خب پس عنوان این تاپیک و حرفهای قبلی خودتون نظر اقای رسایی همه رو حذف کنید!
ما بودیم چند ماهه میگیم تکلیف مداریم و کاری به نتیجه نداریم؟!
نظر اقای رسایی که در پست اول آوردید:
"مصباح یزدی فقیهی است که انتخابات را از منظر فقه می بیند و تکلیف، نه از دریچه قواعد سیاسی و نتیجه؛ برای همین رفتارش برای بسیاری از اهالی سیاست که همه بنیان فعالیت های سیاسی شان بر نتیجه استوار است، قابل فهم نیست."
سلام.
تناقضی نمیبینم.
همونطور که رسائی هم گفته: اهالی سیاست، همه ی شالوده ی اعمال سیاسی شون بر پایه ی نتیجه استواره. یعنی هر کاری برای رسیدن به نتیجه مجازه.
اما از اول، آیت الله مصباح و مقام معظم رهبری، نظرشون بر این شیوه نبوده و نیست و نخواهد بود. کسب نتیجه (اونهم نتیجه ی الهیِ برآمده از اصول) جزء تکلیف مداریه. یعنی یکی از شاخه هاییه که در تکلف مداری به آن نیز باید اهتمام داشت ولی همه ی هدف نیست که هر دو بزرگوار بهش تاکید داشتند.
فرمایشات مقام معظم رهبری و آیت الله مصباح، هر دو نشئت گرفته از این کلام امام خمینی(ره) هستش که فرمود: ما مامور به انجام تکلیفیم نه مامور به گرفتن نتیجه!
پس لابد این کلام امام هم اشکال داره دیگه ... نه؟
دوستانه پیشنهاد میکنم تاریخ جنگ حنین رو مطالعه کنین تا نسبت تکلیف گرایی و نتیجه محوری رو در خودتون باهاش بسنجین.
+
خیلی سعی کردم که لحن پستم طوری باشه که به برخی کاربران بر نخوره و توهین تلقی نشه. امیدوارم موفق شده باشم.
موفق باشین.
92/5/11
[SIGPIC][/SIGPIC]
رابطهى «تكليفمدارى» با «دنبال نتيجه بودن» از نگاه استاد مصباحپس از انتخابات ریاست جمهوری و حاصل نشدن نتیجه دلخواه برای اصول گرایان، دوران فرافکنی فرا رسیده و هر فرد و گروهی سعی می کند به نحوی تقصیر را به گردن دیگران بیاندازد و خود را تبروه نماید. برخی از اصول گرایان که به دون هماهنگی با دیگران به نامزدی رسیده بودند و در این راه هزینه های زیادی هم متحمل شدند انتظار داشتند به دون این که دیگران را در این تصمیم به مشاوره و هم فکری دعوت کنند چشم بسته از نامزد مورد نظر آن ها حمایت شود. از نظر این عده هر کس با آن ها ائتلاف نکرده باشد وحدت شکن تلقی می شود و مسوول شکست اصول گرایان است! نیم نگاهی به سایت ها و رسانه های این گونه گروه ها این حقیقت را نشان می دهد. در این میان مقصرترین افراد آیت الله مصباح و مقصر ترین گروه، جبهه پایداری است. جالب است که این گونه رسانه ها اخیرا حتی از فرمایشات مقام معظم رهبری نیز برداشتی جانبدارانه کرده این گونه وانمود می کنند که فرمایش معظم له متوجه موضع گیری یا سخنان آیت الله مصباح است؛ این افراد از این فرمایش مقام معظم رهبری درباره تکلیف مداری چنین برداشتی کرده اند.
"رابطهى «تكليفمدارى» با «دنبال نتيجه بودن» چيست؟ امام فرمودند: ما دنبال تكليف هستيم. آيا اين معنايش اين است كه امام دنبال نتيجه نبود؟ چطور مي شود چنين چيزى را گفت؟ امام بزرگوار كه با آن شدت، با آن حدّت، در سنين كهولت، اين همه سختىها را دنبال كرد، براى اين كه نظام اسلامى را بر سر كار بياورد و موفق هم شد، مي شود گفت كه ايشان دنبال نتيجه نبود؟ حتماً تكليفگرائى معنايش اين است كه انسان در راه رسيدن به نتيجهى مطلوب، بر طبق تكليف عمل كند؛ برخلاف تكليف عمل نكند، ضدتكليف عمل نكند، كار نامشروع انجام ندهد؛ والّا تلاشى كه پيغمبران كردند، اولياى دين كردند، همه براى رسيدن به نتائج معينى بود؛ دنبال نتائج بودند. مگر مي شود گفت كه ما دنبال نتيجه نيستيم؟ يعنى نتيجه هر چه شد، شد؟ نه. البته آن كسى كه براى رسيدن به نتيجه، برطبق تكليف عمل ميكند، اگر يك وقتى هم به نتيجهى مطلوب خود نرسيد، احساس پشيمانى نمي كند؛ خاطرش جمع است كه تكليفش را انجام داده. اگر انسان براى رسيدن به نتيجه، بر طبق تكليف عمل نكرد، وقتى نرسيد، احساس خسارت خواهد كرد؛ اما آن كه نه، تكليف خودش را انجام داده، مسئوليت خودش را انجام داده، كار شايسته و بايسته را انجام داده است و همان طور كه قبلاً گفتيم، واقعيت ها را ملاحظه كرده و ديده است و بر طبق اين واقعيت ها برنامهريزى و كار كرده، آخرش هم به نتيجه نرسيد، خب احساس خسارت نمي كند؛ او كار خودش را انجام داده. بنابراين، اين كه تصور كنيم تكليفگرائى معنايش اين است كه ما اصلاً به نتيجه نظر نداشته باشيم، نگاه درستى نيست.
در دفاع مقدس و در همهى جنگ هائى كه در صدر اسلام، زمان پيغمبر يا بعضى از ائمه (عليهمالسّلام) بوده است، كسانى كه وارد ميدان جهاد مي شدند، براى تكليف هم حركت مي كردند. جهاد فىسبيلالله يك تكليف بود. در دفاع مقدس هم همين جور بود؛ ورود در اين ميدان، با احساس تكليف بود؛ آن كسانى كه وارد مي شدند، اغلب احساس تكليف مي كردند. اما آيا اين احساس تكليف، معنايش اين بود كه به نتيجه نينديشند؟ راه رسيدن به نتيجه را محاسبه نكنند؟ اتاق جنگ نداشته باشند؟ برنامهريزى و تاكتيك و اتاق فرمان و لشكر و تشكيلات نظامى نداشته باشند؟ اينجور نيست. بنابراين تكليفگرائى هيچ منافاتى ندارد با دنبال نتيجه بودن، و انسان نگاه كند ببيند اين نتيجه چگونه به دست مىآيد، چگونه قابل تحقق است؛ براى رسيدن به آن نتيجه، بر طبق راه هاى مشروع و ميسّر، برنامهريزى كند. " از نظر این گروه این سخنان ناظر به فرمایش استاد مصباح و جبهه پایداری است که همواره بر تکلیف مداری تاکید می کنند و در انتخابات نیز کاری به نتیجه نداشته اند بلکه بر اساس تکلیف و وظیفه شرعی از نامزد اصلح آقای دکتر جلیلی حمایت کرده اند. ولی آیا واقعا آیت الله مصباح فقط به دنبال انجام وظیفه بودند و هیج نتیجه ای را مد نظر نداشتند؟ بی تردید ایشان و جبهه پایداری نیز مانند سایر اصول گرایان که از نامزد خاصی حمایت می کردند به دنبال نتیجه بودند و آن این که شخصیتی زمام امور کشور را در دست بگیرد که از هر جهت و در مجموع از دیگران صالح تر باشد. آیا می توان گفت افراد و گروه هایی که نامزدشان کمتر از 2 میلیون رای آورده یا پس از 8 سال فعالیت و هزینه های سنگین 6 میلیون رای آورده به دنبال تکلیف و نتیجه بودهاند ولی ایشان و جبهه پایداری و آقای دکتر جلیلی که با امکانات محدود و در چارچوب شرع و قانون و به دون سیاه نمایی بر ضد نظام و تخریب دیگران فعالیت کرده اند و دارای بیش از 4 میلیون رای شده اند فقط به دنبال تکلیف بوده اند؟! هرگز چنین نیست. ما نیز همواره به دنبال نتیجه بوده ایم و خواهیم بود. منتهی نکته ای که باید مد نظر داشت این است که کسانی که تنها به نتیجه چشم می دوزند پس از شکست دچار افسردگی و پشیمانی می شوند و از حرکت باز می ایستند و در بن بست سیاسی گرفتار می شوند. به همین دلیل مقام معظم رهبری در ادامه سخنانشان می فرمایند" به نظر من فعال دانشجوئىِ آرمانخواه كه واقعيتها را هم مي شناسد، هرگز نبايد در هيچ شرائطى احساس انفعال و بنبست كند. يعنى نبايد از آرمانخواهى دست برداشت؛ نه در هنگام پيروزىهاى شيرين، نه در هنگام هزيمت هاى تلخ. ما در عرصهى دفاع مقدس پيروزىهاى بزرگى داشتيم، هزيمت هاى تلخى هم داشتيم. امام (رضوان الله عليه) سفارش ميكردند و ميگفتند: نگوئيد شكست، بگوئيد عدمالفتح. يك جا پيروزى نصيب انسان مي شود، يك جا هم پيروزى نصيب انسان نمي شود؛ چه اهميتى دارد؟ بعضىها هستند كه اگر چنانچه جريان كار بر وفق مرادشان پيش آمد و به نقطهى مورد نظر خودشان رسيدند، از دنبال كردن آرمان ها دست مي كشند؛ اين خطا است. «فاذا فرغت فانصب»؛(۱) قرآن به ما مي گويد: وقتى اين كار را تمام كردى، اين تلاش را تمام كردى، تازه خودت را آماده كن، بايست براى ادامهى كار. بعضى آنجورند - اين اشتباه است - بعضى هم بعكس؛ اگر آن چه كه پيش مىآيد، بر طبق خواست آن ها نبود، بر وفق مراد آن ها نبود، دچار يأس و انفعال و شكست مي شوند؛ اين هم غلط است؛ هر دو غلط است. اصلاً بنبستى وجود ندارد در آرمانخواهىِ صحيح و واقعبينانه. وقتى انسان واقعيت ها را ملاحظه كند، هيچ چيز به نظرش غير قابل پيشبينى نمىآيد.
توقع من از عزيزان دانشجو اين است كه همواره دنبال آرمان ها باشند؛ چه در آن مواردى كه حادثهاى كه پيش مىآيد، طبق دلخواه شما است، چه در آن جائى كه حادثهاى كه پيش مىآيد، طبق دلخواه شما نيست؛ آرمان گرائى را با نگاه به واقعيت ها از دست ندهيد و دنبال كنيد. در اصلِ انقلاب همين جور بود، در جنگ همين جور بود؛ در حوادث گوناگونى هم كه در اين سال ها پيش آمده، هميشه همين جور بوده است. بعضىها در قبال حوادث گوناگون، موضعگيرىها و موقعيت هاى روحى و معنوى و فكرىشان، متناسب با آن چه كه لازمهى آرمانخواهى است، نيست".
از این فراز سخنان امام خامنه ای استفاده می شود که ممکن است انسان بر اساس تکلیف برای رسیدن به نتیجه خاصی اقدام کند ولی به نتیجه دلخواه نرسد در صورتی که نرسید نباید این فعالیت را پایان کار و تلاش برای این هدف قرار بدهد بلکه بر اساس آموزه قرآن که می گوید فاذا فرغت فانصب مجددا و شاید چنیدین بار اقدام کند که به نتیجه برسد.
اکنون به سخنان آیت الله مصباح بنگریم آیا میان سخنان ایشان و بیانات مقام معظم رهبری تنافی دیده می شود؟ آیت الله مصباح پس از انتخابات در جمع اعضای کانون طلوع موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره در باره برخی ابهامات می فرماید: " تجربه انتخاباتهاي گذشته و بخصوص تجربه اخير نشان داد كه عليرغم تلاشهاي مخلصانهاي که مردم فرهيخته کشور و بخصوص دانشگاهيان و حوزويان صورت دادند و انصافا در اين زمينه كم هم نگذاشتند و حتي از جيب خود خرج كردند كه بيانگر علاقه وافر مردم به دين و نظام است، اين تلاشها مؤثر واقع نشد، لذا اين تصور پيش ميآيد كه اين تلاشها بيهوده است و ممکن است در آينده انگيزهاي براي چنين تلاشهايي وجود نداشته باشد. ایشان در پاسخ به این ابهام اظهار داشت" احتمال عدم تأثير مجوزي براي ترك مداوا نيست. در مسائل اجتماعي كه فعاليت يك فرد تأثير اجتماعي دارد، نيز نميتوان وظيفه اجتماعي را به صرف احتمال عدم تأثير رها كرد. اگر به وظيفه خود عمل نكرديم و روز قيامت از ما به خاطر عمل نكردن به وظايف سؤال شد، جوابي نخواهيم داشت." ايشان در پاسخ به اين سؤال كه آيا اگر چندين مرتبه عدم تأثيرگذاري فعاليت خود را ديديم، باز هم اقدام واجب است، به آياتي از قرآن كريم در خصوص اصحاب سبت اشاره كرد و اظهار داشت: " عذاب الهي نه تنها قوم گنهكار، بلكه كساني كه نسبت به آن بيتفاوت هم هستند را فرا ميگيرد، لذا اگر در جامعهاي خلاف شرع رايج شد و افرادي با عذر عدم تأثير به وظيفه خود عمل نكردند، با اصحاب سبت كه مشمول عذاب الهي شدند، فرقي نخواهند داشت."
آيتا... مصباح يزدي با بيان سخن امام(ره) مبني بر اينکه ما مرد تكليفيم و نه مسؤول نتيجه، اظهار داشت: "امام(ره) عليرغم وساطت كشورهاي دوست و مسلمان براي خاتمه جنگ، زير بار نرفته و شعار جنگ جنگ تا رفع فتنه را سر دادند. حتي در مبارزه عليه شاه نيز وقتي برخي مخالف مبارزه با شاه بودند و برخي علما براي گردهم آوردن امام(ره) و ديگران پادرمياني كردند، امام(ره) معتقد بود اگر قرار است، اصل مبارزه مورد مشورت و تصميم جمع قرار گيرد، براي من هيچ اعتباري ندارد، چرا كه من يقين به وظيفه براي مبارزه دارم، اما اگر در نحوه مبارزه ميخواهند مشورت شود و مثلا نرمتر برخورد شود، از آنجا كه كار جمعي اثرش بيشتر است، بنده ميپذيرم. در صدر اسلام نيز افرادي چون حجر بن عدي، ميثم تمار، عمرو بن حمق و رشيد حجري نيز تا پاي جان بر اصول خود ايستادند، آنها مگر احتمال تأثير ميدادند و مگر ترس از جان نداشتند، پس چرا تقيه نكردند؟ در حاليكه اگر آنها نبودند ما امروز از شيعه چيزي نداشتيم. سيد الشهدا(ع) نيز با وجود يقين به عدم تأثير در مخاطبان و نتيجه جانگداز آن، باز هم اقدام كرد. اما در عين حال در آخر كار اظهار رضايت كرده و حتي حضرت زينب(س) ميفرمايند « ما رأيت الا جميلا»." این فرمایش استاد دقیقا ناظر به اصل تکلیف و نتیجه است. و درست در راستای فرمایش مقام معظم رهبری است. زیرا این بزرگان از جمله سیدالشهدا (ع) به دنبال نتیجه بود؛ البته نتایج متفاوتند. برخی نیجه را فقط نتایج ظاهری و مادی می دانند در حالی که نتیجه همواره مادی نیست امام حسین (ع) و شهدای کربلا و عمروبن حمق و میثم تمار نیز به نتیجه رسیدند و آن این که اسلام و ارزش های آن باقی ماند. درست همان نکته ای که استاد مصباح به آن اشاره می کنند" اگر آنها نبودند ما امروز از شيعه چيزي نداشتيم." در این راستاآیت الله مصباح با اشاره به اينکه احكام شرعي بر اساس ملاكهايي تشريع شده است، اظهار داشت: " هر موردي كه با اراده و اختيار ما سر وكار داشته باشد، جاي تكليف هم هست، مثل شركت در جنگ و لو كه برخي جنگها نيز به شكست انجاميد. چرا كه تكليف هرچند به خاطر مصالح واقعيه است و براي تحقق امور مطلوب است، اما اينکه تا چه ميزان اين مطلوب، محقق شود، به اراده ما نيست، بلكه به ميدان رفتن و شمشير زدن تا پاي جان در اختيار ماست، اما اينکه بعد چه خواهد شد، تابع اراده ما نيست. لذا همواره بايد ببينيم كه تكليفي متوجه ما هست يا خير؟ ايشان با اشاره به اينکه اتفاقاتي كه در عالم رخ ميدهد، چه تاريك و چه روشن، همه در مجموعه نظام احسن است، ادامه داد: ملاك تكليف، نتيجه روشن نيست، بلكه ملاك تكليف، شناخت آن از راه عقل و شرع است، ولو اينکه عملا نتيجه دلخواه از آن حاصل نشود." ایشان در ادامه اظهار داشت: بر اين اساس اگر دوباره فصل انتخاباتي پيش آمد، بايد با همان انگيزه و جديت شركت كنيم و نگران نتيجه نباشيم. زیارت عاشورا به ما ميآموزاند كه حتي بر مصيبت عاشورا نيز بايد شكر كرد، چون وسيله سعادت دنيا و آخرت است. يعني تكليف را بايد انجام دهيم، ولو اينکه به دنبال آن مصيبت باشد و حتي پس از آن به خاطر توفيق عمل به وظيفه و آن مصيبت، خداوند را شاكر باشيم. لذا اگر مثل برخي به خاطر پول، رودربايستي يا گرفتن پست رأي نداديم، ولو زحمت كشيديم، بيخوابي كشيديم، تهمتها را تحمل كرديم و فحشها را شنيديم بايد شاكر خداوند باشيم."
ايشان در پایان ضمن تاکید بر این که برای علاوه بر انجام تکلیف باید به نتیجه هم توجه داشت اظهار داشت" اين طور نيست كه اين زحمات و تلاشها هيچ اثري نداشته باشد. آيا اينکه فردي با كمترين امكانات و هزينهها، رأيي نزديك به كساني بياورد كه ميلياردها خرج كردند، تأثير نيست؟ بخصوص اينکه تنها همين چند روز كار شد و اگر مدت بيشتري با اين اخلاص و جديت كار ميشد، نتيجه كيفي كار نيز بالاتر بود. پس نميتوان گفت اين كارها اثري ندارد و تكليف از ما ساقط است، و اگر از حالا براي 4 سال بعد فكر كنيم تأثير آن چندين برابر خواهد شد."
براستی آیا میان فرمایشات مقام معظم رهبری و بیانات استاد مصباح تفاوتی دیده می شود یا این که دقیقا بر هم منطبق است؟ البته به قول مرحوم سبزواری : عباراتنا شتی و حسنک واحد؛ هرچند عبارتها متفاوت باشد اما روح مطلب یکی است. بنابر این خوب است این گونه منتقدان به جای فرافکنی و تقصیر به گردن این و آن انداختن اندکی به عملکرد خود نگاه کنند و قضاوت کنند که آیا مشکل از سوی آن هانبوده است که تنها به نتیجه می اندیشیده اند؟ فردی که فقط به نتیجه می اندیشد ممکن است از چارچوب شرع و قانون نیز عدول کند و دیگران را نیز با هر ابزاری تخریب و از میدان بیرون کند. نکته دقیقی که مقام معظم رهبری در این سخنرانی اخیر بر آن تاکید ورزیدند"انسان نگاه كند ببيند اين نتيجه چگونه به دست مىآيد، چگونه قابل تحقق است؛ براى رسيدن به آن نتيجه، بر طبق راه هاى مشروع و ميسّر، برنامهريزى كند."
قاسم روانبخش
موفق باشین.
92/5/12
[SIGPIC][/SIGPIC]
[SIGPIC][/SIGPIC]
پاسخ خواندنی دکتر ابوترابی به هجمه علیه آیتالله مصباح؛
امتناع روزنامه«جمهوري اسلامی» از انتشار جوابيه به مطلب توهینآمیز علیه علامه مصباح است
دشمنان با تلاش برای خلع سلاح یاران انقلاب در تدارک تسخیر مرزهای اعتقادی انقلاب هستند
رجانیوز - گروه سیاسی: چندي پيش روزنامهي جمهوري اسلامي سؤالهايي اهانتآميز و ابهامآلود در مورد شخصيت برجسته حضرت آيت الله مصباح يزدي منتشركرد. متأسفانه اين اقدام به قلم محققنمايي از حوزهي علميه صورت گرفت كه حاضر شده بود فارغ از آداب پرسشگري ازعالمان دين و بدون توجه به فرمايش رهبر معظم انقلاب كه از ايشان به مطهري زمان تعبير كردهاند انتقادهاي سرگشاده مطبوعاتي و نه چندان مؤدبانه به منطق قوي و مستحكم ايشان داشته باشد.
به گزارش رجانیوز، هرچند اين رفتار موجب رنجش خاطر دلسوزان نظام اسلامي، علاقمندان و شاگردان استاد دلسوز حوزه گرديد ولي در شرايطي كه حماسه سياسي كام امت را شيرين كرده است، بر طبق منش ایشان، اقدامي در قبال اين توهينها صورت نگرفت.
با اصرار و پيگيريهاي صورت گرفته، دفتر معظمله اجازه داد پاسخهاي يكي از شاگردان ايشان به سخنان آقاي مرتضوي بر اساس قانون مطبوعات در همان روزنامه منتشر گردد كه با امتناع مسئولان روزنامه روبرو شد.
پس از امتناع روزنامهي جمهوري اسلامي، جهت تنوير افكار عمومي متن جوابيه حجت السلام و المسلمين دكتر احمد ابوترابي با كسب اجازه از دفتر آيت الله مصباح يزدي، در اين پايگاه اطلاع رساني تبيين قرار ميگيرد:
حقيقت تحجر و افراطيگري
حملات آقاي ضياء مرتضوي به علّامه آيت الله مصباح يزدي ـ مدظلهالعالي ـ كه با عنوان «چند پرسش از آيت الله مصباح يزدي» در روزنامهي جمهوري اسلامي مورخ 01/04/1392 آمده است، يكي از هزاران هجمهاي است كه در سالهاي اخير از سوي رسانههاي داخلي و خارجي به اين استاد فرزانه و فداكار انجام ميگيرد و هر گاه كه فرصتي نو پيش ميآيد و احساس خطري جديد ميكنند، دور جديدي از اهانتها و اتهامات را از سر ميگيرند؛ البته اين حملات، نه تنها مشكلي را براي جبههي حق ايجاد نكرده، بلكه معمولاً فرصتي را فراهم آورده تا حقايق روشنتر شود. از اين رو جا دارد به خاطر نوشته آقاي مرتضوي نيز خدا را شاكر باشيم كه فرصتي پيش آورد تا از برخي زواياي پنهان جريانهاي فكري منحرف پرده برداشته شود.
اتحاد جبههي كفر و نفاق در برابر اين استاد بزرگ و تمركز هجمهها عليه ايشان جاي شگفتي ندارد؛ چرا كه دشمن حسابگر است و خطرات اصلي عليه خود را به خوبي شناسايي ميكند و طبيعتاً براي نجات خود به مقابله برميخيزد. رهبر عزيز انقلاب اسلامي چندي پيش با بيان زيباي خود اين حقيقت را دربارهي علامه آيت الله مصباح يزدي چنين بيان فرمودند: «...حرف رسا، منطق قوي و مستحكم هر جايي كه باشد، دشمن آن را زود تشخيص ميدهد؛ چون حسابگر است و دشمن آن جا را ميشناسد و به مقابلهاش ميآيد، با مرحوم شهيد مطهري هم همينجور برخورد كردند...»1
آري، دشمنان تلاش ميكنند كه ابتداء ياران اسلام و انقلاب را خلع سلاح كنند و شمشيرهاي برنده اسلام را بشكنند، تا پس از آن به راحتي سرزمين عقيدتي و ارزشي نظام اسلامي را فتح كنند. اين حقيقت ما را به ياد كلام حكيمانهي آن عزيز سفر كرده و استاد اخلاق و بصيرت، حضرت آيت الله مشكيني ـ قدس سره ـ دربارهي علامه آيت الله مصباح يزدي مياندازد كه فرمودند: «من خودم به اين آقا (علّامه مصباح يزدي) علاقه دارم؛ براي اين كه شمشير برنده اسلام در برابر كفر است. لذا خيلي با او دشمن هستند. با هر كه زياد دشمن هستند شما علاقه زيادي به او داشته باشيد»2
هرچند اين اهانتها و اتهامات خلاف انتظار نيست، اما به هر حال، بيحيائي نسبت به بزرگان علم و تقوا و فرزانگان حوزههاي علميه و سرمايههاي دين و نظام، دل هر مؤمني را به درد ميآورد. به همين سبب وقتي در دوران اصلاحات خبر اهانت به اين استاد بزرگ به اطلاع علامه بزرگوار آيت الله حسنزاده آملي ـ مدظله ـ رسيد فرمودند: «... از ديشب كه اين مطالب (اهانتها) را شنيدم، حالم دگرگون است... اُفّ بر آنها»3
شناسايي ريشههاي فكري و عقيدتي فساد و انحراف، و شناساندن عوامل اصلي آن و نشانه رفتن برجكهاي انحراف و حمله به انبار مهمات دشمنان عقيدتي از ويژگيهاي علامه مصباح يزدي بوده و هست. پايهگذاري اساس فكري و منطقي براي مقابله با دشمنان عقيدتي و فرهنگي و نهراسيدن از سرزنش سرزنشكنندگان در معرفي مصاديق و پرهيز از كليگوئيهاي بياثر، دقيقاً همان چيزي است كه تحمل دشمنان را تمام و آنها را به خشم ميآورد.
بيدليل نيست كه اخيراً برخي از نهادهاي وابسته به سازمان سيا در مقام شمارش خطرات بزرگ عليه خود، در كنار نام فرماندهان ارشد نظامي جمهوري اسلامي، از حضرت آيت الله مصباح يزدي نيز به عنوان خطري جدّي براي فرهنگ منحط غرب نام بردند.4 همان گونه كه در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي از سوي سازمانهاي امنيتي حزب كمونيست شوروي از اين استاد بزرگوار به عنوان يكي از خطرات جهاني عليه ماركسيسم نام بردند.
اين ويژگي آيت الله مصباح يزدي، اختصاص به دوران پس از رحلت امام خميني ـ قدس سره الشريف ـ ندارد؛ چه آن كه ايشان در زمان طاغوت هم علاوه بر مبارزه با رژيم شاهنشاهي، پيامآوران مباني فرهنگ منحط غرب و افكار التقاطي و انحرافي را شناسايي و با آنها مقابله ميكردند و پس از پيروزي انقلاب نيز، به مقابله فكري با منافقين و ماركسيستها پرداختند كه نمونهاي از آن، مناظره تلويزيوني با سران حزب توده و چريكهاي فدائي خلق بود.
سخنرانيهاي متعدد ايشان عليه انحرافات بنيصدر نيز نمونه ديگري از اين تلاشها بود. البته در آن زمان هنوز ريزش خواص به اندازه امروز نبود و دايره خواص سالم تا به اين حد محدود نشده بود و اموال بيتالمال به اندازه امروز در دست خيانتكاران و رسانههاي بيتعهد قرار نگرفته بود.
بر خلاف ادعاي نويسنده مقاله مورد نظر، علّامه آيت الله مصباح يزدي با وحدت و همدلي مخالف نيستند؛ اما، هيچ گاه از شناسايي ترفندهاي مقابله با نظام نيز غافل نميشوند. وهمين هوشياري از علل تهاجمهاي بيوقفه به ايشان است.
روزي به نام لبخند به دشمن، روزي به نام گفتگوي تمدنها و يك روز با نام وحدت و همدلي و روزي با نام ديگر راه براي ارتباط و اتحاد با دشمناني هموار ميشود كه زير پوشش مخملي دستاني كه براي دوستي دراز كردهاند، مشت آهنين گره كرده دارند. آيا ميتوان وحدت و همدلي را تا اعلام اين كه «حتي با اسرائيل سر جنگ نداريم»، به پيش برد.
هنوز از يادها نرفته است كه در دوران فتنه آن قدر دايره وحدت و همدلي گسترده شد كه در آخرين نماز جمعهاي كه به امامت آقاي رفسنجاني اقامه شد، دختران و پسراني كه رابطه و نسبت آنها با هم معلوم نبود، با سر و صورتهاي آرايش كرده و پوششهاي آن چناني و حتي برخي به همراه سگ خود در نماز جمعه شركت كردند و با كفش به امامت آقاي هاشمي نماز جمعه بجا آوردند.
آقاي مرتضوي ! آيا اين وقايع براي فهم اين كه چرا آقاي هاشمي در نماز جمعه جايي ندارند، كافي نيست ؟ آيا نيازي هست كه منتظر بمانيد تا خود ايشان توضيح دهند كه چرا پس از آن ديگر در نمازجمعه شركت نكردهاند ؟ به هر حال، به تعبير قرآن كريم، معيار وحدت، « حبل الله » است كه روايات، آن را به ولايت اهل بيت ـ عليهمالسلام ـ تفسير كردهاند.
نسبت عناويني مثل افراطيگري، تندروي، خشونتطلبي كه از عناوين وارداتي غرب نسبت به مواضع نظام جمهوري اسلامي است نيز حربهي جديدي نيست؛ همان گونه كه رهبر معظم انقلاب اسلامي در سخنراني 14 خرداد سال جاري فرمودند: « از اول ملّيگراها جريان پانزده خرداد سال 42 را افراطيگري معرفي كردند » و « آمريكائيها ملت ايران را به دليل اين كه حاضر نيست قيموميت آنها و دولتهاي استكبار را بر خودش قبول كند، افراطي معرفي ميكنند ».5
البته هر جناح و گروهي ممكن است مخالفان خود را به افراط و تفريط متهم سازد؛ اما راه شناسايي صحت و سقم اين ادعا اين است كه معيار افراط و تفريط را مشخص سازيم. آيا شما اصرار بر باورها و ارزشهاي ديني اسلام و نظام، مقاومت در برابر زيادهخواهان و ويژهخواران از بيتالمال، و پافشاري بر حقوق و منافع ملت در برابر زورگوئيهاي استكبار را افراطيگري ميدانيد ؟
اگر چنين باشد، بايد شما آيهي « إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا »6 را هم ترويج افراطيگري بدانيد؛ همچنان كه بايد پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ را به دليل دستور تخريب مسجد ضرار و عدم اقامهي نماز بر اموات منافقين و... را افراطي و تندرو به شمار آوريد. در حالي كه قرآن كريم كساني را كه به اين آيات باور دارند و به اين شريعت پايبند هستند را امت وسط به شمار ميآورد: « وَکذَلِک جَعَلْنَاکمْ أُمَّةً وَسَطًا. »7 اگر اين گونه باورها را قبول نداريد، بايد خود را اهل تفريط، كوتاهي، مسامحه و مداهنه در امور ديني بدانيد، نه اين كه ديگران را افراطي به شمار آوريد.
نويسندهي مقاله مزبور در ادامهي هجمههاي خود، حالتي منطقي به خود ميگيرد و به بهانهي طرح پنج سؤال، اتهاماتي ديگر را به حضرت آيت الله مصباح نسبت ميدهد؛
وي در سؤال اول با طرح موضوع تحجّر و مقدسمآبي و يادآوري ماجراي چراغاني نيمهي شعبان در دوران انقلاب، انگشت اشاره اتهام خود را به سوي حضرت آيت الله مصباح دراز ميكند و ميپرسد مؤسسه امام خميني براي معرفي اين گروه چه كرده است.
انتساب ماجراي چراغاني نيمه شعبان به جريان مقاومت، از حربههاي كهنه و فرسودهاي است كه سالهاست از سوي اصلاحطلبان و حتي شخص آقاي خاتمي مطرح شده و در آن زمان حضرت آيت الله استادي ـ حفظهالله ـ طي مقالهاي ضمن رد اين انتساب، به اين شبهه پاسخ روشني دادند.8
اما براي آشنايي با جريان تحجر و مقدسمآبي خوب است آقايان به صحيفهي امام راحل ـ قدس سره الشريف ـ و به ويژه منشور روحانيت مراجعه كنند و ويژگيهاي متحجرين و مقدسمآبان را از زبان امام راحل بشنوند تا معلوم گردد از قضا مصداق كامل متحجرِ امروز به نظر حضرت امام ـ رحمهالله ـ دقيقاً همان كساني هستند كه مراد و پدر فكري و سياسي آقاي مرتضوي به شمار ميآيند و وي از افكار آنها دفاع ميكند. حضرت امام « اعتقاد به جدايي دين از سياست در دوران غيبت »، « اعتقاد به عدم مشروعيت نظام اسلامي »، « مقابله با فرهنگ شهادتطلبي » و « منحصر كردن اسلام در احكام فردي » را معيارهاي اصلي تحجر و مقدسمآبي دانستهاند.9
آيا اعتقاد آقاي هاشمي به مشروعيت زميني حكومت در دوران غيبت و نفي مشروعيت الهي از نظام اسلامي، و نسبت افراطيگري به كساني كه فرهنگ شهادتطلبي و مقاومت را ترويج ميكنند، همان تحجري نيست كه امام فرمودند ؟ آيا حقيقتاً مدعيان سكولاريزم و كساني كه ولايت و نظام اسلامي را به دوران معصومين منحصر ميكنند، تحجر را احياء نميكنند ؟ بيدليل نيست كه روشنفكران غربزدهي امروز، با انجمن حجتيه ديروز به يك جا رسيدهاند؛ بيحساب نيست كه « عماد باقي » در مصاحبهي خود با نشريهي « شهروند » از نوشتن كتاب عليه انجمن حجتيه توبه ميكند؛10
بيدليل نيست كه عبدالكريم سروش به تبرئه انجمن حجتيه و دفاع از آن ميپردازد و در مجلس ترحيم رهبر اين انجمن شركت ميكند و از وي و اعتقاداتش تمجيد ميكند؛11 و براي همين است كه برخي از سران جبههي مشاركت در محافل اين انجمن انحرافي شركت ميكنند.12
آيا كساني كه مؤسسه امام خميني را به افراطيگري متهم ميكنند طبق معيارهاي امام مصداق جاهليت و تحجّر در دوران جديد نيستند؛ مؤسسهاي كه تمام فلسفه وجودياش بنيانگذاري رشتههاي مختلف علوم انساني با رويكرد اسلامي، و نشان دادن رابطه عميق همه علوم اجتماعي و انساني با معارف اسلامي است و با معرفي مباني ولايت فقيه عمق رابطه دين و سياست را نشان ميدهد. جرم علامه مصباح و ياران ايشان اين است كه وظيفه خود را منحصر به درس و بحث حوزوي و عبادات فردي نميدانند و به اقتضاي نياز وارد صحنه ميشوند و مصاديق ضلالت، انحراف و فنته را به روشني نشان ميدهند.
در پرسش دوم آقاي مرتضوي اين سؤال را مطرح ميكند كه آيا آيت الله مصباح كه در سال 89، مسأله شوراي رهبري را نادرست معرفي كردهاند، به قانون اساسي اول كه در آن شوراي رهبري مطرح شده بود، رأي دادهاند ؟ اگر چنين است، چرا به چيزي كه قبول نداشتهاند رأي دادهاند ؟
در پاسخ ميگوئيم: به اعتراف آقاي مرتضوي، اشكالات علّامه آيت الله مصباح به شوراي رهبري مربوط به سالها پس از بازنگري و حذف شدن شوراي رهبري از قانون اساسي است؛ اما چرا آقاي مرتضوي اين سؤال را از آقاي هاشمي نميپرسد كه چرا ايشان اكنون كه شوراي رهبري از قانون اساسي حذف شده است، از آن دفاع ميكنند ؟13 آيا دفاع ايشان از اين موضوع به اين معنا نيست كه قانون اساسي فعلي را قبول ندارند و طبق سخن آقاي مرتضوي نميتوانند پستي در نظام جمهوري اسلامي داشته باشند ؟
علاوه بر اين كه طبق ادعاي آقاي مرتضوي همهي كساني كه در بازنگري قانون اساسي با شوراي رهبري مخالفت كردند و نيز خود حضرت امام كه از ابتداء با اين مسأله موافق نبودند،14 يا بايد به اين قانون رأي مثبت نداده باشند و يا رأي مثبت به چيزي داده باشند كه آن را قبول ندارند ! آن چه حضرت آيت الله مصباح با استدلال منطقي در نادرستي شوراي رهبري فرمودند در واقع در جهت تقويت و تأييد قانون اساسي موجود و ديدگاههاي حضرت امام است. اما اين سؤال همچنان باقي است كه آقاي هاشمي، با چه انگيزهاي قانون اساسي مورد تأييد امام را كه به رفراندوم عمومي گذاشته شده، تضعيف ميكنند؛ آنهم در مسألهاي كه طرح آن از سوي ايشان، سوءظن قدرتطلبي ايشان را تقويت ميكند.
آقاي مرتضوي در پرسش سوم ميگويد: چرا حضرت آيت الله مصباح يزدي كسي را كه سالهايي از دفاع مقدس فرمانده جنگ و منصوب امام بودند، عنصر شكستخورده معرفي ميكنند و آيا خود آيت الله مصباح در جبهه حضور پيدا كردهاند ؟
آقاي مرتضوي ! مگر بنيصدر هم قبل از شخص مورد نظر شما همين پست را از سوي حضرت امام نداشت و سرانجام به دست حضرت امام از اين پست بركنار نشد و مورد نفرت و بغض مردم متدين قرار نگرفت ؟ البته عاقبت برخي افراد در زمان حضرت امام روشن شد و برخي نيز در امتحانات سختترِ پس از رحلت امام و در فتنهها لغزيدند؛ همچنان كه كساني مثل طلحه و زبير در زمان پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و حتي مدتي پس از رحلت آن حضرت در مسير حق بودند و از فرماندهان سپاه رسول اكرم ـ صلوات الله عليه ـ به شمار ميرفتند، اما پس از آن راه انحراف را در پيش گرفته و به مقابله با جانشين پيامبر پرداختند.
حضرت آيت الله مصباح يزدي و فرزندان ايشان نيز همانند بسياري ديگر از بزرگان و علماي حوزه در جبهههاي نبرد حضور يافتهاند و برخي از تصويرهاي آن موجود است و جزئيات آن را ميتوانيد در كتاب زندگينامه ايشان بخوانيد؛15 از جمله ميتوان به حضور ايشان در مناطق عملياتي فاو به همراه فرزند ارشدشان حجت الاسلام و المسلمين دكتر علي مصباح اشاره كرد، كه تصاوير آن موجود است و آقاي ياسر عرب نيز در يكي از مستندهاي خود به آن اشاره كرده است.
همچنين شايسته يادآوري است كه علامه مصباح در دوران سخت اقتصادي ايام جنگ، هديه بيست سكهاي كتاب سال جمهوري اسلامي خود را كه به خاطر يكي از كتابهايشان به ايشان اهداء شده بود، يكجا به جبهههاي نبرد تقديم كردند. همچنين دانشپژوهان مؤسسه ايشان در برنامهاي منظم به جبههها اعزام ميشدند و اين مؤسسه مفتخر است كه در دوران جنگ تحميلي حدود 30 شهيد تقديم انقلاب اسلامي كرده كه از جمله آنها ميتوان به شاگرد نزديك و همفكر ايشان، مرحوم شهيد ردّانيپور، فرمانده لشكر امام حسين(ع) كه ازافتخارات دفاع مقدس است،اشاره كرد.
البته همان گونه كه آيت الله سيد احمد خاتمي در يكي از سخنرانيهاي خود دربارهي سابقه حضور اين استاد فرزانه در جبهه تصريح كردهاند، حضور مكرر ايشان در جبهههاي نبرد براي اهل اطلاع معلوم است؛ اما خصلت دوري از خودنمايي و پرهيز ايشان از قرار گرفتن در معرض دوربين زمينه را براي دروغپردازيهاي خناسان فراهم كرده است.16
در مورد نظر حضرت امام نسبت به مباني فكري و عقيدتي آيت الله مصباح، همين بس كه مؤسسه تحت نظر ايشان به دستور و با سفارش و پيگيريهاي حضرت امام راحل گسترش پيدا كرده و اين گفته جناب حجت الاسلام و المسلمين آقاي رحيميان نيز براي شما بس كه فرمودند در بحبوحه مشكلات مالي دفاع مقدس كه حضرت امام به هيچ مركزي كمك مالي نميكردند، تنها دو نهاد را استثناء كردند؛ يكي گروه حزب الله لبنان و ديگري مؤسسه آيت الله مصباح.17 به نظر ميرسد اين عنايت ويژه براي اين بود كه حزبالله در خط مقدم مبارزه نظامي با اسرائيل، و مؤسسه امام خميني در خط مقدم مقابله با تهاجمات فرهنگي و عقيدتي استكبار جهاني قرار داشته و دارد؛ گويا امام راحل ـ رحمهالله ـ شرايط امروز را به روشني ميديدند.
آقاي مرتضوي در ادامه ضمن گلايه از اين كه چرا حضرت آيت الله مصباح يزدي برخي از مخالفان جبهه مقاومت را به عافيتطلبي متهم كرده است، ميگويد: آيا اين كه آقاي هاشمي فرماندهي جنگ را داشته براي عافيتطلب نبودن او كفايت نميكند ؟
در جواب اين سؤال بايد گفت: آقاي مرتضوي ! در اين باره حرفها بسيار است و هنوز نميتوان همهي آنها را به روشني بيان كرد؛ از اين رو، فقط به يادآوري چند نكته بسنده ميكنيم:
اولاً: موضوع عافيتطلبيِ كساني كه مخالفان خود را افراطي معرفي ميكنند، موضوعي است كه مقام معظم رهبري آن را در سخنراني 14 خرداد سال جاري خود مطرح فرمودند و آيت الله مصباح نيز تنها به تشريح و تفسير فرمايشات رهبر معظم انقلاب پرداختهاند.
ثانياً: تاريخ دفاع مقدس و فرماندهيهاي آقاي هاشمي رفسنجاني به خوبي نشان ميدهد كه غلبه روحيه عافيتطلبي و راحتطلبي در جمع ايشان و همفكرانشان چگونه پذيرش قطعنامه و نوشيدن جام زهر را بر امام راحل ـ رحمهالله ـ تحميل كرد. يكي از اسناد روشن اين ادعا جلد چهل و هشتم از مجموعه كتابهاي « نيمهي پنهان » است كه با نام « راز قطعنامه » توسط مؤسسهي كيهان تحقيق و منتشر شده است. اين كتاب با ارائهي اسناد معتبر تفاوت ديدگاه حضرت امام و برخي از فرماندهان ارشد سپاه، با ديدگاه آقاي هاشمي و برخي از همفكران به اصطلاح اعتدالگرايشان نسبت به جنگ را نشان ميدهد.
شما را به ويژه به صفحات 213 تا 215 اين كتاب ارجاع ميدهيم تا ببينيد در ايامي كه احمد متوسليان، فرمانده قواي محمد رسول الله(ص) در لبنان به اسارت فالانژها درميآيد و تحويل رژيم صهيونيستي ميشود، آقاي رفسنجاني در چه عالَمي سير ميكرده و چه خاطراتي از زندگي خود و فرزندانشان را در كتاب خود آورده است.18
اين مجموعه به خوبي نشان ميدهد كه اگر روحيهي عافيتطلبي در فرماندهان جنگ رسوخ كند چه خسارتهايي به كشور وارد ميشود. البته قضاوت آيندگان در اين باره آسانتر و روشنتر خواهد بود. اين، تنها يكي از جنبههاي عافيتطلبي است. عافيتطلبيِ تأثيرگذاران در جامعه مصاديق ديگري هم دارد كه فعلاً از ذكر آن در ميگذريم.
در سؤال چهارم آمده است كه چگونه آيت الله مصباح يزدي از يك سو به ولايت مطلقه فقيه قائلند و ولي فقيه را فوق قانون ميدانند، و در عين حال در برخي از نوشتههاي خود تنها معصومين ـ عليهمالسلام ـ را فراتر از قانون ميدانند و ميگويند خبرگان بايد ناظر بر كار رهبري باشند و ميتوانند رهبري را عزل كند ؟ آيا اين اختلاف به معناي تغيير ديدگاه ايشان نيست ؟
پاسخ اين است كه اين دو امر با هم منافاتي ندارند؛ چرا كه بر اساس مباني و براهين عقلي و مؤيدات نقلي فراوان ولايت مطلقه فقيه و جانشين امام معصوم در دوران غيبت امام عصر ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ فقيه جامعالشرايط و عادلي است كه بيشترين توانايي را در ميان فقهاء براي ادارهي جامعه دارد و با توجه به اين كه نصب اين فقيه از سوي خداي متعال به صورت « نصب عام »، يعني از طريق بيان شرايط و ويژگيهاست، بايد خبرگان جامعه از ميان فقهاء كسي كه اين شرايط را دارا است، شناسايي، كشف و به مردم معرفي كنند و با توجه به اين كه وي منصوب از سوي خدا ـ هر چند به نصب عام ـ است، مشروعيت همه نظام اسلامي و قوانين آن به واسطه تأييد اوست.
اما چنين فقيهي چون از سوئي خود، شارع نيست، بايد تابع قوانين شريعت باشد، و از سوي ديگر چون منصوب از سوي خدا و مشروعيت او از سوي خداست، مافوق قوانين موضوعه است؛ اما نسبت به احكام الهي و قوانين شريعت تابع قانون است.
اساساً شرط فقاهت براي فهم قانون الهي و شرط عدالت به معناي ضرورت رعايت احكام الهي براي چنين جايگاهي لازم است و چون از ابتداء ولايت چنين كسي مشروط به وجود شرايط رهبري و از جمله فقاهت و عدالت است، خبرگاني كه طبق شيوهي عقلايي او را كشف و معرفي كردهاند، وظيفه دارند بقاي شرايط رهبري در وي را نيز كنترل كنند و اگر زماني تشخيص دادند كه اين شخص شرايط رهبري را از دست داده، بايد آن را به مردم اعلام كنند و عزل رهبري از سوي خبرگان در واقع به معناي كشف و اعلام باقي نماندن شرايط رهبري در اين شخص است.
از قضا حضرت امام ـ رضوان الله تعالي عليه ـ نيز كه به ولايت مطلقه فقيه و مافوق قانون بودن فقيه باور داشتند، در كتاب حكومت اسلامي تصريح فرمودهاند: « ولي فقيه نيز بايد تابع قانون باشد » و مراد ايشان از قانون، احكام شريعت است؛ چون ولي فقيه نه شارع است و نه از مقام عصمت برخوردار است و عقلاً از دست رفتن شرايط رهبري در وي محال نيست.
اما گفته آقاي هاشمي كه غير از معصومين و در دوران غيبت هيچ كس از طرف خدا ولايتي ندارد و مشروعيت حكومت امري زميني است،19 ادعايي بدون دليل است و در برابر ادلهي روشن ولايت فقيه قرار دارد؛ ادلهاي كه فقهاي بزرگ، به ويژه حضرت امام در دوران معاصر، در كتاب حكومت اسلامي آنها را مطرح ساختهاند و برخي از فقيهان بزرگي نيز كه در قيد حيات هستند، از جمله آيت الله مؤمن قمي، آيت الله جوادي آملي، آيت الله سيد كاظم حائري و آيت الله مصباح يزدي در كتابها و مقالات خود آنها را به اثبات رسانده و به تشريح آن پرداختهاند.
نويسندهي مقاله مزبور پرسش پنجم خود را نيز آميخته با اتهاماتي مطرح كرده است. ما با چشمپوشي از اين اتهامات كه هيچ مدرك و دليلي براي آنها ارائه نشده، به اصل سؤال ميپردازيم كه ميپرسد: چرا آيت الله مصباح و دوستان ايشان در گذشته به حمايت از كسي پرداختند كه اكنون به دليل اشتباهات مختلف نميتوان از وي حمايت كرد ؟ آيا ممكن است كه شخصي در زماني مورد تأييد الهي قرار گيرد، همان شخص در زماني ديگر مبغوض و منفور و دچار انحراف شود ؟
پاسخ اين سؤال براي هر شخص مبتدي در معارف اسلامي روشن است. اما چون ظاهراً يافتن اين پاسخ براي آقاي مرتضوي خيلي مشكل جلوه كرده، به آن ميپردازيم. ما بدون اين كه سخن خود را نفياً و اثباتاً بر كسي تطبيق كنيم، از آقاي مرتضوي ميپرسيم: آيا تاكنون آيات مربوط به بلعم باعورا را نخواندهايد و آيا نشنيدهايد كه بلعم باعورا زماني مستجابالدعوه بود، اما به خاطر دنياطلبي از درگاه الهي رانده شد ؟20
آيا داستان ابليس و شش هزار سال عبادت او و سپس رانده شدنش از درگاه الهي را تا به حال نشنيدهايد ؟21 آيا داستان حسّان بن ثابت را نشنيدهايد كه پيامبر بارها در حق او فرمودند: او مورد تأييد روحالقدس است، و در همان حال كه اين كلام را ميفرمودند، به سوء عاقبت او در آينده هم اشارهاي داشتند ؟22
آيا پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ به انحراف زبير در آينده تصريح نكردند، در حالي كه وي در زمان حيات پيامبر در كنار و يار پيامبر به شمار ميآمد ؟23 مگر در دوران ما حضرت امام برخي از مرادهاي شما را تأييد نميكردند، درحالي كه همين افراد در جريان فتنه سال 88 خسارتهايي را به نظام اسلامي و كشور وارد كردند كه به آساني قابل جبران نيست ؟
به همين دليل است كه حضرت امام ـ رحمتالله عليه ـ در وصيتنامه خود فرمودند: « ملاك، حال فعلي افراد است؛ » و از همين رو است كه حضرت آيت الله مصباح خدمتگزاران را در حال خدمت تأييد ميكنند، و همين افراد را در صورت خيانت به مردم معرفي ميكنند؛ اما متأسفانه شما نسبت به كساني كه مراد شما هستند، چنين عمل نميكنيد و در حال خيانت ايشان، اگر حمايتهاي خود را از آنان بيشتر نكنيد، دستكم مثل گذشته از آنها حمايت ميكنيد.
1. در جمع اساتيد و دانشآموختگان طرح ولايت در تابستان 78.
2.حميد رسائي، تحصن چرا و چگونه، ص144.
3.همان، ص295.
4. سايت مشرق، مورخ 9/10/91.
5. سخنراني معظم له درتاريخ 1/1/73
6. فصلت/ 30.
7. بقره/ 143.
8. روزنامه رسالت، 8/6/78.
9. صحيفه امام، منشور روحانيت، سوم اسفند 1367.
10. مصاحبه عماد باقي با نشريه شهروند 15/10/86، سايت نسيم.
11. براي نمونه: سخنراني وي، مندرج در سايت سازمان دانشآموختگان ايران اسلامي (ادوار تحكيم وحدت) مورخ 10 بهمن 84
12. عارف نيوز، 26 بهمن 84.
13. ر.ك: سالنامه شرق، 1383، ص27.
14. همان.
15. ر.ك: رضا صنعتي، گفتمان مصباح.
16. روزنامه ابتكار، 10/4/87.
17. روزنامه ايران، 19/3/87.
18. غضنفري، كامران، راز قطعنامه (چرايي و چگونگي پايان جنگ تحميلي)، تهران: دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان.
19. روزنامه اعتماد، ويژه سياستنامه، 27/8/81.
20. اعراف/ 175ـ178.
21. حجر/ 26ـ24؛ نهجالبلاغه، خطبه قاصعه (خطبه 236).
22. الاميني، عبدالحسين احمد، الغدير في الكتاب و السنه، بيروت ـ لبنان: دارالكتاب العربي،1387ق ـ 1967م، ج2، ص63؛ ابن حجر العسقلاني، احمد بن علي، الاصابه في تمييز الصحابه، بيروت ـ لبنان:دارالكتب العلميه، 1423ق، ج2، ص 55.
23. ر.ك: المسعودي، ابي الحسن بن علي، مروج الذهب و معادن الجوهر، صيدا ـ بيروت: المكتبه العشريه، 1425ق، ج2، ص283.
موفق باشین.
92/5/27
[SIGPIC][/SIGPIC]
به نظر من درست نیست که شخصیت های مذهبی بر سر احزاب (نه اسلام) جبهه گیری کنند
در زمان ما اگر کسی عالم باشد باید پناهگاهی برای مردم باشد نه پناه برای احزاب
تا مردم بتوانند در زمان غیبت به آنها رجوع کنند
الهم عجل لولیک الفرج
همانگونه که طلا و نقرهات را نگاه میداری،
زبانت را نیز نگاهدار،
بسا کلمهای که نعمتی را سلب کند، و عذابی را نزد تو آورد.
نهجالبلاغه، حکمت 381
سلام.
فرمایشتون درسته به شرطی که امثال جبهه متحد و جبهه پایداری و جبهه رهروان انقلاب اسلامی و ... رو «حزب» تلقی بکنیم. اما اینها حزب نیستن. یک اجماع گفتمانی مردمی هستن. اتفاقا چنین جبهه هایی در اثر رجوع مردم به صورت کاملا مردمی و خودجوش به علمای مختلف به وجود اومده. هر کسی به هر عالمی که بهش ارادت داشته، رجوع کرده و کم کم افراد همفکر همدیگه رو شناختند.
موفق باشین.
92/5/28
[SIGPIC][/SIGPIC]
در حال حاضر 8 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 8 مهمان ها)