طرح شبهه:
عبد الرحمن دمشقيه، نويسنده معاصر وهّابي، در مقالهاش با عنوان « قصة حرق عمر رضى الله عنه لبيت فاطمة رضى الله عنها» كه در سايت «فيصل نور» آمده، در باره روايت نظام معتزلي و اعتراف او به شهادت حضرت محسن و آتش زدن خانه فاطمه مىنويسد:
ونقل أبو الفتح الشهرستاني في كتابه الملل والنحل 1/57: وقال النظّام: إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى ألقت الجنين من بطنها. وكان يصيح [عمر] احرقوا دارها بمن فيها، وما كان في الدار غير علي وفاطمة والحسن والحسين. انتهى كلام الشهرستاني.
قال الصفدي في كتاب الوافي بالوفيات 6/76 في حرف الألف، عند ذكر إبراهيم بن سيار، المعروف بالنظّام، ونقل كلماته وعقائده، يقول: إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى ألقت المحسن من بطنها!
يا لك من مفلس: فإن الشهرستاني يعدد هنا مخازي وضلالات النظام المعتزلي وذكر من بلاياه أنه زعم أن عمر ضرب فاطمة حتى ألقت جنينها. قال الشهرستاني « ثم زاد على خزيه بأن عاب عليا وابن مسعودي وقال: أقول فيهما برأيي ». أرأيتم معشر المسلمين منهج الرافضة في النقل.
كذلك فعل الصفدي في تعداد مخازي عقائد المعتزلة باعترافك.
اصل كلام شهرستاني و صفدي در نقد شخصيت نظام:
محمد بن عبدالکريم شهرستانى (متوفاي548هـ) در الملل و النحل مىگويد:
النظامية، اصحاب إبراهيم بن يسار بن هانىء النظام وقد طالع كثيرا من كتب الفلاسفة وخلط كلامهم بكلام المعتزلة وانفرد عن اصحابه بمسائل...
الحادية عشرة ميله إلى الرفض ووقيعته فى كبار الصحابة قال اولاً لا امامة الا بالنص والتعيين ظاهراً مكشوفاً وقد نص النبى صلى الله عليه وسلم على علي رضي الله عنه فى مواضع واظهر اظهاراً لم يشتبه على الجماعة الا ان عمر كتم ذلك وهو الذى تولى بيعة أبى بكر يوم السقيفة ونسبه إلى الشك يوم الحديبية فى سؤاله الرسول عليه الصلاة والسلام حين قال أ لسنا على حق أ ليسوا على الباطل؟ قال: نعم، قال عمر: فلَمِ َنعطى الدنية فى ديننا قال هذا شك وتردد في الدين ووجدان حرج فى النفس مما قضى وحكم وزاد فى الفرية فقال: إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى القت الجنين من بطنها وكان يصيح احرقوا دارها بمن فيها وما كان فى الدار غير علي وفاطمة والحسن والحسين. وقال: تغريبه نصر بن الحجاج من المدينة إلى البصرة وابداعه التراويح ونهيه عن متعة الحج... »
ابراهيم بن يسار بن هاني، نظام، بسيارى از کتب فلاسفه را مورد مطالعه قرار داد. و سخن آنان را با سخنان معتزله در آميخت و در برخى از مسايل تفرد داشت؛ از آن جمله: يازدهمين مورد از تفردات وى گرايش به مذهب تشيع و توهين به بزرگان صحابه بود؛ وى مىگفت: پيامبر (صلى الله عليه وسلم) بر امامت علي تصريح کرده و او را جانشين خويش تعيين نموده است، و صحابهى پيامبر (صلى الله عليه وسلم) نيز به اين مطلب آگاه بودند؛ اما عمر به نفع ابوبکر اين مساله را پنهان داشت و او بود كه براى ابوبكر بيعت گرفت.
در داستان حديبيه، عمر در مقابل رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) و فرمان وى دچار شك و ترديد مىشود و با حالتى اعتراض گونه مىگويد: مگر ما بر حق وآنان بر باطل نيستند؟ رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: بلي، روش ما بر حق است و آنان به بيراهه مىروند، عمر گفت: پس چرا بايد با افرادى كه همسنگ ما نيستند، پيمان ببنديم؟
اين سخن عمر نشانهاى است از شك و ترديد او در درستى راه و فرمانى كه پيامبر صادر كرده بود.
وى داستانى دروغين جعل کرده و گفته: عمر در روز بيعت، شکم حضرت فاطمه (رضى الله عنها) را زد و او سقط جنين کرد؛ در حاليکه فرياد مىزد، «خانه فاطمه را با ساکنان آن بسوزانيد» و حال آنکه جز علي، فاطمه، حسن و حسين کسى ديگر در خانه نبود.
همچنين عمر بود كه نصر بن حجاج را از مدينه به بصره تبعيد كرد، نماز تراويح را ابداع كرد، از متعه حج بازداشت و...
الشهرستاني، محمد بن عبد الكريم بن أبي بكر أحمد (متوفاي548هـ)، الملل والنحل، ج 1، ص 57، تحقيق: محمد سيد كيلاني، ناشر: دار المعرفة - بيروت – 1404هـ.
صفدي، نيز پس از نقل كلام شهرستانى در باره نظام مىنويسد:
ومنها ميله إلى الرفض ووقوعه في أكابر الصحابة رضي الله عنهم وقال نص النبي (ص) على أن الإمام علي وعينه وعرفت الصحابة ذلك ولكن كتمه عمر لأجل أبي بكر رضي الله عنهما وقال إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم لبيعة حتى ألقت المحسن من بطنها...
وقد ذهب جماعة من العلماء إلى أن النظام كان في الباطن على مذهب البراهمة الذين ينكرون النبوة وأنه لم يظهر ذلك خوفا من السيف فكفره معظم العلماء وكفره جماعة من المعتزلة حتى أبو الهذيل والإسكافي وجعفر ابن حرب كل منهم صنف كتابا في تكفيره....
... در برخى از مسائل با معتزله همنظر بود و در برخى ديگر تفرد داشت از آن جمله: گرايش وى به رفض و توهين به بزرگان صحابه پيامبر (ص) بود؛ وى مىگفت: پيامبر (صلى الله عليه وسلم) بر امامت علي تصريح کرده و او را جانشين خويش تعيين نموده است، و صحابهى پيامبر (صلى الله عليه وسلم) نيز به اين مطلب آگاه بودند؛ اما عمر به نفع ابوبکر اين مساله را پنهان داشت و مىگفت: عمر در روز بيعت با ابوبکر شکم حضرت فاطمهى حضرت زهرا را زد چنانکه وى محسن را سقط کرد.
برخى از علما معتقدند که نظام در حقيقت مذهب برهمائى داشت يعني: کسانى که منکر نبوتاند؛ و او به خاطر بيم از شمشير، عقيدهاش را پنهان نمود. اکثر علما وى را کافر مىدانند و گروهى از پيشوايان معتزله همچون ابوهذيل، اسکافى و جعفر بن حرب نيز او را کافر دانستهاند و در اين باره کتابهايى نوشته اند.
الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، الوافي بالوفيات، ج 6، ص 15، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، ناشر: دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م.
نقد و بررسي:
ابراهيم بن سيار بن هاني، مشهور به نظّام (متوفاى 230هـ) فيلسوف و متكلم مشهور اهل سنت، مؤسس فرقه نظاميه و از برزگان معتزله، از كسانى است كه به هتك حرمت صديقه شهيده سلام الله عليها توسط خليفه دوم و نيز برخى ديگر از حقائق و وقايعى كه در صدر اسلام اتفاق افتاده، اعتراف كرده است؛ اما متأسفانه دانشمندان اهل سنت بدون تدبّر در سخنان او و فقط به خاطر اعتراف او به حقايقى از اين دست، او را مورد بيمهرى شديد قرار داده و بدون اين كه مدركى ارائه دهند، تهمتهاى ناروائى متوجه او كرده و حتى گفتهاند كه او «برهمائي» بوده نه مسلمان!!!.
آيا نظام مذهب برهمائي داشت؟
صلاح الدين صفدي، بدون اين كه مدركى ارائه دهد، نظام را داراى مذهب «برهمائي» معرفى كرده و مىگويد:
وقال ابن أبي الدم قاضي حماة وغيره في كتب الملل والنحل إن النظام...
در جواب صفدي ميگوييم :
اولا: صفدي مشخص نكرده كه اين قضيه در كداميك از كتابهاى ملل و نحل آمده است كه اين خود نشاندهنده ترديد او در صحت مطلب است؛ ثانيا: ادعاى برهمائى بودن نظام، با اعتقاد وى به نصب امام عليه السلام توسط رسول خدا به عنوان امام، با يكديگر سازگارى ندارد و تناقضى آشکار در کلام صفدى است؛ زيرا چگونه ممکن است کسى منکر نبوت نبى اکرم صلى الله عليه وآله باشد؛ ولى در عين حال بحث خلافت او را پيش كشيده و اعتقادش اين باشد که رسول صلى الله عليه وآله، علي عليه السلام را به جانشينى خود برگزيده است؟
آيا ممکن است کسى منکر نبوت فردى باشد؛ ولى براى فعل او ( انتصاب علي عليه السلام به جانشينى خودش ) ارزش قائل باشد و اين حقيقت را بازگو کند و بعضى از صحابه را به خاطر کتمان اين مطلب به منفعت طلبى وصف کند؟!!!
بنابراين، اتهام برهمائى بودن وي، سخنى است به گزاف كه به نظر مىرسد تنها به خاطر پردهبردارى از برخى حقايق، به او نسبت داده شده است.
بررسي اشكالات شهرستاني بر نظام:
مهمترين اشكالاتى كه شهرستانى به نظام مىگيرد و به همين دليل روايت وى را رد مىكند، چهار مطلب (به علاوه تصريح به شهادت حضرت زهرا توسط عمر) است كه آن را نقل و نقد آن را نيز ذكر خواهيم كرد:
1. تصريح به امامت اميرالمؤمنين، توسط رسول خدا (عليهما السلام):
نخستين اشكال شهرستانى بر نظام اين است كه وى معتقد به منصوص بودن امامت پس از پيامبر بوده وگفته است: رسول خدا صلى الله عليه وآله، اميرمؤمنان عليه السلام را به عنوان امام پس از خودش نصب كرده است؛ ولى عمر آن را انكار كرده است:
اولا لا امامة الا بالنص والتعيين ظاهراً مكشوفاً وقد نص النبى صلى الله عليه وسلم على علي رضى الله عنه فى مواضع واظهر اظهاراً لم يشتبه على الجماعة الا ان عمر كتم ذلك وهو الذى تولى بيعة أبى بكر يوم السقيفة.
وى مىگفت: پيامبر (صلى الله عليه وسلم) بر امامت علي تصريح کرده و او را جانشين خويش تعيين نموده است، و صحابهى پيامبر (صلى الله عليه وسلم) نيز به اين مطلب آگاه بودند؛ اما عمر به نفع ابوبکر اين مسأله را پنهان داشت و او بود كه براى ابوبكر بيعت گرفت.
پاسخ:
اين عبارت اختصاص به نظام ندارد؛ بلكه برخى ديگر از بزرگان اهل سنت؛ از جمله امام الحرمين غزالى نيز به آن تصريح كرده است.
... واجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم عيد يزحم باتفاق الجميع وهو يقول: « من كنت مولاه فعلي مولاه » فقال عمر بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مولى فهذا تسليم ورضى وتحكيم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول: « فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا ».
ولما مات رسول الله صلى الله عليه وسلم قال قبل وفاته ائتوا بدواة وبيضاء لأزيل لكم إشكال الأمر واذكر لكم من المستحق لها بعدي.
قال عمر رضي الله عنه دعوا الرجل فإنه ليهجر...
از خطبههاى رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) خطبه آن حضرت به اتفاق همه مسلمانان در روز عيد غدير خم است كه در آن فرمود: هر كس من مولا و سرپرست او هستم، علي مولا و سرپرست او است. عمر پس از اين فرمايش رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به علي (عليه السلام) اين گونه تبريك گفت:
افتخار، افتخار اى ابوالحسن، تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولاى ديگرى هستي.
اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبرى علي (عليه السلام) و نشانه رضايتش از انتخاب علي (عليه السلام) به رهبرى امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روزها، عمر تحت تأثير هواى نفس و علاقه به رياست و رهبرى خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلى تغيير داد و با لشكر كشيها، برافراشتن پرچمها و گشودن سرزمينهاى ديگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلى هموار كرد و [مصداق اين آيه قرآن شد:]
پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهايى ناچيز به دست آوردند، و چه بد معاملهاى كردند.
و زمانى كه رسول خدا از دنيا رفت، پيش از رحلت، فرمود: كاغذ و دواتى براى من بياوريد تا مشكل شما را در امر خلافت پس از خودم حل و كسى را كه مستحق آن است، براى شما ذكر نمايم. عمر گفت: به سخنان اين مرد توجه نكنيد، او هذيان مىگويد.
الغزالي، أبو حامد محمد بن محمد، سر العالمين وكشف ما في الدارين، ج 1، ص 18، باب في ترتيب الخلافة والمملكة، تحقيق: محمد حسن محمد حسن إسماعيل وأحمد فريد المزيدي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1424هـ 2003م.
حال پرسش ما از اهل سنت اين است كه: آيا شما مىتوانيد به خاطر اين سخن، امام الحرمين غزالي، اين شخصيت برجسته اهل تسنن را تضعيف کنيد؟
2. شك عمر در نبوت رسول خدا (ص):
اشكال دوم شهرستانى به نظام اين است كه وى معتقد بوده عمر بن الخطاب در صلح حديبيه در نبوت رسول خدا شك كرده است:
ونسبه إلى الشك يوم الحديبية في سؤاله الرسول عليه الصلاة والسلام حين قال أ لسنا على حق أليسوا على الباطل؟ قال: نعم ، قال عمر: فَلِمَ نعطى الدنية في ديننا؟ قال: هذا شك وتردد في الدين ووجدان حرج في النفس مما قضى.
در داستان حديبيه، عمر در مقابل رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) و فرمان وى دچار شك و ترديد مىشود و با حالتى اعتراض گونه مىگويد: مگر ما بر حق وآنان بر باطل نيستند؟ رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: بلي، روش ما بر حق است و آنان به بيراهه مىروند، عمر گفت: پس چرا بايد با افرادى كه همسنگ ما نيستند، پيمان ببنديم؟
اين سخن عمر نشانهاى است از شك و ترديد او در درستى راه و فرمانى كه پيامبر صادر كرده بود.
پاسخ:
اعتراض عمر به پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در حديبيه، قضيهاى است كه در صحيح بخارى و مسلم آمده و از قول سَهْلُ بْنُ حُنَيْف نقل شده و آن را با اعتراض خوارج به حضرت علي عليه السلام را در صفين مقايسه كرده است:
عن أَبي وَائِل، قَالَ كُنَّا بِصِفِّينَ فَقَامَ سَهْلُ بْنُ حُنَيْف فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ اتَّهِمُوا أَنْفُسَكُمْ فَإِنَّا كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَوْمَ الْحُدَيْبِيَةِ، وَلَوْ نَرَى قِتَالاً لَقَاتَلْنَا، فَجَاءَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ وَهُمْ عَلَى الْبَاطِلِ فَقَالَ: بَلَى. فَقَالَ أَلَيْسَ قَتْلاَنَا فِي الْجَنَّةِ وَقَتْلاَهُمْ فِي النَّارِ قَالَ: بَلَى. قَالَ فَعَلَى مَا نُعْطِي الدَّنِيَّةَ فِي دِينِنَا؟...
أبى وائل مىگويد: در صفين بوديم كه سهل بن حنيف برخواست و گفت: اى مردم! مواظب خودتان باشيد، ما در حديبيه با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بوديم، اگر جنگى پيش مىآمد، مىجنگيديم، عمر بن خطاب نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! مگر نه اين است كه ما بر حقيم و آنان بر باطل؟ فرمود: آري، چنين است. گفت: مگر نه اين است كه كشتههاى ما بهشتى هستند و كشتههاى آنان جهنمى؟ فرمود: آرى چنين است، گفت: پس چرا بايد با ذلّت بازگرديم، و نبايد خدا بين ما و آنان حكم نمايد؟ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: اى پسر خطاب! من فرستاده خدا هستم، پس خداوند هرگز مرا خوار و كوچك نمىكند.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1162، ح 3011، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب إِثْمِ من عَاهَدَ ثُمَّ غَدَرَ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987 .
شك عمر در نبوت رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم از مسلمات نزد اهل سنت مىباشد كه، احمد بن حنبل، عبد الرزاق صنعاني، شمس الدين ذهبي، ابن حبان، جلال الدين سيوطى و ديگران اين قضيه را مفصل نقل كرده و حتى تصريح كردهاند كه عمر بن خطاب به خاطر شك خود و جسارت به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله بارها صدقه و كارهاى نيكى انجام داد تا كفاره عمل او باشد.
البته اين مطلب را در بخش مستقلى تحت عنوان استدلال به آيه بيعت رضوان بررسى كردهايم كه علاقهمندان ميتوانند تفصيل بحث را در آن جا بخوانند.
بنابراين، نقل اين مطلب، اختصاص به نظام ندارد؛ بلكه بسيارى از بزرگان اهل تسنن آن را نقل كردهاند. حال با توجه به اين نكته آيا مىتوان افرادى همچون بخاري ، مسلم ، ذهبي، ابن حبان، عبد الرزاق صنعاني، طبراني، سيوطى و... را به خاطر نقل اين مطلب تضعيف كرد؟
3. نماز تراويح از بدعتهاي عمر:
سومين اشكال شهرستانى بر نظام اين است كه وى گفته نماز تراويح از بدعتهاى عمر است!
پاسخ:
وابداعه (عمر) التراويح:
نقل اين مطلب نيز اختصاص به نظام ندارد؛ بلكه اين مطلب از قطعيات تاريخ است كه حتى محمد بن اسماعيل بخارى در صحيحترين كتاب اهل سنت، آن را نقل كرده است. بخارى مىنويسد:
عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدٍ الْقَارِىِّ... فَقَالَ عُمَرُ إِنِّى أَرَى لَوْ جَمَعْتُ هَؤُلاَءِ عَلَى قَارِئٍ وَاحِدٍ لَكَانَ أَمْثَلَ. ثُمَّ عَزَمَ فَجَمَعَهُمْ عَلَى أُبَىِّ بْنِ كَعْبٍ، ثُمَّ خَرَجْتُ مَعَهُ لَيْلَةً أُخْرَى، وَالنَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلاَةِ قَارِئِهِمْ، قَالَ عُمَرُ نِعْمَ الْبِدْعَةُ هَذِهِ...
عمر گفت: نظر من اين است كه اگر براى اين نماز گزاران امام جماعتى قرار دهم بهتر است؛ سپس تصميمش را عملى كرد و ابى بن كعب را مأمور اقامه جماعت كرد.
راوى مىگويد: شبى همراه عمر بيرون آمدم مردم را ديدم كه پشت سر يك شخص نماز مى خوانند. عمر گفت: اين كار عجب بدعت خوبى است.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 2، ص 707، ح1906، كتاب صلاة التراويح، باب فَضْلِ مَنْ قَامَ رَمَضَانَ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987 .
آيا مىتوان محمد بن اسماعيل بخارى را به خاطر نقل اين روايت تضعيف و كتاب او را از اعتبار انداخت؟
4. نهي عمر از متعه حج:
چهارمين اشكالى كه شهرستانى به نظام دارد، اين است كه وى معتقد بوده كه عمر بر خلاف سنت رسول خدا، حكم به تحريم متعه حج كرده است.
ونهيه عن متعة الحج ومصادرته العمال كل ذلك احدث.
پاسخ:
اتفاقاً اين مطلب نيز از قطعيات تاريخ است و تنها نظّام آن را نقل نكرده است؛ بلكه بسيارى از بزرگان اهل تسنن؛ از جمله محمد بن اسماعيلى بخارى و مسلم نيشابورى در صحيحش بر اين مطلب تصريح كردهاند.
محمد بن اسماعيل بخارى در صحيحش نقل مىكند كه:
حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا يَحْيَى عَنْ عِمْرَانَ أَبِي بَكْرٍ حَدَّثَنَا أَبُو رَجَاءٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ أُنْزِلَتْ آيَةُ الْمُتْعَةِ فِي كِتَابِ اللَّهِ فَفَعَلْنَاهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَلَمْ يُنْزَلْ قُرْآنٌ يُحَرِّمُهُ وَلَمْ يَنْهَ عَنْهَا حَتَّى مَاتَ قَالَ رَجُلٌ بِرَأْيِهِ مَا شَاءَ قَالَ مُحَمَّدٌ يُقَالُ إنَّهُ عُمًر .
آيه متعه در زمان رسول خدا نازل شد و ما در زمان رسول خدا به آن عمل مىكرديم و آيهاي هم بر حرمت آن نازل نگرديد و رسول خدا هم تا دم مرگ ما را از آن منع نكرد، مردي با رأي و ميل خودش هر چه كه دلش خواست گفت. محمد (بخاري) گفته: اين شخص عمر بن الخطاب بود.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 133، ح4246، كِتَاب التفسير، بَاب فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إلى الْحَجِّ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987 .
و محمد بن مسلم نيشابورى مىنويسد:
حَدَّثَنَا حَامِدُ بْنُ عُمَرَ الْبَكْرَاوِيُّ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ يَعْنِي ابْنَ زِيَادٍ عَنْ عَاصِمٍ عَنْ أَبِي نَضْرَةَ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ فَأَتَاهُ آتٍ فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَابْنُ الزُّبَيْرِ اخْتَلَفَا فِي الْمُتْعَتَيْنِ فَقَالَ جَابِرٌ فَعَلْنَاهُمَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ نَهَانَا عَنْهُمَا عُمَرُ فَلَمْ نَعُدْ لَهُمَا.
ابونضره مىگويد: در خدمت جابر بن عبد الله انصارى بوديم، شخصى آمد و گفت: ابن عباس و ابن زبير در باره ازدواج موقت (متعه) و متعه حج اختلاف نظر دارند، جابر گفت: هر دو متعه را در زمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) انجام داديم، سپس عمر ما را از آن نهى كرد و به آن عمل نكرديم.
النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 2، ص 914، ح 1249،كِتَاب الْحَجِّ، بَاب التَّقْصِيرِ في الْعُمْرَةِ، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
و سرخسى فقيه مشهور حنفي، در كتاب المبسوط تصريح كرده و مىنويسد:
وقد صحّ أنّ عمر رضى اللّه عنه نهى الناس عن المتعة فقال: متعتان كانتا على عهد رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم وأنا أنهى الناس عنهما؛متعة النساء، ومتعة الحج.
در خبر صحيح از عمر وارد شده است كه از ازدواج موقت مردم را منع كرد و گفت: دو متعه در زمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) جايز بود و به آن عمل مىكردند؛ ولى من از آن نهى مىكنم، يكى ازدواج موقت و دوم متعه حج.
السرخسي، شمس الدين (متوفاي483هـ)، المبسوط، ج 4، ص 27، ناشر: دار المعرفة – بيروت.
علاقعهمندان مي توانند براي اطلاع بيشتر در اين باره به مقاله مشروعيت متعه در كتابهاي اهل سنت مراجعه فرمايند
با اين حال ، آيا مىتوان محمد بن اسماعيل بخارى را به خاطر اعتراف به اين حقيقت كه خليفه دوم متعه را تحريم كرده، تضعيف كرد؟
در نتيجه تمام اشكالات شهرستانى بر نظام مردود و غير قابل قبول است.
ستايشهاي نظام:
از همه اينها كه بگذريم، نظام فرد ضعيفى نيست؛ بلکه برخى از عالمان اهل سنت ستايشهايى از وى نمودهاند؛ از جمله خود صفدى در ابتداى شرح حال وترجمه نظام مىگويد:
وكان إبراهيم هذا شديد الذكاء.
ابراهيم بن سيار از هوش بسيار بالايى برخوردار بود.
الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، الوافي بالوفيات، ج 6، ص 12، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، ناشر: دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م.
خطيب بغدادى از عالمان بزرگ اهل سنت در باره او مىگويد:
إبراهيم بن سيار، أبو إسحاق النظام: ورد بغداد وكان أحد فرسان أهل النظر والكلام على مذهب المعتزلة، وله في ذلك تصانيف عدة، وكان أيضا متأدبا، وله شعر دقيق المعاني على طريقة المتكلمين، وأبو عثمان الجاحظ كثير الحكايات عنه.
إبراهيم بن سيار از جمله کسانى بود که وارد بغداد شد. او از يکه تازان و صاحب نظران در علم کلام بر طبق مذهب معتزله بود، و در علم کلام (بر طبق آراى مذهب معتزله ) کتابهاى زيادى به رشته تحرير در آورده است، او فردى اديب بود، و اشعار بسيار دقيق و پرمعنايى در زمينه علم کلام سروده است. ابوعثمان جاحظ ( شاگرد او ) مطالب بسيارى از او نقل کرده است.
البغدادي، أحمد بن علي أبو بكر الخطيب (متوفاي463هـ)، تاريخ بغداد، ج 6، ص 97، رقم 3131، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.
ابن ماکولا در باره او مىگويد:
وأما نظام بتشديد الظاء فهو إبراهيم بن سيار أبو إسحاق النظام مولى بني الحارث بن عباد من بني قيس بن ثعلبة وكان أحد فرسان المتكلمين وله شعر مليح رقيق.
منظور از نظام إبراهيم بن سيار ابوإسحاق النظام است... او ( در زمان خودش) از يکه تازان و صاحب نظران در علم کلام بود، وى اشعار زيبا و روانى سروده است.
إبن ماكولا، علي بن هبة الله بن أبي نصر (متوفاي475هـ)، الإكمال في رفع الارتياب عن المؤتلف والمختلف في الأسماء والكن، ج 7، ص 274، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى 1411هـ.
نتيجه:
نظام معتزلي، از بزرگان اهل سنت است و تضعيفات كه براى او نقل كردهاند، فقط و فقط به خاطر اعتراف به حقايقى است كه برملا شدن آنها، اصل مشروعيت خلافت خلفا را زير سؤال مىبرد؛ بنابراين اشكالات برخى از عالمان اهل سنت؛ همچون شهرستانى و صفدى بر او وارد نيست و اعتقادات خاص او سبب تضعيف او نخواهد شد؛ زيرا بسيارى از بزرگان اهل سنت نيز همان اعتقادات را داشتهاند.