بسم الله الرحمن الرحيم
بررسي شبهات خطبه 92 نهج البلاغه
طرح شبهه
اصل خطبه
نقد و بررسي
تعيين امام ، به دست خدا ، و تشكيل حكومت به خواست مردم است
تعيين خليفه و امام درقرآن مجيد
قضيه حضرت آدم و حضرت داوود عليهما السلام
آيه شريفه (إِنِّي جاعِلٌ فِي الأَْرْضِ خَلِيفَة)، دليل در منصوب بودن امام و خليفه
تعيين خليفه در سنت پيامبر صلي الله عليه وآله
تعيين خليفه به دست خدا است
1. الأمر إلى الله يضعه حيث يشاء
2. الملك لله يجعله حيث يشاء
3. إنما ذلك إلى الله عز وجل يجعله حيث يشاء
بررسي شؤون امامت
1. وساطت در فيض بر كلّ هستى
الف: اثبات وساطت در فيض از قرآن كريم
ب: اثبات وساطت فيض از طريق روايات
بررسي سندي اين روايت
2. هدايت مردم
3. مرجعيت علمى
مرجعيت علمي اميرمؤمنان (ع)در فرمايشات رسول خدا صلي الله عليه و آله
الف: حديث شريف ثقلين
دلالت حديث شريف ثقلين بر مرجعيت علمي اهل بيت عليهم السلام
ب: اهل بيت مرجع حل اختلاف بعد از پيامبر (ص)
ج: علي عليه السلام دروازه شهر علم (رسول خدا صلي الله عليه واله)
تحليل اين روايت
مرجعيت علمي اميرمؤمنان (ع) از زبان صحابه و تابعين
1. عائشه: علي داناترين مردم به سنت است !
2. ابن عباس: علي تمام علم را دارا است !
3. سعيد بن مسيب: هيچ يك از صحابه ، جز علي نمىگفت «از من بپرسيد»
4. عمر: از مشكلي كه علي كارگشاي آن نباشد ، به خدا پناه مىبرم !
5. رجوع بزرگان صحابه به نظرات امير المؤمنين علي عليه السلام
4. حفظ شريعت
5. بسط عدالت
در حكومت اسلامى بيعت مردم چه نقشى دارد؟
بررسي شبهات خطبه 92 نهج البلاغه
شبهه اول : عدم پذيرش خلافت توسط اميرالمؤمنين عليه السلام در ابتداي خلافت
پاسخ
1. تحولات نادرست دوران خلفا يكي از علتهاي نپذيرفتن خلافت
2. بدعتهاى گذشتگان
نماز تراويح
متعة الحج و متعة النساء
جعل حديث از پيامبر در باره ارث نگذاشتن پيامبران
تغيير سنت رسول اكرم صلى اللّه عليه وآله
شبهه دوم: عدم منافات رد حكومت مشروط با آيه: « وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ...»
پاسخ:
شبهه سوم: آيا على عليه السلام براى قبول خلافت پيش شرط تعيين مىكند؟
پاسخ:
شبهه چهارم: آيا عدم عدم پذيرش خلافت توسط اميرالمؤمنين عليه السلام نوعي فرار از مسؤليت نمىباشد؟
پاسخ:
جواب شبهاتي ديگر، همانند شبهه خطبه«92»
نتيجه
بررسي شبهات خطبه 92 نهج البلاغه
طرح شبهه:
يکى از شبهاتى که وهابى ها زياد مطرح مىکنند اين است که:
اگر خلافت و امامت يك وظيفه الهى و انتصابى بود؛ پس چرا بعد از عثمان اميرمؤمنان عليه السلام از قبول آن خوددارى مىكرد؟ تا اين كه نوبت به اصرار رسيد و فرمود:
دعوني والتمسوا غيري ... وأنا لكم وز`يراً خيراً لكم مني اميراً وان تركتموني فأنا كاحدكم وأسمعكم وأطوعكم
مرا رها كنيد و به سراغ ديگرى برويد ، وزير و مشاور بودن من براى شما بهتر از آن است كه امير و زمامدار باشم؟
نهج البلاغه صبحي صالح، ج 1، ص136.
اصل خطبه:
دَعُونِى وَالَْتمِسُوا غَيْرِى فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَأََلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَلَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَالَْمحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ. وَاعْلَمُوا أَنِّى إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَلَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَعَتْبِ الْعَاتِبِ وَإِِنْ تَرَكْتُمُونِى فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ ولَعَلِّى أَسْمَعُكُمْ وَأَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ وَأَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّى أَمِيراً.
مرا رها كنيد و به سراغ ديگرى برويد كه ما به كارى روى آوردهايم كه داراى رنگهاى گوناگون است. دلها بر آن قرار نمىگيرد و عقابها پايدار نمىماند. به راستى كه همه جا را ابر فتنه پر كرده و راه راست ناشناخته مانده است.
بدانيد اگر من درخواست شما را پذيرا باشم با شما آن گونه كه خود مىدانم رفتار خواهم كرد و به حرف ملامتگرها و اين و آن گوش نمىدهم. و اگر دست از من برداريد من همانند يكى از شما خواهم بود. و در ميان كسانى كه ولايت امور را بدو مىسپاريد من شنواتر و فرمانبردارتر مىباشم. من اگر وزير شما باشم بهتر است از آنكه امير شما باشم.»
نهج البلاغه صبحي صالح، ج 1، ص136.
نقد و بررسي:
در پاسخ به اين شبهه، بايد چند نكته اساسى را مورد توجه قرار داد:
تعيين امام ، به دست خدا ، و تشكيل حكومت به خواست مردم است
بايد توجه داشت كه موضوع امامت با قضيه حكومت جدا است؛ چون امامت يك منصب خداوندى است؛ ولى حكومت يكى از شئونات إمامت است؛ پس هر كسى را كه خداوند او را به اين مقام والا نصب كند، امام است؛ چه مردم بخواهند و يا نخواهند ، اراده مردم در تعين إمام هيچگونه نقشى ندارد؛ همانگونه كه در تعيين پيامبر نيز نقشى ندارد.
اما اينكه آن حضرت خواهان بيعت نبودهاند منافاتى با حق امامت آن حضرت ندارد؛ چون بيعت با مردم (حكومت)، نياز به اقبال و آمادگى مردم دارد؛ اما امامت منصوب از طرف خداوند تبارك و تعالى نيازى به اقبال و آمادگى مردم ندارد و مثل نبوت پيامبر صلى الله عليه واله مىباشد. همچنانكه پيامبر صلى الله عليه وآله، در شهر مكه سيزده سال قبل از هجرت، حكومت اسلامىرا تشكيل ندادند؛ چون زمينه تشکيل حکومت در مکه فراهم نبود.
تعيين خليفه و امام درقرآن مجيد:
خداوند متعال در قرآن مجيد، انتخاب خليفه و پيشوا را به خود نسبت داده است و در رابطه با تعيين پيامبر و خليفه خود در زمين؛ مىفرمايد:
اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه. الأنعام/124.
خداوند آگاهتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد .
همچينين در رابطه با تعين إمام مىگويد:
وَإِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الأَْرْضِ خَلِيفَة. البقرة/30.
به خاطر بياور) هنگامىرا كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روى زمين، جانشينى[ نمايندهاى] قرار خواهم داد.
وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا. الأنبياء/73.
و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما، (مردم را) هدايت مىكردند.
وَنُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثين. القصص/5.
ما مىخواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم.
قضيه حضرت آدم و حضرت داوود عليهما السلام:
ادله انتصابى بودن خلافت و امامت؛ كه شامل آيات و روايات مىشود؛ بيش از آن هستند كه بتوان همه آن را در اين مقاله كوتاه ؛ بررسى كرد، در اين حال به صورت خلاصه به اين مطلب خواهيم پرداخت .
خداوند در اين باره مىفرمايد:
وَإِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الأَْرْضِ خَلِيفَة البقرة/30.
به خاطر بياور) هنگامىرا كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روى زمين، جانشينى[ نمايندهاى] قرار خواهم داد.
و در آيه شريفه ديگر ( قضيه حضرت داوود عليه السلام) مىفرمايند:
يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الأَْرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى. ص/ 26.
اى داوود! ما تو را خليفه و(نماينده خود) در زمين قرار داديم.
آيه شريفه (إِنِّي جاعِلٌ فِي الأَْرْضِ خَلِيفَة)، دليل در منصوب بودن امام و خليفه:
ابو عبد الله قرطبى تفسير پرداز شهير اهل سنت، در تفسير آيه 30 از سوره مباركه بقره (قضيه حضرت آدم عليه السلام) اين آيه شريفه را اصل در منصوب بودن امام و خليفه دانسته و گفته است:
هذه الآية أصل في نصب إمام وخليفة يسمع له ويطاع لتجتمع به الكلمة وتنفذ به أحكام الخليفة ولا خلاف في وجوب ذلك بين الأمة ولا بين الأئمة... .
«اين آيه اصل است در منصوب بودن امام و خليفهاى كه كلام او شنيده مىشود و اطاعت مىشود براى اينكه وحدت كلمه ايجاد شود و دستورات خليفه تنفيذ (استوار و ثابت شود) و هيچ اختلافى در واجب بودن امامت در بين امت اسلام و پيشوايان اسلام نيست.»
الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبي)، ج 1، ص 264، ناشر: دار الشعب – القاهرة.
و سپس اين آيات شريفه را دليل بر واجب بودن نصب امام و خليفه مىآورند:
ودليلنا قول الله تعالى : «إِنِّي جاعِلٌ فِي الأَْرْضِ خَلِيفَة» وقوله تعالى : «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأَْرْضِ» أي يجعل منهم خلفاء إلى غير ذلك من الآي.
دليل ما بر اين مطلب اين گفته خداوند است كه ««من در روى زمين، جانشينى[ نمايندهاى] قرار خواهم داد» و اين گفته خداوند : ««اى داوود! ما تو را خليفه و(نماينده خود) در زمين قرار داديم.» و همچنين اين سخن خداوند : « «خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند وعده مىدهد كه قطعاً آنان را حكمران روى زمين خواهد كرد» « يعنى از بين آنها افراد (ازكسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند) خلفايى منصوب مىكند.» و آيات ديگر ...
الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبي)، ج 1، ص 264، ناشر: دار الشعب – القاهرة.
تا آنجايى كه قرطبى امامت را ركنى از اركان دين دانسته است:
فدل على وجوبها وأنها ركن من أركان الدين الذي به قوام المسلمين.
پس دلالت مىكند بر وجوب امامت؛ اينكه آن؛ ركنى ( پايه اي) از اركان دين است كه به آن پايدارى و بقاء مسلمانان وابسته است.
الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبي)، ج 1، ص 265، ناشر: دار الشعب – القاهرة.
و خداوند در در رابطه با رسالت حضرت إبراهيم مىفرمايد:
وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَإِبْراهيمَ وَجَعَلْنا في ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتاب. الحديد/ 26.
ما نوح و ابراهيم را فرستاديم، و در دودمان آن دو نبوّت و كتاب قرار داديم؛ بعضى از آنها هدايت يافتهاند و بسيارى از آنها گنهكارند.
همچنانكه در رابطه با منصب امامتش نيز مىفرمايد:
َ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين. البقره/124.
(به خاطر آوريد) هنگامىكه به او فرمود: «من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض كرد: «از دودمان من(نيز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نمىرسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)».
حضرت موسى از خداوند مىخواهد كه جانشين بعد از او را معين نمايد:
وَاجْعَلْ لي وَزيراً مِنْ أَهْلي. طه/ 29.
و وزيرى از خاندانم براى من قرار ده.
خداوند نيز در پاسخ دعاى حضرت موسى مىفرمايد:
قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَامُوسى. طه/ 36.
اى موسى! آنچه را خواستى به تو داده شد.
خداوندى كه در باره انبياء بنى اسرائيل مىگويد:
لَقَدْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ رُسلاً. المائدة/ 72.
ما از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم؛ و رسولانى به سوى آنها فرستاديم.
در رابطه با پيشوايان بنى اسرائيل نيز مىفرمايد: از ميان ملت بنى اسرائيل، افرادى را بعنوان رهبر وپيشوا فرستاديم.
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا . السجدة/24.
و از آنان امامانى قرار داديم كه به فرمان ما(مردم را) هدايت مىكردند.
پس در تمامىاين آيات، خداوند انتخاب خليفه و پيشوا را به خود نسبت داده است همانطوى كه انتخاب و اعزام انبياء را به خود نسبت داده است.
تعيين خليفه در سنت پيامبر صلي الله عليه وآله:
در سنت پيامبر صلى الله عليه وآله نيز مثل قرآن مجيد ، انتخاب خليفه و پيشوا را به خداوند متعال نسبت داده شده است.
تعيين خليفه به دست خدا است:
علماى بزرگى از اهل سنت؛ مانند ابن هشام و ابن كثير و ابن حبّان و ديگران نقل كردهاند كه در هنگام دعوت قبائل عرب به سوى اسلام، بعضى از شخصيتهاى بزرگ قبايل؛ مانند بنى عامر بن صعصعة، به رسول اكرم صلى اللّه عليه وآله گفتند: اگر ما تو را يارى كنيم و كار تو بالا بگيرد، رياست و جانشينى بعد از تو، به عهده ما خواهد بود؟
أيكون لنا الأمر من بعدك؟.
آيا بعد ازتو حكومت براى ما خواهد بود؟
حضرت پاسخ دادند: تعيين رهبرى به دست من نيست؛ بلكه به دست خدا است و هر كس را كه بخواهد، انتخاب خواهد كرد، در اينجا عنوان نمونه، چند مورد از كلمات شريف آن حضرت در اين زمينه آورده مىشود:
1. الأمر إلى الله يضعه حيث يشاء