صفحه 18 از 26 نخستنخست ... 891011121314151617181920212223242526 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 171 به 180 از 259

موضوع: ريشه ضرب المثل ها و اصطلاحات محاوره ای فارسی

  1. #171
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض شغال مرگی

    این مثل به صورت شغال مردگی و خود را به شغال مردگی زدن هم اصطلاح می شود کنایه از افرادی است که ظاهرا خود را کوچک و مظلوم وانمود می کنند ولی در باطن آن چنان نیستند.

    ضرب المثل شغال مرگی از آنجا ناشی شده است که گاهگاهی روستاییان از اذیت و آزار شغال که به مرغان و پرندگان اهلی حمله می کند به ستوه می آیند و در سر راهش تله می گذارند تا در تله می افتد و روستائیان به قصد کشت او را می زنند.

    شغال بر اثر ضرب و شتم و هلهله و غوغای روستاییان چنان وحشت و هراسی بر او مستولی می شود که اعصابش از کار می افتد و حالت اغما و بی هوشی به او دست می دهد . روستائیان به گمان آنکه شغال مرده است دمش را می گیرند کشان کشانه به خارج از روستا می برند و در خندقی که غالبا در اطراف مزارع و کشتزارها حفر شده است می اندازند.

    پس از دیر زمانی اعصاب شغال تسکین پیدا می کند و چشمانش را باز می کند و چون کسی را در پیرامونش نمی بیند از خندق خارج می شود و فرار می کند.
    این حالت اغما و بی هوشی که بر اثر ضعف و سستی اعصاب به شغال دست می دهد در عرف و اصطلاح عامه به شغال مرگی یا شغال مردگی تعبیر شده است.

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #172
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض شق القمر کرد

    هر گاه از شخصی عمل خارق العاده ای و غیر قابل تصور سر بزند از آن به شق القمر تمثیل کرده می گویند: واقع شق القمر کرده است.

    یکی از مهمترین معجزات پیغمبر شق القمر است که روایت می کنند عده ای از مشرکان قریش مجتمعا خدمت پیغمبر رسیدند و گفتند:" ای محمد، اگر در دعوی نبوت صادق هستی و عمل تو سحر و جادو نیست هم اکنون ماه را در وسط آسمان دو نیمه کن تا ما به رای العین شق القمر را ببینیم و با رسالت تو ایمان بیاوریم زیرا شنیدمی که سحرو جادو فقط در روی زمین امکان دارد ولی در آسمان موثر نیست." در آن هنگان مردم در منی بودند.
    پیغمبر اسلام دست به دعا بر داشت و از خداوند مسئلت کرد که این آخرین حجت رسالتش را با این قوم مشترک نشان دهد تا شاید دست از عناد و لجاج بردارند. بلافاصله وحی نازل شد که ماه در اختیار توست و می توانی آن را دو پاره کنی.

    پیغمبر اکرم(ص) به روایتی انگشت مجسمه اش را به جانب آسمان دراز کرد و ماه از میان دو نیمه شد. " در آن هنگام که مردم در منی بودند به طوری شکافته شد که کوه حرا در میان دو پاره آن که مانند دو شعله بود می نمود."

  4. #173
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض شغال بیشه مازندران را ندرد جز سگ مازندرانی

    این مصراع و مثل غالبا از باب شوخی و هزل گفته می شود نه جد، ولی از آنجا که به صورت ضرب المثل در آمده لابد و ناگزیر بودیم ریشه تاریخی آن را در این مختصر بیاوریم.

    میرزا آقاخان نوری ملقب به اعتمادالدوله از شخصیتهای بارز و موثر کشور در عهد سلطنت ناصر الدین شاه قاجار بود. نام اصلیش میرزا نصر الله پسر میرزا اسد الله خان نوری است و نسب خود را به ابی صلت هروی می رساند.

    در موقع فوت محمد شاه در اصفهان حسن خدمتی به خرج داد و مورد لطف و عنایت فرزندش واقع شد و در غالب دسایس و توطئه هایی که به تحریک و تقویت مهد علیا مادر ناصر الدین شاه علیه میرزا تقی خان امیر کبیر به عمل می آمد دست داشت. چون در آبان ماه سال 1330 هجری شمسی امیر کبیر از صدارت عزل و به کاشان تبعید شد میرزا آقا خان نوری به صدر اعظمی ایران منصوب گردید ولی به قول شادروان محمود:" برای قبولی مقام صدارت دو شرط مهم نمود:یکی اینکه میرزا تقی خان اتابک اعظم معدوم الاثر شود. دیگر آنکه روزی از میرزا آقا خان خطا و خیانتی دیده شود یا سعایتی به عمل آید او درامان باشد و به هلاکت نرسد." هنوز سال مرگ امیر نظام، آن مرد بزرگ و تاریخی درست برگزار نشده بود که میرزا آقا خان برای قدردانی از همراهیهای دولت انگلیس قباله هرات را مسجل کرده به آنها واگذار نمود."

    " میرزا آقا خان نوری دچار یبوست مزاج بود و اغلب دچار خشم و بدخلقی هر گاه پیشخدمت صبحها یک ظرف آب آلو به صدر اعظم می داد آن روز کاغذها زودتر امضا و رد می شد و روزهایی که آب آلو مصرف نشده بود اغلب به اوقات تلخی می گذشت. کسانی که فرمان حکومت جایی را می خواستند روز قبل به پیشخدمت او یک هدیه و رشوه ای می دادند که مواظب باشد و صبح روز بعد آب آلو به میرزا آقا خان بدهد . چنان شده بود که اهل توقع هروقت کاری داشتند به همدیگر توصیه می کردند که آب آلو یادت نرود! آیا نمی شود احتمال داد که این آب آلو در تسریع امضای قرار داد پاریس هم موثر بوده باشد؟ "

  5. #174
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض شستش خبر دار شد

    عبارت بالا کنایه از این است که : به او الهام شد، پیش بینی کرد، از موضوع اطلاع یافت. این مثل غالبا هنگامی به کار می رود که دو یا چند نفر بدون اطلاع و در نظر گرفتن منافع شخصی مورد نظر تصمیم بگیرند کاری را انجام دهند ولی شخصی مورد نظر از نقشه آنها آگاه شود و در مقام جلوگیری از اقدام حریفان به منظور تامین منافع و مصالح خویش بر آید در چنین موقع که اسرار فاش و اعمال پنهانی آشکار گردید اصطلاحا می گویند:" فلانی شستش خبردار شد" یعنی فهمید که چه می خواهیم بکنیم یا چه می خواهند بکنند.

    واژه شست معانی و مفاهیم مختلفی دارد از جمله:
    قلابی از آهن که ماهیگیران با آن ماهی می گیرند . این قلاب آهنی را که به معنی دام آمده مجازا شست می گویند.

    به کاربردن واژه شست در مورد قلاب ماهیگیری شاید ناشی از این باشد که چون شست یعنی انگشت ابهام ماهیگیر در داخل یک سر قلاب ماهیگیری قرار دارد به همان مناسبت که زهگیر کمان را شست می گویند این قلاب ماهیگیری را نیز شست گفته اند.
    به طوری که می دانیم هنگامی که قلاب ماهیگیری در داخل دریا یا رودخانه در حلقوم ماهی فرو رفت ماهی به تکاپو می افتد شاید خلاصی پیدا کند. در این موقع صیاد ماهیگیر قبل از هر چیزی شستش خبر دار می شود یعنی انگشت ابهامش بر اثر جست و خیز ماهی در دریا یا رودخانه تکان می خورد و صیاد می فهمد که ماهی در دام افتاده است.

    پس بلافاصله قلاب را بالا می کشد و ماهی صید شده را از قلاب جدا کرده و در سبد می اندازد.

  6. #175
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض شاهنامه آخرش خوش است

    کسانی که بدون مطالعه و مداقه دست به کاری زنند هر چند در تشخیص خویش مومن بوده به حسن ختام عمل و اقدام اعتقاد داشته باشند. مع الذکر بر افراد تیز بین و دوراندیش پوشیده نیست که عجله و شتابزدگی هرگز به نتیجه نمی رسد و عجول و شتابزده چون اسب تیزتک یکروز با سر سقوط خواهد کرد . به همین جهت در قضاوت عجله نمی کنند و عامل را به دست زمان می سپارند زیرا به خوبی می دانند که: شاهنامه آخرش خوش است.

    این عبارت مثلی در بدو امر برای هر محقق کنجکاوی ایجاد شبهه می کند که مگر کتاب شاهنامه در آخرش چه دارد و چه نقاظ ضعفی در این شاهکار ادبی جهان یافت می شود که از آن به صورت ضرب المثل استفاده می کنند؟

    شاهنامه فردوسی کتاب ارزنده ای است که هر ایرانی پاک نژاد آن را به خوبی می شناسد. کتاب شاهنامه چه از نظر کمیت و چه به لحاظ کیفیت از شاهکارهای ادبی جهان به شمار می رود.
    حکیم ابوالقاسم فردوسی با نظم و تدوین شاهنامه اساس ادب و ملیت ایران را پی ریزی کرد و اسامی تمام بزرگان و نامداران دوران باستانی را در جریده روزگار ثبت کرده است چنان که خود گوید:

    چون عیسی من این مردگان را تمام

    سراسر همه زنده کردم به نام

    اگر شاهنامه با تحمل رنج سی ساله دهقان زاده طوس به وجود نمی آمد بی گمان تمام آثار و معالم تاریخی اسلاف و نیاکان ما دستخوش سیل حوادث می شد و بعید نبود که ما نیز اکنون مانند ملل آفریقای شمالی و بعضی از کشورهای خاورمیانه به لسان عربی متکلم می بودیم و لغات و کلمات شیرین پارسی را جز در کتابخانه ها و لابلای کتب قدیمه � اگر با آن آب تعصب و جهالت شسته نشده باشد- نمی توانستیم بیابیم.
    ولی متاسفانه اختلاف عقیده مذهبی و نژادی فردوسی و سلطان محمود غزنوی و سعایت ساعیان و حاسدان و تنگ نظران موجب نقض عهد گردید و درهم به جای دینار داد.


    اما ریشه تاریخی ضرب المثل بالا از آن سرچشمه گرفته است که نقل شده فردوسی پس از سرودن هجانامه مورد بحث موفق گردید یک نسخه از هجانامه را به وسیله دوستان و طرفدارانی که در دستگاه سلطنت محمود غزنوی داشت مخفیانه به آخر شاهنامه موجود در کتابخانه سلطنتی الحاق و اضافه نماید و همین عمل موجب شده است بعد ها که از شاهنامه کتابخانه سلطنتی به وسیله نساخان و خطا طان به منظور تکثیر و توزیع نسخه ها بر می داشته اند قهرا آن هجانامه آخر شاهنامه را هم می نوشته اند.
    با این توصیف اجمالی که صحت و سقم آن بر عهده راویان اخبار است سابقا هر کس شاهنامه مطالعه می کرد چون مکرر به مدح و ستایش از سلطان محمود غزنوی برخورد می کرد به گمان خود همت و جوانمردانی سلطان را که مشوق فردوسی در تنظیم شاهنامه گردیده است از جان و دل می ستود و بر آن همه عشق و علاقه به تاریخ و ادب ایران آفرین می گفت! بی خبر از آنکه شاهنامه آخرش خوش است زیرا وقتی که به آخر شاهنامه می رسید و منظومه هجاییه را در آخر شاهنامه قرائت می کرد تازه متوجه می شد که محمود غزنوی نسبت به سلطان ادب و ملیت ایران تا چه اندازه ناجوانمردی و ناسپاسی کرده است.

    به همین جهت هر کس در ازمنه گذشته به قرائت شاهنامه می پرداخت قبلا به او متذکر می شدند تا زمانی که کتاب را به پایان نرسانده باشد و در قضاوت نسبت به سلطان محمود غزنوی عجله نکند زیرا شاهنامه آخرش خوش است یعنی در آخر شاهنامه است که فردوسی محمود غزنوی راه به خواننده کتاب می شناساند و با این قصیده هجاییه حق ناسپاسی و رفتار توهین آمیز را در کف دستش می گذارد.

    بی فایده نیست دانسته شود که فردوسی برای سرودن شصت هزار بیت شاهنامه نه هزار واژه به کار برده که فقط چهار صد و نود تای آن عربی است. واقعه زیر را نیز به عنوان حسن ختام این مقاله نقل می کند:
    شاه عباس امر کرد کتاب شاهنامه فردوسی را بنویسند. سه هزار تومان وجه نقد داد که بعد از اتمام، باقی را که شصت هزار تومان باشد سطری یک تومان بدهد.
    میر سه هزار بیت از شاهنامه نوشته فرستاد و وجه را مطالبه کرد . شاه متغیر شده گفت:
    " من نخواستم با تو معامله سلطان محمود غزنوی را که به فردوسی نمود، بنمایم."
    میر عماد هم سه هزار بیت را که نوشته بود سطری یک تومان صفحه به صفحه فروخت و سه هزار تومان شاه را رد کرد. بیچاره فردوسی که خود در فلاکت و بینوایی مرد ولی خطاط هر بیت او یک تومان � لابد به تسعیر زمان قاجاریه نه صفویه- می گرفت! فاعتبروایااولی الابصار.

    راستی، کنت دو گوبینو می نویسد" در پایان عمر شنیدن یکی از همین اشعار از دهان کودکی در بازار باعث مرگ فردوسی شد. " آیا حقیقت دارد؟

  7. #176
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض شاه می بخشد ، شیخ علی خان نمی بخشد

    گاهی اتفاق می افتد که از مقام با لاتر دستوری صادر میشود ولی بخش مربوطه صدور چنان دستوری را مقرون صلاح و مصلحت ندانسته از اجرای آن خود داری می کند.

    در چنین موقع حواله گیرنده با طنز و کنایه می گوید:" عجب دنیایی است. شاه می بخشد شیخ علی خان نمی بخشد." باید دید این شیخ علی خان کیست و فرمان شاه را به چه جهت نکول می کرد؟

    شیخ علی خان شبها با لباس مبدل به محلات و اماکن عمومی شهر می رفت تا از اوضاع مملکت با خبر شود . به مستمندان و ایتام مخصوصا طلاب علوم بذل و بخشش زیاد می کرد. ابنیه خیریه و کاروانسراهای متعددی به فرمان این وزیر با تدبیر در گوشه و کنار ایران ساخته شده است که همه را امروزه به غلط شاه عباسی می گویند.

    شیخ علی خان با وجود قهر و سخط شاه سلیمان شخصیت خود را حفظ می کرد و تسلیم هوسبازی هایش نمی شد چنان که هر قدر شاه سلیمان به او اصرار می کرد که شراب بنوشد امتناع می کرد حتی یکبار در مقابل تهدید شاه پیغام داد :" شاه بر جان من حق دارد اما بر دینم من حقی ندارد."

    یکی از عادات شاه سلیمان این بود که در مجالس عیش و طرب شبانه هنگامی که سرش را از باده ناب گرم میشد دیگ کرم و بخشش وی به جوش می آمد و به نام رقاصه ها مغنیان مجلس مبلغ هنگفتی حواله صادر می کرد که صبح بروند از شیخ علی خان بگیرند .
    چون شب به سر می رسید و بامدادان حواله ها صادره را از نزد شیخ علی خان می بردند همه را یکسره و بدون پروا نکول می کرد و به بهانه آنکه چنین اعتباری در خزانه موجود نیست متقاضیان را دست از پا درازتر بر می گردانید.
    در واقع شاه می بخشید شیخ علی خان نمی بخشید و از پرداخت مبلغ خود داری می کرد. در سفر نامه انگلبرت هم آمده:" او با قدرت کامله ای که داشت حتی می توانست وقتی که شاه می بخشد او نبخشد."

  8. #177
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض با توکل زانوی اشتر ببند

    لغت عربی توکل از لحاظ ریشه لغوی به معنی تکیه و اعتماد بر خدا و اعتراف به عجز خود کردن است. ولی مصراع بالا به افرادی که جمودت فکری دارند پاسخ آموزنده می دهد و به کسانی که قدرت خلاقه افراد و جماعت بشری را به هیچ می نگرند درس زندگی می آموزد که: نه کار بی توکل مصلحت است و نه توکل و تسلیمی که تلاش و سوق به تعالی و کمال در آن نباشد. توکل و تسلیم باید توام با سعی و فعالیت باشد تا میوه شیرین را به بار دهد باید کار کرد و از فیضان رحمت و مکرمت خدای مهربان نیز غافل نبود. به طوری که می دانیم مصراع بالا از عارف و متفکر نامدار ایران مولوی است.

    روزی شتر مرکوب حضرت رسول اکرم(ص) گم شد، پس از تفحص و جستجوی بسیار آن را یافتند و به حضور پیغمبر آوردند . حضرت رو به غلام کرد و فرمود :" مگر در موقع خواباندن شتر زانوانش را نبسته بودی؟ " غلام عرض کرد:" کسی که توکل به قادر متعال داشته باشد الزام و احتیاجی ندارد که زانوان شتر را ببندد من توکل به خدا کردم و بدون آن که زانوانش را ببندم آن را خواباندم." حضرت فرمود: " عقل و توکل" یعنی: اول زانوی شتر را ببند و آن گاه توکل کن زیرا قبول مشیت الهی به آن تعلق می گیرد و که با کسب و کار وسعی و مجاهدت همراه باشد نه جبری صرف باش که کاری نکنی و با توسل و توکل همه چیز را از خدا بخواهی و بدانی، نه مختار مطلق که کسب کار و حرکت را بدون توکل و استعانت جستن از ذات باریتعالی منشا خیر و برکت بدانی.

  9. #178
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض با آب حمام دوست می گیرد

    کسانی که به طرز سهل و ساده و بدون تحمل و رنج و زحمت در مقام جلب دوست بر آیند و بیان خوش و حسن خلق را پایه و اساس تحصیل دوست و جلب محبت قرار دهند ضرب المثل بالا در مورد آنان به کار برده شده می گویند " فلانی با آب حمام دوست می گیرد."

    از آداب دیگر در حمام عمومی خزینه دار قدیم این بود که اگر تازه واردی کسی از آشنایان و بستگان نزدیک و بزرگتر از خود را در صحن حمام می دید فورا به خدمتش می رفت و به منظور اظهار ادب و احترام او را مشت و مال می داد یا اینکه لیف صابون را به زور و اصرار از دستش می گرفت و پشتش را صابون می زد.

    سنت دیگر این بود که هر کس وارد خزینه حمام می شد به افرادی که شست و شو می کردند سلام میکرد و ضمنا در همان پله اول خزینه دو دست را زیر آب کرده کفی از آب خزینه بر می داشت و به یکایک افراد حاضر از آن آب حمام تعارف می کرد . برای تازه وارد مهم و مطرح نبود که افراد داخل خزینه از آشنایان هستند یا بیگانه به همه از آب مفت و مجانی تعارف می کرد و مخصوصا نسبت به افراد بیگانه بیشتر اظهار علاقه و محبت می کرد زیرا آشنا در هر حال آشناست و دوست و آشنا احتیاج به تعارف ندارند. اگر آدمی بتواند از بیگانگان با آب حمام دوست بگیرد کمال عقل و خردمندی است زیرا آب حمام آبی است بی قابلیت و تعارف آن هم تعارفی است که یکشاهی خرج بر نمی دارد . در هر صورت این رسم از قدیمترین ایام یعنی از زمانی که حمام خزینه به جای آب چشمه و رودخانه برای نظافت و پاکیزگی مورد استفاده قرار گرفت معمول گردید و چه بسا دوستی و صمیمیتی که از این رهگذر پایه گذاری شد و چه بسا افرادی که با آب حمام دوست گرفته اند.

  10. #179
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض اینها همه شعر است

    هر سخن و عبارتی که منطق را در آن راهی نباشد اصطلاحا می گویند شعر است یعنی جنبه رویا و تخیل دارد فایدتی بر آن متصور نیست و هرگز جامعه عمل و تحقق نخواهد پوشید.

    به گفته ادیب محقق دکتر پرویز ناتل خانلری:" اگر تعریف شعر را به خود شاعران رجوع کنیم عبارت فصیح و بلیغی از ایشان می شنویم که بیشتر مدح و تحسین است تا وصف و تعریف. یکی شعر را وحی آسمانی و شاعر را هم رتبه پیغمبر می شمارد و دیگری آن را سحر بین می خواند...اما هیچ یک از این عبارات تعریفی درباره حقیقت شعر نمی دهد و تعریفات ادیبان و نویسندگان نیز گرهی از کار بسته نمی گشاید.. اگر بخواهیم شعر را چنان که هست و عرف و عادت بر آن جاری است تعریف کنیم باید چنین گفت : شعر تالیفی از کلمات است که نوعی از وزن در آن بتوان شناخت. "

    این نکته بسیار مهم و جالب دقت است که قرون وسطی در کشورهای اروپایی به اشعاری که در مجامع عمومی خوانده می شد
    تروور بروزن شروور می گفتند. آیا خاستگاه این دو یکی است؟

    راستی وقتی که اندیشه علیل و تبدار شاعر نه کرسی فلک را زیر پای می نهد تا برای چند دینار جیفه دنیا بر رکاب قزل ارسلان بوسه زند آیا چنان شعری را جز شروور و یا به قول اروپائیها تروور می توان به چیز دیگری تشبیه کرد؟ و یا آن شاعر یاوه سرایی که در نهایت دنائت و رذالت طبع برای سلطان وقت می سراید:
    سحر آمدم به کویت به شکار رفته بودی
    تو که سگ نبرده بودی به چه کار رفته بودی

  11. #180
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض این طفل یکشبه ره یکساله می رود

    از مصراع بالا که به صورت ضرب المثل در آمده است در نشان دادن استعداد خارق العاده افراد که موجب بروز ظهور امور و اعمالی شگفت انگیز و خارج از حدود متعارف و انتظار می شود استفاده می کنند.

    راجع به تر قیات و پیشرفتهای شگرفی که زودتر از موعد مقرر تحقق پیدا می کنند نیز به آن تمثیل می جویند. ضرب المثل بالا متناسب با این موضوع به صور اشکال مختلفه گفته می شود. گاهی گفته می شود: این طفل یکشبه ره دهساله می رود و زمانی دهساله را تا حد صد ساله افزایش می دهند که طبعا دور از ذهن و تصور خواهد بود پیداست عبارت بالا همان مصرع دوم از بیت چهارم غزل شیوای خواجه شیراز حافظ شیرین سخن است.

    یکی از بازرگانان شیراز در سفری که به کشور بنگاله کرده بود تحف و هدایای گرانقیمتی به حضور سلطان غیاث الدین بن اسکندر بنگالی معروف به اعظم شاه پادشاه بنگاله تقدیم داشت و بدین وسیله مورد توجه واقع شد . شبی از شبهای بهاری که اعظم شاه محفل انسی ترتیب داده بود بازرگان موصوف را نیز به آن مجلس خواند . مهتاب شبی بود قرص و قمر دامن کشان انوار سیمین خود را بر روی باغ و چمن و کاخ سلطانی می گسترانید. به قول مؤلف الفهرست در دستگاه طرب سلطان سه دختر طناز به اسامی مستعار سرو وگل و لاله خدمت می کردند که یکی می نواخت ، دیگری می خواند و سومی با رقص شور انگیزش دلهای جمع را مسخر می کرد . مادر این سه دختر مرده شوی بود که او را به اصطلاح عربی متعارف غساله و دخترانش را هم قهرا دختران غساله و یا به قول ظرفا و شوخ طبعان هند ثلاثه غساله می گفته اند.

    باری چون بزم دیجور کاملا گرم شد وسرو گل و لاله به نغمه سرایی و دلربایی پرداختند سلطان غیاث الدین را وجد و نشاطی زاید الوصف دست داد و ساقی گلفام مجلس را مخاطب قرار داده در حال نشاط و سرمستی مرتجا چنین گفت: ساقی حدیث سرو و گل و لاله می رود و با سرودن این مصراع که در آن صنعت ایهام به کار رفته و مرادش سه دختر غساله- ثلاثه غساله- بوده است که در آن مجلس بزم و طرب طنازی و هنر نمایی می کردند از ساقی جام شراب خواست . آن گاه هر چه تلاش کرد که با این مصراع و مطلع زیبا غزلی بسازد توفیق نیافت . بنا به استدعا و پیشنهاد حاضران مجلس مصراع مزبور را به مسابقه گذاشت و به شاعران پارسی گوی مقیم بنگاله مدت یکماه مهلت داد که با این مطلع به مناسبت آن مجلس غزل بسازد و سروده هر کس برنده شناخته شود به قول صاحب تاریخ بحیره پنجاه خروار قماش به او داده خواهد شد.
    بازرگان ایرانی مورد بحث که در آن مجلس حضور داشت از پادشاه بنگاله خواهش کرد که مدت ضرب الاجل را تمدید نماید تا خواجه شیراز هم در این مسابقه ادبی شرکت کند . سلطان غیاث الدین رای بازرگان را پسندید ومدت مسابقه را تا مراجعت مجدد بازرگان از ایران تمدید کرد.

    بازرگان موصوف به سرعت امور تجاری خود را در بنگاله سرو صورت داده به جانب شیراز روان گردید و ماوقع را به اطلاع حافظ رسانید.

    غزل سرای نامی شیراز پس از اطلاع و آگاهی از جریان مجلس و عشوه گریهای سرو وگل و لاله که موجب نشاط خاطر سلطان غیاث الدین شده بودند غزل مشهور زیر را ساخت و به همان بازرگان شیرازی داد تا طوطیان هنر را شکر کن سازد:

    ساقی حدیث سرو وگل و لاله می رود

    وین بحث با ثلاثه غساله می رود


    می ده که نو عروس چمن حد حسن یافت

    کار این زمان زصنعت دلاله می رود


    شکر شکن شوند همه طوطیان هند

    زین قند پارسی که به بنگاله می رود

    طی زمان ببین و مکان در سلوک شعر

    کاین طفل یکشبه ره یکساله می رود
    باد بهار می وزد ازبوستان شاه

    وزژاله باده در قدح لاله می رود

    آن چشم جاودانه عابد فریب بین

    کش کاروان سحر بدنباله می رود

    خوی کرده می خرامد و بر عارض سمن

    از شرم روی او عرق از ژاله می رود

    ایمن مشو زعشوه دنیا که این عجوز

    مکاره می نشیند و محتاله می رود

    چون سامری مباش که زر دید و از خری

    موسی بهشت و از پی گوساله می رود

    حافظ زشوق مجلس سلطان غیاث الدین

    خامش مشو که کار تو از ناله می رود

صفحه 18 از 26 نخستنخست ... 891011121314151617181920212223242526 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 28 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 28 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. داستان ترجمه قرآن به زبان فارسی
    توسط golenarges در انجمن روایات مرتبط با قرآن
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 25-04-2013, 12:37
  2. دیدگاه کارشناسان درباره‌ی تغییر خط فارسی
    توسط محب المهدي (عج) در انجمن زبان شناسی و اموزش زبان ملل دیگر
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 10-04-2013, 07:20
  3. اگر فردوسي نبود خبري از توحيد و عدالت نبود!
    توسط سائل الزینب در انجمن فیلم و کلیپ اسلامی
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 06-04-2012, 17:03
  4. غذاها را فقط یکبار در مایکروویو گرم کنید
    توسط محب المهدي (عج) در انجمن تغذیه ای ،رژیم درمانی و حرکات ورزشی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 26-12-2011, 11:17

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه