مروی است که: «یکی از اهل الله از بعضی از صدیقان استدعا نمود که از
خدامسئلت نماید که ذره ای از معرفت خود را به او عطا فرماید، چون او این مسئلت را نموددفعة عقل او حیران، و دل او واله و سرگردان گشته سر به کوهها و بیابانها
نهاده دیوانه وار در صحراها و کوهها می گشت و هفت شبانه روز در مقامی ایستاد که نه او ازچیزی منتفع شد و نه چیزی از او. پس آن صدیق از خدا سؤال نمود که:
قدری از آن ذره معرفت را که به او عطا نموده کم کند. به او وحی شد که: در این وقت صد هزار بنده چیزی از محبت ما را مسئلت نمودند ما یک ذره معرفت خود را میان
ایشان قسمت فرمودیم و هر یک را یک جزو از صد هزار جزو یک ذره معرفت دادیم و نیز به این بنده عطا فرمودیم به این حال شد. پس آن صدیق عرض کرد: «سبحانک
سبحانک» آنچه را به او عطا کرده ای کم کن. پس خدا آن جزو معرفت را به هزار قسم کرد و یک قسم آن را باقی گذارد و تتمه را سلب نمود. در آن وقت مثل یکی از کاملین ارباب معرفت گردید» . (76)
بلی این ظاهر است که حقایق صفات الهیه از آن برتر که عقول بشر درک آنها راتواند
کرد. و احدی از کمل عارفین را طاقت آن نیست که یک جزو از اجزای غیر متناهیه معرفت او را تحمل نماید. پس وصول به کنه عظمت و جلال حضرت ربوبیت و سایرصفا
ت کمال او محال، و آنچه در حق او می گویند یا وهم است یا خیال. اگر تواند شدکه چندین مقابل جمیع مخلوقات از آسمانها و زمینها و آنچه ما فوق آنهاست به قدرغیر
متناهی در میان یک حبه خردل جا کرد ممکن است که یک ذره از معرفت خدا دراعظم عقول بشر بگنجد:
«فسبحان من لا سبیل الی معرفته الا بالعجز عن معرفته» . (77)
76. احیاء العلوم، ج 4، ص 288.
77. منزه است کسی که راهی برای شناختنش نیست مگر به عجز از شناخت او. اشاره است به فرمایش حضرت سجاد - علیه السلام - در دعای دوازدهم از مناجات «خمسة عشر» : «... و لم تجعل للخلق طریقا الی معرفتک الابالعجز عن معرفتک» بحار الانوار، ج 94، ص 150