، خود خليفه نبايستى از شهود استعلام مىنمود واز امام على به عنوان عادلترين کار شناس نظر خواهي مىنمود .
نتيجه :
اين روايت از نظر سندى ضعيف و راوى آن مجهول است؛ چون در سند او أبى العلاء يا أبى المعلى وجود دارد كه در هيچ يك از كتابهاي رجالي معتبر توثيق نشده است.
از جهت دلالى نيز دو پاسخ دارد :
1. شبهه افكنان در ترجمه اين روايت اشبتاه كردهاند، ترجمه صحيح اين است كه: «به لباس در بين دو ران او نگاه كرد» و نه به پوست ران!
2. گاهى از باب قضاوت و اشهاد ، نگاه دقيق به عورت ، نه تنها جايز و بلكه واجب ميشود !